در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 488

متن درس

 

تأملاتی در مراتب کمال انسانی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 488)

دیباچه

این اثر، بازنویسی و تدوینی علمی و دانشگاهی از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه شماره 488 از سلسله مباحث مصباح الانس است که در تاریخ هشتم مرداد ۱۳۸۲ ایراد شده است. محتوای این درس‌گفتار، با رویکردی فلسفی-عرفانی، به کاوش در مراتب کمال انسانی، تجلی اسماء و صفات الهی در سالک، و ظهور قیامت مختصه در ظرف وصول به حقایق ربوبی می‌پردازد. انسان کامل، به‌مثابه برزخی میان حضرة الهی و کونیه، در این مباحث به‌عنوان مظهر تام اسماء الهی و واسطة فیض ربوبی معرفی می‌شود.

بخش نخست: نسبة اسماء و قوای طبیعی در سالک

مفهوم نسبة اسماء و مراتب قوای طبیعی

مراتب قوای طبیعی در وجود انسان، متناسب با علو و سلسله‌مراتب اسماء الهی شکل می‌گیرند. این نساجت، که چون رشته‌ای نوری میان مبادی وجودی و قوای انسانی تنیده شده، سلسله‌مراتب وجودی سالک را تعیین می‌کند. اسماء الهی، به‌مثابه سرچشمه‌های فیض وجود، قوای طبیعی را در مراتب گوناگون متعین ساخته و به آن‌ها جهت ربوبی می‌بخشند. این فرآیند، چونان آینه‌ای است که نور ذات الهی را در مراتب وجودی انسان بازمی‌تاباند و او را به سوی کمال رهنمون می‌سازد.

درنگ: نسبة اسماء الهی با قوای طبیعی، سلسله‌مراتب وجودی سالک را تعیین می‌کند و او را به سوی تجلی ربوبی هدایت می‌نماید.

احراق تعینات خلقی و سبحات وجه الکریم

در مرتبه وصول، اشعه شمس ذات الهی، که به سبحات وجه الکریم موسوم است، چون شعله‌ای سوزان، تعینات خلقی و متعلقات ادراکات بصری سالک را در خود محو می‌سازد. این احراق، که چون کیمیای الهی بر مس وجود انسانی اثر می‌کند، سالک را از قیود ظاهری و نفسانی آزاد ساخته و او را به سوی حال حقی رهنمون می‌گردد. این مرتبه، به فنای فی‌الله اشاره دارد، جایی که تعینات نفسانی در نور ذات الهی محو شده و صفات حق در وجود سالک ظهور می‌یابد.

قیامت مختصه و تجلی اسم الحق

سالک در مرتبه وصول، به قیامت مختصه خویش دست می‌یابد، جایی که لسان اسم الحق، آیه شریفه قرآن کریم را متجلی می‌سازد:
﴿لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾ (غافر: ۱۶، : «امروز فرمانروایی از آن کیست؟ از آن خدای یگانه قهار است»). این قیامت، به محو کامل تعینات خلقی و ظهور حاکمیت مطلق الهی در وجود سالک اشاره دارد. قیامت مختصه، چون آیینه‌ای است که قامت الحق را در وجود سالک بازمی‌تاباند و او را از کثرت به وحدت رهنمون می‌سازد.

بخش دوم: قرب فرایض و نوافل در ظرف وصول

تجلی قرب فرایض در برابر قرب نوافل

در ظرف وصول انسان کامل، قرب فرایض، که تجلی حق در عبد است، در برابر قرب نوافل، که تجلی عبد در حق است، ظهور می‌یابد. این دو قرب، چون دو بال پرنده‌ای آسمانی، سالک را به سوی مراتب کمال الهی بالا می‌برند. قرب فرایض، به عبودیت محض و ظهور صفات ربوبی در سالک اشاره دارد، در حالی که قرب نوافل، به محو عبد در حق و اتصال او به فیض الهی دلالت می‌کند. این تقابل، تعادلی است که انسان کامل را به مقام جمع‌الجمعی می‌رساند.

درنگ: قرب فرایض و نوافل، چون دو وجه مکمل، انسان کامل را به مقام جمع‌الجمعی و استوای وجودی رهنمون می‌سازند.

مراتب سه‌گانه کمال: علمی، ارادی، تمکینی

انسان کامل، در سه مرتبه کمال متجلی می‌شود: نخست، کمال علمی، که معرفت الهی و شهود حقایق ربوبی را در بر می‌گیرد؛ دوم، کمال ارادی، که به اقتدار و قوت اراده در راستای اراده الهی اشاره دارد؛ و سوم، تمکین، که توانایی تأثیرگذاری ناخودآگاه بر دیگران بدون قصد خودآگاه است. این سه صفت، چون سه ستون بنای عظیم انسان کامل، او را به جامعیت وجودی و اقتدار معنوی می‌رسانند. تمکین، به‌ویژه، چون جاذبه‌ای مغناطیسی، دل‌های دیگران را به سوی سالک جذب می‌کند، بی‌آنکه دلیل ظاهری آن روشن باشد.

تأثیر ناخودآگاه انسان کامل

انسان کامل، به دلیل مرتبه تمکین، در دیگران تأثیری ناخودآگاه بر جای می‌گذارد. این تأثیر، چون نسیمی لطیف که بی‌صدا بر شاخسارها می‌وزد، محبت او را در دل‌ها جای می‌دهد، بی‌آنکه علتی ظاهری برای آن یافت شود. این جاذبه معنوی، ریشه در اتصال سالک به فیض الهی دارد و نشان‌دهنده نقش او در نظام هدایت است.

بخش سوم: احراق وجه خلقی و تجلی صفات حق

محو تعینات خلقی در سبحات وجه الحق

سالک در مرتبه وصول، به ظرف احراق وجه خلقی می‌رسد، جایی که سبحات وجه الحق، چون شعله‌ای الهی، صفات نفسانی و تعینات خلقی او را در خود می‌سوزاند. این احراق، که چون گذر از کوره‌ای برای خالص شدن طلای وجود است، سالک را به حال حقی مبدل می‌سازد و او را از قیود کثرت رها می‌کند. در این مرتبه، فنای تعینات خلقی رخ می‌دهد و سالک به بقای بالله دست می‌یابد.

تجلی، تمثل، و عینیت صفات حق

در وجود سالک، صفات الهی متعین، متمثل، متجسم، و عینی می‌شوند. این تجلی، چون بازتاب نور خورشید در آیینه‌ای صیقلی، سالک را به مظهر تام صفات حق تبدیل می‌کند. او در این مرتبه، نه‌تنها حامل صفات الهی است، بلکه این صفات در کلام، رفتار، و حال او متجلی می‌گردند. سالک، به‌مثابه آیینه‌ای تمام‌نما، نور حق را در همه ابعاد وجودی خویش بازمی‌تاباند.

درنگ: صفات الهی در سالک متعین، متمثل، و عینی می‌شوند و او را به مظهر تام حق تبدیل می‌کنند.

کلام و حال حق در سالک

کلام سالک، کلام الحق است؛ بیان او، بیان حق؛ و حال و هوای او، رنگ و بوی الهی می‌گیرد. او به زبان رب سخن می‌گوید و چونان رودی که از سرچشمه‌ای زلال جاری است، کلماتش از مبدأ فیض الهی سیراب می‌شوند. این مرتبه، به اتحاد ظاهری و باطنی سالک با حق در گفتار و رفتار اشاره دارد و او را به مظهر حالات ربوبی تبدیل می‌کند.

بخش چهارم: انعکاس ربوبی و قلت وصول

انعکاس رب به رب و رب به خلق

در وجود سالک، گاه انعکاس رب به رب (تجلی حق در حق) و رب به خلق (تجلی حق در خلق) پدیدار می‌شود. این انعکاس، چون موجی است که از اقیانوس بی‌کران ذات الهی برمی‌خیزد و در ساحل وجود خلق آرام می‌گیرد. این مرتبه، به وحدت وجودی سالک و جمع‌الجمعی او در اتصال حق و خلق اشاره دارد.

قلت وصول به مراتب عالی

وصول به مراتب عالی کمال، که در علم، اراده، و تمکین متجلی است، در میان افراد نادر است. این مراتب، چون قله‌های رفیع کوهستان‌های معرفت، تنها برای معدودی از سالکان قابل دسترسی‌اند. بااین‌حال، مراتب پایین‌تر، چون دامنه‌های این کوهستان، برای بسیاری دست‌یافتنی است. این قلت، به دشواری و نادر بودن مقامات عالی عرفانی و اختصاص آن به اولیاء الهی اشاره دارد.

عدم استفاده شخصی از اقتدار

انسان کامل، با وجود اقتدار تام در مراتب وجودی، هرگز از این اقتدار برای منافع شخصی بهره نمی‌برد. او، چون درختی تناور که میوه‌هایش را بی‌منت به دیگران ارزانی می‌دارد، تنها تابع اراده الهی است. این ویژگی، به عبودیت محض و فنای اراده شخصی در اراده حق اشاره دارد و سالک را به مرتبه خلوص کامل می‌رساند.

درنگ: انسان کامل، با وجود اقتدار تام، از آن برای منافع شخصی استفاده نمی‌کند و تنها تابع اراده الهی است.

بخش پنجم: قیامت به قامت الحق و لسان اسم الحق

ظهور قوای طبیعی و اسماء در قلب سالک

در قلب سالک، اسماء و صفات الهی چون نهرهایی زلال در جداول وجودی او جاری می‌شوند و قوای طبیعی‌اش را به مظهر این صفات تبدیل می‌کنند. این ظهور، چون شکفتن گلی در بهار معرفت، سالک را به هماهنگی کامل با حق می‌رساند و او را به آیینه‌ای برای بازتاب نور الهی مبدل می‌سازد.

قیامت به قامت الحق

سالک در قیامت مختصه خویش، قیامت را به قامت الحق مشاهده می‌کند. این شهود، چون گشودن دریچه‌ای به سوی وحدت وجودی، کثرت تعینات خلقی را در نور وحدت الهی محو می‌سازد. قیامت، در این مرتبه، نه‌تنها پایان کثرت، بلکه آغاز ظهور تام حق در وجود سالک است.

لسان اسم الحق و حاکمیت الهی

لسان اسم الحق، که نه لسان ذات، بلکه تجلی اسم الهی است، در سالک آیه شریفه قرآن کریم را متجلی می‌سازد:
﴿لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾ (غافر: ۱۶، : «امروز فرمانروایی از آن کیست؟ از آن خدای یگانه قهار است»). این لسان، به محو تعینات خلقی و ظهور حاکمیت مطلق حق در گفتار و وجود سالک اشاره دارد.

بخش ششم: قرب الهی و شهود با عین رب

محو عبد در حجاب رب

در مرتبه قرب الهی، عبد مسطور در حجاب رب می‌شود و حق در او به‌صورت حقی ظهور می‌یابد. این محو، چون غروب ستاره‌ای در نور خورشید، عبد را در تجلیات ربوبی پنهان می‌سازد و او را به مرتبه بقای بالله می‌رساند. در این حال، خلق از وجود سالک محو شده و تنها حق باقی می‌ماند.

درنگ: در قرب الهی، عبد مسطور در حجاب رب می‌شود و حق در او به‌صورت حقی ظهور می‌یابد.

شعر لسان حال سالک

سالک در لسان حال خویش، با بیانی شاعرانه و عرفانی، استتار در سبحات وجه الکریم، شهود باطن، و محو تعینات خلقی را توصیف می‌کند: «پنهان شدم از دهر خویش در سایه جناح حق، چشمانم دهر را می‌بیند، اما دهر مرا نمی‌بیند». این شعر، چون نغمه‌ای آسمانی، مرتبه ستر و غیب سالک در حق را به تصویر می‌کشد.

شهود با عین رب

سالک با عین رب، که چشمی الهی است، رب را مشاهده می‌کند و با عین باطن، خویش را در مرتبه حق می‌بیند. این شهود، چون گشودن پنجره‌ای به سوی بی‌کران، سالک را از ادراکات خلقی رها ساخته و به وحدت وجودی رهنمون می‌سازد. در این مرتبه، علم او از حیث رب، نه نفس، به او افزوده می‌شود و معرفتش به مقام الهی ارتقا می‌یابد.

بخش هفتم: علم و صفات معصوم و کتمان اولیاء

علم و اقتدار معصوم

معصوم، از حیث رب، عالم به گذشته و آینده است، اما از حیث نفس، خود را نادان می‌داند. این دوگانگی، چون دو روی یک سکه، حقیقت واحدی را بازمی‌نمایاند: علم ربوبی و عبودیت محض. معصوم، نه‌تنها عالم به ما کان و ما یکون است، بلکه قادر به آن نیز هست، اما این اقتدار، تنها به اذن و قدرت الهی ظهور می‌یابد.

کتمان اولیاء و امنیت اجتماعی

اولیاء خدا، با وجود شهود الهی، به ادراکات خلقی عمل می‌کنند تا امنیت و نظم اجتماعی حفظ شود. این کتمان، چون پرده‌ای است که حقیقت را از دید نامحرمان پنهان می‌دارد و از بروز فتنه و شرک جلوگیری می‌کند. اگر اولیاء شهودات خود را آشکار سازند، شر کفر و شرک فزونی می‌یابد و نظم معنوی جامعه مختل می‌گردد.

درنگ: کتمان اولیاء، برای حفظ امنیت اجتماعی و جلوگیری از شرک و فتنه ضروری است.

تفاوت اولیاء و دیگران

تفاوت اولیاء خدا با دیگران در معرفت آن‌هاست: اولیاء می‌فهمند که همه صفات و اقتدارها متعلق به خداست و خود را از آن مستقل نمی‌دانند. این معرفت، چون چراغی در تاریکی، آن‌ها را به توحید افعالی و فنای فی‌الله رهنمون می‌سازد، در حالی که دیگران در حجاب نفس گرفتارند.

بخش هشتم: علم غیرچشمی و ظهور حق در سالک

معرفت غیرچشمی

معرفت انسان، گاه از طریق غیرچشمی، یعنی علم لدنی، حاصل می‌شود. این علم، چون جویباری از چشمه فیض الهی، فراتر از حس و عقل ظاهری است و سالک را به مراتب الهی متصل می‌سازد. این ویژگی، به منابع معرفتی متعالی اشاره دارد که در ظرف خلقی محدود نمی‌شوند.

ظهور حق در سالک کامل

سالک کامل، به‌طور کامل مظهر حق می‌شود و حق را به‌عنوان ظهور، مظهر، و مظهر متجلی می‌سازد. او، چون آیینه‌ای بی‌غبار، نور حق را در همه مراتب وجودی خویش بازمی‌تاباند و به مرتبه وحدت وجودی کامل دست می‌یابد. این ظهور، به تسلط سالک بر همه ظهورات حق و خلق اشاره دارد.

آیه رم و توحید افعالی

آیه شریفه قرآن کریم:
﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ﴾ (انفال: ۱۷، : «و تو نینداختی آن‌گاه که انداختی، بلکه خدا انداخت»)، به رفع تناقض ظاهری و ظهور فعل الهی در فعل عبد اشاره دارد. این آیه، چون کلیدی برای گشودن قفل توحید افعالی، محو فعل خلقی را در فعل حق نشان می‌دهد.

درنگ: آیه «ما رمیت اذ رمیت» به توحید افعالی و محو فعل خلقی در فعل حق اشاره دارد.

بخش نهم: شهادت منافقین و معرفت ربوبی

شهادت منافقین و تلطیف حقیقت

منافقین، با شهادت ظاهری به رسالت، در باطن کاذبند. این تمایز، چون پرده‌ای میان ظاهر و باطن، به تلطیف حقیقت و تفاوت میان شهادت ظاهری و ایمان باطنی اشاره دارد. اولیاء خدا، با آگاهی از این حقیقت، کتمان را بر اظهار ترجیح می‌دهند تا از سوءتفاهمات جلوگیری کنند.

معرفت ربوبی و علم به اسماء

سالک، پس از وصول به معرفت ربوبی، آنچه را حق اراده کند، از اسماء و حقایق مجرده می‌آموزد. این معرفت، چون نوری که از مشکات الهی ساطع می‌شود، سالک را به علم لدنی متصل می‌سازد و او را از قیود نفسانی رها می‌کند.

تفاوت مراتب اولیاء

اولیاء خدا در مراتب مختلف، از ارضی تا سماوی و جمعی، متفاوت‌اند. اقتدار آن‌ها به تعداد و کیفیت اسماء متجلی در وجودشان بستگی دارد. این تفاوت، چون رنگ‌های گوناگون در یک رنگین‌کمان، تنوع مراتب وجودی و اقتدار معنوی اولیاء را نشان می‌دهد.

بخش دهم: انسان به‌عنوان برزخ و ادراک حقایق

انسان به‌عنوان برزخ

انسان، برزخی میان حضرة الهی (اسماء به بالا) و کونیه (اسماء به پایین) است و نسخه‌ای جامع برای هر دو حضره محسوب می‌شود. او، چون پلی میان آسمان و زمین، حق و خلق را به هم متصل می‌سازد و به‌عنوان آیینه تمام‌نمای حقایق الهی و کونیه عمل می‌کند.

درنگ: انسان، به‌مثابه برزخ، نسخه‌ای جامع از حقایق الهی و کونیه است و حق و خلق را به هم متصل می‌سازد.

مرتسم بودن اشیاء در انسان

هر چیزی در مرتبه علتی خود، در وجود انسان مرتسم است. این مرتسم بودن، چون نقش‌ونگارهایی بر لوح وجود انسانی، او را به جمع حقایق الهی و کونیه متصل می‌سازد و به او توانایی شهود همه تعینات را می‌بخشد.

ادراک حقایق در حضرتیین

سالک هر فرد را در حضرتیین الهی و کونیه با حقایق متناظرش درک می‌کند. این ادراک، چون تعبیری از خواب وجود، سالک را از تعینات به مبادی آن‌ها می‌رساند و او را به علم جامع به حقایق متصل می‌سازد.

بخش یازدهم: قیودات خلقی و مقام جامع

قیودات خلقی و ادراک محدود

تا انسان از قیودات مادی و نفسانی آزاد نشود، ادراکاتش به صفات جزئی و کونیه محدود می‌ماند. این قیود، چون زنجیرهایی بر پای معرفت، سالک را از وصول به ادراکات جامع و الهی بازمی‌دارند.

مقام جامع و وسطی

سالک با رهایی از قیود، به مقام جامع و وسطی می‌رسد، که نقطه تعادل کلی و مرکز دایره کبری است. این مقام، چون نقطه‌ای در مرکز عالم، سالک را به استوای وجودی و احاطه بر همه مراتب رهنمون می‌سازد.

اعتدالات معنوی و روحانی

اعتدالات در مراتب معنوی (جبروت)، روحانی (ملکوت)، مثالی (عالم مثال)، و حسی (ناسوت) شکل می‌گیرند. این اعتدالات، چون هارمونی‌ای در سمفونی وجود، سالک را به تعادل کامل و هماهنگی با نظام عالم می‌رسانند.

درنگ: مقام جامع و وسطی، سالک را به استوای وجودی و احاطه بر همه مراتب رهنمون می‌سازد.

بخش دوازدهم: استمرار شهود و جمع‌الجمعی

استمرار شهود و قیود

اگر قیودات خلقی نبود، شهود سالک استمرار می‌یافت. اما این قیود، چون ابرهایی در آسمان معرفت، حالات را متغیر می‌کنند و شهود را تحت تأثیر قرار می‌دهند. بااین‌حال، جمع‌الجمعی کمالی، سالک را از این محدودیت‌ها رها می‌سازد.

جمع‌الجمعی کمالیه و استیعاب

جمع‌الجمعی کمالیه، استیعاب همه صفات و حالات، از حقی و خلقی تا ربوبی، را اقتضا می‌کند. این استیعاب، چون اقیانوسی بی‌کران، سالک را به اقتدار کامل و تسلط بر همه مراتب وجودی می‌رساند.

استوای حقی و خلقی

سالک در ظرف استوای حقی و خلقی، با حفظ استیعاب، میان مراتب ناسوت و سماوات در حرکت است. او، چون پرنده‌ای که در آسمان و زمین پرواز می‌کند، اقتدار خود را در همه مراتب حفظ می‌کند و به تعادل کامل می‌رسد.

بخش سیزدهم: مراتب اولیاء و کتمان

مراتب اولیاء و محبین

مراتب اولیاء از معصومین، که در صدر نشسته‌اند، به محبوبین و سپس محبین نزول می‌یابد. این سلسله‌مراتب، چون پله‌های نردبانی به سوی آسمان، هر مرتبه را با قوت و اقتدار متفاوتی متمایز می‌سازد. معصومین، به‌عنوان قله این سلسله، تام‌ترین مرتبه قرب و اقتدار را دارا هستند.

درنگ: مراتب اولیاء از معصومین به محبوبین و محبین نزول می‌یابد و هر مرتبه قوت متفاوتی دارد.

کتمان و عدم اظهار

اولیاء، با وجود علم به حقایق، مانند آگاهی از قیامت، آن را اظهار نمی‌کنند. این کتمان، چون نگهبانی از گنجی گرانبها، از فتنه و شرک جلوگیری می‌کند و نظم معنوی جامعه را حفظ می‌نماید.

قضاوت معصومین و امنیت اجتماعی

معصومین در قضاوت، به دلایل ظاهری و بینات تکیه می‌کنند، نه به شهود باطنی. این روش، چون پایه‌ای استوار برای عدالت، امنیت و نظم اجتماعی را تضمین می‌کند و از هرگونه سوءتفاهم جلوگیری می‌نماید.

جمع‌بندی

این اثر، با بازنویسی درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه 666، به کاوش در مراتب کمال انسانی، تجلی اسماء الهی، و ظهور قیامت مختصه در سالک پرداخته است. انسان کامل، به‌مثابه برزخ میان حضرتیین، مظهر تام اسماء و صفات الهی است و با کمال علمی، ارادی، و تمکینی، به مقام جمع‌الجمعی می‌رسد. قرب فرایض و نوافل، چون دو بال، او را به سوی وحدت وجودی رهنمون می‌سازند و سبحات وجه الکریم، تعینات خلقی‌اش را محو می‌کند. اولیاء خدا، با کتمان شهودات، از شرک و فتنه جلوگیری می‌کنند و معرفت آن‌ها از طریق اسماء و فیض ربوبی حاصل می‌شود.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، ادراک اطلاقی چیست؟

2. طبق متن، چرا برخی اولیای خدا برد کوتاه خود را قفل می‌کنند؟

3. متن درسگفتار چه کسانی را دارای ادراک اطلاقی می‌داند؟

4. بر اساس متن، ویژگی اصلی ظرف اطلاقی چیست؟

5. طبق متن، چرا ادراک حقیقت بما هی حقیقت برای انسان دشوار است؟

6. بر اساس متن، اولیای خدا که برد بلند قوی دارند، همیشه برد کوتاه ضعیفی دارند.

7. متن بیان می‌کند که ادراک اطلاقی بدون واسطه و تنها با حقیقت انسان ممکن است.

8. طبق متن، محاذات حقیقی به معنای ایستادن مقابل آینه است.

9. متن اشاره دارد که اولیای خدا دلشان را از هر چیز خوب و بد خالی می‌کنند تا به ظرف اطلاق برسند.

10. بر اساس متن، ادراکات تقیدی مختص انسان‌های عالی و متوسط است.

11. تفاوت اصلی بین ادراک تقیدی و ادراک اطلاقی چیست؟

12. چرا اولیای خدا برد کوتاه خود را قفل می‌کنند؟

13. محاذات حقیقی در متن به چه معناست؟

14. طبق متن، چرا انسان نمی‌تواند حقیقت را بما هی حقیقت ادراک کند؟

15. منظور از ظرف بسیط در متن چیست؟

پاسخنامه

1. ادراکی نسبت به تمام اشیا، قرب و بعد، ظاهر و باطن

2. برای جلوگیری از تجسس و فضولی

3. انسان‌های متوسط و عالی

4. شامل شدن تمام تعینات ظاهری و باطنی

5. به دلیل وابستگی به حیثیات عدیده

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. ادراک تقیدی محدود به زمان، مکان و حیثیات جزئی است، در حالی که ادراک اطلاقی شامل تمام اشیا، قرب و بعد، و ظاهر و باطن است.

12. برای جلوگیری از تجسس و فضولی و حفظ امنیت حريم خود و دیگران.

13. محاذات حقیقی به معنای هم‌راستایی با حقیقت بدون موانع و حجاب‌هاست.

14. زیرا ادراک انسان به حیثیات عدیده و تعینات وابسته است.

15. ظرف بسیط ظرفی است که تعینات باطنی و ظاهری را در بر می‌گیرد.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده