در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 34

متن درس





مصباح الانس: تأملاتی در مبادی علم عرفان و عینیت صفات با ذات

تأملاتی در مبادی علم عرفان و عینیت صفات با ذات

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۳۴)

دیباچه

این بخش از کتاب ، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه سی‌وچهارم، به بررسی مبادی علم عرفان و موضوع آن (حق من حیث الارتباطین) می‌پردازد. متن حاضر، با رویکردی عرفانی و نقادانه، به تبیین عینیت اسما و صفات با ذات حق، نقد دیدگاه‌های کلامی، و رد مفاهیم تضاد و تباین در هستی می‌نشیند.

درنگ: این بخش، با تبیین مبادی عرفان و تأکید بر عینیت اسما و صفات با ذات حق، چارچوبی عرفانی برای فهم وحدت وجود ارائه می‌دهد و با نقد دیدگاه‌های کلامی، خودبسندگی عرفان را در برابر فلسفه و کلام نشان می‌دهد.

بخش اول: اصول بنیادین علوم و جایگاه عرفان

اصول سه‌گانه علوم

هر علمی، برای نظام‌مندی و انسجام، نیازمند تبیین سه مؤلفه بنیادین است: موضوع، مبادی، و مسائل. موضوع، محور و هسته مرکزی علم است که مسائل و مبادی حول آن سامان می‌یابند. مبادی، اصول موضوعه‌ای هستند که پایه‌های معرفتی علم را تشکیل می‌دهند، و مسائل، مباحثی‌اند که از طریق استدلال یا شهود اثبات می‌شوند. این اصول، چون ستون‌های بنایی عظیم، علم را استوار می‌سازند و عرفان نیز از این قاعده مستثنا نیست.

موضوع علم عرفان

موضوع علم عرفان، حق من حیث الارتباطین است؛ یعنی حق از منظر ارتباط دوسویه با خلق (ظهور حق در خلق و رجوع خلق به حق). این موضوع، چون خورشیدی درخشان، محور معرفت عرفانی است که نورش بر همه مسائل و مبادی این علم پرتو می‌افکند. حق، نه در ظرفی حیثیتی محدود، بلکه در ارتباط پویا و دوسویه با مخلوقات، موضوع عرفان قرار می‌گیرد.

درنگ: موضوع عرفان، حق من حیث الارتباطین است که با محوریت ارتباط دوسویه حق و خلق، چارچوبی پویا برای شناخت عرفانی فراهم می‌آورد.

بخش دوم: مبادی علم عرفان

اسما و صفات به‌عنوان مبادی

مبادی علم عرفان، اسما و صفات الهی من حیث الحقیقه و الاطلاق هستند. این اسما، نه به‌صورت مفاهیم متمایز و متباین، بلکه در حقیقت مطلق خود، مبنای شناخت حق و سیر از اسما به افعال الهی‌اند. اسما و صفات، چون جویبارهایی زلال از چشمه ذات الهی، به سوی افعال و مخلوقات جاری می‌شوند و معرفت به حق را ممکن می‌سازند.

سیر عرفانی از اسما به افعال

انسان در مسیر عرفانی، از شناخت اسمای الهی (اعم از جمالی و جلالی) به سوی افعال الهی و نهایتاً به مخلوقات سیر می‌کند. این سیر، چون سفری از مبدأ نور به سوی مظاهر آن، عارف را به فهم وحدت وجود رهنمون می‌سازد. اسما، چون آیینه‌هایی درخشان، انعکاس ذات حق را در افعال و مخلوقات نشان می‌دهند.

درنگ: اسما و صفات الهی، به‌عنوان مبادی عرفان، راهنمای سیر عرفانی از ذات به افعال و مخلوقات‌اند و معرفت به حق را در این مسیر ممکن می‌سازند.

بخش سوم: امهات الحقايق و ملازمات ذاتی

امهات الحقايق

مبادی عرفان، امهات الحقايق یا اسمای ذاتی الهی‌اند که شامل صفاتی چون حیات، علم، و قدرت می‌شوند. این صفات، ملازمات ذاتی وجود حق‌اند و بدون آن‌ها، تصور ذات الهی ممکن نیست. این صفات، چون ستارگان درخشانی در آسمان معرفت، ذات حق را روشن می‌سازند و مبنای علم عرفان را تشکیل می‌دهند.

ملازمات وجود حق

حیات، علم، و قدرت، به‌عنوان اسمای ذاتی، از لوازم وجود حق‌اند و به اسمای ذات موسوم‌اند. این صفات، نه به‌صورت زائد بر ذات، بلکه به‌عنوان تعینات ذاتی، عين ذات حق‌اند. این عینیت، چون رودی که از چشمه ذات سرچشمه می‌گیرد، جدایی‌ناپذیر است.

