متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 258)
مقدمه
کتاب مصباح الانس، اثری سترگ در قلمرو عرفان نظری، چونان چراغی فروزان، راه حقیقتجویان را در فهم ژرفای وحدت وجود، ظهورات الهی و نسبت میان حق و خلق روشن میسازد. در جلسه 258 از درسگفتارهای این اثر، که توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره ارائه شده، به مباحث عمیقی چون مشیت الهی، اختیار، و محبت الهی و کونی پرداخته شده است. این مباحث، با زبانی فاخر و آمیخته با تأملات فلسفی و عرفانی، به تبیین مفاهیمی میپردازد که در مرزهای وحدت و کثرت، ذات و ظهور، و عشق و فعل الهی قرار دارند.
بخش نخست: تأمل در مشیت و اختیار الهی
اشکال در نسبت مشیت و اختیار
درنگ: اشکال در نسبت مشیت و اختیار الهی، ریشه در تعریف فلسفی اختیار به معنای مساوات طرفین دارد که با وحدت ذاتی حق و ظهور فعلی او ناسازگار است. |
بحث با طرح اشکالی آغاز میشود که عبارات «متى أحب» و «کیف شاء» در نگاه ظاهری، دلالت بر امکان تردد و اختیار در فعل الهی دارند. این دیدگاه، اختیار را به معنای انتخاب میان دو گزینه متساوی تعریف میکند، حال آنکه در عرفان نظری، مشیت الهی از چنین تردیدی منزه است. این اشکال، از منظر فلسفه سنتی، به امکان مساوات طرفین (امکان وقوع یا عدم وقوع) استوار است، اما در چارچوب وحدت وجود، مشیت الهی به ظهور ذاتی حق بازمیگردد که هیچگونه تعدد یا ترددی در آن راه ندارد.
مانند رودی که به سوی دریا روان است، مشیت الهی در عرفان، جریانی یکسویه و ذاتی است که از سرچشمه وحدت سرچشمه میگیرد و به کثرت ظهوری میرسد، بیآنکه در ذات خود متزلزل گردد. این اشکال، در حقیقت، از خلط میان نگاه فلسفی و عرفانی به اختیار نشأت میگیرد.
نفی امکان و تعدد در مشیت الهی
درنگ: عبارت «جف القلم بما هو کائن» بر قطعیت مشیت الهی و نفی هرگونه امکان فلسفی در ذات حق تأکید دارد. |
در پاسخ به اشکال، عارف تأکید میورزد که «جف القلم بما هو کائن»، یعنی قلم الهی بر آنچه هست، خشکیده و مشیت حق، قطعی و غیرقابل تغییر است. هستی، ظهور فعلی حق و مظهر صفات و ذات الهی است، و در این ظهور، امکان تردد، تعلل یا غیریت راه ندارد. همه صفات فعل عباد، در ظرف کثرت، به علم و ایجاب الهی بازمیگردد. این دیدگاه، امکان فلسفی به معنای مساوات طرفین را نفی میکند و هستی را چونان آیینهای میبیند که تنها تصویر ذات حق را بازمیتاباند.
این تعبیر، چونان نقشی بر سنگ، حکایت از ثبات و قطعیت مشیت الهی دارد که هیچ تردیدی در آن راه نمییابد. در این نگاه، خلقت نه نتیجه انتخابی میان دو گزینه، بلکه ظهور ناگزیر محبت ذاتی حق است.
پاسخ فلسفی و منطقی به اشکال
پاسخ به اشکال در دو سطح فلسفی و عرفانی ارائه میشود. در سطح فلسفی، با استناد به منطق شرطیه بیان میشود که صدق قضیه شرطیه («إن شاء فعل و إن شاء لم یفعل») به تحقق یا عدم تحقق مقدم وابسته نیست. به بیان دیگر، مشیت الهی همواره به فعل منجر میشود، بدون آنکه با اختیار منافات داشته باشد. این پاسخ، با بهرهگیری از منطق صوری، نشان میدهد که ایجاب دائمی مشیت الهی، اختیار ذاتی حق را نقض نمیکند.
این پاسخ، مانند کلیدی است که قفل پیچیدگیهای فلسفی را میگشاید، و نشان میدهد که اختیار الهی، نه در تردد میان دو گزینه، بلکه در ظهور دائمی فعل الهی متجلی است.
تمایز میان لحاظ ذاتی و فعلی
درنگ: در لحاظ ذاتی، حق از تغییر و تعدد منزه است، اما در لحاظ فعلی، کثرت ظهوری مظاهر به حق نسبت داده میشود. |
عارف، دو لحاظ را متمایز میسازد: لحاظ ذاتی، که در آن حق از هرگونه تغییر و تعدد منزه است، و لحاظ فعلی، که در آن صفات عباد به حق نسبت داده میشود. این تمایز، چونان خطی میان وحدت و کثرت، رابطه میان ذات حق و ظهورات او را تبیین میکند. در ظرف ظهور، صفات خلقی به حق نسبت داده میشود، اما این نسبت، ذات حق را محدود نمیسازد.
این تمایز، مانند تفکیک نور خورشید از بازتاب آن در آیینههاست: نور در ذات خود واحد است، اما در آیینههای گوناگون، به رنگها و اشکال مختلف ظاهر میشود.
تفسیر نسبت اضافی و خلقی
به آیه شریفه «مَنْ يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا» (البقرة: ۲۴۵) استناد میشود که آن چنین است: «کیست که به خدا وامی نیکو دهد؟» این آیه، نسبتی اضافی و خلقی میان حق و خلق را نشان میدهد. قرض دادن عباد به حق، نه در ذات الهی، بلکه در ظرف ظهور خلقی معنا مییابد. این نسبت، مانند پلی است که خلق را به حق پیوند میدهد، بیآنکه ذات حق را مشروط سازد.
