متن درس
کتاب اسماء و صفات الهی: تبیین حی و قیوم در نظام الوهیت
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۲۶)
دیباچه
در سپهر معرفت الهی، اسماء و صفات خداوند چونان ستارگان درخشانیاند که راه جویندگان حقیقت را روشن میسازند. این کتاب، برآمده از درسگفتارهای عمیق و عرفانی آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین دو اسم متعالی «حی» و «قیوم» میپردازد که جایگاه ویژهای در نظام اسماء الحسنی دارند. این اثر، با رویکردی علمی، کلامی و عرفانی، معانی، خصایص و آثار این دو اسم را در پرتو آیات قرآن کریم، روایات و تحلیلهای لغوی و کلامی بررسی کرده است. همانند دریایی که هر موجش گوهر معرفتی در بر دارد، این نوشتار تلاش دارد تا با ساختاربندی علمی و بهرهگیری از استعارات و تلمیحات ادبی، نوری بر مسیر سالکان حقیقت افکند.
بخش نخست: جایگاه حی و قیوم در نظام اسماء الهی
همخوانی و تمایز حی و قیوم
در میان اسماء الحسنی، «حی» و «قیوم» دو اسم برجستهاند که به صورت جفت، مانند «رحمن و رحیم» و «واحد و احد»، در قرآن کریم ذکر شدهاند. این دو اسم، هرچند همجنس نیستند، اما همخواناند و مکمل یکدیگر در توحید ذاتی و فعلیاند. در قرآن کریم آمده است:
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ
[مطلب حذف شد] : «خدا که جز او معبودی نیست، زنده و پاینده است»).
«حی»، به عنوان اسم اول، صفتی ذاتی و مقدم بر «قیوم» است که صفتی فعلی و سومین اسم در سلسلهمراتب صفات الهی (پس از علم) محسوب میشود. این همخوانی، نشاندهنده تکامل وصف ذاتی (حیات) و فعلی (قیام و تدبیر) است. برخلاف اسماء بسیط مانند «صمد» یا «الله» که همخوان ندارند، حی و قیوم به صورت جفت ظاهر شده و نظم وجودی اسماء را متجلی میسازند. تقدم حی بر قیوم، به دلیل بنیادین بودن حیات نسبت به سایر صفات ذاتی مانند علم و قدرت است، چنانکه حیات، پایه و اساس ادراک و فعل الهی را تشکیل میدهد. این تحلیل، با تفاسیر کلامی، از جمله آثار علامه طباطبایی در المیزان، همخوانی دارد که اسماء را مراتب ظهور ذات الهی میدانند.
| درنگ: حی و قیوم، به عنوان اسماء همخوان اما غیرهمجنس، توحید ذاتی (حیات) و فعلی (قیام و تدبیر) را تکمیل میکنند. تقدم حی بر قیوم، نشاندهنده بنیادین بودن حیات به عنوان صفت ذاتی است که پایه سایر صفات الهی را تشکیل میدهد. |
سلسلهمراتب صفات الهی
در نظام اسماء الهی، حی به عنوان صفت ذاتی، مقدم بر علم و قدرت است، زیرا حیات، شرط لازم برای تحقق سایر صفات ذاتی و فعلی است. قیوم، که پس از علم قرار میگیرد، به قیام و تدبیر الهی اشاره دارد و صفتی فعلی است که ظهور حیات و علم الهی را در تدبیر خلق متجلی میسازد. این سلسلهمراتب، نظم وجودی اسماء را نشان میدهد که در آن، حی به مثابه ریشهای است که شاخسار علم و قیوم را تغذیه میکند. برخلاف اسماء بسیط مانند «صمد» یا «الله» که به تنهایی جامعاند، حی و قیوم به صورت جفت، مکمل یکدیگر بوده و رابطهای تکاملی میان ذات و فعل الهی برقرار میکنند.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به جایگاه حی و قیوم در نظام اسماء الهی پرداخت. حی، به عنوان صفت ذاتی و مقدم، حیات مطلق و بیانقطاع الهی را نمایندگی میکند، در حالی که قیوم، به عنوان صفت فعلی، قیام و تدبیر الهی را متجلی میسازد. همخوانی این دو اسم، توحید ذاتی و فعلی را تکمیل کرده و نظم وجودی اسماء را آشکار میکند. این بخش، زمینه را برای بررسی معانی لغوی و کلامی این دو اسم فراهم میآورد.
