متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 243)
دیباچه
این نوشتار، بازنویسی علمی و فاخر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه 243 از شرح «مصباح الانس» (صفحه ۸۵، سطر ۱۲) است که با رویکردی تخصصی و متناسب با فضای آکادمیک برای پژوهشگران حوزه الهیات، عرفان نظری، و حکمت متعالیه تدوین شده است. محور اصلی این اثر، تبیین رابطه وجودی میان علم الهی، ظهورات عالم، و اختیار انسانی در چارچوب وحدت وجود است که با نگاهی عمیق به اصول عرفانی و فلسفی، از جمله وحدت علم و ذات، تبعیت جزء از کل، و نقش عنایت الهی در نظام هستی، به رشته تحریر درآمده است.
بخش یکم: تبعیت وجودی و وحدت علم الهی
تبعیت جزء از کل و فرع از اصل
در عرفان نظری، هر جزئی تابع کل و هر فرعی تابع اصل خویش است. این اصل بنیادین، که ریشه در توحید وجودی دارد، بیانگر آن است که تمامی موجودات عالم، بهمثابه ظهورات و تجلیات وجود و علم الهی، از اصل ذاتی حق تبعیت میکنند. موجودات، نه بهعنوان موجوداتی مستقل، بلکه بهمنزله فروع و مظاهر اسما و صفات الهی، در سایه علم و عنایت حق ظهور مییابند. این تبعیت، به معنای انفعال محض نیست، بلکه اتحادی وجودی را میان اصل (حق) و فرع (مخلوقات) نشان میدهد، که با نظریه وحدت وجود در عرفان ابنعربی و حکمت متعالیه ملاصدرا همخوانی دارد.
به تعبیری، عالم هستی مانند شاخههایی است که از تنه استوار درخت وجود الهی روییدهاند؛ هر شاخه، هویت و حیات خویش را از ریشه میگیرد، اما هرگز از آن جدا نمیشود. این دیدگاه، هرگونه استقلال وجودی مخلوقات را نفی میکند و بر وابستگی تام آنها به حق تعالی تأکید میورزد.
وحدت علم الهی با ذات و صفات
علم الهی به موجودات، عین علم حق به ذات و صفات اوست. این وحدت، از هرگونه غیریت، کثرت، تغییر، حدوث، یا زوال مبراست و بر بساطت ذاتی حق دلالت دارد. برخلاف علم انسانی، که به مفاهیم و صورتهای ذهنی وابسته است، علم الهی حضوری و ذاتی است و با معلوم خویش متحد میگردد. این دیدگاه، با مفهوم علم حضوری در حکمت متعالیه همسو است، که علم الهی را نه انفعالی، بلکه محیط بر تمامی موجودات و عین آنها میداند.
به تعبیری، علم الهی مانند اقیانوسی بیکران است که تمامی موجودات در آن غوطهورند، بدون آنکه موجی از آن جدا شود یا تغییری در ذاتش پدید آید. این بساطت، علم الهی را از هرگونه محدودیت زمانی و مکانی مصون میدارد و آن را بهعنوان مبدأ ظهور هستی معرفی میکند.
جمعبندی بخش یکم
بخش یکم، به تبیین تبعیت وجودی مخلوقات از علم و وجود الهی میپردازد. اصل تبعیت جزء از کل، رابطه وابستگی عالم به حق را روشن میسازد و وحدت علم الهی با ذات و صفات، بساطت و احاطه الهی را نشان میدهد. این اصول، با نظریه وحدت وجود و علم حضوری در عرفان نظری و حکمت متعالیه همخوانی دارند و چارچوبی برای فهم ظهورات الهی فراهم میآورند.
بخش دوم: علم علی، علم تابع، و ظهورات الهی
تمایز علم علی و علم تابع
در عرفان نظری، علم به دو گونه تقسیم میشود: علم علی، که علم ذاتی و برتر الهی است و عین وجودات را در بر میگیرد، و علم تابع، که ظرف ظهورات الهی است. علم علی، مبدأ ظهور موجودات است و با ذات الهی متحد میگردد، در حالی که علم تابع، در ظرف معلوم (موجودات) ظهور مییابد و با آنها اتحادی وجودی دارد. این تمایز، نه به معنای انفعال علم تابع، بلکه بیانگر وحدت وجودی میان علم و معلوم در مراتب ظهور است.
به تعبیری، علم علی مانند نوری است که از خورشید وجود الهی ساطع میشود و علم تابع، آینههایی هستند که این نور در آنها بازتاب مییابد. هر آینه، جلوهای از نور را نشان میدهد، اما خود نور، از هرگونه تغییری مبراست.
عنایت الهی و ظهور اشیاء
عنایت الهی، بهعنوان جهتدهنده فیض وجود، اشیاء را بهگونهای سزاوار و متناسب با حکمت الهی به ظهور میرساند. علم عنایی حق، که نفس اشیاء را در بر دارد، مبنای ظهور موجودات است و این ظهور، بدون امکان حدوث یا تغییر در علم و عنایت الهی رخ میدهد. این دیدگاه، با نظریه فیض الهی در فلسفه اسلامی همسو است، که موجودات را مظاهر علم و اراده الهی در نظام احسن الهی میداند.
به تعبیری، عنایت الهی مانند باغبانی است که هر بذری را در خاک مناسب خویش میکارد و هر گیاهی را بهگونهای پرورش میدهد که با نظم و زیبایی باغ همخوان باشد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به تمایز علم علی و علم تابع و نقش عنایت الهی در ظهور اشیاء میپردازد. علم علی، مبدأ وجودی عالم و علم تابع، ظرف ظهورات است که با معلوم متحد میگردد. عنایت الهی، اشیاء را در چارچوب حکمت و نظم احسن به ظهور میرساند. این اصول، با نظریههای عرفان نظری و فلسفه اسلامی همخوانی دارند و رابطه وجودی میان علم و ظهور را روشن میسازند.
بخش سوم: اختیار انسانی و امر بین الامرین
اختیار انسانی در چارچوب عنایت الهی
اختیار انسانی، هرچند تابع علم و عنایت الهی است، با جبر مطلق ناسازگار است. این اختیار، در چارچوب مشیت الهی تعریف میشود و انسان را مسئول اعمال خویش میسازد، بدون آنکه این مسئولیت به ظلم یا تغییر در علم الهی منجر شود. این دیدگاه، با نظریه امر بین الامرین در کلام شیعه و حکمت متعالیه همسو است، که حد وسطی میان جبر و تفویض را ترسیم میکند.
به تعبیری، اختیار انسانی مانند جویباری است که در بستر رودخانه الهی جاری است؛ مسیرش از پیش تعیین شده، اما جریانش آزاد و مختار است.
امر بین الامرین و وحدت اراده
نظریه امر بین الامرین، رابطه مشاع میان اراده انسانی و اراده الهی را تبیین میکند. اختیار انسان، غیرقابل تفکیک از اراده الهی است و این وحدت، نه به معنای جبر، بلکه بیانگر ظهور اراده الهی در ظرف انسانی است. انسان مختار است، اما این اختیار، در سایه مشیت الهی قرار دارد و هیچگاه به استقلال کامل نمیرسد.
به تعبیری، اراده انسانی مانند شعلهای است که از آتش الهی برافروخته شده؛ شعله، هویت خویش را دارد، اما بدون آتش، وجودی نمییابد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به اختیار انسانی و نظریه امر بین الامرین میپردازد. اختیار، تابع عنایت الهی است و با جبر مطلق ناسازگار میباشد. امر بین الامرین، وحدت اراده انسانی و الهی را تبیین میکند و مسئولیت اخلاقی انسان را در چارچوب مشیت الهی حفظ مینماید. این اصول، با کلام شیعه و حکمت متعالیه همخوانی دارند و رابطه وجودی انسان و خدا را روشن میسازند.
بخش چهارم: نقد اصطلاح بعض و کل
نفی نسبت بعض و کل در رابطه با حق
اصطلاحات «بعض» و «کل» در رابطه میان حق و مخلوقات، نادرست است. حق تعالی، کل مطلق است و مخلوقات، ظهورات فعلی او هستند، نه اجزایی از کل. این دیدگاه، هرگونه تجزیهپذیری یا استقلال مخلوقات را نفی میکند و بر وحدت وجودی میان حق و مظاهر تأکید دارد. موجودات، نه بهعنوان اجزای حق، بلکه بهمنزله ظهورات وجودی او، در سایه علم و عنایت الهی قرار دارند.
به تعبیری، عالم هستی مانند سایهای است که از نور حق پدید آمده؛ سایه، از نور جدا نیست، اما هرگز بخشی از آن به شمار نمیآید.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، به نقد اصطلاح بعض و کل در رابطه با حق میپردازد. حق، کل مطلق است و مخلوقات، ظهورات او هستند، نه اجزای او. این دیدگاه، با وحدت وجود در عرفان نظری و حکمت متعالیه همخوانی دارد و هرگونه دوگانگی یا تجزیهپذیری در رابطه میان حق و مخلوقات را نفی میکند.
بخش پنجم: طبیعت انسانی و تشابه با آدم و حوا
تشابه طبیعت انسانی با آدم و حوا
طبیعت انسانی، در همه افراد بشری، از جمله آدم و حوا، مشترک است و ویژگیهایی چون نسيان (فراموشی)، عصيان (نافرمانی)، و انس (محبت و میل) را در بر میگیرد. این تشابه، نه به معنای انتقال گناه یا مسئولیت از آدم به نسلهای بعدی، بلکه بیانگر اشتراک در طبیعت انسانی است. هر فرد، مسئول اعمال خویش است و این دیدگاه، نظریه گناه اولیه در الهیات مسیحی را رد میکند.
به تعبیری، انسانها مانند برگهای یک درختاند؛ هر برگ، هویت خویش را دارد، اما همه از یک ریشه تغذیه میکنند و طبیعت مشترکی دارند.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، به تشابه طبیعت انسانی با آدم و حوا میپردازد. این تشابه، بر اشتراک در ویژگیهای انسانی تأکید دارد، اما مسئولیت هر فرد را مستقل میداند. این دیدگاه، با اصل عدالت الهی و عرفان اسلامی همخوانی دارد و هرگونه انتقال گناه را نفی میکند.
بخش ششم: معرفت ربوبی و تمایز عالمان
تمایز عالمان و جاهلان در معرفت ربوبی
قرآن کریم در آیه شریفه قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ [مطلب حذف شد] : «بگو آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند برابرند؟») به تمایز میان عالمان و جاهلان اشاره دارد. علم حقیقی، معرفت به ربوبیت و توحید است، نه دانشهای اصطلاحی یا حرفهای. عالم واقعی، کسی است که به سرّ قدر و هویت اشیاء معرفت دارد و جایگاه آنها را در نظام ربوبی درک میکند.
به تعبیری، عالم حقیقی مانند ستارهشناسی است که نهتنها آسمان را میبیند، بلکه نظم و حکمت نهفته در آن را نیز درمییابد.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، به تمایز عالمان و جاهلان در معرفت ربوبی میپردازد. علم حقیقی، معرفت به توحید و جایگاه اشیاء در نظام ربوبی است، که با دانشهای ظاهری متفاوت است. این دیدگاه، با عرفان نظری و فلسفه اسلامی همخوانی دارد و ملاک علم را معرفت الهی میداند.
بخش هفتم: عجز و نقص بهعنوان کمال انسانی
پارادوکس عجز و کمال
عجز و نقص انسانی، بهگونهای پارادوکسیکال، کمال اوست، زیرا این محدودیتها انسان را به سوی عبودیت و تسلیم در برابر حق سوق میدهند. نسيان، عصيان، و ضعفهای انسانی، بخشی از نظام احسن الهی هستند که انسان را به سوی رشد معنوی هدایت میکنند. این دیدگاه، با روایت توحید مفضل از امام صادق (ع) همسو است، که نقصهای ظاهری را در خدمت حکمت الهی میداند.
به تعبیری، عجز انسان مانند خاکی است که بذر کمال در آن کاشته میشود؛ بدون این خاک، نهال عبودیت نمیروید.
جمعبندی بخش هفتم
بخش هفتم، به پارادوکس عجز و کمال انسانی میپردازد. نقصهای ظاهری، در نظام احسن، ابزاری برای رشد معنوی و عبودیت هستند. این دیدگاه، با حکمت الهی و عرفان اسلامی همخوانی دارد و نقش محدودیتها را در کمال انسانی روشن میسازد.
بخش هشتم: شکر، تذکر، و استیناف
شکر و تذکر در برابر احسان الهی
شکر، تذکر، و استیناف، پاسخ انسان به احسان و انعام الهی است. شکر، به معنای بهکارگیری نعمت در مسیر الهی، و تذکر، یادآوری نعمتهای حق، انسان را به سوی عبودیت سوق میدهد. استیناف، تجدید عهد با خداوند است که رابطهای عاشقانه و عرفانی میان خالق و مخلوق را نشان میدهد.
به تعبیری، شکر مانند نغمهای است که از چنگ دل انسان در برابر نوای رحمت الهی برمیخیزد، و تذکر، چونان آینهای است که نعمتهای حق را در آن میبیند.
جمعبندی بخش هشتم
بخش هشتم، به شکر، تذکر، و استیناف در برابر احسان الهی میپردازد. این پاسخها، رابطه عاشقانه انسان با خالق را نشان میدهند و او را به سوی عبودیت و تسلیم هدایت میکنند. این اصول، با عرفان اسلامی همخوانی دارند و نقش انسان را در برابر نعمتهای الهی روشن میسازند.
بخش نهم: قضاوت الهی و علم احاطی
قضاوت عادلانه الهی
قضاوت نهایی در روز قیامت، تنها از آنِ خداوند است، زیرا علم احاطی او به تمام اسباب و نتایج اعمال، امکان قضاوت عادلانه را فراهم میکند. این علم، شامل تمامی جزئیات وجودی و علل اعمال است و هیچ موجودی، حتی انبیا، از آن مستثنا نیست. این دیدگاه، با مفهوم عدالت الهی در فلسفه اسلامی همسو است.
به تعبیری، قضاوت الهی مانند ترازویی است که با دقت بینهایت، هر ذره خیر و شر را میسنجد و هیچ خطایی در آن راه ندارد.
جمعبندی بخش نهم
بخش نهم، به قضاوت عادلانه الهی میپردازد. علم احاطی حق، امکان قضاوت دقیق و عادلانه را فراهم میکند و تمامی موجودات را در بر میگیرد. این اصل، با عدالت الهی و فلسفه اسلامی همخوانی دارد و نقش علم الهی را در نظام قضاوت روشن میسازد.
بخش دهم: کمال ذاتی و کمال اسمایی
تمایز کمال ذاتی و اسمایی
کمال الهی به دو گونه تقسیم میشود: کمال ذاتی، که باطن وجود و مربوط به ذات الهی است، و کمال اسمایی، که ظهور آن در عالم از طریق اسما و صفات الهی است. این دو، در عین تمایز، از منظری واحد هستند، زیرا کمال اسمایی، ظهور کمال ذاتی است و هر موجود، مظهر اسمی الهی به شمار میرود.
به تعبیری، کمال ذاتی مانند گنجی نهان در دل کوه است و کمال اسمایی، چونان جواهری است که از آن استخراج شده و در معرض دید قرار میگیرد.
وحدت کمال ذاتی و اسمایی
کمال ذاتی و اسمایی، از حیثی ذاتی و از حیثی اسماییاند. کمال اسمایی، ظهور کمال ذاتی است و هر ظهور، تابع وجود حق میباشد. این وحدت، نشاندهنده آن است که تمامی کمالات عالم، از ذات الهی سرچشمه میگیرند و هیچ کمالی بدون وجود حق محقق نمیشود.
به تعبیری، کمال ذاتی و اسمایی مانند ریشه و شاخههای یک درختاند؛ ریشه، نهان و شاخهها، آشکار، اما هر دو از یک حقیقت واحد سرچشمه میگیرند.
جمعبندی بخش دهم
بخش دهم، به تمایز و وحدت کمال ذاتی و اسمایی میپردازد. کمال ذاتی، باطن وجود و کمال اسمایی، ظهور آن است، اما هر دو از حقیقت واحد الهی سرچشمه میگیرند. این اصول، با نظریه اسما و صفات در عرفان نظری و فلسفه اسلامی همخوانی دارند و رابطه وجودی میان ذات و ظهور را روشن میسازند.
نتیجهگیری و جمعبندی نهایی
این اثر، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، چارچوبی عمیق و منسجم برای تبیین رابطه علم الهی، ظهورات وجودی، و اختیار انسانی ارائه میدهد. تبعیت جزء از کل، وحدت علم الهی با ذات و صفات، و تمایز علم علی و تابع، مبنای وجودی عالم را روشن میسازد. نظریه امر بین الامرین، اختیار انسانی را در سایه مشیت الهی تبیین میکند و نقد اصطلاح بعض و کل، وحدت وجودی حق و مخلوقات را تأیید مینماید. طبیعت انسانی، با ویژگیهای مشترک، مسئولیت فردی را حفظ میکند و معرفت ربوبی، ملاک علم حقیقی معرفی میشود. عجز و نقص انسانی، در نظام احسن، به کمال معنوی منجر میشود و شکر، تذکر، و استیناف، رابطه عاشقانه انسان با خالق را نشان میدهند. قضاوت الهی، با علم احاطی، عدالت بینهایت حق را آشکار میسازد و تمایز کمال ذاتی و اسمایی، وحدت میان ذات و ظهور را تأیید میکند.