در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 492

متن درس

 

انسان کامل: مظهر احدیت و محور خلقت

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 492)

دیباچه

این نوشتار، بازنمایی درس‌گفتار شماره 492 از مجموعه مصباح الأنس، برگرفته از سخنان آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، است که به تبیین حقیقت انسان به‌عنوان تعین جمعی و مظهر کامل احدیت و واحدیت الهی می‌پردازد. متن با رویکردی علمی و دانشگاهی، برای مخاطبان متخصص در حوزه الهیات و عرفان اسلامی تدوین شده و تمامی مفاهیم کلیدی، از جمله تشخص ذاتی حق، تعین خلقی، خودشناسی، و نقش انسان کامل به‌عنوان قلب عالم، ارائه شده است.

بخش نخست: حقیقت انسان و تشخص الهی

انسان به‌عنوان تعین جمعی

حقیقت انسان، تعین جمعی است که مظهر کامل احدیت و واحدیت الهی به شمار می‌رود. انسان کامل، به مثابه آیینه‌ای بی‌غبار، تمامی اسما و صفات الهی را در خود منعکس می‌کند و به‌عنوان قلب عالم، محور و مرکز خلقت است. این دیدگاه، با آیه شریفه قرآن کریم هم‌خوانی دارد:
﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾
[مطلب حذف شد] : «هیچ‌چیز مانند او نیست»). تشخص حق، ذات بی‌حد و متعالی است که از هر قید و مرتبه‌ای مبراست، در حالی که خلق، تعینات نسبی و ظهورات بدون ذات‌اند.

تشخص حق و تعین خلق

حق، به مثابه شخصیتی حقیقی و نه مفهومی کلی یا حقوقی، دارای تشخص ذاتی است. این تشخص، به معنای وجودی بی‌کران و غیرمتناهی است که هیچ‌گونه تقسیم یا کثرتی در آن راه ندارد. در مقابل، خلق، تعینات الهی‌اند که ظهورات بدون ذات محسوب می‌شوند. تعین، به مثابه سایه‌ای است که از نور حق بر عالم افتاده، اما خود ذاتی مستقل ندارد. این تمایز، بنیانی است برای فهم رابطه میان حق و خلق، که در انسان کامل به اوج خود می‌رسد.

درنگ: انسان کامل، تعین جمعی است که مظهر احدیت و واحدیت الهی بوده و حق، دارای تشخص ذاتی و خلق، ظهور بدون ذات است.

وجود علمی و عینی

وجود علمی، به تعینات الهی در ظرف واحدیت اشاره دارد که در اعیان ثابته، یعنی مقام علم الهی یا لوح محفوظ، متجلی است. وجود عینی، ظهورات خارجی در عوالم عقول، نفوس، مثال، و ناسوت است. این تمایز، با نظریه حضرات خمس ابن‌عربی هم‌خوانی دارد، که وجود علمی را به حضرت علمیه و عمائیه، و وجود عینی را به عوالم مادی مرتبط می‌داند. انسان کامل، به‌عنوان تعین جمعی، این دو وجود را در خود جمع می‌کند و مظهر کامل هر دو است.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، حقیقت انسان را به‌عنوان تعین جمعی و مظهر احدیت و واحدیت تبیین کرد. تشخص حق، ذاتی و غیرمتناهی است، در حالی که خلق، تعینات بدون ذات‌اند. وجود علمی و عینی، مراتب ظهور حق را نشان می‌دهند، و انسان کامل، به مثابه محور خلقت، این مراتب را در خود جمع می‌کند. این مباحث، بنیانی برای فهم نقش انسان در عالم فراهم می‌آورند.

بخش دوم: انسان کامل و عالم

انسان به‌عنوان قلب عالم

انسان کامل، قلب عالم است و تمام عوالم، از سماوات تا ارض، بدن او محسوب می‌شوند. قرآن کریم می‌فرماید:
﴿سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾
[مطلب حذف شد] : «آنچه در آسمان‌ها و زمین است برای شما مسخر کرد»). این تسخیر، به مثابه حرکت اعضای بدن به اراده انسان است. انسان کامل، با اراده خود، عالم را حرکت می‌دهد، چنانکه دست یا چشم به فرمان اراده حرکت می‌کنند.