درنگ: امهات الحقايق، به‌عنوان اسمای ذاتی مانند حیات و علم، ملازمات وجود حق‌اند و عینیت آن‌ها با ذات، مبنای عرفان نظری است.

بخش چهارم: نقد قیاس اسما با مفاهیم منطقی

نقد قیاس زوجیت و اربعه

در منطق، زوجیت صفتی غیر از ماهیت اربعه است، اما اسما و صفات الهی، برخلاف این قیاس، تعینات ذاتی حق‌اند و از ذات جدا نیستند. این تمایز، چون خطی روشن میان دو ساحل، عرفان را از منطق متمایز می‌سازد. قیاس اسما با زوجیت، به دلیل عینیت اسما با ذات، نادرست است.

عینیت اسما با ذات

اسما و صفات الهی، نه زائد بر ذات، بلکه تعینات ذاتی‌اند که عين ذات حق‌اند. این عینیت، چون آینه‌ای که ذات را بی‌هیچ حجابی نشان می‌دهد، مبنای عرفان در برابر دیدگاه‌های کلامی است که اسما را زائد می‌دانند.

درنگ: اسما و صفات الهی، به دلیل عینیت با ذات حق، از قیاس با مفاهیم منطقی مانند زوجیت متمایزند و جدایی‌ناپذیری آن‌ها، اساس عرفان است.

بخش پنجم: اسمای عامه و اطلاق

اسمای عامه و تقابل

اسمای عامه، مانند اول، آخر، ظاهر، و باطن، به دلیل اطلاق و قابلیت تعلق به متعلقات متقابل، مبادی عرفان‌اند. این اسما، چون دو کرانه رودخانه‌ای عظیم، تقابل‌های حقیقی را در خود جای می‌دهند و راه شناخت عرفانی را هموار می‌سازند.

اطلاق و عینیت با ذات

اسما، به دلیل كمال اطلاق (اول بلا اول، آخر بلا آخر)، عين ذات حق‌اند. این اطلاق، چون دریایی بی‌کران، اسما را از محدودیت‌های مفهومی آزاد کرده و آن‌ها را با ذات یکی می‌سازد.

درنگ: اسمای عامه، با اطلاق کامل، عين ذات حق‌اند و تقابل‌های ظاهری آن‌ها، صرفاً مرتبه‌ای است، نه ذاتی.

بخش ششم: رد تضاد و تباین در هستی

نقد صفات متباینه

در عرفان، به دلیل وحدت وجود، صفات متباینه و تضاد در هستی وجود ندارد. همه هستی، ظهور وجود حق است و تفاوت‌ها، چون سایه‌های نور بر دیوار، صرفاً مرتبه‌ای‌اند. این دیدگاه، چون تیری بر قلب کلام، تباین و تضاد را نفی می‌کند.

تخالف مرتبه‌ای

تفاوت‌های ظاهری مانند اول و آخر، تخالف مرتبه‌ای است، نه تباین یا تضاد. این تفاوت‌ها، چون مراتب نور در آیینه‌های گوناگون، به وحدت ذاتی حق بازمی‌گردند.

رد تضاد در فلسفه عرفانی

فلسفه عرفانی، با رد غایت در هستی، مفهوم تضاد (غايه الخلاف بين وجوديين) را منتفی می‌داند. این دیدگاه، چون چراغی در تاریکی، حقیقت وحدت را روشن می‌سازد.

درنگ: عرفان، با رد تضاد و تباین در هستی، تفاوت‌ها را مرتبه‌ای دانسته و وحدت وجود را اثبات می‌کند.

بخش هفتم: نقد دیدگاه‌های کلامی

نقد متکلمان قدیم

متکلمان قدیم (قدمای ثمانیه)، اسما را زائد بر ذات می‌دانند، اما عرفان، با تأکید بر عینیت اسما با ذات، تكثر و تباين را رد می‌کند. این نقد، چون نسیمی که غبار را می‌زداید، حقیقت وحدت را آشکار می‌سازد.

رد تكثر و تباين

اگر اسما متغایر باشند، تكثر، تباين، و تناسب پیش می‌آید که با وحدت احدیه سازگار نیست. ذات حق، چون خورشیدی واحد، از هر جهت یکی است و تكثر را برنمی‌تابد.

عینیت از حیث ذات

اسما و صفات، از حیث ذات، عين ذات حق‌اند، نه از حیث نسبت که مفاهیم متمایز می‌شوند. این تمایز، چون سایه‌ای بر آب، صرفاً مفهومی و نسبی است.

درنگ: عرفان، با تأکید بر عینیت اسما با ذات از حیث ذاتی، دیدگاه کلامی مبنی بر زائد بودن اسما را رد می‌کند.