بخش دوم: تبیین لغوی و کلامی حی
معنای لغوی حی
اسم «حی» از مصدر ثلاثی مجرد «حَيِيَ يَحْيَى» به معنای حیات مشتق شده است. نقيض آن، «میت» (لا حی) و «ممات» (عدم حیات) است. حی، صفتی ایجابی و ثبوتی است که معنای سلبی ندارد، در حالی که میت و ممات، اموری عدمیاند و نقيض حی محسوب میشوند، نه ضد آن، زیرا ضد، امری وجودی است و میت و ممات، فاقد وجود ذاتیاند. مشابه این تمایز در صفت «بصیر» (صاحب بصر) و «اعمی» (لا بصیر) دیده میشود، که اعمی، عدم بصر است و نقيض بصیر محسوب میشود. حی، به معنای وجود حیات مطلق و دائم است و میت، به معنای فقدان حیات، در مقابل آن قرار میگیرد.
| درنگ: حی، صفتی ایجابی و ثبوتی است که حیات مطلق و بیانقطاع الهی را نشان میدهد. نقيض آن، میت و ممات، اموری عدمیاند و ضدان وجودی حی نیستند، بلکه فقدان حیات را نمایندگی میکنند. |
تعاریف کلامی حی
در منابع کلامی، تعاریف متعددی برای «حی» ارائه شده است. مرحوم کفعمی در «مقام الاسماء» حی را چنین تعریف میکند: «الذي لم يزل موجوداً وبالحياة موصوفاً، لم يحدث له الموت بعد الحياة ولا العكس»، یعنی موجود دائمی که حیاتش بدون مرگ یا انقطاع است. وی همچنین حی را «الفعال المدرك» میداند، یعنی دارای فعل و ادراک، و هر چه فاقد فعل و ادراک باشد، میت است. حداقل ادراک، شعور نفسی و حداکثر آن، ادراک تمامی مدرَکات است که منحصر به خداوند است. از سوی دیگر، شیخ صدوق در «توحید» (ص۲۰۱) حی را «الفعال المدبر ولنفسه حي، لا يجوز عليه الموت والفناء، ولا يحتاج إلى حياة يحيى بها» تعریف میکند، یعنی فعال مدبری که حیاتش ذاتی و بینیاز از غیر است.
تحلیل این تعاریف، تفاوتهای ظریفی را آشکار میسازد. تعریف کفعمی بر «فعال مدرك» تأکید دارد که ادراک و فعل را در بر میگیرد، در حالی که صدوق با افزودن «مدبر»، تدبیر را به عنوان وجهی جامعتر معرفی میکند. با این حال، هر دو تعریف نقایصی دارند. «فعال مدرك» ناقص است، زیرا ادراک مقدم بر فعل است و باید به صورت «مدرك فعال» بیان شود. همچنین، «مدبر» به تنهایی ادراک و فعل را در بر دارد و نیازی به افزودن «فعال» نیست. تعریف «هر چه فاقد فعل و ادراک است، میت است» نیز نارساست، زیرا حیوان دارای فعل و ادراک است، اما حی مطلق نیست. بنابراین، معنای مطابقتی حی، حیات ذاتی و مطلق است که ادراک و فعل، لوازم آناند.
| درنگ: معنای مطابقتی حی، حیات ذاتی و مطلق است که ادراک و فعل از لوازم آناند. تعریف «فعال مدرك» ناقص است، زیرا ادراک مقدم بر فعل است، و «مدبر» جامعتر است، اما تعریف دقیق حی، حیات ذاتی و بینیاز از غیر است. |
اطلاق حی و حیوان بر خدا
اطلاق «حی» بر خدا، جمادات و حیوانات جائز است، زیرا حیات، صفت کمال است. اما اطلاق «حیوان» بر خدا جائز نیست، هرچند حیوان دارای حیات، ادراک و فعل است. فخر رازی معتقد است که این تمایز توقیفی است، یعنی به دلیل دستور شرعی، حیوان بر خدا اطلاق نمیشود، اما حی جائز است. این دیدگاه نقد میشود، زیرا توقیفی بودن دلیل کافی نیست. اسماء الهی توقیفیاند، اما هر صفت کمال، قابل اطلاق بر خداست. دلیل اصلی عدم جواز اطلاق حیوان بر خدا، دلالت آن بر ادراک حسی و مادی است، در حالی که خدا منزه از ماده و حس است (سبوح قدوس). حی، صرف حیات و صفت کمال است، اما حیوان، به دلیل مشعر بودن به نقص (ادراک حسی)، بر خدا اطلاق نمیشود.
