متن درس
مصباح الانس: بازنمایی درسگفتارهای عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 487)
دیباچه
این نوشتار، بازنمایی و بازآفرینی درسگفتار شماره 487 از مجموعه مصباح الأنس، برگرفته از سخنان آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، است که با رویکردی علمی و دانشگاهی برای مخاطبان متخصص در حوزه الهیات و عرفان اسلامی تدوین شده است. هدف، ارائه متنی جامع و منسجم است که تمامی مفاهیم عرفانی، از جمله تجلیات الهی، رویت حق، احدیت، و مراتب سلوک را با دقتی آکادمیک و زبانی فاخر منتقل نماید.
بخش نخست: تجلیات الهی و مراتب ظهور اسمایی
مفهوم تجلی و تعینات اسمایی
تجلی الهی، به مثابه نور بیکران حق است که در آینههای اسما و صفات متجلی میشود. هر تجلی، یا به اسم ظاهر، مانند رحمن که در عالم خلق ظهور مییابد، یا به اسم باطن، مانند عالم که در نهان وجود متجلی است، یا به اسم جامع، مانند حی که ظاهر و باطن را در خود جمع میکند، تعین مییابد. این تقسیمبندی، به مثابه نقشهای است که مسیر سلوک عرفانی را برای سالک روشن میسازد، تا در هر مرتبه، جلوهای از حق را در مظاهر هستی ببیند.
|
درنگ: تجلیات الهی، بر اساس اسمای ظاهر، باطن، یا جامع، مراتب ظهور حق را در عالم و نفس سالک نمایان میسازند، و هر اسم، دریچهای به سوی شهود حق است. |
رویت حق در ظرف ذاتی
در مرتبه نخست تجلی، که به اسم ظاهر تعین مییابد، سالک به مقام رویت حق در هر چیز دست مییابد. این رویت، به مثابه باز شدن چشمی باطنی است که تمام قوا و خصوصیات انسانی را در نور حق غرق میبیند. در این حال، سالک، چه در ظرف احدیت که وحدت مطلق است، چه در ظرف جمع که وحدت در کثرت متجلی است، خدا را در همه مظاهر مشاهده میکند. این مرتبه، به توحید افعالی و شهودی اشاره دارد، جایی که سالک، همچون آیینهای صیقلی، انعکاس نور حق را در هر پدیده میبیند.
مقام رویت عالی
سالک در ظرف اسمای ذاتی، به مقامی والا میرسد که با اطمینان و بیواهمه اعلام میدارد: «رأیت الله فی کل شیء». این سخن، نه ادعایی است، بلکه شهودی است که از ژرفای قلب او سرچشمه میگیرد. در این مقام، سالک حق را در هر مظهر، از سنگ و درخت تا انسان و آسمان، مشاهده میکند. این رویت، به مثابه سفری است که سالک در آن، از کثرت مظاهر عبور کرده و به وحدت ذاتی حق رسیده است.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به تبیین تجلیات الهی و مراتب ظهور اسمایی پرداخت. تجلیات، در سه مرتبه ظاهری، باطنی، و جامع، راهنمای سالک در سلوک عرفانیاند. رویت حق در هر چیز، به ویژه در مقام عالی، نشاندهنده شهود تام سالک است که قلب او را به آیینهای برای انعکاس نور حق تبدیل میکند. این مباحث، بنیانی برای فهم مراتب بعدی سلوک فراهم میآورند.
بخش دوم: مراتب رویت و چالشهای معنایی
عبارات رویت در احادیث
در احادیث، عباراتی چون «قبل کل شیء»، «بعد کل شیء»، «علی کل شیء»، «مع کل شیء»، و «بکل شیء» به مراتب رویت حق اشاره دارند. این عبارات، به مثابه ستارگانی در آسمان معرفتاند که گستردگی تجلی حق را در همه ابعاد وجودی نشان میدهند. سالک در این مرتبه، حق را پیش از هر چیز، پس از هر چیز، بر هر چیز، همراه هر چیز، و به واسطه هر چیز میبیند. این شمول، نشان از حضور بیکران حق در همه مراتب هستی دارد.
