متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۴۱)
دیباچه
این اثر، بازتابی است از درسگفتارهای عمیق عرفانی و فلسفی آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسهای که به تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۹۰ هجری شمسی برگزار شده و به بررسی مفاهیم بنیادین نفس ناطقه، نفس کلی، طبقات سماوات، و نقد روشهای سنتی در فلسفه و عرفان اسلامی اختصاص دارد. این درسگفتار، که از کتاب شریف مصباح الانس اقتباس شده، با نگاهی نقادانه و ژرف به آرای عرفا و فلاسفهای چون جندی و قونوی، چارچوبی نوین برای فهم نظام هستی و جایگاه انسان در آن ارائه میدهد.
بخش نخست: تأمل در نفس ناطقه و قیاس آن با نفس کلی
نفس ناطقه: جوهر معرفت و قوای انسانی
در آغاز، درسگفتار به بررسی نفس ناطقه انسانی میپردازد، جوهری مجرد که قوای گوناگونی چون عقل، حافظه، وجدان، عاطفه، و تفکر را در خود متحد میسازد. این قوا، انسان را قادر به ادراک، تحلیل، و تعامل با جهان میکنند و او را از سایر موجودات متمایز میسازند. نفس ناطقه، چونان نگینی در تاج خلقت، نه تنها مبدأ حیات معنوی انسان است، بلکه آینهای است که نظام هستی را در خود بازمیتاباند.
درنگ: نفس ناطقه انسانی، با قوای متنوع خود، چونان کلیدی است که درهای معرفت به سوی حقیقت هستی را میگشاید و تمایز انسان را از سایر مخلوقات رقم میزند.
تنبیه شریف جندی: قیاس نفس ناطقه به نفس کلی
جندی، عارف نامدار، در شرح فصوص الحکم، تنبیه شریفی ارائه میدهد که وضعیت نفس ناطقه انسانی با قوای مبثوثه در جسم و روح آن، دلیلی قاطع بر وجود نفس کلی با قوای مشابه در طبقات سماوات است. او معتقد است که همانگونه که نفس ناطقه در انسان قوایی چون تفکر و حافظه را اداره میکند، نفس کلی نیز در کرات آسمانی، نظام حرکات و تربیت موجودات را هدایت مینماید. این قیاس، ریشه در دیدگاه عرفانی دارد که انسان را عالم صغیر و جهان را عالم کبیر میداند، گویی هر دو در ساختاری هماهنگ، جلوهای از وحدت الهیاند.
نقد قیاس جندی: فقدان شواهد معتبر
با این حال، این قیاس مورد نقد جدی قرار میگیرد. پرسش بنیادین این است: چه دلیلی وجود دارد که کرات آسمانی دارای نفس کلی باشند؟ این ادعا، که بدون پشتوانه تجربی یا عقلی مطرح شده، به نظر میرسد بیش از آنکه بر تحقیق استوار باشد، بر قیاسی شاعرانه تکیه دارد. درسگفتار تأکید میکند که نسبت دادن نفس به افلاک، بدون شواهد، گامی است در تاریکی معرفت، که نه تنها به حقیقت نزدیک نمیشود، بلکه راه را بر تحقیق علمی میبندد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با کاوش در مفهوم نفس ناطقه، بهعنوان جوهر معرفت انسانی، و نقد قیاس آن با نفس کلی در سماوات، خواننده را به تأمل در مبانی معرفتشناختی دعوت میکند. اگرچه دیدگاه جندی، با زیبایی عرفانی خود، نظام هستی را هماهنگ تصویر میکند، اما فقدان شواهد تجربی، آن را از اعتبار علمی محروم میسازد. این بخش، زمینه را برای بررسی عمیقتر حرکت کرات و روشهای معرفتشناختی فراهم میآورد.