برای مثال، در اذان، عبارت «حي على الصلاة» به معنای «عجل و اقبل» (شتاب کن و بیا) است، اما این معنا نیز حسی نیست و به حیات معنوی اشاره دارد. بنابراین، اطلاق حی بر خدا، به دلیل دلالت بر حیات مطلق، صفت کمال است، اما حیوان، به دلیل دلالت بر حس و ماده، جائز نیست. این تمایز، ریشه در اصول تنزیه در کلام شیعه دارد که خدا را از هرگونه نقص مبرا میداند.
| درنگ: اطلاق حی بر خدا، جمادات و حیوانات جائز است، زیرا صفت کمال است. اما اطلاق حیوان بر خدا، به دلیل دلالت بر ادراک حسی و مادی، جائز نیست، زیرا خدا منزه از ماده و حس است. این تمایز، ریشه در تنزیه الهی دارد، نه توقیف. |
تقسیمات حیات از دیدگاه راغب اصفهانی
راغب اصفهانی در «مفردات» (ص۱۳۸) حیات را به چند وجه تقسیم میکند:
- حیات نامی: قوه رویش در نباتات، چنانکه در قرآن کریم آمده است:
وَمِنَ الْمَاءِ كُلُّ شَيْءٍ حَيٍّ
[مطلب حذف شد] : «و از آب هر چیز زندهای پدید آوردیم»). - حیات حسی: قوه حس در حیوانات، مانند:
وَاللَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَىٰ
[مطلب حذف شد] : «و خدا مردگان را زنده میکند»). - حیات دنیوی و اخروی: حیات شهدا، چنانکه در قرآن کریم آمده است:
بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ
[مطلب حذف شد] : «بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند»). - حیات الهی: حیات خدا، که مرگ بر آن جائز نیست.
با این حال، تعریف راغب از حیات الهی به «لا يصح عليه الموت» محدود شده و معنای سلبی ارائه میدهد، در حالی که معنای ثبوتی حی روشن نمیشود. همچنین، ادعای «حیوان مقر حیات» نادرست است، زیرا حیات اعم از حیوان و غیرحیوان است و حیوان تنها حیات حسی دارد. اطلاق «حیوان» بر دار آخرت در آیه:
لَهِيَ الْحَيَوَانُ
[مطلب حذف شد] : «آن [جهان آخرت] سرای زندگی است») به معنای حیات حسی است، نه حیات مطلق، و نمیتوان آن را به خدا تعمیم داد. بنابراین، حیات و حیوان یکسان نیستند؛ حیات اعم و حیوان اخص است.
| درنگ: تقسیمات راغب، اگرچه مفیدند، اما در تعریف حی الهی به معنای سلبی محدود ماندهاند. حیات اعم از حیوان و غیرحیوان است، و حیوان تنها حیات حسی دارد. اطلاق حیوان بر خدا، به دلیل دلالت بر حس، جائز نیست. |
حیات اخروی و حیوان
در آخرت، زمین دارای حیات و حس است، چنانکه در قرآن کریم آمده است:
يَوْمَ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَىٰ لَهَا
[مطلب حذف شد] : «روزی که [زمین] خبرهای خود را بازگو میکند، زیرا پروردگارت به او وحی کرده است»).
این حیات حسی، زمین آخرت را حیوان مینامد، زیرا دارای شعور و ادراک حسی است. همچنین، دار آخرت در آیه:
لَهِيَ الْحَيَوَانُ
[مطلب حذف شد] : «آن [جهان آخرت] سرای زندگی است») حیات ابدی دارد، اما این حیات مادي و حسی است، نه ذاتی و مطلق. بنابراین، حیات اخروی، به دلیل همراهی با حس، حیوان نامیده میشود، اما با حیات الهی متفاوت است، زیرا خدا منزه از ماده و حس است. این تمایز، با مفهوم معاد جسمانی در کلام شیعه همخوانی دارد.
