در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 90

متن درس

مصباح الانس: کاوشی در قرب، تحول وجودی و رد تناسخ

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۹۰)

مقدمه

این نوشتار، به تبیین و بازآفرینی علمی و فاخر درس‌گفتار نودم از شرح مصباح الانس می‌پردازد که در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۸۹ توسط عالمی برجسته ارائه شده است. محور این بحث، کاوش در مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی، از جمله قرب الهی، رد تناسخ، و تحولات وجودی انسان در مراتب هستی است. با نگاهی ژرف به تمایز میان قرب و اتحاد، نقد دیدگاه‌های عاميانه درباره تناسخ، و تبیین نظام پویای خلقت، این متن درصدد است تا برای پژوهشگران و مخاطبان متخصص در حوزه الهیات و عرفان، منبعی جامع و منسجم فراهم آورد.

بخش اول: تبیین مفهوم تناسخ و نقد آن

تعریف تناسخ و تمایز آن از نشئه برزخیه

تناسخ، در تعریف ارائه‌شده، به انتقال روح از یک بدن عنصری به بدن عنصری دیگر اشاره دارد. این مفهوم، که در برخی فرهنگ‌ها به‌عنوان چرخه‌ای مادی برای حیات پس از مرگ مطرح شده، از منظر عرفانی و فلسفی مورد نقد قرار گرفته است. برخلاف تناسخ، نشئه برزخیه، که عالمی مثالی و متعلق به صور خیالی است، به تحول مرتبه وجودی انسان مربوط می‌شود، نه انتقال روح به بدنی دیگر. این تمایز، همچون جدایی میان جویبار وجودی که در مسیر خویش تحول می‌یابد و سنگی که از جایی به جای دیگر منتقل می‌شود، بنیادین است.

درنگ: تناسخ، انتقال روح به بدنی دیگر است، اما نشئه برزخیه، تحول وجودی در مرتبه‌ای مثالی است و با تناسخ متفاوت است.

این دیدگاه، با تأکید بر اینکه هر روح، بدن خویش را می‌سازد، تناسخ را به‌عنوان مفهومی غیرعلمی و خرافی رد می‌کند. همان‌گونه که کفشی تنها برای پای خاص خویش دوخته می‌شود، روح و بدن نیز در هماهنگی کامل خلق می‌گردند، و هرگونه ناسازگاری میان آن‌ها محال است.

نقد ریشه‌های تناسخ: انگیزه‌های سیاسی و تجاری

تناسخ، نه‌تنها از منظر فلسفی باطل است، بلکه ریشه‌هایی سیاسی و تجاری دارد. این مفهوم، در برخی فرهنگ‌ها برای انکار آخرت و قیامت ترویج شده تا با جایگزینی چرخه‌ای مادی، بعد متافیزیکی معاد را حذف کند. همانند تاجری که برای سود خویش کالایی بی‌ارزش را گران می‌فروشد، تناسخ نیز به‌عنوان ایده‌ای عاميانه، برای فریب اذهان و تضعیف باور به قیامت رواج یافته است. این نقد، با رجوع به تاریخ و تحلیل کارکردهای اجتماعی این باور، بر بطلان آن تأکید می‌ورزد.

انگیزه انکار آخرت، که در پس ترویج تناسخ نهفته است، تلاشی برای محدود کردن انسان به عالم ماده و نفی مراتب متعالی وجودی اوست. این دیدگاه، همچون تلاش برای محصور کردن پرنده‌ای آسمانی در قفسی زمینی، با حقیقت وجودی انسان ناسازگار است.

محال بودن تناسخ: اختصاص روح و بدن

از منظر فلسفی، تناسخ محال است، زیرا هر روح، بدن خاص خویش را می‌سازد و هیچ بدنی با روحی جز روح خویش سازگار نیست. این اختصاص، که در فرآیند خلقت از نطفه تا تولد نمایان است، مانع از هرگونه انتقال روح به بدنی دیگر می‌شود. قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید:

ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ [مطلب حذف شد] : «سپس او را آفرینشی دیگر بخشیدیم»)

این آیه، به خلقت هماهنگ روح و بدن اشاره دارد، که از نطفه آغاز شده و در مراتب مختلف تکامل می‌یابد. روح و بدن، همچون دو نیمه یک گوهر، در اتحادی ناگسستنی خلق می‌شوند، و هرگونه تصور جدایی و انتقال، باطل است.