بخش دوم: حرکت کرات و نسبت آن با شعور و نفس
شعورمندی حرکت کرات: دیدگاه سنتی
در فلسفه اسلامی، حرکت منظم کرات آسمانی، با حرکات وضعی و انتقالی آنها، نشانهای از شعورمندی تلقی شده است. برخی فلاسفه استدلال میکنند که این نظم، نمیتواند بدون وجود نفس، چه کلی و چه جزئی، پدید آید. گویی افلاک، چونان موجوداتی زنده، با شعوری نهان، در رقصی هماهنگ با اراده الهی، آسمانها را میپیمایند.
نقد شعورمندی کرات: نظام مکانیکی
این دیدگاه، اما، با نقدی قاطع روبروست. درسگفتار تأکید میکند که نظم حرکات کرات، نه از نفس، بلکه از نظامهای مکانیکی و طبیعی، چون جاذبه، سرچشمه میگیرد. این نظام، چونان ساعتی دقیق، بدون نیاز به نفس، بر اساس قوانین طبیعی عمل میکند. نسبت دادن شعور به کرات، خطایی است که از نادیده گرفتن عوامل طبیعی ناشی میشود.
درنگ: نظم حرکات کرات، چونان رقص هماهنگ طبیعت، نه از نفس، بلکه از قوانین مکانیکی و جاذبه سرچشمه میگیرد، گویی ساعتی است که خالق حکیم آن را کوک کرده است.
تمثیل ماشین حساب: نقد قیاس نادرست
برای تبیین این نقد، تمثیلی بدیع ارائه میشود: اگر ماشین حسابی را به مردمان پانصد سال پیش نشان دهیم، ممکن است به دلیل عملکرد منظم آن، به آن نفس یا شعور نسبت دهند. این خطا، مشابه است با نسبت دادن نفس به کرات. ماشین حساب، چون کرات، سیستمی مکانیکی است که فاعلی هوشمند آن را طراحی کرده، اما خود فاقد نفس است. این تمثیل، چونان آینهای، خطای قیاس در فلسفه سنتی را آشکار میسازد.
تسبیح موجودات و ارتباط آن با نفس
درسگفتار به آیه شریفه «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (اسراء: ۴۴) اشاره میکند که به معنای «و هیچ چیز نیست مگر اینکه او را به پاکی میستاید» () است. این تسبیح، نشانه وجود و حرکت همه موجودات است، اما به معنای وجود نفس کلی در آنها نیست. تسبیح، چونان نغمهای الهی، از هر ذرهای برمیخیزد، اما این نغمه نیازی به نفس ندارد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با بررسی حرکت کرات و نقد نسبت دادن نفس به آنها، بر تمایز میان نظام مکانیکی و شعور فاعل تأکید میکند. تمثیل ماشین حساب و استناد به تسبیح موجودات، این حقیقت را روشن میسازد که نظم هستی، جلوهای از حکمت الهی است، نه نشانهای از نفس در اجسام. این بخش، خواننده را به بازنگری در روشهای معرفتشناختی فرا میخواند.
بخش سوم: نقد روشهای فلسفی و عرفانی سنتی
ضعف روششناختی فلاسفه سنتی
درسگفتار، با نگاهی نقادانه، به ضعف روششناختی فلاسفه سنتی میپردازد. این فلاسفه، به جای تحقیق تجربی، به تئوریپردازی و قیاسهای ذهنی بسنده کردهاند. فقدان آزمایشگاه و طبیعتشناسی، فلسفه را از پویایی محروم ساخته و آن را به کلیگوییهایی چون «وجود» و «شدت» فروکاسته است.
اهمیت طبیعتشناسی در فلسفه
فلسفه حقیقی، بدون شناخت طبیعت، ناقص است. ارسطو، با تأکید بر آغاز فلسفه از طبیعت، راهی درست پیش پای بشر نهاد، اما پیروان افلاطون، با شروع از مفاهیم متافیزیکی، از این مسیر منحرف شدند. درسگفتار تأکید میکند که معرفت خدا، از رهگذر شناخت مخلوقات و طبیعت ممکن است، گویی طبیعت، کتابی است که آیات الهی در آن نگاشته شده.
درنگ: طبیعت، چونان کتابی گشوده، آیات حکمت الهی را در خود دارد و فلسفه بدون مطالعه آن، چونان سفری است بیمقصد در ظلمات.
