در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 548

متن درس

 

جایگاه انسان کامل در بردارندگی حقایق عالم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 548)

دیباچه

انسان، چونان آیینه‌ای زلال، بازتاب‌دهنده تمامی حقایق عالم است؛ از اسما و صفات الهی گرفته تا مراتب وجودی ارضی و سماوی. درس‌گفتار 548 از سلسله مباحث مصباح الانس، با تمرکز بر سؤال یازدهم، به تبیین جایگاه انسان و انسان کامل در بردارندگی این حقایق می‌پردازد. این گفتار، انسان را نه‌تنها ظرف ظهور حقایق عالم، بلکه عالم اکبر می‌داند که در وجود خویش، کمالات جمال و جلال الهی را به‌صورت بالقوه (در انسان عادی) و بالفعل (در انسان کامل) متجلی می‌سازد. با نقدی عالمانه بر برداشت‌های نادرست از صفات ملکی و انسانی، و با استناد به آیات قرآن کریم و مفاهیم عرفانی، این متن راهی به سوی صیقل روح با محبت و علوم وهبی می‌گشاید.

بخش یکم: انسان، آینه تمام‌نمای حقایق عالم

انسان، چونان دریایی بی‌کران، تمامی حقایق عالم را در خود جای داده است. این حقیقت، در سؤال یازدهم مصباح الانس چنین طرح شده است: «أی شیء من العالم هو فی الإنسان معنًا و فی ما خرج عنه صورةً و بالعکس؟» پاسخ این است که همه‌چیز از عالم، در انسان موجود است؛ نه‌تنها به‌صورت معنا، بلکه به‌عنوان ظرف جامع خلقت. انسان، عالم اکبر است که تمامی مراتب وجودی، از عوالم ناسوتی تا مثالی و روحانی، در او جمع شده‌اند. این دیدگاه، انسان را نه‌تنها خلیفه الهی، بلکه مظهر تمامی اسما و صفات الهی می‌داند که در وجود او، چون نگینی درخشان، تجلی یافته‌اند.

درنگ: انسان، عالم اکبر است که تمامی حقایق عالم، اعم از خلقی، ربوبی، ارضی و سماوی، در او به‌صورت بالقوه یا بالفعل موجود است. این جامعیت، او را به آیینه‌ای تمام‌نما برای اسما و صفات الهی بدل ساخته است.

تحلیل مفهوم انسان به‌مثابه عالم اکبر

مفهوم عالم اکبر، ریشه در عرفان نظری دارد و انسان را چونان نقطه‌ای می‌داند که تمامی خطوط وجود در آن تلاقی می‌یابند. برخلاف عالم کبیر که در کمیت وسیع و در کیفیت محدود است، انسان، صغیر در کمیت و کبیر در کیفیت است؛ گویی فلفلی تیز که در ریزه بودنش، عظمتی بی‌مانند نهفته است. این جامعیت، انسان را به موجودی بدل می‌سازد که نه‌تنها صفات کمال الهی، بلکه تمامی قوای عالم، از ملائکه تا طبیعت، در او ظهور دارند.

بخش دوم: تفاوت انسان عادی و انسان کامل

انسان عادی، چونان بذری است که استعداد شکوفایی تمامی کمالات را در خود نهفته دارد، اما این کمالات در او بالقوه و به‌صورت نسبی است. در مقابل، انسان کامل، چون درختی تناور، تمامی این استعدادها را به فعلیت رسانده و به‌صورت مطلق و جامع در او متجلی شده‌اند. این تمایز، نه‌تنها در مراتب وجودی، بلکه در نحوه ظهور صفات جمال و جلال نیز آشکار است.

صفات جمال و جلال در انسان

صفات جمال (محبت، لطف، صبوری) و جلال (قدرت، عظمت، غیبت) در انسان عادی به‌صورت بالقوه و در انسان کامل به‌صورت بالفعل ظهور می‌یابند. گویی انسان عادی، چون خاکی حاصلخیز است که بذر کمالات در آن کاشته شده، اما انسان کامل، چون باغی پرثمر، میوه‌های این کمالات را به بار آورده است. این صفات، از اسمای الهی سرچشمه گرفته و در انسان کامل، چون امواجی زلال، به تمامی تجلی می‌یابند.

