متن درس
تبیین عرفانی وحدت وجود
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 244)
مقدمه
این نوشتار، بازنویسی و تبیینی علمی و دانشگاهی از درسگفتارهای عرفانی و فلسفی آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، برگرفته از متن «مصباح الأنس» (صفحه ۸۵، نوار ۴۰) و تحلیل تفصیلی آن است.
بخش نخست: وجوب ذاتی حق و تنزیه از تغییر
مفهوم وجوب وجود
درسگفتار با تأکید بر وجوب ذاتی وجود حق آغاز میشود: «وَأَنْ يَكُونَ وُجُودُهُ بِالْوُجُوبِ لَا بِالْقُوَّةِ وَبِالْوُجُوبِ لَا بِالْإِمْكَانِ مُنَزَّهًا عَنِ التَّغَيُّرِ وَالْمَعْلُومِ وَالْحَدَثَانِ». این عبارت، به صراحت بیانگر آن است که وجود خداوند متعال، واجبالوجود بالذات است، یعنی ذاتی، غیرمشروط و مستقل از هر قوه یا امکانی. تنزیه حق از تغییر، معلوم بودن (به معنای محدودیت در علم) و حدوث، نشاندهنده برتری وجود الهی بر هرگونه نقص، وابستگی یا کثرت است. در عرفان اسلامی، وجوب وجود به مثابه خودبسندگی ذاتی حق است که او را از هر علت خارجی یا تغییرپذیری مصون میدارد.
﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ [مطلب حذف شد] : «بگو اوست خدای یگانه.»
این آیه کریمه، وحدت و استغنای ذاتی حق را تأیید میکند، جایی که حق، نه تنها از تغییر، بلکه از هرگونه غیریت یا دوگانگی منزه است. تمثیلاً، وجود حق مانند اقیانوسی بیکران است که امواج آن (موجودات) از او جدا نیستند، بلکه تجلیات او در مراتب گوناگوناند.
| درنگ: وجوب وجود حق، به معنای استغنای ذاتی او از هر قوه، امکان یا تغییر است. این اصل، بنیاد تفکر عرفانی در شناخت حق را تشکیل میدهد و هرگونه کثرت یا حدوث را از ذات او نفی میکند. |
تنزیه حق از تغییر و حدوث
متن، حق را از تغییر و حدوث منزه میداند، زیرا تغییر، وصف غیریت است و در ذات حق، غیریتی وجود ندارد: «وَقْتِي يَك ذَاتِي سْتِ كَهْ إِن ذَات غَيْرَ مِن أَمْرُوزَشْ اسْتِ وَغَيْرَ مِن فَرْدَ اسْت». تغییر در موجودات، ناشی از تمایز میان حالتهای مختلف آنهاست، مانند زید که از دیروز به امروز تغییر میکند. اما در حق، چون غیریتی نیست، تغییر نیز منتفی است. این دیدگاه، وحدت ذاتی حق را تأیید میکند و هرگونه کثرت زمانی یا مکانی را از او سلب مینماید. به تعبیری، حق مانند نوری است که در ذات خود ثابت و بیتغییر است، اما در آینههای گوناگون (مظاهر) به اشکال مختلف تجلی مییابد.
بخش دوم: کمال حق و ظهورات موجودات
کمال ذاتی حق
کمال حق شامل علم، قدرت، مشیت، وجوب و وجود است: «كَمَالُ الْحَقِّ مَا يَلِيهِ بِالْحَقِّ عِلْمٌ اسْتِ، قُدْرَةٌ اسْتِ، مَشِيَّةٌ اسْتِ، وُجُوبٌ اسْتِ، وُجُودٌ اسْتِ». این کمالات، در ذات حق متحدند و موجودات عالم، صرفاً ظهورات این وجود واحد هستند. این دیدگاه، ریشه در نظریه وحدت وجود دارد، جایی که موجودات به مثابه مظاهر حق فهمیده میشوند، نه موجوداتی مستقل با هویت ذاتی. مانند خورشیدی که نورش در اشیاء مختلف بازتاب مییابد، اما ذاتش از این بازتابها مستقل است.
