متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۲۲)
دیباچه
این نوشتار، تأملاتی عمیق در قلمرو عرفان نظری است که از درسگفتارهای گرانسنگ آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسهای با عنوان «مصباح الانس» (نوار شماره ۱۲۲، مورخ ۲۱/۷/۱۳۹۰) استخراج شده است. موضوع محوری این جلسه، کاوش در آثار اشیاء و نسبت آنها با ظهورات الهی، تعینات وجودی، و وحدت وجود است. با تکیه بر عرفان عالی، که ریشه در منطق و حکمت دارد، این اثر به تبیین رابطه میان حق و خلق، نفی نفسالامری بودن اشیاء، و پویایی فیض الهی میپردازد.
بخش نخست: آثار اشیاء و ظهورات الهی
آغاز سخن: بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتار با ذکر شریف ﴿بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾ (: «به نام خداوند بخشنده مهربان»، سوره فاتحه، آیه ۱) آغاز میشود. این ذکر، چونان کلیدی معنوی، دروازه ورود به تأملات عرفانی را میگشاید و رحمانیت و رحیمیت الهی را به مثابه بنیاد بحث معرفی میکند. موضوع محوری، بررسی عبارتی از کتاب «نفحات» قونوی است: «آثار اشیاء در نفوس خودشان و در وجود کاشف پدیدار میشوند، و در وجود جز اظهار نیست، و اثری بدون مرتبه یا قابل معنا ندارد.»
این عبارت، پرسشی بنیادین را پیش میکشد: آثار اشیاء به چه نسبت دارند؟ آیا به ذات اشیاء، به وجود کاشف، یا به ظهورات الهی وابستهاند؟ پاسخ این پرسش، در چارچوب عرفان نظری و با تکیه بر وحدت وجود تبیین میشود. عرفان نظری، چونان دریایی ژرف، معارف الهی را در خود نهفته دارد و نیازمند نگاهی دقیق و منطقی است.
تمایز عرفان عالی و عرفان عام
عرفان، در این درسگفتار، به دو گونه تقسیم میشود: عرفان عالی، که بر پایه منطق و حکمت استوار است، و عرفان عام، که گاه به عواطف و حالات عامهپسند گره خورده و ممکن است از مبنای علمی تهی باشد. عرفان عالی، چونان قلعهای مستحکم، بر استدلال و معرفت بنا شده و از خطاهای عرفان عام، که گاه با سخنان بیاساس آمیخته است، مصون میماند.
عرفان عام، مانند جویباری سطحی، ممکن است به وادیهای نادرست سرازیر شود، در حالی که عرفان عالی، چونان رودی عمیق، مسیر معرفت را با دقت میپیماید. این تمایز، بر ضرورت تخصص در فهم عرفان تأکید دارد و مخاطب را به سوی عرفانی رهنمون میسازد که با حکمت و منطق درآمیخته است.
درنگ: عرفان عالی، با تکیه بر منطق و حکمت، از عرفان عام متمایز است و مبنای علمی آن، معارف الهی را از خطا مصون میدارد. |
وحدت وجود: عالم، مظهر حق
در عرفان نظری، تمام عالم هستی، تعینات و ظهورات الهیاند. هیچ موجودی جز خدا وجود ندارد، و همه عوالم، مظاهر فیض پروردگارند. این دیدگاه، که ریشه در وحدت وجود دارد، هرگونه غیریت میان حق و خلق را نفی میکند. عالم، چونان آینهای است که نور حق در آن تجلی یافته، و هیچ موجودی جز سایه این نور نیست.
این معرفت، که عالم از خدا جدا نیست، به نفی حدوث زمانی منجر میشود. خلق، نه دیروز پدید آمده و نه فردا پایان مییابد، زیرا فیض الهی، چونان چشمهای جوشان، از ازل تا ابد جاری است. حتی در آخرت و بهشت، کار خلق پایان نمیگیرد، بلکه در مراتب گوناگون، ظهورات الهی ادامه مییابد.
﴿كُلَّ يَوْمَ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ (: «هر روز او در کاری است»، سوره الرحمن، آیه ۲۹) این پویایی الهی را تأیید میکند. خدا، نه چون تختهسنگی بیحرکت، بلکه دارای شئون است که خلق، مظاهر آن شئوناند.
تعینات الهی: فعل حق، نه عین او
تعینات الهی، ظهورات حقاند که نه عین ذات او هستند و نه غیر او. این تعینات، مانند تنفس انسان، فعل حقاند. همانگونه که تنفس، فعل نفس است و نه عین آن، تعینات نیز ظهورات خدا هستند، اما ذات او را محدود نمیکنند. ذات حق، مطلق است و از هر تعینی فراتر.
