در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 228

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 228)

دیباچه

این اثر، گوهری برآمده از درس‌گفتارهای عرفانی آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین یکی از عمیق‌ترین مباحث عرفان نظری، یعنی تعین، تجلی، احدیت، واحدیت و نسبت میان وحدت و کثرت در مراتب ظهور الهی، اختصاص دارد.

بخش نخست: تعین و تجلی در مراتب ظهور

مفهوم تعین و تجلی متعین

در عرفان نظری، تعین و تجلی متعین، به ظهور وجود در مراتب گوناگون اشاره دارد. این تعین، به اعتبار مرتبه، ظاهر اسم “الله” و به اعتبار وجود عام، ظاهر اسم “الرحمن” نامیده می‌شود. اسم “الله”، مقام جمع اسما را نشان می‌دهد، جایی که همه اسمای الهی در وحدتی جامع گرد می‌آیند، و اسم “الرحمن”، به فیض عام الهی دلالت دارد که بر همه موجودات، از اشرف تا ادنی، سایه می‌افکند. این ظهور، به‌مثابه نوری است که از سرچشمه بی‌کران حق جاری می‌شود و در آینه‌های متکثر هستی تجلی می‌یابد، بدون آنکه ذاتش متکثر گردد.

درنگ: تعین و تجلی متعین، ظهور وجود در مراتب است که به اعتبار مقام، ظاهر اسم الله و به اعتبار فیض عام، ظاهر اسم الرحمن نامیده می‌شود.

ظهور وجود در مقام ظاهر و باطن

اسم “الله” و “الرحمن”، نه تنها به ظاهر وجود، بلکه به باطن آن نیز وسعت دارند. “الله”، مقام جمع اسمای ظاهری و باطنی، اول و آخر، و همه مراتب وجود را در بر می‌گیرد، گویی که اقیانوسی بی‌کران است که همه رودهای هستی به آن می‌پیوندند. “الرحمن” نیز، به دلیل شمول فیض عام، اسمای باطن را نیز در خود جای داده و همه موجودات را در پرتو رحمت بی‌منتهای خود سیراب می‌سازد. این دیدگاه، بر وحدت جامع اسما در ظهورات الهی تأکید دارد و هرگونه محدودیت به ظاهر یا باطن را نفی می‌کند.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با تبیین تعین و تجلی متعین، بر ظهور وجود در مراتب گوناگون تأکید کرد. اسم “الله”، به‌عنوان مقام جمع اسما، و “الرحمن”، به‌عنوان فیض عام، هر دو ظاهر و باطن وجود را در بر می‌گیرند. این دیدگاه، مبنای فهم عمیق‌تر وحدت ظهورات الهی را در عرفان نظری فراهم می‌آورد.

بخش دوم: وحدت، کثرت و برزخ جامع

وحدت و کثرت در تجلی الهی

در تجلی متعین، وحدت، کثرت و برزخ فاصل و جامع میان آن دو حاصل می‌شود. وحدت، به احدیت ذاتی حق اشاره دارد، کثرت، به واحدیت و ظهور اسمای الهی، و برزخ، به مقامی که این دو را در خود جمع می‌کند. این برزخ، به‌مثابه آینه‌ای است که هم نور وحدت را بازمی‌تاباند و هم کثرت ظهوری را در خود متجلی می‌سازد. مقام انسان کامل، به‌عنوان برزخ جامع، این وحدت و کثرت را در خود گرد می‌آورد و به مثابه پلی میان حق و خلق عمل می‌کند.

درنگ: وحدت، کثرت و برزخ جامع، در تجلی متعین حاصل می‌شوند، و مقام انسان کامل، به‌عنوان برزخ، وحدت احدیت و کثرت واحدیت را در خود جمع می‌کند.