| درنگ: کمال حق، شامل علم، قدرت، مشیت و وجوب است که در ذات او متحدند. موجودات، ظهورات این کمالاند و هویت مستقلی ندارند. |
نفی وجود مستقل انسان
متن، وجود مستقل انسان را نفی میکند: «لِهَذَا بِلِسَانِ أَدَقِّ عِرْفَانِي دُرُسْت نَيْسْت اَلْإِنْسَانُ مَوْجُودٌ إِنْسَانٌ هَسْت دُرُسْت نَيْسْت». به جای آن، انسان به عنوان ظهور وجود حق معرفی میشود: «اَلْإِنْسَانُ ظُهُورٌ لِلْوُجُودِ». این نفی، به معنای معدوم بودن انسان نیست، بلکه به معنای عدم استقلال وجودی اوست. انسان، مانند آینهای است که نور وجود حق را بازتاب میدهد، اما خود ذاتاً نوری ندارد. این دیدگاه، انسان را به مثابه مظهری از حق میبیند که هویتش به وجود الهی وابسته است.
بخش سوم: وحدت وجود و شئون حق
جمع بین ثبات و تغییر در حق
متن، دو شأن کلی برای حق متصور میشود: یکی وجوب و وجود بدون تغییر، و دیگری شأن متغیر بودن حق:
﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي [مطلب حذف شد] : «هر روز او در شأنی است.»
این آیه کریمه، به ظاهر تناقضی را مطرح میکند: چگونه حق که از تغییر منزه است، هر روز در شأنی است؟ پاسخ این است که تغییر در حق، به معنای تغییر ذاتی نیست، بلکه ظهورات فعلی او در قالبهای متعین است. حق، بدون تعین، در هر مظهری به صورت متعین ظاهر میشود و این ظهور، شأن متغیر اوست. مانند جویباری که در مسیر خود، به اشکال مختلف جاری است، اما ذات آب در آن ثابت است.
| درنگ: حق در ذات خود ثابت و بیتغییر است، اما در مقام ظهور، به واسطه تعینات گوناگون، پویا و متغیر ظاهر میشود. این جمع بین ثبات و تغییر، از پیچیدهترین مفاهیم عرفان نظری است. |
نفی غیریت در ذات حق
تغییر در حق، به دلیل نبود غیریت در ذات او منتفی است: «وَقْتِي يَك ذَاتِي سْتِ كَهْ إِن ذَات غَيْرَ مِن أَمْرُوزَشْ اسْتِ وَغَيْرَ مِن فَرْدَ اسْت». در موجودات، تغییر ناشی از غیریت میان حالتهای مختلف است، اما در حق، چون غیریتی وجود ندارد، تغییر منتفی است. این دیدگاه، وحدت ذاتی حق را مانند گوهری بیهمتا میداند که هیچ سایهای از کثرت بر آن نمیافتد.
بخش چهارم: شهود عارفانه و علم الهی
شهود عارف
عارف در مقام شهود، هم ذات حق را مشاهده میکند و هم صفات و مظاهر او را: «عَارِف دَر ظَرْفِ شُهُودِ وَمَعْرِفَتِ شُهُودِي هَمْ حَقّ را دَارَد وَهَمْ مِيبِينَد». این شهود، مرتبهای از معرفت عرفانی است که در آن، عارف از تمایز میان ذات، صفات و مظاهر عبور کرده و همه را در وحدت وجودی حق میبیند. مانند باغبانی که در هر گل، جلوهای از زیبایی باغ را میبیند، عارف در هر مظهری، وجه حق را مشاهده میکند.
