متن درس
تبیین مثل افلاطونی و معلقه
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 384)
دیباچه
در گستره عرفان نظری و فلسفه اشراقی، مفهوم “مثل” چونان نوری درخشان، ذهن حکما و عرفا را به خود مشغول داشته است. این مفهوم، که ریشه در اندیشههای افلاطونی دارد و در نظام فکری شیخ اشراق به شکلی نوین بازآفرینی شده، پلی است میان عالم عقل و خیال، که مراتب وجود را به یکدیگر پیوند میدهد. در این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین دقیق و عمیق مفاهیم مثل افلاطونی و مثل معلقه پرداختهایم.
بخش یکم: تبیین مفهوم مثل و ابداع شیخ اشراق
اختلاف در ترسیم مثل
مفهوم مثل، در میان فلاسفه و عرفا، چونان آیینهای است که هر کس به فراخور دریافت خویش، تصویری از حقیقت در آن میبیند. این مفهوم، که در فلسفه افلاطون ریشه دارد، در نظام فکری شیخ اشراق، سهروردی، به گونهای نوین بازتعریف شده است. وی، علاوه بر مثل افلاطونی که وجودی عقلانی و متعالی دارد، مفهوم مثل معلقه را ابداع کرده است که وجودی خیالی و در مرتبهای فروتر قرار دارد. مثل افلاطونی، به انواع موجودات ناظر است و چونان خورشیدی بر کلیت وجود میتابد، در حالی که مثل معلقه، به صفات و خصوصیات اشیاء وابسته است و در ظرف خیال، چون سایهای از نور اصلی ظهور مییابد.
تمایز مثل نوریه و معلقه
شیخ اشراق، در تمایزی بنیادین، مثل نوریه و مثل معلقه را دو حقیقت متمایز میداند. مثل نوریه، در مرتبه علو و عقلانی، چونان ستارهای در آسمان وجود میدرخشد و به انواع کلی موجودات ناظر است. در مقابل، مثل معلقه، در ظرف خیال و صفات، چونان انعکاسی در آب زلال، به اوصاف و خصوصیات اشیاء وابسته است. این تمایز، نه تنها مراتب وجودی را روشن میسازد، بلکه نشاندهنده نگاه عمیق اشراقی به سلسلهمراتب هستی است.
مثل نوریه، به مثابه نور عقلانی، کلیت انواع را در بر میگیرد، در حالی که مثل معلقه، به صور جزئی و متخیلات محدود است. این تفاوت، چونان تفاوت میان خورشید و سایههای آن بر زمین است که هر یک، در مرتبهای خاص، جلوهای از حقیقت را نمایان میسازند.
جمعبندی بخش یکم
بخش نخست، با تبیین مفهوم مثل و ابداع شیخ اشراق، نشان داد که چگونه فلسفه اشراقی، با معرفی مثل معلقه، مرتبهای واسطهای میان عقل و خیال ایجاد کرده است. این تمایز، نه تنها به فهم مراتب وجودی یاری میرساند، بلکه جایگاه خیال را در نظام هستیشناسی اشراقی برجسته میسازد. مثل نوریه، بهعنوان حقیقت عقلانی، و مثل معلقه، بهعنوان صور خیالی، دو وجه از یک حقیقت متعالیاند که در مراتب مختلف ظهور مییابند.
بخش دوم: اشتراک و تمایز میان مثل نوریه و معلقه
اشتراک لفظی یا معنوی
پرسشی بنیادین در متن درسگفتار مطرح میشود: آیا اشتراک میان مثل نوریه و مثل معلقه، لفظی است یا معنوی؟ پاسخ شیخ اشراق، که در درسگفتار با دقت تحلیل شده، بر اشتراک معنوی تأکید دارد. این دو، دو حقیقت متمایزند: مثل نوریه، چونان قلهای رفیع، به انواع کلی و عقلانی ناظر است، در حالی که مثل معلقه، در دامنه خیال، به اوصاف و صفات جزئی اشیاء وابسته است. این تمایز، چونان تفاوت میان جوهر و عرض است که هر یک، در مرتبهای خاص، جلوهای از وجود را نمایان میسازند.
شمول مثل نوریه بر موجودات
مثل نوریه، بهعنوان مثال مطلق، چونان دریایی بیکران، تمامی موجودات خارجی را در بر میگیرد، خواه قائم به ذات (جوهر) باشند و خواه قائم به غیر (اعراض). این شمول، نشاندهنده جامعیت مثل نوریه است که هم مراتب عقلانی (انواع کلی) و هم مراتب خیالی (صور جزئی) را در خود جای میدهد. برخلاف آن، مثل معلقه، تنها به صور خیالی و اوصاف جزئی محدود است و نمیتواند گستردگی مثل نوریه را داشته باشد.