برزخ و مقام انسان کامل

برزخ فاصل و جامع، که منشأ وحدت و کثرت است، در مقام انسان کامل متجلی می‌شود. انسان کامل، به‌مثابه قلبی است که در آن وحدت ذاتی حق و کثرت ظهوری اسما با یکدیگر هم‌نشین می‌شوند. این مقام، نه تنها وحدت و کثرت را در خود جمع می‌کند، بلکه منشأ ظهور این دو در مراتب وجود است. حقیقت انسانی، با دو اعتبار غلبه وحدت و اجمال (حقیقت محمدیه) و غلبه کثرت و تفصیل (حضره عمائیه)، این برزخی بودن را به روشنی نشان می‌دهد.

حقیقت محمدیه و حضره عمائیه

حقیقت انسانی، به اعتبار اجمال، حقیقت محمدیه نامیده می‌شود که به وحدت و جمع اسما اشاره دارد، و به اعتبار تفصیل، حضره عمائیه خوانده می‌شود که به کثرت ظهوری اسما دلالت می‌کند. به تعبیر درس‌گفتار، «اول ما خلق الله نوری» به اجمال و حقیقت محمدیه، و «عقل» به تفصیل و حضره عمائیه اشاره دارد. این دو اعتبار، به‌مثابه دو بال‌اند که انسان کامل را به سوی حقیقت الهی پرواز می‌دهند، یکی در وحدت و دیگری در کثرت ظهوری.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین وحدت، کثرت و برزخ جامع، بر جایگاه انسان کامل به‌عنوان مقام جمع وحدت و کثرت تأکید کرد. حقیقت محمدیه و حضره عمائیه، دو اعتبار حقیقت انسانی‌اند که وحدت و کثرت را در برزخ الهی متجلی می‌سازند. این دیدگاه، مبنای فهم عمیق‌تر رابطه حق و خلق را فراهم می‌آورد.

بخش سوم: احدیت و واحدیت در مراتب تجلی

تجلی اول و دوم: احدیت و واحدیت

تجلی اول، که احدیت نامیده می‌شود، ظهور مجرد از اسما و صفات است، و تجلی دوم، که واحدیت خوانده می‌شود، ظهور همراه با اسما و صفات است. هر دو ظهورند، اما نه به معنای قابل خصوصیات یا عناوین خاص، بلکه به‌مثابه نور بی‌کرانی‌اند که در مراتب گوناگون تجلی می‌یابند. احدیت، به مقام جمع اسما بدون ظهور تفصیلی، و واحدیت، به مقام ظهور تفصیلی اسما اشاره دارد. این دو، گویی دو روی یک سکه‌اند که یکی وحدت محض و دیگری وحدت در کثرت را نشان می‌دهد.

درنگ: احدیت، ظهور مجرد از اسما و صفات، و واحدیت، ظهور همراه با اسما و صفات است، اما هر دو از کثرت ذاتی مبرا هستند.

نسب ظهوری واحدیت به احدیت

نسب ظهوری واحدیت، چه در وحدت، چه در کثرت، و چه در برزخ جامع، به احدیت بازمی‌گردد. واحدیت، به‌عنوان مظهر احدیت، در همه مراتب ظهوری خود به احدیت وابسته است، گویی که شاخه‌ای است که از ریشه احدیت تغذیه می‌کند. این نسب، به دلیل سرایت اثر واحدیت، در ظهور ترتیبی اسما آشکار می‌شود، اما این کثرت، ظهوری و ترتیبی است، نه مقولی یا مفهومی. به تعبیر درس‌گفتار، «نسبته إلى الأحدية الذاتية أقوى»، نشان‌دهنده قوت ارتباط واحدیت با احدیت است.

وحدت فیض عام و مظهریت واحدیت

وحدت فیض عام، مضاف به تجلی دوم (واحدیت) است، و مظهریت واحدیت نسبت به احدیت، به دلیل سرایت اثر واحدیت، اولی است. این اثر، ظهور ترتیبی اسما در مراتب وجود است، گویی که نور خورشید در آینه‌های متعدد بازمی‌تابد، اما اصل نور یکی است. واحدیت، به دلیل نزدیکی به احدیت، وحدت ظهوری را با قوت بیشتری نشان می‌دهد و مرتبه‌ای است که کثرت ظهوری در آن پدیدار می‌شود، بدون آنکه ذات حق متکثر گردد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تبیین احدیت و واحدیت، بر تمایز و ارتباط این دو مرتبه تأکید کرد. احدیت، مقام جمع مجرد، و واحدیت، مقام ظهور اسما است. نسب ظهوری واحدیت به احدیت، وحدت فیض عام را نشان می‌دهد، و مظهریت واحدیت، به دلیل سرایت اثر آن، بر احدیت تقدم دارد. این دیدگاه، مبنای فهم وحدت و کثرت در ظهورات الهی را فراهم می‌آورد.