اراده و تأثیرگذاری انسان

اراده انسان کامل، به مثابه کلیدی است که قفل‌های عالم را می‌گشاید. ضعف اراده، مانع تأثیرگذاری است، اما اراده‌ای قوی، عالم را تحت سیطره خود درمی‌آورد. این دیدگاه، با آیه شریفه قرآن کریم هم‌سوست:
﴿وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ﴾
[مطلب حذف شد] : «و شما جز آنچه خدا بخواهد، نمی‌خواهید»). اراده انسان کامل، در هماهنگی با اراده الهی، عالم را به حرکت درمی‌آورد.

درنگ: انسان کامل، قلب عالم است و با اراده خود، همچون حرکت اعضای بدن، عالم را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

انسان و تبارک الله

انسان کامل، مظهر آیه شریفه
﴿تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾
[مطلب حذف شد] : «خداوند، بهترین آفرینندگان است») است. خلقت انسان، به مثابه آفرینشی است که حق در آن خود را تمجید می‌کند، گویی خداوند در آینه انسان، جمال خویش را می‌نگرد و می‌فرماید: «به به، چه آفریدم!». این تمجید، نه از سر تفاخر، بلکه از سر جود ذاتی حق است.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، انسان کامل را به‌عنوان قلب عالم و محور خلقت معرفی کرد. اراده او، عالم را حرکت می‌دهد، و خلقتش، مظهر بهترین آفرینش الهی است. این مباحث، جایگاه بی‌بدیل انسان در نظام هستی را نشان می‌دهند و زمینه را برای فهم خودشناسی فراهم می‌کنند.

بخش سوم: نقد فلسفه سنتی و وحدت وجود

رد مفاهیم واجب، ممکن، و ممتنع

مفاهیم سنتی فلسفه، مانند واجب الوجود، ممکن الوجود، و ممتنع الوجود، به دلیل تقسیم‌بندی وجود، ناع علمی تلقی می‌شوند. تنها حقیقت معتبر، حضرت الوجود و حضرت التعین است. خلق، ظهور حق است و وجودی مستقل ندارد، چنانکه قرآن کریم می‌فرماید:
﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾
[مطلب حذف شد] : «هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است»). این نقد، با نظریه وحدت وجود ملاصدرا و ابن‌عربی هم‌سوست.

حضرت الوجود و تعین

حضرت الوجود، به مثابه اقیانوسی بی‌کران است که تمامی تعینات، به‌عنوان امواج آن، از آن سرچشمه می‌گیرند. تعین، ظهور نسبی حق است که در ظرف خلقت، به صورت انسان (تعین جمعی) و عالم (تعین مرتبه‌ای) ظاهر می‌شود. این دیدگاه، کثرت ظاهری را در وحدت ذاتی حق حل می‌کند.

درنگ: مفاهیم واجب، ممکن، و ممتنع رد شده و تنها حضرت الوجود و تعین معتبرند. خلق، ظهور حق است، نه موجودی مستقل.

احدیت هر موجود

هر موجود، به دلیل احدیت الهی، ممتاز و بی‌نظیر است. حسرت به دیگران، از ناآگاهی ناشی می‌شود، زیرا هر مخلوق، به مثابه گوهری یکتا در گنجینه خلقت است. این دیدگاه، با حدیث «كل شيء وحيد في ذاته» هم‌خوانی دارد و بر امتياز ذاتی هر موجود تأکید می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با نقد مفاهیم فلسفی سنتی، بر وحدت وجود و تشخص ذاتی حق تأکید کرد. حضرت الوجود و تعین، تنها حقایق معتبرند، و هر موجود، به دلیل احدیت الهی، ممتاز است. این مباحث، دیدگاه عرفانی را از فلسفه سنتی متمایز می‌کنند.

بخش چهارم: خودشناسی و رام کردن نفس

خودشناسی و معرفت الهی

خودشناسی، کلید معرفت الهی است، چنانکه حدیث شریف می‌فرماید: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». این معرفت، از طریق توقف از فعل و رام کردن نفس بوالهوس ممکن می‌شود. نفس، به مثابه کودکی سرکش است که باید با تربیت و تهذیب، به سوی کمال هدایت شود. قرآن کریم می‌فرماید:
﴿وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾
[مطلب حذف شد] : «و کسانی که از بخل نفسشان بازدارند، رستگارانند»).

نقد عمل‌زدگی

عبادت بدون خودشناسی، به مثابه کار عمله‌ای است که فاقد عمق و معرفت است. ذکر، دعا، و نماز، اگر بدون تهذیب نفس انجام شوند، مانند بنایی هستند که بر باتلاق ساخته شده و با کوچک‌ترین تکان فرو می‌ریزد. انسان باید ابتدا نفس خود را رام کند، سپس به عبادت بپردازد، تا اعمالش از معرفت سرچشمه گیرد.

درنگ: خودشناسی، از طریق رام کردن نفس و توقف از فعل، مقدمه معرفت الهی است. عبادت بدون معرفت، بی‌ثبات و مانند کار عمله است.

تربیت نفس بوالهوس

نفس بوالهوس، به مثابه اسبی چموش است که باید رام شود. این تربیت، نیازمند اراده‌ای قوی است که انسان را از هوس‌های زودگذر بازدارد. سالک باید در تاریکی شب، در سکوتی عمیق، نفس خود را مهار کند و از هرگونه فعل غیرضروری پرهیز نماید. این توقف، به مثابه لحظه‌ای است که روح، در آینه وجود خویش، حق را می‌نگرد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، بر ضرورت خودشناسی و رام کردن نفس تأکید کرد. معرفت الهی، از طریق تهذیب نفس و توقف از فعل ممکن است. نقد عمل‌زدگی، بر اهمیت تقدم معرفت بر عمل دلالت دارد، و تربیت نفس، سالک را به سوی کمال هدایت می‌کند.

بخش پنجم: شعور عالم و تسخیر زمین

شعور زمین

زمین، موجودی ذی‌شعور است که تحت تأثیر گناهان و فشارهای انسانی، مانند ساخت‌وسازهای بی‌رویه، رم می‌کند و زلزله پدید می‌آورد. قرآن کریم می‌فرماید:
﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا﴾
[مطلب حذف شد] : «آنگاه که زمین به لرزه درآید»). همچنین می‌فرماید:
﴿لَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا﴾
[مطلب حذف شد] : «در زمین با تکبر راه مرو»). زمین، به مثابه موجودی زنده، به رفتار انسان واکنش نشان می‌دهد.

تسخیر زمین

انسان موظف است زمین را رام کند، نه آنکه با فشار و تخریب، آن را به واکنش وادارد. تسخیر زمین، به مثابه رام کردن اسبی سرکش است که با فهم و احترام به شعور آن ممکن می‌شود. نادانی انسان در فهم شعور زمین، به زلزله‌ها و بلایای طبیعی منجر می‌شود.

درنگ: زمین، موجودی ذی‌شعور است که تحت تأثیر رفتار انسانی رم می‌کند. انسان باید با فهم شعور آن، زمین را تسخیر و رام کند.

ارتباط انسان و عالم

هر نفس انسان، به مثابه موجی در اقیانوس هستی، عالم را متأثر می‌کند. این ارتباط، نشان‌دهنده پیوند عمیق میان انسان و عالم است. انسان کامل، با اراده خود، این تأثیر را به کمال می‌رساند و عالم را به سوی مقصد الهی هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، بر شعور زمین و ضرورت تسخیر آن تأکید کرد. زمین، موجودی زنده است که به رفتار انسان واکنش نشان می‌دهد. انسان کامل، با اراده و فهم، عالم را تحت تأثیر قرار می‌دهد و پیوند عمیق خود با هستی را آشکار می‌سازد.

بخش ششم: انسان کامل و مقام خاتمیت

فصل طینی و نوری

انسان کامل، دارای دو فصل است: فصل طینی (ناسوت) و فصل نوری (حقیقت). فصل طینی، به آدم و مقام ناسوت اشاره دارد، و فصل نوری، به مقام خاتمیت و حقیقت الهی. حدیث شریف «لولاک لما خلقت الأفلاک» بر مقام نوری انسان کامل دلالت دارد، که علت خلقت افلاک است.

لولاک و مقام فاطمی

حدیث «لولا فاطمة لما خلقتکما» بر مقام باطنی حضرت فاطمه (س) تأکید دارد، که ظرف باطن و حقیقت مجهوله است. این مقام، به مثابه چشمه‌ای است که نور حقیقت از آن جاری می‌شود و انسان کامل را به سوی معرفت هدایت می‌کند.

