متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 305)
دیباچه
در این نوشتار، به تبیین دقیق و عالمانه نسبت میان مألوهیت خلق و الوهیت حق، محدودیتهای معرفتی انسان در برابر کنه ذات الهی، و مراتب سلوک عرفانی اختصاص دارد.
بخش نخست: تبیین هدف غایی سلوک عرفانی
شناخت نسبت مألوهیت به الوهیت
در آغاز این درسگفتار، به هدف غایی سلوک عرفانی اشاره میشود که همانا معرفت به نسبت مألوهیت خلق به الوهیت حق است. این معرفت، در گرو شناخت احکام اسمای الهی است که در ظرف وجودی خلق متجلی میگردند. الوهیت، بهمثابه ذات جامع همه اسما و صفات، و مألوهیت، بهسان آینهای است که این اسما را در مراتب وجودی خویش بازمیتاباند. سالک، در مسیر سلوک، به دنبال آن است که این نسبت را نهتنها بهصورت نظری، بلکه بهگونهای شهودی و عینی در یابد.
درنگ: هدف غایی سلوک عرفانی، معرفت به نسبت مألوهیت خلق به الوهیت حق و شناخت احکام اسمای الهی در ظرف وجودی انسان است. |
این معرفت، چونان کلیدی است که درهای معانی وجودی را به روی سالک میگشاید و او را به درک عمیقتر از جایگاه خویش در نظام هستی رهنمون میسازد. الوهیت الهی، بهمثابه اقیانوسی بیکران است که همه اسما و صفات را در خویش جای داده، و مألوهیت خلق، قطرهای است که از این اقیانوس برگرفته شده و در عین حال، بازتابدهنده نور بیپایان آن است.
امکان وصول به مراتب تعینی
در بیان سوم وحدانیت، تأکید بر این است که راه وصول به مرتبه تعین و الوهیت برای سالک گشوده است. در ظرف تعین، رابطه میان حق و انسان بهصورت الوهیت (حق) و مألوهیت (انسان) تعریف میشود. این رابطه، بهسان پلی است که سالک را از مراتب نازل وجودی به سوی مراتب متعالیتر هدایت میکند. انسان، در این مسیر، اله خویش را مییابد و ارتباط میان اله و معلوه در مراتب گوناگون با احکام و خصوصیات خاص خود تحقق مییابد.
این وصول، نه به معنای احاطه بر ذات الهی، بلکه به معنای درک مراتب ظهورات الهی است. سالک، چونان مسافری است که در سرزمین تعینات گام برمیدارد و در هر منزل، جلوهای از اسمای الهی را مشاهده میکند. این جلوهها، هرچند بازتابدهنده نور حقاند، اما هرگز به کنه ذات او راه نمیبرند.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به تبیین هدف غایی سلوک عرفانی و امکان وصول به مراتب تعینی پرداخت. معرفت به نسبت مألوهیت و الوهیت، چونان مقصدی است که سالک را به سوی خویش فرا میخواند. این معرفت، در گرو شناخت احکام اسمای الهی و درک جایگاه انسان بهعنوان مظهر این اسما است. وصول به مراتب تعینی، راهی است که سالک را به درک عمیقتر از رابطه وجودی میان حق و خلق رهنمون میسازد، اما این راه، هرگز به کنه ذات الهی منتهی نمیشود.
بخش دوم: محدودیتهای معرفتی در برابر ذات الهی
عدم امکان وصول به کنه ذات
یکی از مفاهیم محوری این درسگفتار، تأکید بر عدم امکان وصول به کنه ذات الهی است. ذات الهی، بهمثابه حقیقتی غیرمتعین و مطلق، فراتر از هرگونه ظرف و مرتبهای است. مخلوقات، در ظرف ظهورات و مراتب قرار دارند و این ظرف، با ظرف ذات الهی تفاوت ماهوی دارد. انسان، هرچند در سلوک خویش به مراتب متعالی دست یابد، نمیتواند به کنه ذات راه یابد، زیرا ذات، از هرگونه تعین و محدودیت مبراست.
درنگ: وصول به کنه ذات الهی ممکن نیست، زیرا مخلوقات در ظرف ظهورات و مراتب قرار دارند و ذات الهی فراتر از این مراتب است. |
این محدودیت، نه به معنای ناتوانی محض انسان، بلکه بهسان نشانهای از عظمت بیکران ذات الهی است. ذات، چونان خورشیدی است که نورش همه عالم را فرا گرفته، اما هیچ چشمی توان دیدن گوهر آن را ندارد. سالک، تنها میتواند از پرتوهای این خورشید بهرهمند شود و در مراتب ظهورات، جلوههای آن را مشاهده کند.