تطابق صور خیالی و آینهای با مثل معلقه
صور خیالی، که در ذهن انسان شکل میگیرند، و صور آینهای، که در آب یا سنگ صیقلی منعکس میشوند، چونان سایههایی گذرا، با مثل معلقه مطابقت دارند. برای مثال، تصویر زید در آینه، به مثل معلقه وابسته است که به شخص و اوصاف او ناظر است، نه به مثل نوریه که حقیقت نوع انسان را در بر میگیرد. این تمایز، چونان تفاوت میان صورت و سایه است که یکی حقیقت را نمایان میسازد و دیگری تنها انعکاسی از آن است.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با بررسی اشتراک و تمایز میان مثل نوریه و معلقه، نشان داد که این دو، دو حقیقت متمایز در مراتب وجودیاند. مثل نوریه، با شمول بر انواع و جواهر، در مرتبهای عقلانی و متعالی قرار دارد، در حالی که مثل معلقه، به صور خیالی و اوصاف جزئی محدود است. این تمایز، به فهم عمیقتر نظام اشراقی و نقش خیال در دریافت صور وجودی یاری میرساند.
بخش سوم: نقد و بررسی دیدگاههای شیخ اشراق
نقد واقعیت عینی صور خیالی و آینهای
درسگفتار، با نگاهی نقادانه، دیدگاه شیخ اشراق را در مورد صور خیالی و آینهای بررسی میکند. برخلاف نظر وی که این صور را دارای واقعیتی مستقل میداند، متن این صور را صرفاً انعکاسات ذهنی میشمارد که در خیال یا سطوح صیقلی مانند آب و آینه شکل میگیرند. این انعکاسات، چونان صدایی که از دیوار بازمیگردد، فاقد حقیقت عینیاند و تنها در ظرف ذهن یا محیط مادی قابل رؤیتاند.
تطابق صور عقلی با مثل افلاطونی
صور عقلی، که در عالم عقل شکل میگیرند، با مثل افلاطونی مطابقت دارند. این صور، به دلیل تجرد و کلیت، چونان ستارگانی در آسمان عقل میدرخشند و حقیقت نوع را نمایان میسازند. برخلاف مثل معلقه که به صور جزئی و خیالی محدود است، مثل افلاطونی، بهعنوان ربالنوع، افراد را به اعتبار نوع در بر میگیرد و در مرتبهای متعالیتر قرار دارد.
اجماع انبیا و حکما
درسگفتار به اجماع انبیا، حکمای بزرگ، و مشایخ صوفیه بر وجود هر دو مثل (افلاطونی و معلقه) اشاره دارد. این اجماع، که از طریق شهود تأیید شده، نشاندهنده پذیرش این دو مرتبه وجودی در سنتهای دینی و عرفانی است. این تأیید، چونان گواهی است که از تجربههای عمیق عرفانی سرچشمه میگیرد و جایگاه مثل را در نظام هستیشناسی عرفانی تثبیت میکند.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با نقد دیدگاه شیخ اشراق و تبیین تطابق صور عقلی با مثل افلاطونی، نشان داد که چگونه نگاه عرفانی، صور خیالی را به انعکاسات ذهنی تقلیل میدهد و مثل افلاطونی را در مرتبهای متعالیتر قرار میدهد. اجماع انبیا و حکما، بر وجود هر دو مثل تأکید دارد و جایگاه این مفاهیم را در نظام عرفانی و فلسفی برجسته میسازد.
بخش چهارم: نسبت ربالنوع و افراد
فیض ربالنوع بر افراد
ربالنوع، بهعنوان حقیقت عقلانی نوع، چونان پدری مهربان، بهطور مساوی بر همه افراد فیض میدهد. این فیض، در طول افراد است، نه در عرض آنها، و نشاندهنده اشراف ربالنوع بر مراتب پایینتر وجود است. این نسبت، چونان نوری است که از خورشید بر زمین میتابد و همه را به یکسان روشن میسازد.
عدم اشتراک عقلانی و مادی
وجود عقلانی (مثل افلاطونی) نمیتواند با وجود مادی (افراد ناسوتی) مشترک باشد، زیرا عقلانی، متجرد و کلی است، در حالی که مادی، جزئی و کثیر. این تمایز، چونان تفاوت میان روح و جسم است که هر یک، در مرتبهای خاص، جلوهای از وجود را نمایان میسازند. ربالنوع، با اشراف بر افراد، فیض خود را اعطا میکند، اما در ذات خود با آنها مشترک نیست.
ربالنوع بهعنوان اصل
ربالنوع، چونان ریشهای استوار، اصل است و افراد مادی، چونان شاخههایی که از آن میرویند، فرع و قالب آناند. افراد مادی، ظهورات ربالنوع در عالم ناسوتاند و در مرتبهای پایینتر از حقیقت عقلانی آن قرار دارند. این رابطه، چونان رابطه میان ماهیت و مصداق است که یکی کلی و دیگری جزئی است.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تبیین نسبت ربالنوع و افراد، نشان داد که چگونه حقیقت عقلانی نوع، بر ظهورات مادی خود اشراف دارد و فیض خود را بهطور مساوی بر آنها جاری میسازد. این رابطه طولی، به تمایز میان مراتب عقلانی و مادی تأکید دارد و ربالنوع را بهعنوان اصل و افراد را بهعنوان فرع معرفی میکند.
