در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

اسماء الحسنی 153

متن درس





کتاب اسما و صفات الهی: تأمل در اسم ملهم و مقام الهام

کتاب اسما و صفات الهی: تأمل در اسم ملهم و مقام الهام

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۵۳)

دیباچه

اسمای حسنای الهی، چونان آیینه‌ای زلال، جلوه‌های ذات و صفات حق‌تعالی را بازمی‌نمایانند و راهنمای سالکان در مسیر وصول به قرب الهی‌اند. این اسما، نه‌تنها تجلی صفات کمالیه پروردگارند، بلکه چشمه‌سار معرفت و هدایت برای نفوس مستعده به‌شمار می‌روند. در این نوشتار، با محوریت اسم شریف «ملهم» و مفهوم والای «الهام»، به تأمل در یکی از لطیف‌ترین و عمیق‌ترین جلوه‌های صفات الهی پرداخته‌ایم. این تأمل، برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه ۱۵۳ است.

این نوشتار، با ساختاری منظم و علمی، در بخش‌های مختلف به بررسی جایگاه اسم «ملهم» در قرآن کریم، تمایز الهام از وحی، اعتدال سوایی نفس انسانی، شرایط وصول به مقام الهام، و آثار آن در سلوک عرفانی می‌پردازد. هر بخش، با توضیحات [مطلب حذف شد] ، و تمثیلات ادبی آراسته شده تا مفاهیم عمیق عرفانی به‌گونه‌ای روشن و دلنشین برای پژوهشگران و دانش‌پژوهان حوزه الهیات و عرفان ارائه گردد.

بخش نخست: جایگاه اسم ملهم در اسمای الهی

تعریف و اهمیت اسم ملهم

اسم شریف «ملهم»، از اسمای فعلی و علمی خداوند، در باب افعال به معنای القاء معرفت یا هدایت در قلب بندگان است. این صفت، جلوه‌ای از فعل پروردگار در آفرینش و هدایت نفوس انسانی است که در قرآن کریم تنها یک‌بار در آیه شریفه فَأَلْهَمَهَا [مطلب حذف شد] : «و به آن فجور و تقوایش را الهام کرد») تجلی یافته است. قلت استعمال این اسم در قرآن کریم، نه‌تنها از عظمت و لطافت آن می‌کاهد، بلکه بر اهمیت و ویژگی خاص آن در نسبت با انسان تأکید می‌ورزد.

درنگ: قلت ذکر اسم «ملهم» در قرآن کریم، نشانه‌ای از عظمت و ویژگی خاص آن است. این اسم، به‌ویژه در نسبت با انسان، موهبتی الهی است که او را از سایر مخلوقات متمایز می‌سازد.

برخلاف اسمایی چون «رحمن» و «رحیم» که به کثرت در قرآن کریم آمده‌اند و جلوه‌ای عام از رحمت الهی را نشان می‌دهند، «ملهم» با قلت خود، به‌سان گوهری نادر، ارزش و عمق معرفتی خویش را آشکار می‌سازد. این صفت، به‌ویژه در آیه وَنَفْسٍ [مطلب حذف شد] : «و به نفس و آنچه آن را سامان داد») به اعتدال سوایی نفس انسانی اشاره دارد که زمینه‌ساز پذیرش الهام فجور و تقواست.

تمایز الهام از سایر صفات الهی

الهام، به‌مثابه نوری ربوبی که در قلب انسان تابیده می‌شود، از جنس القاء است؛ چه از جانب حق‌تعالی به‌صورت مستقیم (ربوبی) و چه از طریق واسطه‌های ملکی. این صفت، در مقایسه با سایر اسمای الهی، از ویژگی خاصی برخوردار است، زیرا تنها به انسان اختصاص یافته و او را از جن، حیوانات، و حتی ملائکه متمایز می‌سازد. انسان، به‌واسطه اعتدال سوایی خویش، ظرفیتی بی‌همتا برای دریافت این موهبت الهی دارد.