بخش چهارم: اسمای الهی و نقد تفسیر عدمی

اسمای ظهوری و عناوین الهی

نسب ظهوری واحدیت، دسته‌ای از اسما مانند “الله”، “الرحمن” و “غنی” را عنوان می‌کند که به مراتب مختلف ظهور حق اشاره دارند. این اسما، به‌مثابه چراغ‌هایی‌اند که هر یک گوشه‌ای از حقیقت بی‌کران الهی را روشن می‌سازند. “الله”، مقام جمع اسما، “الرحمن”، فیض عام، و “غنی”، بی‌نیازی ذاتی حق را نشان می‌دهند. این اسما، در مقام واحدیت، تجلی می‌یابند و ظهورات الهی را در مراتب گوناگون متجلی می‌سازند.

درنگ: اسمای الهی مانند الله، الرحمن و غنی، به مراتب ظهور حق اشاره دارند و در مقام واحدیت، تجلی می‌یابند.

نقد تفسیر عدمی اسما

برخی، اسمای الهی را به معنای عدمی تفسیر می‌کنند، گویی که “غنی” به معنای عدم فقر است. اما هیچ‌یک از اسمای الهی معنای عدمی ندارند، بلکه ذاتاً وجودی و ثبوتی‌اند. تفسیر عدمی، به‌مثابه تلاش برای تقلیل نور بی‌کران الهی به سایه‌ای ذهنی است که با حقیقت اسما سازگار نیست. “غنی”، کمال وجودی و بی‌نیازی ذاتی حق است، نه صرف نفی فقر، که مفهومی اعتباری است. این تفسیر، محتاج ترمیم و بازسازی بر اساس حقیقت وجودی اسما است.

صفات سلبیه و ثبوتیه

صفات سلبیه، مانند “غنی”، به صفات ثبوتیه بازمی‌گردند، نه اینکه صفات جمال به جلال یا بالعکس تبدیل شوند. صفات سلبیه، نفی نقص را نشان می‌دهند، اما ذاتاً وجودی‌اند، گویی که نفی تاریکی، خود نور را آشکار می‌سازد. “غنی”، حقیقتی وجودی است که با فقر متفاوت است، و انتزاع ذهنی ما آن را به عدم فقر تقلیل می‌دهد. این دیدگاه، بر وحدت صفات الهی و حقیقت وجودی آن‌ها تأکید دارد.

معنای ازل و نقد تفسیر عدمی

“ازل”، به معنای “لا أول له” تفسیر می‌شود، اما این نفی اولیت، معنای اصلی آن نیست. ازل، ثبات وجود و بقای ذاتی حق است، گویی که رودی است که از سرچشمه بی‌ابتدای حقیقت جاری می‌شود. حق، اولی است که اول ندارد (بلا أول) و آخری است که آخر ندارد (بلا آخر). این بیان، بر اطلاق ذاتی حق و نفی هرگونه ابتدا و انتها تأکید دارد، و تفسیر عدمی آن، با حقیقت وجودی ازل ناسازگار است.