چالش تجسم معانی عرفانی
عبارات عرفانی مانند «رأیت الله فی کل شیء» یا «مع کل شیء»، برای ذهن عادی، تنها مفهومیاند و معنای عینی ندارند. این چالش، به مثابه تلاش برای دیدن نور خورشید با چشمی ناتوان است. ذهن غیرمستعد، قادر به تجسم این معانی نیست، مگر آنکه قلب سالک با شهود باطنی روشن شود. این نقد، بر ضرورت تجربه شهودی برای فهم معارف عرفانی تأکید میکند.
|
درنگ: معانی عرفانی، بدون شهود باطنی، تنها مفهومی باقی میمانند. تطهیر قلب و تجربه شهودی، کلید فهم این معارف است. |
تمایز مفهوم و معنا
تمایز میان مفهوم و معنا، به مثابه تفاوت میان دانستن نام یک شهر و زیستن در آن است. واژهای چون «قم»، هم مفهوم (نام شهر) و هم معنا (تصویر خیابانها و بازار) را در ذهن زنده میکند، اما واژهای چون «تگزاس»، برای کسی که آن را ندیده، تنها مفهومی است. عبارات عرفانی نیز، برای غیرعارف، مفهومیاند، اما برای عارف، معانی زنده و ملموساند.
تمثیل رویت حق
رویت حق در هر چیز، به مشاهده یک شیء از زوایای گوناگون تشبیه شده است. سالک، همچون عکاسی که از هر زاویه به سوژه مینگرد، حق را از بالا، پایین، و اطراف میبیند. این تمثیل، به شمول و پویایی شهود عرفانی اشاره دارد، جایی که سالک، با سرکشی باطنی، جلوههای حق را در همه مظاهر میجوید.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، به مراتب رویت حق و چالشهای معنایی آن پرداخت. عبارات احادیث، گستردگی تجلی حق را نشان میدهند، اما فهم آنها نیازمند شهود است. تمایز مفهوم و معنا، بر محدودیت ذهن عادی تأکید میکند، و تمثیلات، راهی برای تجسم این معارف فراهم میآورند. این مباحث، زمینهساز فهم مراتب عالیتر سلوکاند.
بخش سوم: مراتب سلوک و مقامات عرفانی
مدارس سلوک عرفانی
سلوک عرفانی، به سه مدرسه تقسیم میشود: سرکشی (حالی)، وجودی، و جمعی. در مدرسه سرکشی، سالک حق را در مظاهر میبیند؛ در مدرسه وجودی، صرف حق را مشاهده میکند؛ و در مدرسه جمعی، حق و مظاهر را با هم میبیند. این مدارس، به مثابه مراحل صعود در کوه معرفتاند که هر یک، سالک را به قلهای نزدیکتر میکنند.
مرتبه وجودی و جمعی
در مرتبه وجودی، سالک حق را بدون نیاز به سرکشی میبیند، و در مرتبه جمعی، شهود او چنان جامع است که ضلع و زاویه ندارد. این مقام، به مثابه ایستادن در مرکز دایرهای است که همه شعاعها به آن متصلاند. سالک در این حال، نه تنها حق را، بلکه خود را در همه هستی و هستی را در خود میبیند.
|
درنگ: مرتبه جمعی، اوج سلوک عرفانی است که سالک در آن، وحدت حق و کثرت مظاهر را به صورت توأمان شهود میکند. |
حال و هوای اولیای الهی
اولیای خدا، در این مقامات، چنان در شهود حق غرقاند که شب و روزشان به عبادت و معرفت میگذرد. این حال، به مثابه زندگی در باغی بهشتی است که هر لحظه، عطر حق در آن جاری است. اولیا، نه بیکارند و نه سادهلوح؛ بلکه با عزمی استوار، در مسیر حق گام برمیدارند.
صعوبت و امکان سلوک
سلوک عرفانی، دشوار است، اما محال نیست. این مسیر، به مثابه گذر از تنگنای کوهستان است که با ایمان و تلاش، به دشتی فراخ میرسد. فهم معارف و باور به امکان سلوک، نخستین گام در این راه است.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، مراتب سلوک و مقامات عرفانی را تبیین کرد. مدارس سرکشی، وجودی، و جمعی، مراحل سلوک را نشان میدهند، و اولیای خدا، الگویی برای این مسیرند. دشواری سلوک، با ایمان و تلاش، به امکانپذیری تبدیل میشود، و این مباحث، سالک را به ادامه راه ترغیب میکنند.
بخش چهارم: توحید و تجلیات ذاتی
توحید و احکام متعدد
با حصول توحید، کثرت احکام به وحدت احدیت بازمیگردد. این توحید، به مثابه جمع شدن نهرها در دریا است که همه به یک منبع واحد میرسند. سالک در این مرتبه، از پراکندگی احکام عبور کرده و به وحدت ذاتی حق میرسد.
نور تجلی و اخفای کثرت
نور تجلی، کثرت را مخفی میکند، اما آن را به کلی زایل نمیسازد. این حالت، به مثابه تابش خورشید است که سایهها را کمرنگ میکند، اما وجود آنها را نفی نمیکند. این اصل، به بقای مظاهر در عین وحدت اشاره دارد.