درنگ: انسان کامل، مظهر بالفعل صفات جمال و جلال است، درحالی‌که انسان عادی این صفات را به‌صورت بالقوه و نسبی داراست. این تمایز، گواهی بر جایگاه والای انسان کامل در سلسله مراتب وجودی است.

بخش سوم: نقد برداشت‌های نادرست از صفات ملکی

ملائکه، در نگاه متکلمان، گاه به‌عنوان قوای عالم یا موجوداتی با صورت معین معرفی شده‌اند. اما این برداشت، به دلیل ساده‌انگاری، نقد شده است. ملائکه، موجوداتی با مراتب متفاوت‌اند: از ملائکه ناسوتی که در عالم ماده ظهور دارند تا ملائکه مثالی و روحانی که در عوالم تجردی ساکن‌اند. این مراتب، هر یک با خصوصیات خاص خود، از ملائکه زمینی و آبی تا سماوی و هوائی، متمایزند.

تمایز قوای انسانی و ملکی

قوای انسانی، مانند ماسکه، دافعه، جاذبه و هاضمه، از قوای ملکی متمایزند. ملائکه، مدبران این قوا هستند، نه خود قوا. برای مثال، قوه ماسکه در مزاج انسان، چون جریانی طبیعی در بدن عمل می‌کند، اما ملائکه مدبر آن، چون نگهبانانی الهی، این قوا را هدایت می‌کنند. این تمایز، گویی تفاوت میان آهن جنسی (حقیقت کلی) و تیرآهن نوعی (شکل خاص) است.

درنگ: ملائکه، مدبران قوای عالم‌اند، نه خود قوا. این تمایز، از ساده‌انگاری در تبیین نقش ملائکه در عالم جلوگیری می‌کند و مراتب وجودی آن‌ها را روشن می‌سازد.

بخش چهارم: ظهور الوهیت و حقایق ربوبی در انسان

انسان، چونان ظرفی زرین، مظهر تجلی اسمای الهی و حقایق ربوبی است. این حقایق، در انسان عادی به‌صورت بالقوه و در انسان کامل به‌صورت بالفعل مبسوط‌اند. الوهیت، چون نوری الهی، در وجود انسان تجلی یافته و او را به موجودی بدل ساخته که تمامی حقایق کونی را در خود متمثل می‌بیند.

حضور جنسی، نه نوعی، صفات

صفات عالم، مانند حیوانیت یا عاطفه، در انسان به‌صورت جنسی (حقیقت کلی) موجودند، نه نوعی (شکل خاص). برای مثال، وقتی گفته می‌شود انسان حیوان ناطق است، منظور حیوانیت جنسی است، نه حیوانیت نوعی مانند شغال یا خرس. این تمایز، چون کلیدی منطقی، از خلط مفاهیم جلوگیری می‌کند.

درنگ: صفات عالم در انسان به‌صورت جنسی، نه نوعی، موجودند. این دیدگاه، انسان را از حیوانات متمایز ساخته و جایگاه او را به‌عنوان مظهر حقایق کلی روشن می‌سازد.

بخش پنجم: علم، حقیقتی مجرد در انسان

علم، چون گوهری ناب، حقیقتی مجرد است که در انسان به‌صورت هویت، نه شکل مادی، ظهور می‌یابد. برخلاف برداشت‌های ساده‌انگارانه که علم را صورتی مادی می‌پندارند، علم در انسان، چون نوری معنوی، حقیقت وجودی او را روشن می‌سازد. این حقیقت، در عوالم مثالی، چون عالم آب و شیر، به‌صورت تمثیلات متجلی می‌شود.