| درنگ: حیات اخروی، به دلیل همراهی با حس و ادراک مادی، حیوان نامیده میشود، اما با حیات الهی متفاوت است، زیرا خدا منزه از ماده و حس است. این تمایز، ریشه در معاد جسمانی دارد. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به تبیین لغوی و کلامی «حی» پرداخت. حی، صفتی ایجابی و ثبوتی است که حیات مطلق و بیانقطاع الهی را نشان میدهد، و نقيض آن، میت و ممات، اموری عدمیاند. تعاریف کفعمی و صدوق، به ادراک و تدبیر اشاره دارند، اما معنای مطابقتی حی، حیات ذاتی است. اطلاق حی بر خدا، جمادات و حیوانات جائز است، اما حیوان، به دلیل دلالت بر ادراک حسی، بر خدا اطلاق نمیشود. تقسیمات راغب، اگرچه مفیدند، اما در تعریف حی الهی به معنای سلبی محدود ماندهاند. حیات اخروی، به دلیل همراهی با حس، حیوان نامیده میشود، اما با حیات الهی متفاوت است. این بخش، زمینه را برای بررسی رابطه حی و قیوم فراهم میآورد.
بخش سوم: رابطه و تمایز حی و قیوم
رابطه حی و قیوم
حی و قیوم، اگرچه همخواناند، اما همجنس نیستند؛ حی صفتی ذاتی و قیوم صفتی فعلی است. حی، به عنوان صفت مقدم، حیات ذاتی خدا را نشان میدهد که پایه علم و قدرت است. قیوم، که پس از علم قرار میگیرد، به قیام و تدبیر الهی بر خلق اشاره دارد. این دو اسم، مکمل یکدیگرند و توحید ذاتی (حیات) و فعلی (قیام و تدبیر) را تکمیل میکنند. تقدم حی بر قیوم، به دلیل بنیادین بودن حیات است که بدون آن، علم و قیام ممکن نیست. همانند ریشهای که درخت را استوار میدارد، حی پایهای است که قیوم بر آن استوار میشود.
| درنگ: حی، حیات ذاتی خدا را نشان میدهد و قیوم، قیام و تدبیر او بر خلق را. این دو اسم، به عنوان مکمل یکدیگر، توحید ذاتی و فعلی را تکمیل میکنند، و تقدم حی، به دلیل بنیادین بودن حیات است. |
تمایز حی و قیوم
حی، به حیات ذاتی و بیانقطاع الهی اشاره دارد که مستقل از هر چیز است، در حالی که قیوم، به قیام و تدبیر الهی بر خلق دلالت میکند که وابسته به حیات و علم است. حی، صفتی ذاتی و ایجابی است که وجود دائم خدا را متجلی میسازد، اما قیوم، صفتی فعلی است که ظهور این حیات را در تدبیر و اداره عالم نشان میدهد. این تمایز، نظم وجودی اسماء را آشکار میکند، چنانکه حی، مبدأ و قیوم، مظهر است. این تحلیل، با اصول کلامی در تمایز صفات ذاتی و فعلی همخوانی دارد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به رابطه و تمایز حی و قیوم پرداخت. حی، به عنوان صفت ذاتی، حیات مطلق و بینیاز الهی را نمایندگی میکند، در حالی که قیوم، به عنوان صفت فعلی، قیام و تدبیر الهی بر خلق را متجلی میسازد. این دو اسم، مکمل یکدیگر بوده و توحید ذاتی و فعلی را تکمیل میکنند. تقدم حی بر قیوم، به دلیل بنیادین بودن حیات است که پایه سایر صفات را تشکیل میدهد.
نتیجهگیری و جمعبندی نهایی
این کتاب، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین عمیق و جامع اسماء «حی» و «قیوم» پرداخت. حی، صفتی ذاتی و ایجابی است که حیات مطلق و بیانقطاع الهی را نشان میدهد، و نقيض آن، میت و ممات، اموری عدمیاند. تعاریف کفعمی و صدوق، به ادراک و تدبیر اشاره دارند، اما معنای مطابقتی حی، حیات ذاتی است. اطلاق حی بر خدا، جمادات و حیوانات جائز است، اما حیوان، به دلیل دلالت بر ادراک حسی و مادی، بر خدا اطلاق نمیشود. نقد فخر رازی نشان میدهد که این تمایز، ریشه در تنزیه الهی دارد، نه توقیف. تقسیمات راغب، اگرچه مفیدند، اما در تعریف حی الهی به معنای سلبی محدود ماندهاند. حیات اخروی، به دلیل همراهی با حس، حیوان نامیده میشود، اما با حیات الهی متفاوت است. حی و قیوم، به عنوان اسماء همخوان، توحید ذاتی و فعلی را تکمیل میکنند.
| با نظارت صادق خادمی |