درنگ: انسان کامل، دارای فصل طینی و نوری است. مقام نوری، علت خلقت افلاک و مقام فاطمی، ظرف باطن حقیقت است.

محبوبین و محبین

محبوبین، به مثابه کسانی‌اند که به سوی حق جذب می‌شوند، در حالی که محبین، در پی حق‌اند. این تفاوت، به مثابه فرق میان گلی است که به سوی آفتاب می‌روید و باغبانی که گل را پرورش می‌دهد. مقام فاطمی، ظرف محبوبین است که در آن، انسان به معرفت کامل می‌رسد.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، انسان کامل را در دو فصل طینی و نوری تبیین کرد. حدیث «لولاک» و «لولا فاطمة» بر مقام نوری و باطنی انسان تأکید دارند. محبوبین، با جذب الهی، به معرفت کامل می‌رسند و الگویی برای سالکان‌اند.

نتیجه‌گیری نهایی

این نوشتار، با بازنمایی درس‌گفتار شماره 492 مصباح الأنس، حقیقت انسان کامل را به‌عنوان تعین جمعی و مظهر احدیت و واحدیت الهی تبیین کرد. انسان، قلب عالم و محور خلقت است که با اراده خود، هستی را حرکت می‌دهد. نقد مفاهیم فلسفی سنتی، بر وحدت وجود و تشخص ذاتی حق تأکید دارد. خودشناسی، از طریق رام کردن نفس، راه معرفت الهی است، و زمین، به‌عنوان موجودی ذی‌شعور، نیازمند تسخیر عالمانه است. مقام نوری انسان کامل و مقام فاطمی، اوج معرفت و خلقت را نشان می‌دهند. این اثر، خواننده را به تأمل در جایگاه والای انسان و مسئولیت او در برابر عالم دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، حقیقت انسان چیست؟

2. طبق درسگفتار، تفاوت اصلی بین وجود علمی و وجود عینی چیست؟

3. بر اساس متن، کدام‌یک از موارد زیر به عنوان بدن انسان کامل معرفی شده است؟

4. طبق درسگفتار، تشخص به چه معناست؟

5. بر اساس متن، چرا عالمان دینی از اصطلاح واجب الوجود استفاده نمی‌کنند؟

6. حقیقت انسان در درسگفتار به عنوان یک شخصیت حقوقی معرفی شده است.

7. بر اساس متن، همه عالم به عنوان بدن انسان کامل معرفی شده است.

8. تشخص در درسگفتار به معنای تعین و محدودیت خلق است.

9. وجود علمی در متن به معنای تعینات الهی و وجود عینی به معنای تعینات خارجی است.

10. مفهوم واجب الوجود، ممکن الوجود و ممتنع الوجود در عرفان مورد تأیید قرار گرفته است.

11. تفاوت اصلی بین تشخص و تعین چیست؟

12. چرا در درسگفتار گفته شده که همه عالم بدن انسان کامل است؟

13. چرا در متن از اصطلاح واجب الوجود انتقاد شده است؟

14. منظور از تعین جمعی انسان در درسگفتار چیست؟

15. چگونه انسان کامل در متن با حرکت عالم ارتباط دارد؟

پاسخنامه

1. حقیقت انسان تعین جمعی و مظهر کامل واحدیت و احدیت پروردگار است.

2. وجود علمی تعینات الهی و وجود عینی تعینات خارجی است.

3. همه عالم

4. تشخص به معنای ذات داشتن و بدون مرتبه است.

5. چون واجب الوجود مفهومی فلسفی است و در عرفان کاربردی ندارد.

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. تشخص به معنای ذات داشتن و بدون مرتبه بودن است، در حالی که تعین به معنای ظهور بدون ذات و دارای مرتبه است.

12. زیرا انسان کامل تعین جمعی است که مظهر کامل واحدیت و احدیت پروردگار بوده و همه عالم ظهور اوست.

13. چون واجب الوجود مفهومی فلسفی است که در عرفان به دلیل ایجاد تفرقه در وجود واحد الهی پذیرفته نیست.

14. تعین جمعی انسان به معنای مظهر کامل واحدیت و احدیت پروردگار است که همه تعینات عالم را در خود جمع می‌کند.

15. انسان کامل مانند اراده‌ای است که عالم را حرکت می‌دهد، همان‌گونه که بدن انسان با اراده او حرکت می‌کند.