این تشبیه، چونان چراغی در تاریکی، رابطه میان ذات و فعل را روشن میسازد. تنفس، از نفس نشأت میگیرد، اما نفس، باقیمانده و مستقل است. به همین سان، عالم، ظهور حق است، اما ذات او از تعینات خلق متأثر نمیشود.
درنگ: تعینات الهی، فعل حقاند، نه عین او و نه غیر او. عالم، چونان تنفس انسان، ظهور خدا است، اما ذات او مطلق و غیرمتعین باقی میماند. |
شناخت حق، کلید شناخت عالم
شناخت عالم، منوط به شناخت پروردگار است. تعینات، مظاهر اسمای الهیاند، و فهم آنها بدون درک خدا ممکن نیست. در عرفان نظری، خدا معین است، اما متعین نمیشود. او، چونان اقیانوسی بیکران، خلق را در خود ظهور میدهد، اما از تعینات آنها متأثر نمیگردد.
این معرفت، مانند کلیدی است که قفلهای هستی را میگشاید. خلق، مظهر اسماء و صفات الهیاند، و شناخت این اسماء، راهگشای فهم عالم است.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با تبیین آثار اشیاء در چارچوب وحدت وجود، عالم را مظهر حق معرفی کرد. عرفان عالی، با تکیه بر منطق، از عرفان عام متمایز شد. تعینات، فعل حقاند و نه عین او، و شناخت خدا، کلید فهم هستی است. این مباحث، چونان ستارگانی در آسمان معرفت، راه پژوهشگران را روشن میسازند.
بخش دوم: نقد و اصلاح مفاهیم عرفانی
نقد عبارت نفحات
درسگفتار، عبارت «الآثار للأشیاء فی أنفسها و فی الوجود الکاشف» از کتاب «نفحات» قونوی را نقد میکند. این عبارت، به دلیل قائل شدن به نفسالامری بودن اشیاء، نادرست دانسته میشود. در عرفان نوین، اشیاء نفسالامری ندارند، بلکه ظهورات حقاند.
این نقد، مانند تیغی تیز، خطاهای مفهومی را میزداید. عرفان نوین، با نفی نفسالامری بودن اشیاء، بر ظهوری بودن عالم تأکید دارد. عبارت اصلاحشده، «الآثار للأشیاء ظهورات للحق»، این دیدگاه را به روشنی بیان میکند.
درنگ: آثار اشیاء، ظهورات حقاند، نه نفسالامری. عبارت «الآثار للأشیاء ظهورات للحق» دیدگاه عرفان نوین را به دقت منعکس میکند. |
نفی وجود مخلوقات
وجود، مختص ذات حق است، و مخلوقات، ظهورات او هستند. عبارت ﴿لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ﴾ (: «هیچ جنبش و نیرویی جز به [اراده] خدا نیست») این وابستگی کامل را نشان میدهد. خلق، چونان سایهای بر دیوار، از نور حق نشأت میگیرد.
در عرفان نوین، هیچ موجودی وجود مستقل ندارد. عالم، مانند قطرات باران، ظهورات فیض الهی است که بدون نیاز به ظرف، در مراتب گوناگون شکل میگیرد.
نفی قابل و مابال
عرفان نوین، مفهوم قابل و مابال را رد میکند. ظهورات، خودبخود شکل میگیرند، مانند باران که به تگرگ یا برف تبدیل میشود بدون نیاز به کاسهای جداگانه. این دیدگاه، مانند نسیمی تازه، مفاهیم کهن فلسفی را بازسازی میکند.
عالم، چونان ابرهایی پویا، ظهورات خود را در مراتب مختلف پدید میآورد. این پویایی، نیاز به ظرفهای پیشینی را نفی میکند.
نقد کهنهپرستی
کهنهپرستی، مانعی بر سر راه پویایی علمی است. عرفان، چونان جویباری زنده، باید با زمان پیش رود و نوآور باشد. این درسگفتار، مانند زنگ بیداری، حوزههای علمیه را به بازنگری در مفاهیم کهن فرا میخواند.
نوآوری در عرفان، مانند کاشتن بذری نو در خاک معرفت، به رشد علوم دینی میانجامد. کهنهپرستی، مانند زنجیری بر پای اندیشه، مانع این رشد است.
درنگ: عرفان نوین، با نفی کهنهپرستی، بر پویایی و نوآوری تأکید دارد. ظهورات الهی، بدون نیاز به قابل، در مراتب گوناگون شکل میگیرند. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با نقد مفاهیم سنتی و اصلاح آنها، عرفان نوین را معرفی کرد. نفی نفسالامری بودن اشیاء، رد قابل و مابال، و تأکید بر پویایی عرفان، از دستاوردهای این بخش است. این تأملات، مانند چراغی در راه معرفت، مسیر پژوهش را روشن میسازند.