انهار بهشتی، مظهر علوم وهبی

قرآن کریم در سوره محمد، آیه ۱۵، بهشتی را توصیف می‌کند که در آن نهرهایی از آب، شیر، شراب و عسل جاری است:

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ۖ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى ۖ ()

این انهار، مظهر علوم وهبی‌اند که برخلاف علوم اکتسابی، نشاط‌آور و مست‌کننده‌اند. آب غیرآسن، چون حقیقت صافی است که هیچ بوی حرامی آن را آلوده نمی‌سازد؛ شیر لم یتغیر طعمه، چون دانشی است که از تغییر و تباهی مصون است؛ شراب لذت للشاربین، چون معرفتی است که روح را به وجد می‌آورد؛ و عسل مصفی، چون گوهری است که از هر ناخالصی پاک شده است. این انهار، گویی رودهایی از معرفت‌اند که روح انسان را سیراب می‌کنند.

درنگ: انهار بهشتی، مظهر علوم وهبی‌اند که روح را صیقل داده و از غفلت و کسالت علوم اکتسابی رها می‌سازند. این علوم، چون شرابی طهور، انسان را به وجد می‌آورند.

بخش ششم: محبت و صفات کمال، صیقل‌دهندگان روح

محبت، چون نسیمی روح‌نواز، دل را به رقص می‌آورد و آن را از عقده‌ها و حسد رها می‌سازد. صفات کمال، مانند شجاعت، صبوری و لطف، چون جواهراتی درخشان، روح را صیقل داده و آن را به غیب متصل می‌کنند. اولیای خدا، با محبت حتی به دشمنان، دل را از کینه‌ها پاک کرده و چون آیینه‌ای زلال، نور الهی را بازتاب می‌دهند.

نقد بیماری‌های روحی

دلی که فرتوت و پوسیده است، چون زمینی بایر، از حسرت و عقده پر می‌شود. حسد، بخل و ریا، چون شاخ‌هایی در دل، انسان را از صفا محروم می‌سازند. اما دل صاف، چون جامی بلورین، هیچ بدی را در خود نگه نمی‌دارد و هرچه بد به آن رسد، چون آبی زلال، از آن می‌ریزد. اولیای خدا، با عشق به مخالفان و تغزل با دشمنان، این صفا را به کمال رسانده‌اند.

درنگ: محبت و صفات کمال، دل را از عقده و حسد پاک کرده و آن را به آیینه‌ای برای تجلی نور الهی بدل می‌سازند. اولیای خدا، با این صفات، حتی دشمنان را در آغوش محبت می‌گیرند.

بخش هفتم: آب و طبیعت، آرام‌بخش روح

آب پاک، چون دارویی الهی، اعصاب را آرام و روح را صیقل می‌دهد. این آب، گویی با انسان مناجات می‌کند و او را به قرب الهی می‌رساند. برای کسانی که از وسواس، بداخلاقی یا ترس رنج می‌برند، آب صاف، چون اکسیری شفابخش، آرامش می‌آورد. این دیدگاه، با توصیه به استفاده از آب پاک در طب سنتی و عرفان عملی هم‌خوانی دارد.

تمثیلات عرفانی آب

آب، چون روحی جاری، با انسان سخن می‌گوید. در عالم ناسوت، آب پاک، موجوداتی را در خود جای داده که در خشکی یافت نمی‌شوند. این موجودات، گویی ملائکه‌ای زمینی‌اند که با انسان به گفت‌وگو می‌نشینند. انسان باید با آب عشق ورزد، با آن سودا کند و در آن ظهور یابد تا به دریای بی‌کران الهی متصل شود.

درنگ: آب پاک، چون اکسیری الهی، روح را آرام و اعصاب را تقویت می‌کند. انسان با مناجات با آب، به قرب الهی نائل می‌شود.

بخش هشتم: عرفان، راه تحقق کمالات انسانی

عرفان، چون راهی نورانی، انسان را به تحقق کمالاتش هدایت می‌کند. اولیای خدا، با صفا و محبت، دل را از غفلت و کسالت رها ساخته و آن را به غیب متصل می‌کنند. این صفا، گویی شرابی طهور است که انسان را از تعلقات ناسوتی آزاد می‌سازد و به سوی معرفت الهی رهنمون می‌شود.

سیره اولیای خدا

اولیای خدا، چون ستارگانی در آسمان عرفان، با دشمنان عشق می‌ورزند و با مخالفان تغزل می‌کنند. این سیره، دل را از کینه‌ها پاک کرده و آن را به ظرفی برای تجلی نور الهی بدل می‌سازد. آنان، چون باغبانی ماهر، دل را از علف‌های هرز حسد و عقده پاک کرده و آن را با گل‌های محبت و صبوری می‌آرایند.

درنگ: عرفان، با محبت و صفا، انسان را به تحقق کمالاتش هدایت می‌کند. اولیای خدا، با عشق به دشمنان، دل را به آیینه‌ای برای نور الهی بدل می‌سازند.

جمع‌بندی

درس‌گفتار 548 مصباح الانس، با تبیین جایگاه انسان به‌عنوان عالم اکبر و مظهر حقایق الهی، راهی به سوی تحقق کمالات انسانی می‌گشاید. انسان، چونان ظرفی زرین، تمامی صفات کمال را در خود جای داده است: بالقوه در انسان عادی و بالفعل در انسان کامل. با نقد برداشت‌های نادرست از صفات ملکی و انسانی، و با استناد به آیات قرآن کریم و تمثیلات عرفانی، این گفتار محبت و علوم وهبی را چون اکسیری برای صیقل روح معرفی می‌کند. آب پاک، علوم وهبی و صفات کمال، انسان را از غفلت و کسالت رها ساخته و به سوی قرب الهی رهنمون می‌شوند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق درسگفتار استاد فرزانه قدس سره، چه چیزی در انسان به صورت بالقوه و در انسان کامل به صورت بالفعل وجود دارد؟

2. بر اساس درسگفتار، ملائکه در انسان به چه صورتی وجود دارند؟

3. طبق درسگفتار، کدام ویژگی در انسان کامل به طور کامل متجلی است؟

4. در درسگفتار، ملائکه به چه عنوانی در عالم توصیف شده‌اند؟

5. بر اساس درسگفتار، علوم وهبی در بهشت به چه صورت توصیف شده‌اند؟

6. طبق درسگفتار، تمام صفات کمال در انسان عادی به صورت بالفعل وجود دارد.

7. در درسگفتار، ملائکه به عنوان قوای عالم توصیف شده‌اند که صورت معین ندارند.

8. بر اساس درسگفتار، علم وهبی باعث غفلت و حجاب در انسان می‌شود.

9. طبق درسگفتار، انسان کامل صورت جميع حقایق الهی و ربوبی است.

10. در درسگفتار، انهار اربعه در بهشت به عنوان مظاهر علوم اکتسابی معرفی شده‌اند.

11. تفاوت اصلی بین انسان عادی و انسان کامل در برخورداری از صفات کمال چیست؟

12. چرا در درسگفتار گفته شده که ملائکه در انسان صورت معین ندارند؟

13. منظور از انهار اربعه در بهشت طبق درسگفتار چیست؟

14. چرا علوم وهبی در درسگفتار مست‌کننده توصیف شده‌اند؟

15. طبق درسگفتار، چرا انسان کامل مظهر همه حقایق عالم است؟

پاسخنامه

1. صفات کمال الهی، ربوبی و خلقی

2. به صورت جنساً بدون شکل معین

3. صفات به صورت بالفعل و به اطلاق

4. قوای عالم

5. مست‌کننده و نشاط‌آور

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. انسان عادی صفات کمال را بالقوه دارد، در حالی که انسان کامل این صفات را بالفعل و به اطلاق داراست.

12. زیرا ملائکه در انسان به صورت جنسی و نه نوعی وجود دارند و قوای نشئه انسانی‌اند.

13. انهار اربعه مظاهر علوم وهبی‌اند که شامل آب بی‌بو، شیر بدون تغییر طعم، شراب لذت‌بخش و عسل مصفی هستند.

14. زیرا علوم وهبی نشاط، صفا و زیبایی می‌آورند و دل را از نیازهای ناسوتی بی‌نیاز می‌کنند.

15. زیرا انسان کامل ظرف خلقت است و تمام حقایق عالم به صورت جنسی در او ظهور یافته‌اند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده