متن درس
مراتب سلوک و حکمت عملی در عرفان اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه چهل و چهار)
دیباچه
این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه چهل و چهارم مصباح الانس، به تاریخ 16 مهر 1388، به تبیین و تحلیل مراتب سلوک و حکمت عملی در عرفان اسلامی میپردازد. محور بحث، بررسی نظاممند مراحل کمال عرفانی، نقد ساختار منابع عرفانی، و ارائه چارچوبی منطقی برای فهم این مفاهیم است. با استناد به آرای عرفایی چون شیخ محییالدین ابنعربی در مواقع النجوم و خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین، این متن تلاش دارد تا ضمن حفظ امانت محتوای اصلی، با ساختاری علمی، منبعی جامع برای پژوهشگران حوزه الهیات و عرفان فراهم آورد. تمایز میان مقامات عرفانی، ضرورت نظم ریاضیوار در حکمت عملی، و نقد فقدان نظاممندی در برخی متون عرفانی، از جمله محورهای کلیدی این نوشتار است. با بهرهگیری از آیات قرآن کریم، احادیث، و تحلیلهای حکمی، این اثر بهعنوان بستری برای فهم عمیقتر سلوک عرفانی و جایگاه آن در نظام معرفتی اسلام ارائه میشود.
بخش نخست: مبادی و ساختار حکمت عملی
اهمیت نظاممندی در حکمت عملی
حکمت عملی، بهعنوان علمی که به رفتار و اخلاق انسانی در مسیر کمال الهی میپردازد، نیازمند چارچوبی منظم و منطقی است. در مصباح الانس، چهار فصل ابتدایی به زمینههای نظری اختصاص یافته و فصل پنجم به حکمت نظری پرداخته، اما فقدان تعریف ساختاری و مدخل مناسب برای حکمت عملی، نقصی آشکار است. حکمت عملی باید مانند ریاضیات، دارای نظمی خطی و ترتیبی باشد، چنانکه مراحل تحصیلی از مدرسه به دانشگاه پیش میروند. این نظم، از آشفتگی در ترتیب منازل سلوک جلوگیری کرده و سالک را در مسیری روشن هدایت میکند.
نویسنده با تمثیلی از نظام آموزشی سنتی، به بینظمی در برخی روشهای یادگیری اشاره میکند. برای مثال، برخی طلاب کتاب ابتدایی سیوطی را همزمان با درس خارج میخواندند، که نشانه فقدان ساختار در آموزش بود. این بینظمی، در سلوک عرفانی نیز قابل تعمیم است و مانع پیشرفت اصولی سالک میشود. حکمت عملی باید مانند سلسلهای از پلههای ترقی، هر مرحله را بر مرحله پیشین مقدم سازد، تا سالک از یقظه به توحید، گام به گام، به کمال برسد.
نقد فقدان ساختار در منابع عرفانی
نویسنده با نقد نقلقولهای پراکنده از منابع عرفانی، مانند منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری، بیان میکند که این نقلها بدون توضیح کافی و ساختار منطقی ارائه شدهاند. جمعآوری آرای مختلف، بدون تحلیل و تبیین، به فهم عمیق منجر نمیشود. برای مثال، برخی منابع تعداد منازل سلوک را صد، سیصد، یا حتی هزار ذکر کردهاند، بدون آنکه ترتیبی منطقی ارائه دهند. این پراکندگی، ضرورت بازسازی علمی حکمت عملی را برجسته میکند.
نویسنده با تمثیلی از فردی که ادعای نگارش دورهای پنجاهجلدی در فقه داشت، اما صرفاً کتابهای پیشین را کنار هم قرار داده بود، به این نقص اشاره میکند. این روش، مانند نسخهخوانی است که فاقد نوآوری و تحلیل است. حکمت عملی باید با نظامی ریاضیوار، مراتب سلوک را از بدایات تا نهایات، بهگونهای تعریف کند که هیچ مرحلهای پس و پیش نشود.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست به اهمیت نظاممندی در حکمت عملی و نقد فقدان ساختار در برخی منابع عرفانی پرداخت. حکمت عملی، بهعنوان راهنمای سلوک عرفانی، باید مانند سلسلهای از مراتب، سالک را از بیداری به توحید هدایت کند. نقد نویسنده بر پراکندگی نقلقولها و فقدان تحلیل در متون عرفانی، دعوتی است به بازنگری علمی این منابع. این بخش، زمینه را برای بررسی مراحل سلوک در بخشهای بعدی فراهم میآورد.
بخش دوم: مراتب سلوک و توفیق الهی
تقسیمبندی نتایج توفیق
نویسنده با استناد به شیخ محییالدین ابنعربی در مواقع النجوم، بیان میکند: وَالنَّاسُ فِي نَتَائِجِ التَّوْفِيقِ قِسْمَانِ مِنْهُمْ مَنْ يَحْصُلُ لَهُ عَلَى الْكَمَالِ وَهُوَ الْقُطْبُ صَاحِبُ الْوَقْتِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَهِي بِهِ إِلَى حَيْثُ [مطلب حذف شد] : مردم در نتایج توفیق به دو دسته تقسیم میشوند: گروهی که به کمال میرسند و او قطب و صاحب وقت است، و گروهی که به مقداری که خداوند دانا و حکیم برایش مقدر کرده، میرسد). این تقسیمبندی، سلسلهمراتب عرفانی را نشان میدهد.
قطب، بهعنوان شخصیتی که به کمال مطلق رسیده، محور هدایت الهی در زمان خویش است. مفهوم «صاحب وقت» به فردی اشاره دارد که در لحظهای معین، تجلی کامل صفات الهی را در خود متبلور ساخته است. گروه دوم، سالکانی هستند که در مراتب پایینتر باقی میمانند و به اندازه ظرفیت و تقدیر الهی پیش میروند. این تمایز، مانند تفاوت میان قلهای رفیع و دامنههای آن، جایگاه ویژه قطب را در نظام عرفانی روشن میکند.
تفاوت مقامات عرفانی
در سلوک عرفانی، مراتب مختلفی مانند دلیل، پیر، مرشد، و قطب وجود دارد. قطب، بالاترین مرتبه است و تنها یک نفر در هر زمان میتواند این مقام را داشته باشد. تعدد قطب، مانند وجود چند خورشید در آسمان، ناممکن است و به تضعیف این مفهوم منجر میشود. دلیل، در مرتبهای پایینتر، مانند چراغی است که سالک را در تاریکی هدایت میکند، اما قطب، مانند خورشیدی است که همه عالم را روشن میسازد.
نویسنده با تمثیلی از سلسلهمراتب حوزوی، به تفاوت میان عظما و اوزما اشاره میکند. عظما، مانند قطب، یگانه است، اما اوزما، مانند مراتب پایینتر، میتواند متعدد باشد. این تمایز، ضرورت شناخت دقیق مقامات عرفانی را در مسیر سلوک برجسته میکند.
شرایط صحت توفیق
نویسنده بیان میکند: وَالتَّوْفِيقُ إِذَا صَحَّ وَذَلِكَ بِتَحْصِيلِ الْعِلْمِ الْمَشْرُوعِ [مطلب حذف شد] : و توفیق هنگامی صحت مییابد که با کسب علم مشروع بهوسیله حق، خلق و شرع همراه باشد). توفیق الهی، مانند بارانی است که بر زمینی حاصلخیز میبارد، و مشروط به کسب علم مشروع با سه بعد است: حق (معرفت الهی)، خلق (اخلاق نیکو)، و شرع (رعایت احکام).
این سهگانه، مانند سه پایه یک خیمه، استواری سلوک را تضمین میکند. علم مشروع، مانند کلیدی است که درهای معرفت را میگشاید، و خلق و شرع، مانند بالهایی هستند که سالک را به سوی کمال پرواز میدهند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم به تقسیمبندی نتایج توفیق، تفاوت مقامات عرفانی، و شرایط صحت توفیق پرداخت. قطب، بهعنوان محور کمال، از سایر سالکان متمایز است، و توفیق الهی، با کسب علم مشروع در سه بعد حق، خلق، و شرع محقق میشود. این بخش، مانند نقشهای است که مسیر سلوک را از بدایات تا نهایات ترسیم میکند.
بخش سوم: مراحل سلوک عرفانی
انابه: بازگشت به حق
نویسنده بیان میکند که توفیق به انابه منجر میشود: وَهِيَ الرُّجُوعُ مِنَ الْمُخَالَفَاتِ وَالْمَعَاصِي بِالْبَاطِنِ وَمِنْ غَيْرِ [مطلب حذف شد] : و انابه، بازگشت از مخالفتها و گناهان درونی و از غیرحق بهسوی حق است). انابه، مانند نسیمی است که غبار گناه را از دل میزداید و سالک را به سوی حق هدایت میکند.
این مرحله، شامل سه بعد است: ترک مخالفتهای ظاهری، پرهیز از گناهان باطنی، و توجه کامل به حق. انابه، مانند بذری است که در دل سالک کاشته میشود و با توفیق الهی، به درختی تنومند از معرفت تبدیل میگردد.
توبه و حزن
نتیجه انابه، توبه است: وَهِيَ الرُّجُوعُ مِنَ الْمُخَالَفَاتِ بِالظَّاهِرِ بِتَرْكِهَا فِي الْحَالِ وَالنَّدَامَةِ [مطلب حذف شد] : و توبه، بازگشت از مخالفتهای ظاهری با ترک آنها در حال و ندامت بر گذشته است). توبه، مانند جویباری است که آلودگیهای گذشته را میشوید و سالک را به سوی پاکی هدایت میکند.
نتیجه توبه، حزن است: وَهُوَ حَالَةٌ إِذَا قَامَتْ بِالْعَبْدِ أَشْغَلَتْهُ [مطلب حذف شد] : و حزن، حالتی است که وقتی در بنده پدید آید، او را از غیرحق بازمیدارد). حزن، مانند سایهای است که دل را از نور غیرحق محافظت میکند و سالک را به سوی معرفت الهی سوق میدهد.
خوف و استیجاش
نتیجه حزن، خوف است: وَنَتِيجَةُ الْحُزْنِ الْخَوْفُ [مطلب حذف شد] : و نتیجه حزن، خوف از فوت وقت است). خوف، مانند نگهبانی است که سالک را از غفلت آینده برحذر میدارد. نتیجه خوف، استیجاش از اغیار است: وَمَا [مطلب حذف شد] : و آنچه غیر از حق است، اغیار است).
استیجاش، مانند سپری است که سالک را از بدیها و تاریکیها محافظت میکند و او را به سوی نور حق هدایت مینماید.
زهد و فرار از اغیار
نتیجه استیجاش، زهد و فرار از اغیار است: درنگ: زهد، ترک زواید و حرام است، و فرار، دوری از بدیهاست، نه نفی زندگی و جامعه.