تجلی ظاهری و باطنی
تجلی ظاهری، سیر آفاقی است، چنانکه در قرآن کریم آمده:
﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ﴾
[مطلب حذف شد] : «بهزودی آیات خود را در آفاق [جهان] و در دلهایشان به آنها نشان خواهیم داد»). تجلی باطنی، سیر انفسی است که سالک در نهان خود به شهود حق میرسد. این دو سیر، به مثابه دو بالاند که سالک را به سوی معرفت پرواز میدهند.
|
درنگ: تجلی ظاهری و باطنی، دو مسیر مکمل در سلوک عرفانیاند که سالک را به شهود جامع هدایت میکنند. |
تجلی جمعی و کمال توحید
تجلی جمعی، شامل ظاهر و باطن است، و سالک خود را در همه هستی و هستی را در خود میبیند. این مقام، به مثابه دیدن خود در آیینهای بیکران است که همه عالم را در بر گرفته. در این مرتبه، شرکی نیست، زیرا همه ظهور حقاند، و دوگانگی مستقل وجود ندارد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، به توحید و تجلیات ذاتی پرداخت. توحید، کثرت را به وحدت میرساند، و تجلیات ظاهری، باطنی، و جمعی، مراتب سلوک را روشن میکنند. کمال توحید در تجلی جمعی است، جایی که سالک به وحدت وجود میرسد. این مباحث، پایهای برای فهم مقامات عالیتر فراهم میآورند.
بخش پنجم: اولیای الهی و مقامات عشق
خودنمایی حق
حق در همه مظاهر خودنمایی میکند، به مثابه گلی که در هر باغی عطر خود را میپراکند. سالک در این حال، هیچچیز را خالی از حق نمیبیند، و این شهود، او را به حضور دائم حق در حس و خیال رهنمون میسازد.
زهد حق در موجودات
حق نسبت به هیچ موجودی زهد ندارد، و در همه مظاهر حضور دارد. این حضور، به مثابه فیض بیکران الهی است که هیچ موجودی را از نور خود محروم نمیسازد.
عظمت اولیای الهی
اولیای خدا، نه سادهلوحاند و نه بیتلاش. آنها، به مثابه کوههایی استوار، در برابر سختیها ایستاده و با شهود حق، به مقامات والا رسیدهاند. این عظمت، گواهی بر وجود حق است، زیرا جز با ایمان و معرفت، چنین مقاومتی ممکن نیست.
ریاضت و لذت اولیا
اولیای خدا، ریاضت را نه به سختی، بلکه به لذت تجربه میکنند. این لذت، به مثابه نوشیدن شرابی الهی است که قلب را از عشق حق لبریز میکند. برای آنها، ریاضت، راهی به سوی قرب است، نه مانعی دشوار.
|
درنگ: اولیای خدا، با شهود دائم حق، ریاضت را به لذتی الهی تبدیل میکنند و در این مسیر، الگویی برای سالکاناند. |
محبوبین و محبین
محبوبین، خود به دامن صیاد الهی میآیند، برخلاف محبین که در پی صید حقاند. این تفاوت، به مثابه فرق میان گلی است که خود به سوی آفتاب میروید، و باغبانی که در پی پرورش گل است. محبوبین، با جذب الهی، بیتلاش به قرب میرسند.
ابراهیم و بک لا
حضرت ابراهیم، در برابر جبرئیل و میکائیل، با گفتن «بک لا»، جز خدا را نخواست. این پاسخ، به مثابه ایستادن در برابر طوفان و انتخاب تنها حق است. این تسلیم مطلق، اوج محبت و بینیازی از غیر حق را نشان میدهد.
امام حسین (ع) و کربلا
امام حسین (ع)، با ایستادگی در کربلا و گفتن «رضا برضاک»، به مثابه خورشیدی درخشید که در اوج مصیبت، نور عشق الهی را پراکند. چهره او در عاشورا، هر لحظه زیباتر میشد، گواهی بر مقام پیامبر عشق بودن او.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، به مقامات اولیای الهی و عشق الهی پرداخت. خودنمایی حق، زهد او در موجودات، و عظمت اولیا، گواهی بر حضور بیکران حق است. ابراهیم و امام حسین (ع)، با تسلیم و عشق، الگوهایی جاودان برای سالکاناند.
بخش ششم: قلب سالک و تجلیات ذاتی
تطهیر قلب متجلیله
قلب سالک باید از همه علایق، حتی طمع به اسمای الهی، پاک شود. این تطهیر، به مثابه شستن آیینهای است که قرار است نور حق را منعکس کند. قلب پاک، ظرف تجلی احدیت جمعی است.