بخش دوم: معنای الهام و تمایز آن از وحی

تعریف الهام و انواع آن

الهام، در لغت و اصطلاح، به معنای القاء معرفت یا هدایت در قلب است که می‌تواند به‌صورت ربوبی یا ملکی باشد. در قرآن کریم، الهام به‌عنوان موهبتی خاص برای انسان در نظر گرفته شده که در آیه فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (شمس: ۸) به الهام فجور (کژی و کاستی) و تقوا (امساک از بدی) اشاره دارد. این الهام، در دو ساحت استعدادى (ذاتی در خلقت) و فعلی (اکتسابی از طریق تقوا) نمود می‌یابد.

برخلاف وحی که مختص انبیاء است و با اعجاز و سند الهی همراه است، الهام موهبتی عام‌تر است که به متقین خاص عطا می‌شود. وحی، چنان‌که در آیه إِنَّا [مطلب حذف شد] : «ما به تو وحی کردیم») آمده، صفتی اخص و محدود به پیامبران است، اما الهام می‌تواند در مراتب مختلف به نفوس مستعده عطا گردد.

درنگ: الهام، موهبتی است که در مراتب استعدادى و فعلی به انسان عطا می‌شود و از وحی عام‌تر، اما از تقوا اخص است. این صفت، زمینه‌ساز سیر صعودی سالک به‌سوی قرب الهی است.

تمایز الهام انسانی از جن و حیوان

الهام، به‌سان گوهری درخشان در وجود انسان، او را از سایر مخلوقات متمایز می‌سازد. حیوانات، گرچه از الهام غریزی برخوردارند (مانند زنبور عسل در آیه أَوْحَى رَبُّكَ [مطلب حذف شد] : «پروردگارت به زنبور عسل وحی کرد»)، فاقد بعد اکتسابی و عرفانی‌اند. جن، با وجود اقتدار بدنی و شامه قوی، از اعتدال سوایی و قلب سعى محروم است و نمی‌تواند به مقام الهام انسانی دست یابد.

اقتدار جن، به‌سان فیل یا شیری که از انسان قوی‌تر است، در ساحت مادی و جسمانی است، اما در ادراکات معنوی و معرفتی، انسان به‌واسطه عقل و قلب خویش، برتری بی‌چون‌وچرا دارد. جن، از بوی علم و معرفت انسان لذت می‌برد، اما خود فاقد ظرفیتی است که الهام ربوبی را دریافت کند.

بخش سوم: اعتدال سوایی نفس انسانی و نقش آن در الهام

اعتدال سوایی: ویژگی ممتاز انسان

نفس انسانی، به‌موجب آیه وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (شمس: ۷)، دارای اعتدال سوایی است که آن را از جن، حیوانات، و ملائکه متمایز می‌سازد. این اعتدال، به‌سان ظرفی زلال، ظرفیت پذیرش الهام فجور و تقوا را فراهم می‌آورد. قلب سعى انسان، که در اصطلاح عرفانی به‌عنوان نفس وسیع شناخته می‌شود، زمینه‌ساز تحقق این موهبت الهی است.

اعتدال سوایی، به انسان این امکان را می‌دهد که میان فجور (کژی و کاستی) و تقوا (امساک از بدی) انتخاب کند. فجور، به‌موجب طبع اولیه انسان، چنان‌که در آیه نَفْسٌ [مطلب حذف شد] : «نفس به بدی فرمان می‌دهد») آمده، غریب من الفعل است و به‌آسانی در انسان فعلیت می‌یابد. اما تقوا، نیازمند علم، اراده، و توجه است که با سیر صعودی و استمداد الهی محقق می‌شود.

تقدم فجور بر تقوا

در آیه فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا، تقدم فجور بر تقوا، نه‌تنها به اقتضای طبع اولیه انسان است، بلکه نشان‌دهنده سیر کمالی اوست. انسان، به‌موجب آیه إِنَّ الْإِنْسَانَ [مطلب حذف شد] : «انسان در زیان است»)، در ابتدا به فجور گرایش دارد، اما با تحقق تقوا و استمداد الهی، می‌تواند به مقام الهام دست یابد.

درنگ: تقدم فجور بر تقوا در آیه شریفه، به اقتضای طبع اولیه انسان است، اما تقوا با علم، اراده، و استمداد الهی، زمینه‌ساز وصول به مقام الهام می‌گردد.