نقد فلسفه ملاصدرا
فلسفه ملاصدرا، با تمرکز بر وجود و وحدت، از بررسی طبیعت غفلت کرده و به همین دلیل، ناکارآمد است. درسگفتار، این رویکرد را با روش ارسطویی مقایسه میکند که از طبیعت به متافیزیک میرسد و آن را راهی مطمئنتر میداند. ملاصدرا، گویی در آسمان مفاهیم پرواز کرد، اما زمین طبیعت را نادیده گرفت.
نقد اسفار اربعه
کتاب اسفار اربعه، اثر سترگ ملاصدرا، به دلیل تمرکز بر مفاهیم انتزاعی و فقدان روش تجربی، از تبیین خدا و طبیعت ناتوان است. درسگفتار، این اثر را خالی از خدا میداند، زیرا به جای تحقیق در واقعیت، به کلیگوییهای ذهنی اکتفا کرده است.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با نقد روشهای فلسفی سنتی، بر ضرورت طبیعتشناسی و تحقیق تجربی تأکید میکند. فلسفه، بدون تجربه، چونان کاخی است بر شالودهای سست. این بخش، خواننده را به بازنگری در روشهای معرفتی و بازگشت به مسیر ارسطویی دعوت میکند.
بخش چهارم: نقد روشهای کلامی و تربیتی حوزهها
بنبست معرفتی حوزههای علمیه
حوزههای علمیه، به دلیل اتکای صرف به روشهای کلامی و فقدان تحقیق علمی، در بنبست معرفتی گرفتار شدهاند. درسگفتار، این حوزهها را خالی از سلاح علم میداند، گویی چونان مردهایاند که تنها عزاداری بر آنها باقی مانده است.
برتری روش تجربی دانشگاهها
در مقابل، دانشگاهها با روشهای تجربی، به پیشرفتهای ملموسی در علوم و فناوری دست یافتهاند. درسگفتار، این پیشرفت را نتیجه تجربه و تحقیق میداند، گویی دانشگاهها، چونان چراغی در تاریکی، راه معرفت را روشن کردهاند.
نقد روشهای کلامی با جنجال
روشهای کلامی حوزهها، که با جنجال و استنادات ضعیف پیش میروند، فاقد اعتبار علمیاند. درسگفتار، با تمثیلی از منبر، این روش را نقد میکند: گویی خطیب، برای پوشاندن اشتباه خود، سر در بلندگو فرو میبرد و فریاد میزند تا حقیقت گم شود.
درنگ: روش کلامی با جنجال، چونان نقاشی است که بر دیوار حقیقت خط میکشد، اما روش تجربی، چونان آینهای، حقیقت را بیپرده نشان میدهد.
نقد آخوندی در برابر طلبگی
درسگفتار، میان آخوندی و طلبگی تمایز مینهد. آخوندی، چونان بزازی است که پارچه حقیقت را پاره میکند، اما طلبگی، چونان خیاطی است که با سوزن تحقیق، تکههای معرفت را به هم میدوزد. این تمایز، دعوتی است به بازگشت به تحقیق و دوری از جنجال.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با نقد روشهای کلامی و تربیتی حوزهها، بر ضرورت تحول در نظام معرفتی تأکید میکند. حوزهها، برای رهایی از بنبست، باید روش تجربی را در آغوش گیرند و از جنجال به تحقیق روی آورند. این بخش، افقی نو پیش روی حوزهها میگشاید.
بخش پنجم: عوالم هستی و جایگاه انسان
عوالم نزولی و صعودی
درسگفتار، عوالم هستی را به دو دسته نزولی و صعودی تقسیم میکند. عوالم نزولی، از ذات حق تا عالم مثال، مراتب تجلی وجودند، گویی نوری که از خورشید حقیقت ساطع میشود. عوالم صعودی، از ناسوت تا قیامت، مسیر بازگشت موجودات به سوی خداست، چونان سفری از خاک به افلاک.
