متن درس
حقیقت جامع و حقایق فرعی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 333)
مقدمه: درآمدی بر حقیقت جامع و مظاهر
این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای عمیق و عرفانی آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه 333، به تبیین نسبت میان حقیقت جامع اصلی (حق) و حقایق فرعی مندرج (مظاهر) میپردازد. این متن، که در چارچوب عرفان نظری ابنعربی و شارحان برجستهای چون قیصری و قونوی نگاشته شده، به بررسی رابطه معرفتی میان حق و خلق، نقش اسمای الهی در تعینات، و قواعد فلسفی و عرفانی حاکم بر نسبت کلی و جزئی اختصاص دارد.
بخش نخست: نسبت حقیقت جامع و حقایق فرعی
حقیقت جامع اصلی و حقایق فرعی مندرج
متن درسگفتار، به نسبت میان حقیقت جامع اصلی (حق) و حقایق فرعی مندرج (مظاهر) میپردازد. حقایق عینی، که همان موجودات خارجیاند، صور نسب علمی (حقایق در علم الهی) به شمار میروند. تعین اسمای الهی نیز وابسته به تعین حقایق کونی، اعم از کلی یا جزئی، است. این نسبت، چونان پیوندی میان نور و سایه، رابطهای ظهوری میان حق و خلق را ترسیم میکند. اسمای الهی، در مرتبه واحدیت، بهصورت کلی و جزئی مندرجاند و مظاهرشان در عالم کون متعین میشوند.
این رابطه، سلسلهمراتبی و ظهوری است. اسمای کلی، ظرف اسمای جزئیاند و مظاهرشان، اعم از کلی و جزئی، با این اسما مطابقت دارند. به تعبیری، اسمای الهی چونان چشمهای زلالاند که مظاهر، بهسان جویبارهای برخاسته از آن، در عالم کون جاری میشوند.
معرفت حق از طریق مظاهر
معرفت به حق، بدون واسطه مظاهر (خلق) ممکن نیست. هر موجودی، به قدر ظرف وجودی خود، به حق معرفت مییابد و این معرفت، همواره نسبی و اضافی است. موجودات، به دلیل تعین و محدودیت، نمیتوانند حق را در مرتبه لاتعین (احدیت) درک کنند. این معرفت، تنها از طریق ظهورات و تعینات امکانپذیر است. حتی انبیا، که مظاهر تام حقاند، از طریق ظرف ظهوری خود به معرفت الهی دست مییابند.
﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا﴾ (قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۱۸۰، )
این آیه شریفه، به اسمای حسنی اشاره دارد که ظهورات الهی در مظاهر را متجلی میسازد. معرفت به حق، چونان نوری است که از آینههای مظاهر بازمیتابد و بدون این آینهها، قابل شهود نیست.
تعین و لاتعین
حق، در مرتبه لاتعین (احدیت)، قابل معرفت نیست، مگر از طریق تعین در مظاهر. تعین، قید و محدودیت است و مانع درک لاتعین بهصورت مطلق میشود. مرتبه احدیت، چونان اقیانوسی بیکران است که هیچ موجود متعینی نمیتواند عمق آن را به تمامی کاوش کند. معرفت به حق، در ظرف واحدیت و مظاهر رخ میدهد، جایی که اسمای الهی در قالب کثرت متجلی میشوند.
﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾ (قرآن کریم، سوره شوری، آیه ۱۱، )
این آیه، بر لاتعین حق تأکید دارد و نشان میدهد که هیچ موجودی، حتی در بالاترین مراتب، نمیتواند ذات احدی را بهصورت مستقیم درک کند.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به تبیین نسبت میان حقیقت جامع اصلی و حقایق فرعی پرداخت. حقایق عینی، مظاهر حقایق علمیاند و تعین اسمای الهی، به تعین حقایق کونی وابسته است. معرفت به حق، تنها از طریق مظاهر ممکن است و مرتبه لاتعین، فراتر از درک موجودات متعین قرار دارد. این بخش، چونان دریچهای به سوی حقیقت، رابطه ظهوری میان حق و خلق را روشن میسازد.
بخش دوم: اسما و مظاهر در مرتبه جمع
اسمای جزئی و کلی در مرتبه واحدیت
اسمای جزئی، در مرتبه جمع (واحدیت)، مندرج در اسمای کلیاند و این اسما با حقایق مندرج (مظاهر) مطابقت دارند. اسمای جزئی، چونان شاخههایی از درخت اسمای کلی، در مرتبه واحدیت ریشه دارند و مظاهرشان، اعم از کلی و جزئی، با این اسما همخوانی دارند. این ساختار، سلسلهمراتب ظهوری اسما و مظاهر را نشان میدهد.
این مرتبه، چونان باغی است که در آن، هر شاخه و برگ، جلوهای از حقیقت کلی را به نمایش میگذارد. اسمای کلی، ظرف وحدت اسماییاند که کثرت مظاهر را در بر میگیرند.
عدم شناخت حق و خلق بهصورت مستقل
حق را بدون لحاظ خلق (مظاهر) و خلق را بدون لحاظ حق نمیتوان شناخت. معرفت حق، وابسته به مظاهر است و خلق، مظهر حق. این رابطه، چونان پیوندی میان نور و آینه، نشاندهنده وابستگی متقابل حق و خلق در فرآیند معرفت است. معرفت، از این نسبت اضافی ناشی میشود و بدون آن، شناخت حق یا خلق ممکن نیست.
﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾ (قرآن کریم، سوره فصلت، آیه ۳۰، )
این آیه، به معرفت حق از طریق استقامت در مسیر ظهورات اشاره دارد و با اصل معرفت اضافی همخوانی دارد.