بخش چهارم: شرایط وصول به مقام الهام

خلوت، وحدت، و مدت

وصول به مقام الهام، به‌سان سفری روحانی در مسیری صعب و دشوار، نیازمند شرایطی خاص است که از جمله آن‌ها خلوت، وحدت، و مدت‌اند. خلوت، دوری از شلوغی ظاهری و محیط‌های آلوده است؛ وحدت، خالی کردن قلب از کثرات و حظوظ نفسانی است؛ و مدت، استمرار در سلوک و مداومت در ذکر و ریاضت است.

خلوت، به‌سان باغی آرام و پاک، باید در محیطی تاریک، با هوای صاف و قابل تنفس فراهم آید. وحدت، چونان جویباری زلال، قلب را از آلودگی‌های مادی و نفسانی پاک می‌کند. مدت، به‌مثابه بذری که با صبر و مراقبت به بار می‌نشیند، نیازمند استمرار و مداومت است. این شرایط، برخلاف اعمال عبادی مقطعی مانند نماز، برای تحقق الهام ضروری‌اند.

درنگ: خلوت، وحدت، و مدت، سه رکن اساسی وصول به مقام الهام‌اند که سالک را از کثرات مادی و نفسانی رها ساخته و به سوی معرفت ربوبی رهنمون می‌سازند.

غایت غیرمادی

غایت وصول به الهام، باید عاری از هرگونه حظ نفسانی و مادى باشد. سالک، به‌سان پرنده‌ای که به‌سوی آسمان معرفت پر می‌گشاید، باید قرب الهی و سیر صعودی را قصد کند، نه ادراکات مادی مانند فضولی یا پیش‌بینی امور دنیوی. غایت مادى، چونان غباری بر آینه قلب، مانع از تجلی نور الهام می‌شود.

طهارت و لقمه حلال

طهارت نفسی و جسمی، به‌سان کلیدی برای گشودن درهای الهام، از شروط اولیه است. لقمه حرام، چونان سمی مهلک، قلب را تیره کرده و مانع القاء ربوبی می‌شود. چنان‌که در آیه إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ [مطلب حذف شد] : «پرهیزگاران چون وسوسه‌ای از شیطان به آن‌ها رسد، متذکر می‌شوند»)، طهارت زمینه‌ساز شرح صدر و پذیرش الهام است.

بخش پنجم: آثار الهام در سلوک عرفانی

مراتب الهام

الهام، در مراتب مختلف ملکی، برزخی، و ربوبی ظاهر می‌شود. در مرتبه ملکی، فرشتگان به سالک امداد می‌رسانند؛ در مرتبه برزخی، ارواح مؤمنان و شهدا در خواب یا بیداری به او الهام می‌بخشند؛ و در مرتبه ربوبی، حق‌تعالی مستقیماً قلب سالک را نورانی می‌سازد. این مرتبه آخر، به‌سان قله‌ای رفیع در سلوک عرفانی، تنها به اولیاء خدا عطا می‌شود.

سالک در مقام نَفْسٍ مُلْهَمَةٍ، به ادراکات باطنی دست می‌یابد که علم و معرفت، چونان چشمه‌ساری جوشان، در قلبش جاری می‌شود. چنان‌که در آیه اتَّقُوا اللَّهَ [مطلب حذف شد] : «از خدا پروا کنید و خدا به شما می‌آموزد»)، معرفت الهی به‌واسطه تقوا و الهام به سالک عطا می‌گردد.

درنگ: الهام ربوبی، بالاترین مرتبه الهام است که قلب سالک را به چشمه‌سار معرفت الهی متصل ساخته و او را به مقام اولیاء خدا می‌رساند.

کتمان و تغافل

اولیاء خدا، در مقام الهام، کتمان اسرار و تغافل را رعایت می‌کنند تا از سوءاستفاده یا اختلال در دیگران جلوگیری شود. کتمان، به‌سان پرده‌ای که گوهر گران‌بهای الهام را حفظ می‌کند، و تغافل، چونان سپری در برابر تکبر و خودنمایی، مقام الهام را از آسیب مصون می‌دارد. چنان‌که در آیه وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ [مطلب حذف شد] : «کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، به باغ‌هایی درآوریم که جوی‌ها از زیر آن‌ها جاری است»)، کتمان و تقوا زمینه‌ساز قرب الهی‌اند.