بخش سوم: عرفا و جایگاه آنها
سوءتفاهم در وحدت وجود
وحدت وجود، مفهومی پیچیده است که گاه مورد سوءتفاهم قرار میگیرد. برخی، بدون فهم آن، به آن حمله میکنند یا از آن دفاع مینمایند. این درسگفتار، مانند آینهای شفاف، خطاهای این سوءتفاهمها را نشان میدهد.
وحدت وجود، به معنای ظهوری بودن عالم است، نه تساوی خلق و خدا. فهم این مفهوم، نیازمند تخصص و دقت است، و بیتوجهی به آن، مانند گم شدن در بیابانی بیانتها، به خطا میانجامد.
نقد دیدگاههای فقهی
برخی فقها، عرفایی مانند ملاهادی سبزواری را نجس یا کافر خواندهاند. این دیدگاه، ناشی از عدم شناخت موضوع وحدت وجود است. درسگفتار، مانند تیغ نقد، این اتهامات را باطل میداند.
فقه، بدون شناخت موضوع و ملاک، ارزش عملی ندارد. فقهایی که موضوع وحدت وجود را نمیفهمند، صلاحیت قضاوت درباره عرفا را ندارند. این نقد، مانند زنگ هشداری، بر ضرورت تخصص تأکید دارد.
دفاع از عرفا
عرفایی مانند ملاهادی سبزواری، مومن، متدین، و پایبند به احکام شرعی بودند. آنها، مانند ستارگان آسمان معرفت، مغزهای متفکر اسلاماند. اتهام نجاست یا کفر به آنها، مانند تیر زهرآگینی است که به قلب حقیقت مینشیند.
سبزواری، با تقوای عملی و تعهد علمی، الگویی برای عالمان است. او، مانند درختی تناور، میوههای معرفت را به امت اسلامی عرضه کرد.
درنگ: عرفایی مانند ملاهادی سبزواری، با تقوا و تعهد علمی، مغزهای متفکر اسلاماند. اتهامات فقهی به آنها، ناشی از جهل به وحدت وجود است. |
تخریب عالمان و استعمار
تخریب عالمان برجسته، مانند زخم زدن به پیکر معرفت، به عقبماندگی امت اسلامی منجر شده است. این تخریب، مانند ابزاری در دست استعمار، ظرفیتهای فکری اسلام را تضعیف کرده است.
ترحم به شکستخوردهها، مانند آبیاری گیاهی خشکشده، بیفایده است. باید عالمان را در زمان قوت حمایت کرد تا از شکستگی مصون بمانند.
توصیه به عدم دخالت غیرمتخصص
آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی، فقها را از دخالت در موضوعات عرفانی برحذر داشتهاند. این توصیه، مانند راهنمایی حکیمانه، بر ضرورت تخصص تأکید دارد. دخالت غیرمتخصص، مانند قدم نهادن در تاریکی، به خطا میانجامد.
فهم وحدت وجود، مانند صعود به قلهای بلند، نیازمند آمادگی و دانش است. غیرمتخصصان، مانند رهگذرانی بیتجربه، نباید در این مسیر گام نهند.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با دفاع از عرفا و نقد اتهامات فقهی، جایگاه والای آنها را تبیین کرد. سوءتفاهمها در وحدت وجود، تخریب عالمان، و دخالت غیرمتخصصان، موانعی بر سر راه معرفتاند. این مباحث، مانند آینهای، حقیقت را به پژوهشگران نشان میدهند.
بخش چهارم: پویایی عالم و مشاعیت
فواره وجود: نزول و صعود
عالم، مانند حوضی است که فوارهاش ظهورات الهی را به نمایش میگذارد. این فواره، از حق به خلق (نزول) و از خلق به حق (صعود) در حرکت است. تمام هستی، چونان موجی در اقیانوس الهی، در این چرخه پویا قرار دارد.
این تشبیه، مانند نقاشیای زنده، پویایی عالم را به تصویر میکشد. خلق، مظهر تجلیات اسمائی حق است، و این تجلیات، مانند نوری بیپایان، در مراتب گوناگون ظهور مییابد.
درنگ: عالم، مانند فوارهای در حوض وجود، از حق به خلق و از خلق به حق در حرکت است. این پویایی، جوهره وحدت وجود را نشان میدهد. |
چیدمان الهی
عالم، دارای چیدمانی الهی است. موجودات، با اسما و صفات حق، در مراتب مختلف قرار دارند. هر موجود، مانند زائری است که اسماء الهی را زیارت کرده و در ناسوت ظهور یافته است.