اسمای خمسه فردی و معنای وجودی

اسمای “واحد”، “احد”، “فرد”، “فرید” و “وتر”، معانی وجودی دارند و به وحدت و یگانگی ذاتی حق دلالت می‌کنند. “فرد”، به معنای عدم بدیل یا شبیه نیست، بلکه حقیقتی وجودی است که مقابل ندارد، گویی که خورشیدی است که هیچ همتایی در آسمان حقیقت ندارد. این اسما، نقص یا عدم را نفی می‌کنند و کمال ذاتی حق را نشان می‌دهند. تفسیر عدمی این اسما، با حقیقت وجودی آن‌ها منافات دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تبیین اسمای الهی و نقد تفسیر عدمی آن‌ها، بر حقیقت وجودی اسما تأکید کرد. اسمای “الله”، “الرحمن”، “غنی”، “ازل” و اسمای خمسه فردی، معانی وجودی دارند و از هرگونه تفسیر عدمی مبرا هستند. صفات سلبیه، به ثبوتیه بازمی‌گردند، و این دیدگاه، مبنای فهم عمیق‌تر وحدت صفات الهی را فراهم می‌آورد.

بخش پنجم: اسمای کمال و هماهنگی صفات

حی، قدوس و سلام: کمالات وجودی

اسمای “حی”، “قدوس” و “سلام”، کمالات وجودی حق را نشان می‌دهند. “حی”، به حیات احدی، “قدوس”، به تقدس از نقص، و “سلام”، به نفی تنازع ظهور صفات اشاره دارد. این اسما، به‌مثابه گوهرهایی‌اند که در تاج حقیقت الهی می‌درخشند و هیچ معنای عدمی ندارند. “قدوس”، طهارت ذاتی حق است، و “سلام”، وحدت و هماهنگی صفات را در ظرف ظهور نشان می‌دهد، گویی که همه صفات در رقصی هماهنگ، حقیقت حق را متجلی می‌سازند.

درنگ: اسمای حی، قدوس و سلام، کمالات وجودی حق را نشان می‌دهند و از هرگونه معنای عدمی مبرا هستند.

سلام به حق و ادب عرفانی

گفتن «السلام علیک یا الله»، نه تنها عیبی ندارد، بلکه عین ادب عرفانی است، مانند سلام به انبیا و اولیا. این سلام، حضور و نزدیکی حق را تأیید می‌کند، گویی که سالک با این کلام، پرده غفلت را کنار می‌زند و به محضر حق وارد می‌شود. در نماز، «السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته» جزء تشهد است و ضرورت آن از سلام نماز قوی‌تر است، زیرا به مقام نبوی و وحدت با حق اشاره دارد.

عادت به سلام و حضور حق

سلام کردن در هر مکان، حتی در خلوت، به دلیل حضور دائمی حق و ملائکه توصیه شده است. این عمل، آگاهی از حضور حق را تقویت می‌کند، گویی که سالک با هر سلام، قلبی را به سوی نور الهی باز می‌کند. به تعبیر درس‌گفتار، «حضور حق تعالی است»، و این سلام، عادتی است که انسان را به یاد وحدت و نزدیکی حق می‌اندازد.

نفی تنازع صفات در واحدیت

صفات حق در ظرف واحدیت، که مقام مظهری است، نزاعی ندارند، برخلاف مراتب ناسوتی که کثرت ظاهری نزاع ایجاد می‌کند. در واحدیت، صفات به‌مثابه نغمه‌هایی‌اند که در سمفونی وحدت الهی هماهنگ‌اند، و هیچ‌یک با دیگری در تضاد نیست. به تعبیر درس‌گفتار، «المنفي عنه تنازع ظهور الصفات»، نشان‌دهنده وحدت و طوع صفات در مقام واحدیت است.

تأیید قرآنی: نزدیکی مطلق حق

قرآن کریم، در آیه شریفه «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم، سوره ق: ۱۶، )، بر نزدیکی مطلق حق به انسان تأکید می‌کند. این آیه، به‌مثابه چراغی است که حقیقت سلم و شفقت بی‌نهایت حق را روشن می‌سازد. انسان، به دلیل ارزانی حضور حق، گاه قدر او را نمی‌داند، گویی که گوهری گران‌بها در دست دارد، اما از ارزش آن غافل است.