عدم طمع به خدا
سالک در اوج سلوک، حتی به خدا طمع ندارد. این بینیازی، به مثابه محبتی است که جز دوستی حق، هیچ نمیجوید. این مقام، اوج انس و عشق محض است.
|
درنگ: تطهیر قلب از همه علایق، حتی طمع به خدا، سالک را به مقام انس و عشق محض میرساند. |
دریادل شدن قلب
قلب سالک، دریادل میشود و جداول حکمت در آن جاری میگردد. این حالت، به مثابه رودخانهای است که از چشمه حکمت الهی سرچشمه گرفته و همه وجود سالک را سیراب میکند.
مقام مضاهات
قلب سالک به مقام مضاهات میرسد، جایی که مشابه حق میشود. این مقام، به مثابه آیینهای است که نور حق را چنان منعکس میکند که گاه خود با حق اشتباه گرفته میشود.
مظهر لا تعین
سالک، با رفع تعینات خود، مظهر لا تعین میشود. این حالت، به مثابه ذوب شدن قطره در اقیانوس است که هویت خود را در بیکرانی حق مییابد.
جمعبندی بخش ششم
این بخش، به نقش قلب سالک در دریافت تجلیات ذاتی پرداخت. تطهیر قلب، دریادل شدن، و رسیدن به مقام مضاهات و لا تعین، مراتب عالی سلوکاند که سالک را به وحدت با ذات حق میرسانند.
بخش هفتم: نبوت، امامت، و استمرار هدایت
مشرع شدن سالک
سالک در اوج سلوک، میتواند مشرع شود، یعنی خود شرعی الگویی گردد. این مقام، به مثابه چشمهای است که شریعت الهی از آن جاری میشود، هرچند سند ظاهری نداشته باشد.
نبوت و امامت بیسند
سالک ممکن است به مقام نبوت یا امامت برسد، اما بیسند. این مقام، به مثابه گنجی نهان است که تنها اهل بصیرت آن را مییابند، اما قابل ادعا نیست.
حجت الهی و نبوت مستمر
زمین هیچگاه بیحجت نیست، چنانکه فرمودهاند: «لو لا الحجة لساخت الأرض». این اصل، به مثابه نوری است که در همه اعصار، راه هدایت را روشن میکند، حتی اگر حجت بیسند باشد.
|
درنگ: هدایت الهی در همه اعصار مستمر است، و حجت خدا، حتی بیسند، زمین را از سقوط حفظ میکند. |
خطر ادعای جعلی
ادعای نبوت بیسند، خطرناک است، زیرا مدعیان جعلی فراواناند. مدعی واقعی، ادعا نمیکند، بلکه در خفای عمل، حق را نشان میدهد. این اصل، به مثابه هشداری است برای پرهیز از فریب.
توزیع عادلانه انبیا
توزیع انبیا در طول تاریخ، عادلانه بوده و در همه اعصار، هدایت الهی وجود داشته است. این عدالت، به مثابه تقسیم نور خورشید است که به همه زمین میرسد، هرچند برخی آن را نبینند.
نقد محدودیت زمانی انبیا
محدود کردن انبیا به زمانهای خاص، نادرست است. هدایت الهی، به مثابه رودی بیپایان است که در همه زمانها جاری است، و این نقد، بر جامعیت حکمت الهی تأکید میکند.
علماء و انبیا
علماء، جانشین انبیا هستند، اما معصوم نیستند. آنها، به مثابه نگهبانان چراغ هدایتاند که در غیاب انبیا، راه را روشن میکنند، اما عصمت، خاص انبیا و امامان است.
جمعبندی بخش هفتم
این بخش، به نبوت، امامت، و استمرار هدایت پرداخت. مشرع شدن سالک، نبوت بیسند، و استمرار حجت الهی، نشاندهنده حکمت بیکران حقاند. علماء، نقش جانشینی دارند، اما عصمت، خاص انبیا است.
نتیجهگیری نهایی
این نوشتار، با بازنمایی درسگفتار شماره 487 مصباح الأنس، به تبیین معارف عرفانی پرداخت. از تجلیات ظاهری، باطنی، و جمعی تا مراتب رویت، سلوک، و مقامات اولیا، هر بخش، دریچهای به سوی حقیقت گشود. قلب سالک، به مثابه آیینهای صیقلی، ظرف تجلیات ذاتی است، و هدایت الهی، در همه اعصار، مستمر و عادلانه است. این اثر، خواننده را به تأمل در ژرفای معرفت و سلوک عرفانی دعوت میکند، تا در پرتو نور حق، راه کمال را بپیماید.
|
با نظارت صادق خادمی |