بخش پنجم: نقد انسان عقلانی و کمال انسان
نقد وجود انسان عقلانی مستقل
برخلاف دیدگاه شیخ اشراق که انسان عقلانی را موجودی مستقل میداند، درسگفتار تأکید میکند که انسان، همان حقیقت موجود در عالم ناسوت است. انسان، چونان عالم اکبری است که تمامی مراتب وجود را در خود جمع دارد و نیازی به فرض موجودی عقلانی مستقل نیست. این نگاه، چونان آیینهای است که حقیقت واحد انسان را در تمامی مراتبش بازمیتاباند.
تفاوت صور عقلانی و مادی
صور مادی، مانند دست و پا، ظهورات صور عقلانیاند که در عالم ناسوت تحقق مییابند. صور عقلانی، فاقد شکل و مادهاند، در حالی که صور مادی، به دلیل وابستگی به ماده، دارای خصوصیات ظاهریاند. این تفاوت، چونان تفاوت میان روح و جسم است که یکی متجرد و دیگری مادی است.
اشکال در نسبت دادن شکل به نوع
درسگفتار به اشکال نسبت دادن شکل و خصوصیات به نوع پرداخته و تأکید میکند که این خصوصیات، مختص افراد است، نه نوع کلی. نوع، مانند انسان بهعنوان حیوان ناطق، فاقد شکل و خصوصیات مادی است و این خصوصیات، تنها در افراد مادی ظهور مییابد. این اشکال، چونان پرسشی است که حقیقت کلی را از ظهورات جزئی آن متمایز میسازد.
پاسخ به اشکال
پاسخ به این اشکال، بر تمایز میان اشخاص و ماهیت نوع تأکید دارد. اشخاص، بهعنوان ظهورات نوع، دارای شکل و خصوصیات مادیاند، در حالی که ماهیت نوع، کلی و عقلانی است. نوع، فیض خود را به اشخاص اعطا میکند و این فیض، در ظرف ناسوت به شکل و خصوصیات مادی منجر میشود. این پاسخ، چونان کلیدی است که قفل تمایز میان کلی و جزئی را میگشاید.
نقص نوع در قیام به ماده
نوع، هنگامی که در عالم ناسوت به ماده قیام میکند، به دلیل محدودیت ماده، نقص مییابد. در مقابل، مثل نوریه، به دلیل تجرد و قیام به ذات، کامل و عاری از نقص است. این تمایز، چونان تفاوت میان نوری است که در آسمان میدرخشد و سایهای که بر زمین میافتد.
کمال انسان در استعداد جمعی
انسان، به دلیل استعداد جمعی، قادر به جمع تمامی مراتب وجود است و این، کمال ذاتی اوست. نقص انسان، نتیجه قیام به ماده در عالم ناسوت است، نه نقص در ذات او. این کمال، در قرآن کریم با آیه شریفه لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (سوره تین، آیه 4) [مطلب حذف شد] : ما انسان را در نیکوترین صورت آفریدیم.
این آیه، چونان گواهی است که کمال انسان را در ساختار وجودی او تأیید میکند. انسان، به دلیل استعداد جمعی، قادر به صعود و نزول در مراتب وجود است و این توانایی، نشاندهنده کمال ذاتی اوست.
نوعیت و تشخص انسان
نوعیت انسان، به حقیقت کلی و عقلانی او (حیوان ناطق) وابسته است، در حالی که تشخص او، به افراد مادی (مانند زید) مربوط است. این تمایز، چونان تفاوت میان جوهر و مصداق است که یکی کلی و دیگری جزئی است. انسان، در ظرف افراد نیز همان حقیقت کلی را حفظ میکند، اما با تشخص مادی ظهور مییابد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با نقد دیدگاه انسان عقلانی مستقل و تبیین کمال انسان در استعداد جمعی، نشان داد که انسان، جامع تمامی مراتب وجود است. تمایز میان صور عقلانی و مادی، و پاسخ به اشکال نسبت دادن شکل به نوع، به روشنسازی رابطه میان کلیت نوع و جزئی بودن افراد یاری رساند. تأکید قرآن کریم بر کمال انسان، این بخش را به اوج معنایی خود رساند.
جمعبندی نهایی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین مفاهیم مثل افلاطونی و معلقه در نظام عرفانی و اشراقی پرداخت. تمایز میان مثل نوریه و معلقه، نقد دیدگاههای شیخ اشراق، و تبیین کمال انسان در استعداد جمعی، از محورهای اصلی این متن بود.