شامل و مشمول در مرتبه احدیت
در مرتبه احدیت، حقایق غیبی مشمول ذاتاند، اما عین ذات یا یکدیگر نیستند. مشمول، اعم از شامل است و تساوی میان مشمولات وجود ندارد. ذات، چونان خورشیدی است که حقایق غیبی، بهسان شعاعهای آن، از آن سرچشمه میگیرند، اما خود خورشید نیستند.
﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ (قرآن کریم، سوره اخلاص، آیه ۱، )
این آیه، به احدیت حق اشاره دارد و با تمایز ذات و حقایق غیبی همخوانی دارد.
مرتبه هویت و ذات
هنگامی که نسبت اسما به حقایق غیبی در حضره علمی (نه خارجی) لحاظ شود، مرتبه هویت و ذات نامیده میشود. اعیان خارجی، صور حقایق غیبیاند، نه خود آنها. این مرتبه، چونان خزانهای غیبی است که اسما و حقایق در آن مندرجاند، اما در عالم خارجی، بهصورت مظاهر متعین میشوند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به تبیین اسمای جزئی و کلی در مرتبه واحدیت، عدم امکان شناخت حق و خلق بهصورت مستقل، و رابطه شامل و مشمول در مرتبه احدیت پرداخت. مرتبه هویت و ذات، ظرف ظهور اسما در علم الهی است و اعیان خارجی، مظاهر این حقایقاند. این بخش، چونان نقشهای دقیق، سلسلهمراتب ظهوری اسما و مظاهر را ترسیم میکند.
بخش سوم: قواعد فلسفی و عرفانی در رابطه کلی و جزئی
قاعده اول: کلی، ذات جزئی است
کلی، ذات جزئی است، اما جزئی، ذات کلی نیست. کلی، شامل جزئی است، اما جزئی، شامل کلی نیست. این قاعده، رابطه سلسلهمراتبی میان کلی و جزئی را نشان میدهد. کلی، چونان دریایی است که جزئیات، بهسان امواج آن، از آن برمیخیزند، اما خود دریا نیستند.
قاعده دوم: هویت کلی و افاده هویت جزئی
هویت موجود، از حقایق مجتمعه (کلی) است و هویت کلی، هویت جزئی را افاده میکند، نه بالعکس. هویت کلی، چونان ریشهای است که هویت جزئی، بهسان شاخههای آن، از آن تغذیه میکند. این قاعده، نشاندهنده وابستگی وجودی جزئی به کلی است.
قاعده سوم: حمل کلی بر جزئی
کلی بر جزئی حمل میشود (مانند «زید انسان است»)، اما جزئی بر کلی حمل نمیشود (مانند «انسان زید است»). این قاعده، نشاندهنده اعم بودن کلی و اخص بودن جزئی است. به تعبیری، کلی چونان آسمانی است که جزئیات، بهسان ستارگان آن، در آن متجلی میشوند، اما هیچ ستارهای، کل آسمان نیست.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، قواعد فلسفی و عرفانی حاکم بر رابطه کلی و جزئی را تبیین کرد. این قواعد، که با منطق و فلسفه اسلامی همخوانی دارند، نشاندهنده سلسلهمراتب ظهوری میان کلی و جزئیاند. کلی، ذات و هویت جزئی را در بر میگیرد، اما جزئی نمیتواند کلی را در خود جای دهد.
بخش چهارم: نقد دیدگاهها و حصر الوهیت
نقد دیدگاه اهل نظر
شارح، دیدگاه اهل نظر (فلاسفه) را نقد میکند که جزئیت را از ذات (نه عوارض مشخصه) میدانند. این دیدگاه، به تناقض میانجامد، زیرا عوارض مشخصه نیز از ذات کلی ناشی میشوند. جزئیت، ظهور ذات کلی است و عوارض مشخصه، حاکی از ذاتاند، نه مستقل از آن. این نقد، چونان نسیمی است که پردههای توهم را کنار میزند و حقیقت رابطه کلی و جزئی را آشکار میسازد.
نقد حصر الوهیت
حمل کلی بر جزئی (مانند «زید انسان است») صحیح است، اما حصر کلی در جزئی (مانند «خدا مسیح است») کفر است، زیرا الوهیت را محدود میکند. گفتن «الله هو المسیح» الوهیت را به مسیح حصر میکند و نادرست است، اما «المسیح هو الله» به معنای ظهور الوهیت در مسیح، قابل قبول است.
﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾ (قرآن کریم، سوره فصلت، آیه ۳۰، )
این آیه، به معرفت حق از طریق استقامت در مسیر ظهورات اشاره دارد و با نقد حصر الوهیت همخوانی دارد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، به نقد دیدگاههای نادرست فلسفی و عرفانی پرداخت. جزئیت، ظهور ذات کلی است و حصر الوهیت در جزئی، به دلیل محدودیت آن، نادرست است. این بخش، چونان چراغی در تاریکی، حقیقت رابطه میان حق و مظاهر را روشن میسازد.
نتیجهگیری و جمعبندی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین نسبت میان حقیقت جامع اصلی و حقایق فرعی، نقش اسمای الهی در تعینات، و قواعد فلسفی و عرفانی حاکم بر رابطه کلی و جزئی پرداخت. معرفت به حق، تنها از طریق مظاهر ممکن است و مرتبه لاتعین، فراتر از درک متعینات است. اسمای جزئی در مرتبه واحدیت، مندرج در اسمای کلیاند و رابطه حق و خلق، ظهوری و اضافی است. قواعد سهگانه کلی و جزئی، سلسلهمراتب ظهوری را ترسیم میکنند و نقد حصر الوهیت، بر وحدت وجود تأکید دارد.