سبوح و قدوس: معانی وجودی

اسمای “سبوح” و “قدوس”، معانی وجودی دارند. “سبوح”، به ظهور و سباحت حق، و “قدوس”، به طهارت ذاتی او اشاره دارد. این اسما، به‌مثابه نسیم‌هایی‌اند که عطر حقیقت الهی را به مشام جان می‌رسانند، و هیچ معنای عدمی ندارند. طهارت، وجودی است، نه عدمی، و این دیدگاه، بر کمال ذاتی حق تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با تبیین اسمای کمال مانند حی، قدوس، سلام و سبوح، بر حقیقت وجودی آن‌ها تأکید کرد. سلام به حق، ادب عرفانی و نشانه حضور اوست، و نفی تنازع صفات در واحدیت، وحدت الهی را نشان می‌دهد. آیه قرآنی، نزدیکی مطلق حق را تأیید می‌کند، و این دیدگاه، مبنای فهم عمیق‌تر هماهنگی صفات الهی را فراهم می‌آورد.

بخش ششم: حضره عمائیه و برزخ جامع

حضره عمائیه و خیال مطلق

حضره عمائیه، حقیقت الحقایق و خیال مطلق است که به برزخ جامع میان حق و خلق اشاره دارد. این مقام، به‌مثابه آینه‌ای است که حقایق الهی و کونیه را در خود بازمی‌تاباند، بدون آنکه خود متکثر گردد. عمائیه، با اعتبار تفصیل، کثرت ظهوری را نشان می‌دهد، درحالی‌که حقیقت محمدیه، با اعتبار اجمال، وحدت جمع را متجلی می‌سازد.

درنگ: حضره عمائیه، حقیقت الحقایق و خیال مطلق است که به برزخ جامع میان حق و خلق اشاره دارد.

نفس رحمانی و عماء

نفس رحمانی، عین عماء است و نتیجه اجتماع اسمای ذاتی حق. این نفس، به‌مثابه بخاری الهی است که ظهور کثرات را در فیض عام متجلی می‌سازد. در مفتاح الغیب، “الرحمن”، صوره وجود الهی است که به واحدیت و انبساط نور بر ممکنات اشاره دارد. این انبساط، ظهور ممکنات را در پرتو وحدت الهی ممکن می‌سازد، گویی که نور حق در آینه‌های خلق متجلی می‌شود.

سیر تجلی و نفس منبث

سیر تجلی اول (احدیت) به تعین دوم (واحدیت) و ظهور در صوره نفس منبث (ملکوت) منجر می‌شود. نفس منبث، به مقام روح و حقایق ظهوری در ملکوت اشاره دارد، گویی که روح الهی در کالبد هستی دمیده می‌شود. این سیر، از احدیت به واحدیت و سپس به مراتب ملکوت و ناسوت امتداد می‌یابد، و انسان کامل، به‌عنوان ظرف صعود، این سیر را به سوی حق بازمی‌گرداند.

تعینات الهی و کونیه

مظهریت واحدیت، به ظهور تعینات الهی (مُظهری) و کونیه (مَظهری) منجر می‌شود. تعینات الهی، به اسمای الهی، و تعینات کونیه، به مظاهر عالم خلق، مانند قلم اعلی، روح، طبیعت و جسم، اشاره دارند. این تعینات، سیر نزول وجود را از جبروت و ملکوت تا ناسوت نشان می‌دهند، و انسان (آدم)، به‌عنوان ظرف صعود، نقطه بازگشت به سوی حق است.

وحدت جمعی اعیان

هر جمله از کثرات، وحدت جمعی دارد که منشأ آن احدیت است. این وحدت، به‌مثابه رشته‌ای است که همه مهره‌های کثرات را به هم متصل می‌کند. اسمای “الله” (مقام جمع)، “الرحمن” (مقام سعه)، “حی”، “قیوم” و “حق”، مراتب مختلف این وحدت را نشان می‌دهند، و هر مظهر، جلوه‌ای از این وحدت جمعی است.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با تبیین حضره عمائیه و نفس رحمانی، بر جایگاه آن‌ها به‌عنوان برزخ جامع تأکید کرد. عمائیه، حقیقت الحقایق و ظرف ظهور کثرات است، و نفس رحمانی، فیض عام را متجلی می‌سازد. سیر تجلی و تعینات الهی و کونیه، وحدت جمعی اعیان را نشان می‌دهند، و انسان کامل، نقطه صعود به سوی حق است.

بخش هفتم: اختلاف در مرتبه عماء و جمع تفاسیر

اختلاف در نسبت عماء به احدیت یا واحدیت

در درس‌گفتار، سؤالی مطرح می‌شود که آیا عماء به احدیت (حضرت غرقانی) یا واحدیت (مظهری) اشاره دارد؟ این اختلاف، به تفاوت در تفسیر مرتبه عماء بازمی‌گردد. برخی، عماء را به احدیت، به دلیل ظهور اولیه و جمع اسما، و برخی به واحدیت، به دلیل فیض عام و ظهور کثرات، نسبت می‌دهند. این پرسش، به‌مثابه دو راهی‌ای است که سالک را به تأمل در مراتب ظهور وامی‌دارد.

درنگ: اختلاف در نسبت عماء به احدیت یا واحدیت، به تفاوت در تفسیر مرتبه آن به‌عنوان ظهور اولیه یا فیض عام بازمی‌گردد.

تفسیر قونوی و تعین اول

قونوی، در تفسیر خود، تعین اول را برزخ اول، حضره اسمائیه و مقام انسان کامل می‌داند و آن را به احدیت نسبت می‌دهد. این تفسیر، عماء را به مرتبه جمع و ظهور اولیه متصل می‌کند، گویی که عماء، اولین دریچه‌ای است که نور حقیقت الهی از آن به سوی خلق می‌تابد. احدیت، به دلیل تقدم تميز و ظهور، مبنای این تفسیر است.

مفتاح الغیب و واحدیت

در مفتاح الغیب، فتح مبدئیه (گشایش ظهور کثرات) از واحدیت است، لذا عماء به واحدیت نسبت داده می‌شود. “الرحمن”، صوره وجود الهی است که با انبساط نور بر ممکنات، ظهور کثرات را ممکن می‌سازد. این دیدگاه، عماء را به فیض عام و مرتبه واحدیت متصل می‌کند، گویی که عماء، بستری است که کثرات در آن پدیدار می‌شوند.

جمع میان احدیت و واحدیت

برای جمع میان تفسیر قونوی و مفتاح الغیب، عماء باید به‌عنوان برزخ جامع میان احدیت و واحدیت دیده شود. تعین دوم، به دلیل جامع بودن میان احدیت و واحدیت، عمائیت را نشان می‌دهد، و سرایت احدیت در وحدت و واحدیت در کثرت، این برزخی بودن را تأیید می‌کند. این جمع، به‌مثابه پلی است که دو سوی حقیقت را به هم متصل می‌کند، و عماء، مقام انسان کامل را به‌عنوان برزخ وحدت و کثرت متجلی می‌سازد.

نقد جمع تبرعی

جمع تبرعی، یعنی جمع بدون دلیل کافی، برای حل اختلاف احدیت و واحدیت در عماء ناکافی است. این نقد، بر نیاز به تحلیل دقیق‌تر تأکید دارد، گویی که سالک باید با چراغ عقل و شهود، حقیقت عماء را در مراتب ظهور کاوش کند. عمائیت، به‌عنوان برزخیه جامع میان حقیقت الهی (مُظهری) و ممکنات (مَظهری)، در هر دو تعین حضور دارد، اما تعیین مرتبه آن نیازمند استدلال است.

هویت و صورت ظهوری

صورت در این مقام، به معنای ظهور هویت الهی است، نه صورت کونیه یا نسخه. این صورت، ظهور ذاتی حق در مراتب مختلف است، گویی که نقشی است که قلم حقیقت بر لوح وجود نگاشته است. این دیدگاه، بر تمایز میان هویت الهی و مظاهر کونیه تأکید دارد و هرگونه تقلیل صورت به قالب مادی را نفی می‌کند.