درنگ: هر روح، بدن خویش را می‌سازد و با بدنی دیگر بیگانه است؛ از این‌رو، تناسخ محال است.

این اصل، با تمثیلی زیبا تبیین شده است: روح و بدن، مانند کلیدی هستند که تنها برای قفل خاص خویش ساخته شده‌اند. هرگونه تلاش برای جفت کردن آن‌ها با غیر، مانند پوشیدن کفشی نامناسب، بی‌ثمر و محال است.

جمع‌بندی بخش اول

این بخش، با تبیین مفهوم تناسخ و نقد آن از منظر عرفانی و فلسفی، بر بطلان این باور تأکید کرد. تناسخ، به‌عنوان مفهومی عاميانه با ریشه‌های سیاسی و تجاری، با حقیقت خلقت انسان، که در هماهنگی روح و بدن متجلی است، ناسازگار است. نشئه برزخیه، برخلاف تناسخ، به تحول وجودی در مرتبه‌ای مثالی اشاره دارد. این تبیین، زمینه را برای بررسی قرب الهی و تحولات وجودی در بخش‌های بعدی فراهم می‌کند.

بخش دوم: قرب الهی و تمایز آن از اتحاد و تناسخ

مفهوم قرب الهی: مراتب و انواع

قرب الهی، به معنای نزدیکی به خداوند در مراتب وجودی، در سه نوع اصلی متجلی می‌شود: قرب فعلی، که از طریق اعمال صالح حاصل می‌شود؛ قرب صفاتی، که در تجلی صفات الهی در انسان نمایان است؛ و قرب ذاتی، که به فنا در ذات الهی اشاره دارد. این قرب، برخلاف تصور برخی، به معنای اتحاد حقیقی یا یکی شدن با خداوند نیست، بلکه ارتقای مرتبه وجودی انسان در مسیر سلوک است.

قرب، مانند سفری است که سالک در آن، از کوی هجران به دیار وصال می‌رسد، نه آنکه خود را در ذات معبود محو کند. این تمایز، برای دوری از شبهه اتحاد یا تناسخ، که برخی به اشتباه قرب را به آن‌ها نسبت داده‌اند، حیاتی است.

درنگ: قرب الهی، اعم از فعلی، صفاتی، یا ذاتی، به معنای اتحاد حقیقی یا تناسخ نیست، بلکه ارتقای مرتبه وجودی است.

رد شبهه اتحاد در قرب

برخی، به‌اشتباه، قرب الهی را با اتحاد حقیقی یا یکی شدن با خداوند یکی دانسته‌اند. این تصور، که ریشه در سوءفهم عرفانی دارد، باطل است، زیرا خداوند، به‌عنوان ذات متعالی، از هرگونه امتزاج یا اتحاد با مخلوق مبراست. قرب، مانند نزدیک شدن شعله‌ای به خورشید است که نور و گرمای خویش را از آن می‌گیرد، اما هرگز با آن یکی نمی‌شود.

این دیدگاه، با تأکید بر توحید ذاتی و افعالی، هرگونه شائبه اتحاد را رد می‌کند. خداوند، به‌فرموده قرآن کریم:

لَا إِلَٰهَ [مطلب حذف شد] : «هیچ معبودی جز الله نیست»)

یگانه است و شریکی در ذات، صفات، یا افعال ندارد. از این‌رو، قرب، تحولی در مرتبه سالک است، نه امتزاج با ذات الهی.

تمایز قرب الهی از نشئه برزخیه

قرب الهی، که در حیات دنیوی از طریق سلوک عرفانی ممکن است، با نشئه برزخیه، که مرتبه‌ای پس از مرگ است، متفاوت است. برزخ، عالمی است که هر انسانی پس از مرگ به آن منتقل می‌شود، اما قرب، مقصودی است که سالک در حیات خویش به دنبال آن است. این تمایز، مانند تفاوت میان سفری اختیاری به سوی قله‌های معرفت و انتقالی اجباری به سرای دیگر است.

این دیدگاه، بر این نکته تأکید دارد که هدف عرفان، تقرب به خداوند در همین جهان است، نه انتظار برای تحولات برزخی. این تبیین، از هرگونه خلط میان قرب و تناسخ جلوگیری می‌کند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین مفهوم قرب الهی و انواع آن، بر تمایز این مفهوم از اتحاد حقیقی و تناسخ تأکید کرد. قرب، به‌عنوان ارتقای مرتبه وجودی، هدفی عرفانی است که در حیات دنیوی ممکن است و با نشئه برزخیه متفاوت است. این تبیین، با رد شبهات، راه را برای فهم دقیق‌تر نظام خلقت و تحولات وجودی هموار می‌سازد.

بخش سوم: تحولات وجودی و پویایی خلقت

تحولات وجودی انسان در مراتب هستی

انسان، در مراتب مختلف هستی، از دنیا تا برزخ، دچار تحولات وجودی می‌شود. این تحولات، که در تغییر خصوصیات ظاهری و باطنی متجلی است، بخشی از نظام پویای خلقت است. همان‌گونه که جویباری در مسیر خویش گاه آرام و گاه خروشان می‌شود، انسان نیز در هر مرتبه، صورتی جدید می‌یابد، بدون آنکه هویت وجودی خویش را از دست بدهد.

این تحولات، در برزخ به‌گونه‌ای آشکارتر نمایان می‌شوند، جایی که انسان، از پوشش مادی خویش رها شده و در قالب صور مثالی ظاهر می‌گردد. این دیدگاه، با اشاره به آیات قرآن کریم:

خَلَقَ [مطلب حذف شد] : «[اوست که] مرگ و زندگی را آفرید»)

مرگ را نه معدوم شدن، بلکه انتقالی وجودی از یک مرتبه به مرتبه دیگر می‌داند.

درنگ: مرگ، انتقال از یک دار به دار دیگر است، نه معدوم شدن، و انسان در هر مرتبه دچار تحول وجودی می‌شود.

تأثیر محیط بر تحولات انسانی

شرایط محیطی، مانند رطوبت، ارتفاع، یا فشار، بر جسم و حالات انسان تأثیر می‌گذارند. این تأثیرات، نمونه‌ای از تحولات وجودی هستند که انسان را در مراتب مختلف هستی متغیر می‌سازند. به‌مثابه عمامه‌ای که در رطوبت شمال شل و در خشکی جنوب سفت می‌شود، جسم انسان نیز در هر محیط، صورتی متناسب با آن می‌یابد.

این اصل، با اشاره به تجربه‌های زیسته، مانند تغییر فشار خون در ارتفاعات یا تأثیر رطوبت بر پوشش، بر انعطاف‌پذیری وجودی انسان تأکید دارد. این تحولات، بدون نیاز به تناسخ، پویایی نظام خلقت را نشان می‌دهند.

تنوع و پویایی خلقت الهی

خداوند، به‌عنوان مبدأ خلقت، هر لحظه در شأنی جدید است، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:

كُلَّ يَوْمٍ هُوَ [مطلب حذف شد] : «هر روز او در شأنی است»)

این تنوع، در اسما و صفات الهی، از الله تا رحمان، کریم، و حمید، متجلی است. عالم هستی، مانند شهر فرنگی هزاررنگ، در هر لحظه تجلی‌ای جدید می‌یابد، و خداوند، چون جتی آسمانی، در حرکتی وجودی و ایجادی، عالم را به سوی کمال پیش می‌برد.

درنگ: خداوند هر لحظه در شأنی جدید است، و عالم هستی در تنوع و پویایی دائمی قرار دارد.

این دیدگاه، عالم را به‌عنوان نظامی غیرتکراری معرفی می‌کند، که در آن هر تجلی الهی منحصر به فرد است. این اصل، با رد تکرار در تجلی، تناسخ را به‌عنوان مفهومی تکراری و غیرممکن نفی می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تبیین تحولات وجودی انسان و پویایی خلقت الهی، بر انعطاف‌پذیری و تنوع نظام هستی تأکید کرد. انسان، در مراتب مختلف، از دنیا تا برزخ، دچار تحول می‌شود، و خداوند، هر لحظه در شأنی جدید، عالم را هدایت می‌کند. این دیدگاه، با رد تناسخ و تأکید بر توحید افعالی، نظام خلقت را به‌عنوان جریانی پویا و متعالی معرفی می‌کند.

بخش چهارم: نقد فلسفی و کلامی اعاده معدوم

دیدگاه فلاسفه و متکلمین در اعاده معدوم

نزاع میان فلاسفه و متکلمین بر سر اعاده معدوم، یکی از مباحث دیرینه فلسفی و کلامی است. فلاسفه، اعاده معدوم را محال می‌دانند، زیرا زمان و شرایط وجودی تغییر کرده و بازگشت عین معدوم ممکن نیست. متکلمین، با استناد به قدرت الهی، آن را ممکن می‌شمارند. این متن، هر دو دیدگاه را نقد کرده و نزاع را بی‌اساس می‌داند، زیرا معدوم اساساً وجود ندارد.

این نزاع، مانند جدال بر سر سایه‌ای است که هرگز وجود نداشته است. عالم، در حال تجدد و تحول دائمی است، و بحث اعاده معدوم، از منظر عرفانی، فاقد موضوعیت است.

درنگ: نزاع اعاده معدوم بی‌اساس است، زیرا معدوم وجود ندارد و عالم در تجدد دائمی است.

تحول به جای اعاده

به‌جای اعاده معدوم، این متن بر تحول وجودی تأکید دارد. انسان، در مراتب مختلف، با تحولاتی ساختاری بازمی‌گردد، نه به‌صورت عین سابق. این تحول، مانند تغییر چهره‌ای است که در آینه‌های مختلف، انعکاس‌های متفاوتی می‌یابد، اما هویت اصلی خویش را حفظ می‌کند.

این دیدگاه، با رد اتحاد ذاتی، قرب و حشر اجساد را با تحولات وجودی سازگار می‌داند. انسان، در آخرت، همان است که در دنیا بوده، اما با خصوصیاتی متناسب با مرتبه جدید.

فسادهای ناشی از پذیرش اعاده

پذیرش اعاده معدوم، به دو فساد منجر می‌شود: نخست، بطلان جزای دنیوی و اخروی، زیرا شخص مسئول در هر مرتبه تغییر می‌کند؛ دوم، بطلان حشر اجساد، زیرا قیامت نیازمند وجود مستمر است. این متن، با تأکید بر تحول، این فسادها را رد می‌کند، زیرا انسان، با تحول وجودی، همان هویت خویش را حفظ می‌کند.

این تبیین، مانند روشن کردن چراغی در تاریکی است که شبهات را زایل می‌سازد. انسان، در نظام الهی، مسئول اعمال خویش است، و تحولات وجودی، این مسئولیت را نقض نمی‌کنند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با نقد نزاع اعاده معدوم و تأکید بر تحول وجودی، بر بی‌اساس بودن این بحث فلسفی و کلامی تأکید کرد. انسان، در مراتب مختلف، با تحولاتی ساختاری هویت خویش را حفظ می‌کند، و این دیدگاه، با رد شبهات، نظام خلقت را به‌عنوان جریانی مستمر و پویا معرفی می‌کند.

بخش پنجم: صراط مستقیم و نقد انحرافات

صراط مستقیم: تنها مسیر هدایت

صراط مستقیم، تنها راه حق است که انسان را به سوی قرب الهی هدایت می‌کند. قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید:

اهْدِنَا [مطلب حذف شد] : «ما را به راه راست هدایت کن»)

هرگونه انحراف، چه چپ و چه راست، از این مسیر، گمراهی است. این دیدگاه، با استناد به سیره اهل بیت، بر وحدت دینی و پرهیز از تفرقه تأکید دارد. صراط مستقیم، مانند جاده‌ای است که مستقیم به مقصد می‌رسد، و هر پیچ و خم، سالک را از هدف دور می‌سازد.

درنگ: صراط مستقیم، تنها مسیر هدایت است، و چپ و راست هر دو انحراف‌اند.

نقد نزاع‌های تاریخی و استعماری

نزاع‌های تاریخی، مانند شیعه و سنی، اخباری و اصولی، یا چپ و راست، اغلب ریشه در سوءاستفاده‌های استعماری دارند. این متن، با نقد این تفرقه‌ها، بر ضرورت بازگشت به صراط مستقیم تأکید می‌ورزد. این نزاع‌ها، مانند هیزم‌هایی هستند که آتش تفرقه را شعله‌ور می‌سازند، و تنها با وحدت در مسیر حق، می‌توان این آتش را خاموش کرد.

این دیدگاه، با اشاره به تاریخ و تحلیل کارکردهای اجتماعی این نزاع‌ها، بر بی‌اساس بودن آن‌ها تأکید دارد. انسان، با پایبندی به صراط مستقیم، از این تفرقه‌ها رهایی می‌یابد.

ثبات در سلوک: الگویی از عالمان ربانی

ثبات در سلوک، مانند زندگی ساده عالمانی چون آیت‌الله حائری، نشانه سعادت است. این عالمان، با پرهیز از حرص و طمع، الگویی عملی برای سلوک عرفانی ارائه داده‌اند. زندگی آن‌ها، مانند چراغی است که در تاریکی دنیا می‌درخشد و راه هدایت را نشان می‌دهد.

این اصل، با اشاره به نمونه‌های تاریخی، بر ارزش ثبات و قناعت تأکید دارد. انسان، با جمع کردن نفس خویش، از دشت حرص به مشت قناعت می‌رسد، و این تحول، سعادت او را تضمین می‌کند.

درنگ: ثبات در سلوک و قناعت، نشانه سعادت است و انسان را از حرص و طمع رهایی می‌بخشد.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با تبیین صراط مستقیم به‌عنوان تنها مسیر هدایت، بر ضرورت پرهیز از انحرافات و تفرقه‌ها تأکید کرد. ثبات در سلوک، به‌عنوان الگویی عملی، انسان را به سوی سعادت هدایت می‌کند. این دیدگاه، با نقد نزاع‌های تاریخی و استعماری، وحدت در مسیر حق را راه نجات معرفی می‌کند.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، با بازآفرینی درس‌گفتار نودم مصباح الانس، به کاوش در مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی پرداخت. قرب الهی، به‌عنوان هدف سلوک، با اتحاد و تناسخ متفاوت است و به ارتقای مرتبه وجودی انسان اشاره دارد. تناسخ، به‌عنوان مفهومی عاميانه و غیرعلمی، با حقیقت خلقت انسان، که در هماهنگی روح و بدن متجلی است، ناسازگار است. تحولات وجودی، که در مراتب مختلف هستی رخ می‌دهند، نظام خلقت را پویا و متعالی نشان می‌دهند. صراط مستقیم، تنها مسیر هدایت است، و ثبات در سلوک، انسان را به سعادت می‌رساند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، تناسخ به چه معناست؟

2. طبق متن، چرا تناسخ از نظر فلسفی محال است؟

3. متن درسگفتار، قرب به خدا را چگونه توصیف می‌کند؟

4. بر اساس متن، چرا بحث تناسخ به عنوان یک بحث سیاسی و تجاری توصیف شده است؟

5. طبق متن، تجلیات الهی چه ویژگی‌ای دارند؟

6. متن بیان می‌کند که تناسخ به معنای انتقال روح به بدن دیگر با حفظ عینیت است.

7. بر اساس متن، هر روحی بدن خاص خود را می‌سازد و با آن متناسب است.

8. طبق متن، نشئه برزخیه به معنای تناسخ است.

9. متن تأکید دارد که معدوم به عین خود بازنمی‌گردد، زیرا زمان قابل بازگشت نیست.

10. بر اساس متن، قرب به خدا به معنای اتحاد حقیقی با ذات الهی است.

11. چرا تناسخ از نظر متن درسگفتار محال است؟

12. تفاوت اصلی بین قرب به خدا و تناسخ چیست؟

13. چرا متن بحث تناسخ را سیاسی و تجاری می‌داند؟

14. منظور از عدم تکرار تجلیات الهی در متن چیست؟

15. چرا معدوم به عین خود بازنمی‌گردد؟

پاسخنامه

1. تدبیر بدن عنصری دیگر توسط روح

2. چون روح و بدن هر یک برای دیگری ساخته شده و قابل جابجایی نیستند

3. وصول به خدا از طریق فعل، صفت یا ذات بدون اتحاد

4. چون برای انکار قیامت و آخرت مطرح شده است

5. هرگز تکرار نمی‌شوند و منحصر به فردند

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. زیرا هر روحی بدن خاص خود را می‌سازد و با بدن دیگری سازگار نیست.

12. قرب وصول به خدا بدون اتحاد است، اما تناسخ به معنای انتقال روح به بدن دیگر است.

13. چون برای انکار قیامت و آخرت توسط برخی اقوام و ملل مطرح شده است.

14. هر تجلی الهی منحصر به فرد است و در هیچ موجودی تکرار نمی‌شود.

15. زیرا زمان قابل بازگشت نیست و تبدلات وجودی مانع عود عینیت می‌شوند.