این چیدمان، مانند نقشهای حکیمانه، نظاممندی عالم را نشان میدهد. موجودات، مانند مهرههای شطرنج، بر اساس حکمی الهی حرکت میکنند.
امر بینالامرین: مشاعیت
انسان، نه مجبور است و نه کاملاً آزاد، بلکه در چارچوب اقتضای الهی عمل میکند. این حالت، که امر بینالامرین نامیده میشود، به مشاعیت عالم اشاره دارد. همه موجودات، مانند قطرات باران، در ارتباط با یکدیگر و با حق حرکت میکنند.
﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾ (: «ما راه را به او نمودیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس»، سوره انسان، آیه ۳) این اختیار در چارچوب هدایت الهی را تأیید میکند.
سر القدر: حکم حرکت
سر القدر، حکم حرکت اشیاء است. قدر، اندازه حرکت است، و سر، حکمی است که این حرکت را هدایت میکند. عالم، مانند بازی شطرنج، بر اساس احکام الهی پیش میرود.
این معرفت، مانند کلیدی است که راز هستی را میگشاید. هر موجود، مانند مهرهای در صفحه وجود، با حکمی الهی حرکت میکند.
درنگ: سر القدر، حکم حرکت اشیاء است. عالم، مانند صفحه شطرنج، بر اساس احکام الهی پویا میشود. |
عدالت الهی و مشاعیت
عدالت الهی، در محاسبه دقیق اعمال تجلی مییابد. انسانها، در قیامت، طلبکار و بدهکارند، و خدا عادل است. مشاعیت عالم، به ارتباط متقابل خلق و حق اشاره دارد. هیچ موجودی مستقل نیست، و همه در نظام الهی مسئولاند.
این دیدگاه، مانند آینهای، عدالت و پویایی الهی را نشان میدهد. انسان، در چارچوب مشاعیت، مسئول اعمال خویش است و از عدالت حق بهرهمند میشود.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تبیین پویایی عالم، مشاعیت، و سر القدر، به رابطه میان حق و خلق پرداخت. فواره وجود، چیدمان الهی، و عدالت حق، مانند نغمهای هماهنگ، وحدت و پویایی هستی را به نمایش میگذارند.
بخش پنجم: عرفان و محبت
عرفان، سرچشمه محبت
عرفان، مانند چشمهای زلال، محبت به خلق را در دلها جاری میسازد. تمام موجودات، ظهورات الهیاند و شایسته محبت. این محبت، مانند نوری است که تاریکیهای جدایی را میزداید.
انسان عارف، مانند باغبانی حکیم، هر موجود را چون گلی از باغ الهی میبیند و با محبت به آن مینگرد. این دیدگاه، عالم را بهشتی از وحدت و صفا میسازد.
درنگ: عرفان، با درک ظهوری بودن خلق، محبت را در دلها میپروراند. تمام موجودات، مظاهر حق و شایسته محبتاند. |
توکل: پناهندگی به آغوش الهی
توکل، مانند پناه بردن کودکی به آغوش مادر، اعتماد به نظام الهی است. انسان، با توکل، در دل خدا جای میگیرد و از هر خطری مصون میماند. ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَمَا كُنْتُمْ﴾ (: «او با شماست هر جا که باشید»، سوره الحدید، آیه ۴) این حضور دائمی را تأیید میکند.
مومن، مانند پرندهای است که در آسمان الهی پرواز میکند و به بالهای توکل تکیه دارد. این پناهندگی، آرامشی ابدی به دل میبخشد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با تأکید بر محبت و توکل، عرفان را راهی به سوی وحدت و آرامش معرفی کرد. محبت به خلق و پناهندگی به حق، مانند دو بال، انسان را به سوی کمال میبرند.
خاتمه
این اثر، با تأمل در درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، عرفان نظری را چونان گوهری گرانبها به پژوهشگران عرضه کرد. وحدت وجود، ظهوری بودن عالم، پویایی فیض الهی، و مشاعیت خلق، از محورهای اصلی این تأملاتاند. عرفان عالی، با تکیه بر منطق و حکمت، راهی به سوی معرفت حق گشوده و از خطاهای عرفان عام مصون مانده است.
نقد مفاهیم کهن، دفاع از عرفا، و تأکید بر نوآوری، مانند نسیمی تازه، علوم دینی را زنده نگه میدارد. محبت و توکل، چونان دو ستاره درخشان، مسیر عرفان را روشن میسازند. این اثر، مانند باغی پر از گلهای معرفت، پژوهشگران را به تأمل و کاوش دعوت میکند.
با نظارت صادق خادمی |