جمع‌بندی بخش هفتم

این بخش، با بررسی اختلاف در نسبت عماء به احدیت یا واحدیت، بر جایگاه آن به‌عنوان برزخ جامع تأکید کرد. تفسیر قونوی، عماء را به احدیت، و مفتاح الغیب، آن را به واحدیت متصل می‌کند. جمع میان این دو، عماء را به مقام انسان کامل و برزخ وحدت و کثرت متصل می‌سازد، اما جمع تبرعی ناکافی است و نیازمند تحلیل دقیق‌تر است.

سخن پایانی

این نوشتار، با تبیین تعین، تجلی، احدیت، واحدیت و حضره عمائیه در عرفان نظری، کوشید تا یکی از عمیق‌ترین مفاهیم الهی را در قالبی علمی و فاخر ارائه نماید. تعین و تجلی متعین، ظهور وجود در مراتب گوناگون است که با اسمای “الله” و “الرحمن” متجلی می‌شود. وحدت و کثرت، در برزخ انسان کامل به هم می‌رسند، و احدیت و واحدیت، دو مرتبه ظهورند که نسب واحدیت به احدیت وابسته است. اسمای الهی، معانی وجودی دارند، و تفسیر عدمی آن‌ها نادرست است. آیات قرآن کریم، مانند «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»، بر وحدت و نزدیکی حق تأکید دارند. حضره عمائیه، برزخ جامع میان حق و خلق است، و اختلاف در مرتبه عماء، نیازمند تحلیل دقیق‌تر است. این اثر، با بهره‌گیری از تمثیلات ادبی و ساختار علمی، امیدوار است که منبعی جامع و راهگشا برای پژوهشگران و سالکان طریق معرفت باشد، گویی که نوری از حقیقت الهی بر جان خواننده می‌تابد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، اسم «الله» به چه اعتباری در مرتبه واحدیت به کار می‌رود؟

2. طبق متن، مفهوم «نفس الرحمن» به چه چیزی اشاره دارد؟

3. کدام اسم در متن به عنوان نمونه‌ای از اسمای ثبوتیه و نه عدمیه ذکر شده است؟

4. بر اساس متن، برزخ جامع بین احدیت و واحدیت به چه چیزی اطلاق می‌شود؟

5. طبق متن، وحدت جمعیه در کثرت تعینات الهی به چه معناست؟

6. اسمای الهی مانند غنى و قدوس در متن به معنای عدمی تفسیر شده‌اند.

7. اسم «رحمن» در متن به وجود عام با لحاظ وحدت و کثرت نسبت داده شده است.

8. احدیت در متن به معنای نفى اسما و صفات به صورت مطلق است.

9. حقیقت محمدیه در متن به اعتبار اجمال و نه تفصیل به کار رفته است.

10. بر اساس متن، صفات حق تعالی در ظرف مظهری واحدیت با یکدیگر نزاع دارند.

11. تفاوت اصلی بین احدیت و واحدیت در متن چیست؟

12. چرا در متن گفته شده که معنای غنى صرفاً عدم الفقر نیست؟

13. منظور از «برزخ جامع» در متن چیست؟

14. چرا صفات حق در ظرف مظهری واحدیت نزاع ندارند؟

15. حقیقت محمدیه و حضرت عمائیه در متن چگونه از هم متمایز شده‌اند؟

پاسخنامه

1. به اعتبار جمع ظاهری و باطنی اسما

2. صوره وجود الهی با انبساط نور بر ممکنات

3. غنى

4. حقیقت انسانیه

5. جمع بین احدیت و واحدیت در هر جزء کثرات

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. احدیت مقام جمع اسما بدون ظهور است، در حالی که واحدیت جمع اسما با ظهور است.

12. زیرا غنى حقیقتی وجودی و ثبوتی دارد، نه صرفاً معنای عدمی انتزاعی.

13. برزخ جامع حقیقت انسانیه است که وحدت و کثرت را در خود جمع می‌کند.

14. زیرا صفات حق در واحدیت مظهر وحدت‌اند و حدودشان مشخص است.

15. حقیقت محمدیه به اعتبار اجمال و حضرت عمائیه به اعتبار تفصیل است.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده