در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 559

متن درس

 

طلب کمال و مراتب ظهور در انسان کامل

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 559)

مقدمه: تبیین عرفانی طلب کمال و جایگاه انسان کامل

این اثر، بازنویسی و تحلیل علمی درس‌گفتار شماره 559 از مجموعه مصباح الانس، برگرفته از بیانات آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، است که به بررسی عمیق طلب کمال، جلال، و استجلا در انسان کامل، مفهوم عمی (نفس رحمانی)، و نقد مفاهیمی چون ظل، امکان، و جعل از منظر عرفان اسلامی و فلسفه الهی می‌پردازد.

بخش اول: طلب کمال و جلال در انسان کامل

۱. طلب کمال، جلال، و استجلا

طلب کمال، جلال، و استجلا، در صورت انسان کامل متجلی می‌شود، که به سلوک عرفانی سالک برای وصول به مراتب کمال الهی و تجلی جلال حق اشاره دارد. انسان کامل، به‌سان آیینه‌ای صیقل‌یافته، ظرف ظهور صفات و اسمای الهی است که در آن، کمال ذاتی حق در مرتبه وجودی متعین می‌گردد. این طلب، نه صرف خواست ظاهری، بلکه سفری باطنی است که سالک را به مقام جمع اسما و صفات رهنمون می‌سازد.

درنگ: طلب کمال و جلال، در انسان کامل به ظهور می‌رسد و او را به مقام جمع اسما و صفات الهی می‌رساند.

۲. مفهوم عمی: نفس رحمانی و احدی

عمی، که به نفس رحمانی و احدی تفسیر شده، مرتبه‌ای وجودی است که در صورت وجودیه مطلقه انسان کامل متجلی می‌گردد. این مفهوم، به فیض الهی اشاره دارد که چون نسیمی رحمانی، وجود انسان را در بر گرفته و او را به مقام جامعیت رهنمون می‌سازد. عمی، در حقیقت، دم حیات‌بخش حق است که در ظرف ناسوت، انسان را به مرتبه‌ای والا ارتقا می‌دهد.

درنگ: عمی، نفس رحمانی و فیض احدی است که در انسان کامل به صورت وجودیه مطلقه ظهور می‌یابد.

۳. مرتبه انسان کامل در ناسوت

انسان کامل، در ظرف ناسوت، به مقام جمع اسما و صفات الهی دست می‌یابد. او، چون نقطه پرگار دایره وجود، محور ظهورات الهی است که فیض حق را در مراتب کثرت متجلی می‌سازد. این مرتبه، انسان را به‌عنوان مفيض و ظرف فیض قرار داده و او را از سایر موجودات متمایز می‌کند.

درنگ: انسان کامل، در ناسوت، مقام جمع اسما و صفات را یافته و محور ظهورات الهی می‌شود.

۴. نزول فیض و چینش موجودات

فیض الهی، چون جویباری زلال، در ظرف ناسوت نزول یافته و با سعه و گسترش، موجودات را در مراتب وجودی چینش می‌دهد. این فیض، مراتب کثرت را در عالم امکان پدیدار می‌سازد و انسان کامل را به‌عنوان ظرف جامع این ظهورات قرار می‌دهد. این فرآیند، به‌سان باغبانی است که بذر وجود را در خاک ناسوت کاشته و درخت هستی را بارور می‌سازد.

درنگ: فیض الهی، با نزول در ناسوت، موجودات را چینش داده و انسان کامل را ظرف جامع ظهورات می‌سازد.

جمع‌بندی بخش اول

این بخش، با تبیین طلب کمال و جلال در انسان کامل، مفهوم عمی به‌عنوان نفس رحمانی، و نقش انسان در مقام جمع اسما و صفات، چارچوبی نظری برای فهم جایگاه والای انسان در عرفان اسلامی ارائه داد. نزول فیض الهی و چینش موجودات در ناسوت، از مفاهیم کلیدی این بخش‌اند که زمینه را برای بررسی عمیق‌تر در بخش‌های بعدی فراهم می‌کنند.

بخش دوم: نقد مفاهیم عمی، غمی، و احادیث غیرمستند

۱. نقد حدیث عمی و غمی

حدیث عمی یا غمی، به دلیل فقدان سند معتبر نبوی، فاقد اعتبار است. این نقد، بر ضرورت مستندسازی در عرفان تأکید دارد و بیان می‌دارد که احادیث بی‌اساس، چون ابرهایی تیره، حقیقت عرفانی را در پرده ابهام فرو می‌برند. عمی (با عین) و غمی (با غین)، هرچند به ترتیب به نفس رحمانی و ابر تشبیه شده‌اند، اما به دلیل نبود سند معتبر، پذیرفتنی نیستند.

درنگ: حدیث عمی و غمی، به دلیل فقدان سند معتبر، در عرفان اسلامی پذیرفتنی نیست.

۲. ضعف عرفا در مستندسازی

عرفا، به دلیل عدم آشنایی با علم رجال و فقه، گاه احادیث بی‌اساس را پذیرفته‌اند. این ضعف، چون سایه‌ای بر عرفان، اعتبار آن را نزد فقها و رجال‌شناسان کاهش داده است. ضرورت مستندسازی، مانند نوری است که تاریکی‌های ابهام را می‌زداید و عرفان را به علمی شایسته و قابل دفاع تبدیل می‌کند.

درنگ: ضعف عرفا در مستندسازی، اعتبار عرفان را کاهش داده و مستندسازی، آن را به علمی شایسته تبدیل می‌کند.

۳. تطهیر و بازسازی عرفان

عرفان اسلامی، نیازمند تطهیر و مستندسازی است تا از مفاهیم کهنه و احادیث بی‌اساس رهایی یابد. این تطهیر، مانند صیقل دادن آیینه‌ای غبارگرفته، عرفان را به عروسی علوم تبدیل می‌کند که حتی در برابر نقد فقها و رجال‌شناسان استوار می‌ماند. عرفان مدرن، باید با زبانی علمی و شایسته، حقیقت را به مخاطبان عرضه کند.

درنگ: تطهیر عرفان از احادیث بی‌اساس و مستندسازی آن، عرفان را به علمی مدرن و شایسته تبدیل می‌کند.

۴. نقد احادیث عرفانی من‌درآوردی

بسیاری از احادیث عرفانی، فاقد اعتبار و من‌درآوردی‌اند. این احادیث، چون شاخه‌های بی‌ریشه، به جای استحکام عرفان، آن را در معرض نقد قرار داده‌اند. عارف باید از قول خود سخن بگوید، نه این‌که به ناروا به پیامبر یا اولیا نسبت دهد، تا حقیقت عرفانی چون چشمه‌ای زلال، بی‌آلایش باقی بماند.

درنگ: احادیث عرفانی بی‌اساس، اعتبار عرفان را کاهش داده و عارف باید از قول خود سخن بگوید.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد احادیث عمی و غمی و تأکید بر فقدان سند معتبر، به ضرورت مستندسازی و تطهیر عرفان پرداخت. ضعف عرفا در علم رجال و فقه، و لزوم بازسازی عرفان به‌عنوان علمی مدرن، از نکات برجسته این بخش است که زمینه را برای بررسی عمیق‌تر مفاهیم عرفانی فراهم می‌کند.

بخش سوم: نقد مفاهیم ظل، امکان، و جعل

۱. نقد عالم سه‌بعدی و مفهوم ظل

عالم، سه‌بعدی نیست؛ حق و ظهوراتش، ستوت الهی‌اند و مفاهیمی چون ظل (سایه) و سلطان، به دلیل سه‌بعدی بودن، مردودند. عالم، چون آیینه‌ای یکپارچه، تنها ظهورات حق را منعکس می‌کند و ظل، به‌عنوان مفهومی جدا از حق، جایگاهی ندارد. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجود، کثرت را در تعینات الهی می‌بیند.

درنگ: عالم، سه‌بعدی نیست و ظل و سلطان، به دلیل جدایی از حق، مردودند.