تمایز عالم مثال و برزخ
عالم مثال، مرتبهای از وجود است که صورتهای مجرد را در بر میگیرد. مثال منفصل نزولی (عالم ذر) و صعودی (برزخ) با مثال متصل (خواب و تخیل) متفاوتاند. این تمایز، چونان نقشهای است که جادههای هستی را از یکدیگر جدا میکند.
نقد دیدگاه عرفا درباره بهشت
برخی عرفا، بهشت را باطن انسان میدانند، اما درسگفتار این دیدگاه را نادرست و انکار آخرت میخواند. بهشت، عالمی مستقل است که انسان به آن وارد میشود، نه بخشی از وجود او. گویی بهشت، باغی است الهی که انسان در آن قدم مینهد، نه آینهای در درون او.
درنگ: بهشت، چونان باغی است در ساحت الهی، نه باطن انسان، و انسان، چونان مسافری است که به آن گام مینهد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با تبیین عوالم هستی و جایگاه انسان، چارچوبی عرفانی برای فهم نظام خلقت ارائه میدهد. تمایز عوالم و نقد دیدگاههای افراطی، خواننده را به تأمل در مراتب وجود و مسیر بازگشت به خدا دعوت میکند.
بخش ششم: ضرورت تحول در روششناسی معرفتی
نفس کلی و ملائکه
جندی، نفس کلی را به ملائکه نسبت میدهد که مطیع امر خدا هستند، چنانکه در آیه شریفه «لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» (تحریم: ۶) آمده: «خدا را در آنچه فرمانشان داده نافرمانی نمیکنند و آنچه را که مأمورند انجام میدهند» (). اما این نسبت، به دلیل عدم ارتباط با سماوات، ناکافی است.
علم الهی و نقد قیاس با نفس کلی
علم الهی، شامل همه کلیات و جزئیات است، اما نیازی به واسطهای چون نفس کلی ندارد. درسگفتار، قیاس نفس کلی با خدا را نادرست میداند، گویی مخلوق را با خالق برابر انگاشتن، خطایی است در معرفت.
حدیث معرفت نفس
حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» بر اهمیت خودشناسی تأکید دارد، اما درسگفتار استفاده از آن برای اثبات نفس کلی را بیربط میداند. خودشناسی، چونان کلیدی است که درهای معرفت الهی را میگشاید، اما این کلید، نفس کلی نیست.
ملکوت اشیاء
ملکوت هر چیز، نزد پروردگار است، نه در ذات اشیاء. این مفهوم، چونان گنجی است که در خزانه الهی محفوظ است و نیازی به نفس کلی ندارد.
ضرورت آزمایشگاه در علوم
درسگفتار، با تأکید بر ضرورت آزمایشگاه، تحقیق علمی را تنها راه شناخت حقیقت میداند. آزمایشگاه، چونان کورهای است که خام حقیقت را به زر ناب تبدیل میکند.
درنگ: آزمایشگاه، چونان کوره حقیقت است که مفاهیم عرفانی را در بوته تجربه میآزماید و معرفت را از تاریکی به نور میبرد.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، با تأکید بر ضرورت تحول در روششناسی، از آزمایشگاه و تحقیق علمی بهعنوان راه نجات معرفت یاد میکند. نقد قیاسهای نادرست و تبیین مفاهیم عرفانی، خواننده را به سوی روشی نوین هدایت میکند.
نتیجهگیری نهایی
این اثر، با بازآفرینی درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، سفری است در ژرفای معرفت عرفانی و فلسفی. از کاوش در نفس ناطقه تا نقد نفس کلی، از بررسی حرکت کرات تا تأمل در عوالم هستی، این متن خواننده را به بازنگری در روشهای معرفتشناختی دعوت میکند. حوزههای علمیه، با بنبست کلامی، نیازمند تحولیاند که تجربه و تحقیق را در آغوش گیرد. دانشگاهها، با روش تجربی، راه را روشن کردهاند، اما عرفان و فلسفه نیز میتوانند با آزمایشگاه حقیقت، به افقهای نوین دست یابند. این اثر، نه تنها منبعی است برای پژوهشگران، بلکه چراغی است که مسیر معرفت را روشن میسازد.
با نظارت صادق خادمی