نفی جبر و امکان فلسفی
درنگ: جبر و امکان فلسفی در وحدت وجود نفی میشود، زیرا جبر و امکان به ظرف تعدد وابستهاند. |
عارف، جبر و امکان فلسفی را نفی میکند، زیرا جبر مستلزم وجود جابر و مجبور است که با وحدت وجود منافات دارد. امکان فلسفی نیز، که به مساوات طرفین وابسته است، به دلیل فقدان ماهیت مستقل، در عرفان رد میشود. در این دیدگاه، هستی مانند جویباری است که از سرچشمه وحدت جاری میشود و هیچ مانعی نمیتواند جریان آن را مختل کند.
امکان عشقی و فاعلیت بالعشق
درنگ: امکان عشقی، رابطهای دوسویه میان حق و خلق است که فاعلیت حق را بالعشق تبیین میکند. |
مفهوم امکان عشقی، بهعنوان نوآوری عرفان نظری، معرفی میشود. این امکان، رابطهای دوسویه میان حق و خلق است که در آن، حق به خلق مشتاق است و خلق به حق. فاعلیت حق، نه بالجبر یا بالرضا، بلکه بالعشق است. این دیدگاه، خلقت را مانند رقصی عاشقانه میبیند که در آن، حق و خلق در محبتی متقابل به هم میپیوندند.
نفی تقابل در وحدت
تقابل، مانند تضاد و تباین، تنها در ظرف تعدد معنا دارد. در وحدت وجود، که تعدد منتفی است، این مفاهیم بیمعنا میشوند. این دیدگاه، مانند نوری است که تاریکیهای کثرت را میزداید و همهچیز را در پرتو وحدت الهی متجلی میسازد.
تفسیر آیه شریفه فیض الهی
آیه شریفه «أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ ۖ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا» (الفرقان: ۴۵)، با : «آیا به پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد؟ و اگر میخواست، آن را ساکن قرار میداد»، به فیض الهی اشاره دارد. ظل در این آیه، فیض حق بر موجودات است که به مشیت الهی جاری است. این فیض، مانند سایهای است که با حرکت خورشید الهی امتداد مییابد و هیچگاه ساکن نمیماند.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با کاوش در مفاهیم مشیت و اختیار الهی، نشان داد که در عرفان نظری، مشیت الهی از هرگونه تردد و امکان فلسفی منزه است. تمایز میان لحاظ ذاتی و فعلی، نفی جبر و امکان فلسفی، و معرفی امکان عشقی، از نوآوریهای این دیدگاه است که خلقت را ظهور محبت ذاتی حق میداند.
بخش دوم: محبت الهی و کونی
حقیقت محبت الهی
درنگ: محبت الهی، رؤیت ذاتی حق است که در ظرف خلقی، به صورت محبت کونی ظهور مییابد. |
محبت الهی، رؤیت ذات حق است که در ظرف خلقی، به صورت محبت کونی ظاهر میشود. همه موجودات، چه ادراک کنند یا نه، مظهر این محبتاند. این محبت، مانند جویباری است که از سرچشمه ذات الهی جاری شده و همه هستی را سیراب میکند.
حب ذاتی و ظهور خلقی
حب ذاتی حق، رؤیت نفس ذات اوست که در قالب ظهور خلقی متجلی میشود. همه موجودات، چه محب باشند و چه محبوب، تجلی این حباند. این دیدگاه، با حدیث قدسی «کنت کنزاً مخفیاً» همخوانی دارد که خلقت را نتیجه محبت ذاتی حق میداند. این حب، مانند گوهری است که در صدف خلقت نهان شده و با ظهور موجودات، آشکار میگردد.
نفی شر و عدم در هستی
درنگ: شر عدمي در عرفان نفی میشود، زیرا همهچیز وجودی است و از حق سرچشمه میگیرد. |
شر عدمي، که در فلسفه ارسطویی مطرح است، در عرفان نفی میشود. همهچیز وجودی است و از حق سرچشمه میگیرد. شر، نتیجه جهل یا عدم ادراک است، نه وجودی مستقل. این دیدگاه، مانند نوری است که تاریکیهای شر را محو میکند و همه هستی را در پرتو وجود الهی میبیند.
مراتب محبت و ظهور
محبت الهی در مراتب مختلف، از احدیت تا کثرت عینی، ظهور مییابد. این حب، مانند درختی است که ریشه در ذات الهی دارد و شاخههای آن در مراتب گوناگون خلقت گسترده شده است. انسان کامل، بهعنوان مظهر جامع این محبت، در اوج این مراتب قرار دارد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با کاوش در محبت الهی و کونی، نشان داد که محبت، جوهره خلقت است. نفی شر عدمي، تبیین مراتب محبت، و تأکید بر انسان کامل بهعنوان مظهر جامع، از ویژگیهای این دیدگاه است که هستی را ظهور عشق الهی میداند.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با بازنویسی درسگفتار 258 مصباح الانس، به کاوش در مفاهیم مشیت، اختیار، و محبت الهی پرداخت. نفی امکان فلسفی، معرفی امکان عشقی، و تبیین محبت بهعنوان جوهره خلقت، از نوآوریهای این بحث است. آیات کریمه قرآن، چونان مشعلهایی، راه را در این تأملات روشن ساختهاند. این متن، مانند باغی است که در آن، گلهای معرفت در خاک وحدت وجود روییده و عطر محبت الهی در آن پراکنده است.
با نظارت صادق خادمی |