محدودیت وصول به ظرف تعینات
وصول و شهود، تنها در ظرف تعینات—چه تعینات خلقی و چه تعینات حقی—ممکن است. این تعینات، تا مرتبه احدیت (جمع اسما و صفات) و الوهیت امتداد مییابد، اما فراتر از آن، راهی برای سالک گشوده نیست. تعینات خلقی، به ظهورات مخلوقات، و تعینات حقی، به اسما و صفات الهی اشاره دارند. انسان، در این ظرف، میتواند حق را در مراتب اسمایی و صفتی شهود کند، اما این شهود، هرگز به ذات غیرمتعین راه نمیبرد.
این مفهوم، بهسان باغی است که سالک در آن به تماشای گلهای رنگارنگ اسما و صفات الهی مینشیند، اما ریشه این گلها، که در خاک ذات الهی نهفته است، از دسترس او خارج است. سالک، در این باغ، تنها میتواند از زیبایی ظهورات لذت ببرد و به معرفت مراتب نائل آید.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به تبیین محدودیتهای معرفتی انسان در برابر ذات الهی اختصاص داشت. عدم امکان وصول به کنه ذات، نشانهای از اطلاق و عظمت بیکران حق است. سالک، تنها در ظرف تعینات—چه خلقی و چه حقی—میتواند به شهود و معرفت دست یابد. این محدودیت، نه مانعی بر سر راه سلوک، بلکه چراغی است که سالک را به سوی درک صحیح از جایگاه خویش در نظام هستی هدایت میکند.
بخش سوم: تحلیل اقوال عرفانی و قرآنی
تقسیمبندی اشیاء توسط صدرالدین قونوی
صدرالدین قونوی، عارف نامدار، اشیاء را به دو دسته تقسیم میکند: نخست، اشیائی که از طریق معرفت علمی (احکام، مراتب، و صفات) قابلشناختاند، اما قابل شهود یا رؤیت نیستند؛ و دوم، اشیائی که در ظرف شهود و رؤیت قرار دارند، اما تنها از حیث قابلیت شهود و تعلق به شئون الهی. این تقسیمبندی، به تمایز میان معرفت علمی و شهودی اشاره دارد و نشان میدهد که شهود، تنها در مرتبه شئون (اسما و صفات) ممکن است، نه در ذات الهی.
این تقسیمبندی، چونان دو شاخه از یک درخت است: شاخهای که به سوی آسمان معرفت علمی امتداد مییابد و شاخهای که در نسیم شهود به رقص درمیآید. هر دو شاخه، از تنه واحد وجود الهی سرچشمه گرفتهاند، اما مقصدشان متفاوت است.
شعر ترجمان و ظرافتهای ادبی
در این درسگفتار، به شعری از ترجمان اشاره شده که با ظرافتی بینظیر، به تمایز میان شهود و عقل در برابر حق میپردازد: «وجد العيان سناک تحقيقآ ولم تحط العقول بكنهه تصحيحا». این شعر، بیانگر آن است که شهود (عیان) به صفات و ظهورات الهی دست مییابد، اما عقل، به دلیل محدودیتهای خویش، نمیتواند به کنه ذات احاطه یابد.
درنگ: شهود، به صفات و ظهورات الهی راه مییابد، اما عقل، از احاطه به کنه ذات الهی عاجز است. |
ظرافت این شعر، در تفاوت میان خطاب و غیبت نهفته است. مصراع نخست، با خطاب مستقیم به حق (سناک)، به شهود صفات اشاره دارد، اما مصراع دوم، با غیبت (کنهه)، به محدودیت عقل در برابر ذات الهی اشارت میکند. این تفاوت، چونان دو نغمه از یک ساز است که هر یک، جلوهای از حقیقت را به گوش جان میرساند.
اشارات قرآنی
این درسگفتار، با استناد به آیات قرآن کریم، به تبیین مفاهیم عرفانی میپردازد. آیه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (: بگو اوست خداى يگانه) به یگانگی ذات الهی و غیرقابل احاطه بودن آن اشاره دارد. این آیه، چونان چراغی است که تاریکیهای کثرت را میزداید و سالک را به سوی وحدت ذات الهی هدایت میکند.
همچنین، آیه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (: تنها تو را میپرستيم و تنها از تو ياری میجوييم) به ارتباط مستقیم سالک با حق در ظرف عبادت و استعانت اشارت دارد. این آیه، بهسان پلی است که دل سالک را به ساحل حضور الهی پیوند میدهد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به تحلیل اقوال عرفانی و قرآنی اختصاص داشت. تقسیمبندی قونوی، شعر ترجمان، و آیات قرآن کریم، هر یک بهسان آینهای، جلوهای از حقیقت الهی را بازتاب میدهند. این مفاهیم، سالک را به درک عمیقتر از تمایز میان معرفت علمی و شهودی، و محدودیتهای عقل در برابر ذات الهی رهنمون میسازند.
بخش چهارم: مرآت وجودی انسان و حق
انسان بهعنوان مرآت حق
یکی از مفاهیم کلیدی این درسگفتار، مفهوم مرآت (آینه) است. انسان، بهعنوان مرآت حق، مظهر اسما و صفات الهی است. او، چونان آینهای صیقلیافته، نور اسمای الهی را در وجود خویش بازمیتاباند. این بازتاب، نه به معنای استقلال وجودی انسان، بلکه به معنای تجلی فیض الهی در ظرف وجودی اوست.
درنگ: انسان، بهعنوان مرآت حق، تنها ظهور و شئون الهی را منعکس میکند و فاقد وجود ذاتی مستقل است. |
انسان، در این مقام، چونان آیینهای است که تصویر خورشید را در خویش جای داده، اما هرگز خود خورشید نیست. این آینه، تنها به قدر صیقل خویش، نور حق را بازمیتاباند و هرچه صیقلش بیشتر، بازتابش روشنتر.
حق بهعنوان مرآت احوال انسان
در مقابل، حق نیز مرآت احوال انسان است، به این معنا که همه احوال انسان، در حقیقت، ظهورات اسما و صفات الهیاند. این رابطه آینهوار، نشاندهنده وحدت وجودی میان حق و خلق است. انسان، هرچند در ظاهر دارای احوال و حالات گوناگون است، اما در باطن، این احوال، جلوههای حقاند.
این مفهوم، بهسان دو آینه است که روبهروی یکدیگر قرار گرفتهاند و تصویر یکدیگر را به بینهایت بازمیتابانند. در این بازتاب، نه آینه اول غیر از آینه دوم است، و نه تصویر، غیر از حقیقت.
قواعد کلی مرآت بودن
درسگفتار، به قواعد کلی مرآت بودن انسان اشاره دارد: نخست، موجودات، تعینات شئون الهیاند و حق، صاحب شئون است؛ دوم، وجود هر چیز، تعینی از حق است؛ سوم، معقولیت نسبت جامع، از منظر وحدت است، نه کثرت؛ و چهارم، ادراک انسان از حق، به قدر تعینات اوست. این قواعد، چونان ستونهایی هستند که بنای معرفت عرفانی را استوار میسازند.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، به تبیین رابطه آینهوار میان انسان و حق پرداخت. انسان، بهعنوان مرآت حق، و حق، بهعنوان مرآت احوال انسان، دو جلوه از یک حقیقت واحد را نشان میدهند. این رابطه، ریشه در وحدت وجود دارد و سالک را به درک عمیقتر از جایگاه خویش در نظام هستی رهنمون میسازد.
نتیجهگیری نهایی
این نوشتار، با بازنویسی علمی درسگفتار شماره 305 «مصباح الانس»، به تبیین عمیق رابطه میان مألوهیت و الوهیت، محدودیتهای معرفتی انسان، و مراتب سلوک عرفانی پرداخت. هدف غایی سلوک، معرفت به نسبت مألوهیت خلق به الوهیت حق و شناخت احکام اسمای الهی است. وصول به مراتب تعینی ممکن است، اما کنه ذات الهی، به دلیل غیرمتعین بودن، از دسترس معرفتی انسان خارج است. اقوال عرفانی قونوی، شعر ترجمان، و آیات قرآن کریم، هر یک جلوهای از این حقیقت را روشن میسازند. انسان، بهعنوان مرآت حق، مظهر اسما و صفات الهی است و در این آینه، نور بیپایان حق بازتاب مییابد.
این اثر، چونان چراغی است که راه سلوک را برای جویندگان حقیقت روشن میکند و آنان را به سوی معرفت عمیقتر از حق و خلق فرا میخواند.
با نظارت صادق خادمی |