نفی علم کلی در حق
حق نیازی به علم کلی ندارد، زیرا علم کلی در جایی است که میان عالم و معلوم غیریتی باشد: «حَقّ عِلْمِ كُلِّي دَارَد وَنَه نِيَاز بِعِلْمِ كُلِّي دَارَد». علم حق، حضوری و ذاتی است، نه حصولی و کلی. علم او، عین وجود اوست و از محدودیتهای علم انسانی (تصور و تصدیق) مبراست. مانند نوری که خود را روشن میکند، علم حق، خودبسنده و احاطی است.
| درنگ: علم حق، عین وجود اوست و از محدودیتهای علم حصولی و کلی انسانی مبراست. این علم، احاطی و وجودی است که هیچ غیریتی در آن راه ندارد. |
بخش پنجم: تربیت انبیا و رفع شبهه مصداقی
هدف انبیا
انبیا، انسان را به حقیقت خودیت الهی توجه میدهند: «اَنْبِيَا آمَدَنْد إِنْ خُودِيَتِ إِنْسَان را تَوَجُّه بِدَهَنْد كَهْ خُودِيَتِ حَقّ اسْت». هدف تربیت انبیا، رفع توهم استقلال وجودی و اتصال انسان به حقیقت الهی است. مانند راهنمایی که مسافر گمگشته را به سوی مقصد هدایت میکند، انبیا انسان را به سوی وحدت با حق رهنمون میشوند.
خطای فرعون
فرعون به دلیل شبهه مصداقی، خود را رب اعلی دانست:
﴿أَنَا رَبُّكُمُ [مطلب حذف شد] : «گفت: من پروردگار برتر شما هستم.»
اگر فرعون به جای «أنا» میگفت «هو ربكم الأعلى»، کلامش تام بود. این خطا، ناشی از جهل به مصداق حقیقی ربوبیت است. مانند کسی که در آینه، تصویر خود را با حقیقت اشتباه میگیرد، فرعون ظهور حق را به خود نسبت داد.
عبودیت و ربوبیت
عبودیت، جوهره ربوبیت است: «اَلْعُبُودِيَّةُ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَّةُ». بندگى، در حقیقت، جلوهای از خدایی کردن است. اگر انسان به تربیت الهی برسد، به مقام ایمان میرسد که در آن، حق مأمن اوست و او مأمن حق. مانند قطرهای که به اقیانوس میپیوندد و در عین حفظ هویت، با آن یکی میشود.
| درنگ: عبودیت، جوهره ربوبیت است. انسان با تربیت الهی، از خودیت نفسانی به خودیت الهی میرسد و در وحدت با حق، مأمن او میشود. |
بخش ششم: وجه الله و حضور فراگیر حق
وجه الله
متن به آیه کریمه اشاره میکند:
﴿أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ [مطلب حذف شد] : «هر کجا رو کنید، آنجا وجه خداست.»
این آیه، حضور فراگیر حق در همه مظاهر را بیان میکند. نیاز به طلب و تحصیل نیست، زیرا حق در همهجا حاضر است. وجه الله، تجلی ذات حق در همه موجودات است، مانند نوری که در هر ذرهای از عالم ساری است.
| درنگ: وجه الله، حضور فراگیر حق در همه مظاهر است. این دیدگاه، عالیترین مرتبه توحید را نشان میدهد که در آن، هرگونه دوگانگی میان حق و خلق منتفی است. |
نفی کلیت و علم حصولی
علم کلی، به معنای وجودی مستقل از مصادیق، رد میشود: «اَصْلاً كُلِّي دَرُوغ اسْت». علم حصولی (تصور و تصدیق) نیز در مورد حق صادق نیست، زیرا علم او، عین وجود اوست. این نقد، فلسفه و منطق سنتی را به چالش میکشد و علم وجودی و احاطی را جایگزین میکند. مانند رودی که خود جاری است و نیازی به تعریف جریان ندارد.
بخش هفتم: تحول وجودی حق و ظهورات بینهایت
تحول ظهوری حق
تحول حق، نه تغییر ذاتی، بلکه ظهور کمال ذاتی او در مراتب شئون، اسماء و مظاهر است: «تَحَوُّلُ الْحَقِّ بِكَمَالِهِ لَهُ الذَّاتِي فِي مَرَاتِبِ شُؤُونِهِ وَأَسْمَائِهِ وَمَظَاهِرِهِ». این تحول، با آیه کریمه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» تبیین میشود و نشاندهنده پویایی وجودی حق است که با ثبات ذاتی او منافاتی ندارد. مانند درختی که هر لحظه برگهای نو میرویاند، اما ریشهاش ثابت است.
ظهور حق در هر لحظه
حق در هر لحظه در بینهایت مظهر ظاهر میشود: «كُلُّ لَحْظَةٍ وَلَمْعَةٍ فِي أَلْفِ أَلْفِ مَظْهَرٍ أَوْ أَكْثَر». عدد «ألف ألف» کنایه از بینهایت است و گستردگی ظهورات حق را نشان میدهد. مانند ستارگانی که در آسمان بیکران میدرخشند و هر یک، جلوهای از نور الهی است.
| درنگ: حق در هر لحظه، در بینهایت مظهر ظاهر میشود. این ظهور، نه محدودیت، بلکه بسط تجلی الهی در همه مراتب وجود است. |
بخش هشتم: نفی ریا و ارتباط حق با اشیاء
نفی ریا
در نگاه عارف، ریا بیمعناست، زیرا همهچیز متعلق به حق است: «رِيَا مَعْنَى نَدَارَد چُون إِنِّي كَهْ رَائِي سْت خَيَال مِيكُنَد مَالِ خُودَش اسْت». عارف، خود را مظهر حق میبیند و هیچ استقلالی برای خود قائل نیست. مانند موجی که نمیتواند ادعای استقلال از دریا کند.
ارتباط حق و اشیاء
ارتباط حق با اشیاء، از طریق ایجاد و اظهار آنهاست: «اِرْتِبَاطُهُ حَقّ بِالْأَشْيَاءِ إِيجَادُهَا وَإِظْهَارُهَا». این ارتباط، ظهوری و وجودی است، نه مبتنی بر نیاز یا تمایز. مانند نقاشی که اثرش را خلق میکند، نه از سر نیاز، بلکه از سر فیض و کمال.
بخش نهم: جهل، تنها حجاب
جهل مصداقی
جهل، تنها حجاب میان حق و خلق است: «لاَ حِجَابَ إِلَّا الْجَهْلُ». این جهل، نه مفهومی، بلکه مصداقی است و ناشی از خلط میان اسم و مسما. مانند حافطی که خود را حجاب میبیند و با رفع این حجاب، حقیقت را مییابد: «تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز».
| درنگ: جهل مصداقی، تنها حجاب میان حق و خلق است. رفع این جهل، انسان را به معرفت وحدت وجود رهنمون میشود. |
جمعبندی
این نوشتار، با تبیین مفاهیم عمیق وحدت وجود، ظهورات الهی و رابطه میان حق و خلق، تلاش کرد تا درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره را به زبانی فاخر و آکادمیک ارائه دهد. وجوب ذاتی حق، نفی تغییر و غیریت در ذات او، ظهور موجودات به عنوان تجلیات حق، و نقش تربیت انبیا در رفع شبهه مصداقی، از محورهای کلیدی این اثر است. آیات کریمه قرآن، مانند «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» و «أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»، دیدگاهی وحدتگرایانه ارائه میدهند که در آن، همه موجودات، مظهر وجود واحد الهیاند. نفی علم کلی، تأکید بر علم وجودی حق و رفع جهل به عنوان تنها حجاب، از دیگر نکات برجسته این متن است. این اثر، با ساختار علمی و تمثیلات ادبی، منبعی جامع برای پژوهشگران الهیات و عرفان فراهم آورده است.
| با نظارت صادق خادمی |