بخش ششم: خطر سلوک الهامی برای غیرمستعدان

سلوک الهامی، به‌سان راهی باریک بر لبه پرتگاه، برای غیرمستعدان خطرناک است و ممکن است به اختلال حواس یا نتایج معکوس منجر شود. ذکری که به قصد انشایی (تحقق عملی) و بدون اجازه استاد انجام شود، چونان کاشتن بذری در خاک نامناسب، نه‌تنها ثمر نمی‌دهد، بلکه به آشفتگی نفسانی می‌انجامد. افراد عادی، باید به اذکار عام بسنده کنند، چنان‌که در آیه فَاذْكُرُوا اللَّهَ [مطلب حذف شد] : «خدا را چنان‌که به شما آموخته یاد کنید»)، به ذکر الهی در حدود شرعی توصیه شده است.

درنگ: سلوک الهامی، تنها برای نفوس مستعده و دارای طهارت و تقوا مناسب است. غیرمستعدان، با ورود به این مسیر بدون آمادگی، در معرض آشفتگی نفسانی قرار می‌گیرند.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

اسم شریف «ملهم»، چونان نوری الهی، در آیه فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا تجلی یافته و موهبت الهام را به‌عنوان ویژگی ممتاز انسان معرفی می‌کند. این صفت، که انسان را از جن و حیوان متمایز می‌سازد، در مراتب استعدادى و فعلی ظاهر شده و با شرایطی چون خلوت، وحدت، مدت، طهارت، و غایت غیرمادی، سالک را به قرب الهی رهنمون می‌سازد. اولیاء خدا، با کتمان و تغافل، این موهبت را حفظ کرده و به ادراکات باطنی دست می‌یابند که علم و معرفت، چونان چشمه‌ای زلال، در قلبشان جاری می‌شود.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، جمعيت الهية شامل چند جهت است؟

2. حقيقة الحقايق در متن درسگفتار به چه معناست؟

3. طبيعت كليه در متن درسگفتار چه نقشى دارد؟

4. حضرت واحديت در متن به چه اشاره دارد؟

5. نشأة حامله در متن به چه معناست؟

6. طبق متن، انسان تنها موجودى است كه جمعيت الهية شامل صفات الهى، امكانى و مادى را در خود جاى داده است.

7. حقيقة الحقايق در متن به معناى حضرت احديت است.

8. طبيعت كليه در متن شامل قوابل عالم از مجردات تا ماديات است.

9. حضرت واحديت در متن به معناى تعين اول است.

10. انسان كامل در متن به عنوان يكى از معانى حقيقة الحقايق ذكر شده است.

11. تفاوت اصلى بين حضرت واحديت و حضرت امكانى در متن درسگفتار چيست؟

12. چرا در متن از طبيعت كليه به جاى طبيعت كل استفاده شده است؟

13. طبيعت كليه در متن چه نقشى در عالم ناسوت دارد؟

14. چرا انسان در متن به عنوان داراى جمعيت الهية معرفى شده است؟

15. حضرت امكانى در متن چه ويژگى متمايزى نسبت به ربوبيت دارد؟

پاسخنامه

1. سه جهت

2. حقايق امكانى

3. مبدأ فعل و انفعال

4. حضرت اسماء و صفات الهى

5. جامعه اوصاف الهى و امكانى

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. حضرت واحديت به اسماء و صفات الهى اشاره دارد، در حالى كه حضرت امكانى به حقايق كونيه و عبوديت مربوط است.

12. طبيعت كليه به معناى صفت لابشرط است، در حالى كه طبيعت كل به معناى بشرط لا بوده و نادرست است.

13. طبيعت كليه در عالم ناسوت ظرف تحقق و تعين صفات الهى و امكانى است.

14. انسان به دليل دارا بودن صفات الهى، امكانى و مادى، جمعيت الهية دارد.

15. حضرت امكانى با وصف عبوديت و حقايق كونيه از ربوبيت متمايز شده است.