بخش هشتم: تمثیلات عرفانی برای تبیین وحدت

تمثیل کتاب و تعینات

ذات حق، مانند کتابی است که تعینات (کاغذ، وزن، شکل) عين آن‌اند، نه جدا از آن. کتاب، با وجود تعینات مختلف، یک حقیقت واحد است، و ذات حق نیز با تعینات اسما، یک حقیقت مطلق است.

تمثیل حوض و مجاری

تعینات، مانند مجاری حوضی‌اند که به یک حقیقت (حوض) بازمی‌گردند. این مجاری، با وجود تفاوت، به یک منبع واحد منتهی می‌شوند، چنان‌که تعینات به وحدت ذاتی حق بازمی‌گردند.

تمثیل نور و شیشه‌ها

تعینات، مانند شیشه‌های رنگی‌اند که نور واحد را به‌صورت مختلف نشان می‌دهند. نور خورشید (حق)، در شیشه‌های گوناگون (تعینات)، به‌صورت متفاوت ظاهر می‌شود، اما حقیقت نور واحد است.

درنگ: تمثیلات کتاب، حوض، و نور، وحدت ذاتی حق را با وجود تعینات ظاهری به زیبایی نشان می‌دهند.

بخش نهم: آیات قرآن کریم و وحدت وجود

آیه وحدت

هر شیء، آیه‌ای است که بر وحدت حق دلالت می‌کند: فِي كُلِّ شَيْءٍ لَهُ آيَةٌ تَدُلُّ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ. این آیه، چون چراغی در مسیر عرفان، همه موجودات را نشانه [مطلب حذف شد] : در هر چیزی برای او نشانه‌ای است که دلالت می‌کند بر اینکه او واحد است.

آیه فقر مخلوقات

آیه أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ فقر مخلوقات را به حق نشان می‌دهد. مخلوقات، به‌عنوان ظهورات حق، فقیر به سوی خدا هستند و [مطلب حذف شد] : شما به سوی خدا نیازمندید (فاطر: ۱۵).

ظهورات الهی

همه مخلوقات، ظهورات الهی‌اند و به اسما و افعال حق بازمی‌گردند. این دیدگاه، چون دریایی که همه جویبارها به آن می‌پیوندند، وحدت وجود را تأیید می‌کند.

درنگ: آیات قرآن کریم، با تأکید بر وحدت و فقر مخلوقات، مبنای عرفانی وحدت وجود را تقویت می‌کنند.

بخش دهم: نقد محجوبین و کلام ظاهری

محجوبین و ظاهربینی

محجوبین (اهل ظاهر)، با تمرکز بر ظواهر و مفاهیم متکثر، از حقیقت وحدت ذاتی حق محروم‌اند. این گروه، چون مسافرانی گم‌گشته در کویر ظواهر، از چشمه حقیقت دور مانده‌اند.

نقد فخر رازی

فخر رازی و امثال او، با وجود عظمت علمی، به دلیل تکیه بر استدلال‌های کلامی و ظاهری، از درک عرفانی وحدت بازمانده‌اند. او، چون معماری که بنایی عظیم اما بی‌روح ساخته، در پایان عمر به بطلان استدلال‌های خود شک کرد.

نصیحت محیی‌الدین

محیی‌الدین به فخر رازی توصیه کرد: «لا تأکلوا من تحت اقدامكم»، یعنی از ظواهر و استدلال‌های سطحی تغذیه نکنید. این نصیحت، چون نسیمی که غبار جهل را می‌زداید، عارف را به سوی حقیقت رهنمون می‌سازد.

درنگ: محجوبین، با تکیه بر ظواهر، از حقیقت وحدت محروم‌اند و نقد فخر رازی، محدودیت استدلال کلامی را در برابر شهود عرفانی نشان می‌دهد.

بخش یازدهم: نقد فرهنگ عالمان و ستایش محبت

نقد کینه و عداوت

عالمان، برخلاف هنرمندان (مانند مطرب‌ها)، گاه گرفتار کینه، عداوت، و تکبر می‌شوند که با روح عرفان ناسازگار است. هنرمندان، با نیت شاد کردن مردم، چون جویبارهایی زلال، محبت را جاری می‌سازند.

ستایش نیت خیر هنرمندان

هنرمندان، با خلق آثار برای شادی مردم، نیت خیر دارند، گرچه گاه به دلیل فقدان حجاب دینی، گرفتار معصیت می‌شوند. این نیت، چون گلی معطر در باغ عرفان، ارزشمند است.

نیاز به دل نرم

عالمان نیازمند دل نرم و محبت به مردم، مانند هنرمندان، هستند. دل نرم، چون چشمه‌ای جوشان، عارف را به همدلی با رنج‌دیدگان و گریه برای محرومان رهنمون می‌سازد.

نقد بی‌تفاوتی

بی‌تفاوتی عالمان به گرفتاری‌های مردم (زندانیان، بیماران، فقرا) با عرفان ناسازگار است. عارف حقیقی، چون مادری مهربان، برای رنج دیگران اشک می‌ریزد و دعا می‌کند.

مثال انسان با دل نرم

انسان با دل نرم، هنگام غذا خوردن برای گرسنگان دعا می‌کند و شکرگزار است. این دعا، چون نسیمی که عطر ایمان را پراکنده می‌کند، نشانه قلب زنده عارف است.

درنگ: عرفان، با تأکید بر محبت و دل نرم، عالمان را از کینه و بی‌تفاوتی برحذر داشته و به همدلی با مردم فرا می‌خواند.

بخش دوازدهم: وحدت و استغنا

وحدت و استغنا

وحدت حق، نشانه استغنای اوست، در حالی که کثرت نشانه افتقار است. ذات حق، چون قله‌ای رفیع، از هر نیازی بی‌نیاز است و کثرت مخلوقات، نشانه وابستگی آن‌هاست.

نقد افتقار مخلوقات

مخلوقات، به دلیل ظهور بودن، فاقد افتقار ذاتی‌اند و صرفاً ظهور حق‌اند. این فقر، چون سایه‌ای بر آب، نسبی و وابسته به حق است.

کمال وحدت

وحدت حق، کمال مطلق است و اثبات مخلوقات، فرع بر ثبوت ذات اوست. این کمال، چون خورشیدی که همه چیز را روشن می‌کند، مبنای همه تعینات است.

درنگ: وحدت حق، نشانه استغنای مطلق اوست و مخلوقات، به‌عنوان ظهورات، فاقد وجود مستقل و افتقار ذاتی‌اند.

بخش سیزدهم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این بخش از کتاب ، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین مبادی علم عرفان، موضوع آن (حق من حیث الارتباطین)، و عینیت اسما و صفات با ذات حق پرداخته است. عرفان، با رد تضاد و تباین در هستی، وحدت وجود را اثبات کرده و با نقد دیدگاه‌های کلامی، خودبسندگی شهود عرفانی را نشان می‌دهد. آیات قرآن کریم، مانند فِي كُلِّ شَيْءٍ لَهُ آيَةٌ تَدُلُّ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ و أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ، مبنای عرفانی وحدت و فقر مخلوقات را تقویت می‌کنند. نقد فرهنگ کینه و بی‌تفاوتی عالمان، همراه با ستایش محبت و دل نرم، عرفان را به‌عنوان راهی برای همدلی و خدمت به مردم معرفی می‌کند.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن، موضوع علم عرفان چیست؟

2. مبادی علم عرفان طبق متن چیست؟

3. اسمای ذاتی الهی طبق متن چه ویژگی‌ای دارند؟

4. طبق متن، چرا صفات متباینه در ذات الهی وجود ندارد؟

5. متن چه مثالی را برای توضیح وحدت ذات و صفات به کار می‌برد؟

6. متن بیان می‌کند که اسما و صفات الهی عین ذات حق هستند.

7. طبق متن، صفات الهی مانند حیات و علم از نظر مفهومی متباین هستند.

8. متن معتقد است که تعدد اسما به دلیل تفاوت نسبی آن‌ها با ذات است.

9. طبق متن، تضاد و تباین در هستی وجود دارد.

10. متن می‌گوید که فخر رازی محجوب از حقیقت وحدت ذات و صفات بود.

11. چرا طبق متن، صفات متباینه در ذات الهی وجود ندارد؟

12. منظور از «اسمای عامه» در متن چیست؟

13. چرا متن تعدد اسما را به تفاوت نسبی نسبت می‌دهد؟

14. تفاوت بین وحدت به عنوان صفت و وحدت به عنوان موصوف چیست؟

15. چرا متن فخر رازی را محجوب از حقیقت وحدت می‌داند؟

پاسخنامه

1. حق از حیث ارتباطین

2. اسما و صفات الهی

3. عین ذات حق با کمال اطلاق

4. چون صفات عین ذات هستند

5. مثال کتاب و ویژگی‌های آن

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا صفات الهی عین ذات حق هستند و تباین در هستی وجود ندارد.

12. اسمای عامه اسمایی هستند که اطلاق دارند و قابلیت تعلقات متقابل مانند اول و آخر را دارند.

13. چون تعدد اسما از حیث نسبت به متعلقات است، نه از حیث ذات که عینیت دارد.

14. وحدت به عنوان صفت، نعت واحد است، اما وحدت به عنوان موصوف، عین ذات واحد است.

15. زیرا فخر رازی بر دلایلی تکیه کرد که وحدت ذات و صفات را به طور کامل درک نکرد.