۲. نقد مفهوم امکان

امکان، مفهومی دروغین است و عالم، تعینات ظهوری حق است. این دیدگاه، عالم را چون بوم نقاشی می‌داند که تنها قلم‌موی حق بر آن نقش بسته و هیچ نعشی به نام امکان وجود ندارد. عالم، چکیده عشق الهی است و جدایی از حق، محال است.

درنگ: امکان، مفهومی دروغین است و عالم، تعینات ظهوری حق است.

۳. نقد جعل و اثبات تعینات ازلی

عرفا، جعل را نفی می‌کنند، زیرا عالم، تعینی ازلی و ابدی است. جعل، به معنای آفرینش جدا از حق، با وحدت وجود سازگار نیست. استعداد تعینی در ذات اشیا، غیرمجعول و ازلی است، مانند نوری که از ذات حق ساطع شده و در موجودات متجلی می‌گردد.

درنگ: جعل، مردود است و عالم، تعینات ازلی و ابدی حق است.

۴. ظهور حق به‌واسطه تعین

ظهور حق، نه به‌واسطه ظلیت، بلکه از طریق تعین است. ظلیت، به دلیل سه‌بعدی بودن، نمی‌تواند حقیقت ظهور را بیان کند. تعینات، چون رشته‌های نورانی، ظهورات حق را در عالم متجلی می‌سازند و هیچ غیری جز حق وجود ندارد، چنان‌که لا غَيْرَ سِمَه بیان می‌دارد.

درنگ: ظهور حق، از طریق تعین است، نه ظلیت، و هیچ غیری جز حق وجود ندارد.

۵. وحدت عالم و شوون ذاتیه

عالم، به دلیل وحدت ذات حق، یگانه است و ظهوراتش، خیالات و وهمیات نیستند، بلکه حقایق الهی‌اند. شوون ذاتیه حق، چون فیض اقدس، عالم را پدیدار می‌کنند و کثرت، تنها در تعینات ظهوری است، نه در ذات. این دیدگاه، عالم را چون کتابی می‌داند که سطرهایش، ظهورات حق‌اند.

درنگ: عالم، یگانه است و ظهوراتش، حقایق الهی‌اند که از شوون ذاتیه حق ناشی می‌شوند.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقد مفاهیم ظل، امکان، و جعل، به تبیین وحدت عالم و ظهورات الهی پرداخت. تأکید بر تعینات ازلی، نفی ظلیت، و اثبات شوون ذاتیه حق، از دستاوردهای این بخش است که عالم را ظهورات یکپارچه حق می‌داند.

بخش چهارم: انسان کامل و مقام ظهور

۱. انسان کامل، مرکز دایره کونیه

انسان کامل، چون نقطه پرگار دایره کونیه، مرکز ظهورات الهی است. او، به‌عنوان مظهر جامع، محور عالم بوده و تعینات الهی را در خود جمع می‌کند. این مرکزیت، مانند ستاره‌ای درخشان در آسمان هستی، تمام مراتب وجود را به هم پیوند می‌دهد.

درنگ: انسان کامل، مرکز دایره کونیه و محور ظهورات الهی است.

۲. صورت آدمیت جامعه

صورت آدمیت جامعه، در انسان کامل استقرار می‌یابد. او، به‌سان آیینه‌ای که همه رنگ‌ها را در خود منعکس می‌کند، مظهر جامع صفات حق و خلق است. این جامعیت، انسان را به لب عالم هستی تبدیل می‌کند که ظهورات الهی از او ساطع می‌شود.

درنگ: صورت آدمیت جامعه، در انسان کامل متجلی شده و او را لب عالم هستی می‌سازد.

۳. انسان کامل، ظرف شهود حق

جز حق، هیچ‌چیز ظرف شهود حق نیست، چنان‌که لا يَشْهَدُهُ إِلا هُوَ بیان می‌دارد. انسان کامل، چون آیینه‌ای صاف، تنها حق را در ذات، صفات، و افعال می‌بیند و هر چه دیده می‌شود، تعینات الهی است. این شهود، توحید کامل را محقق می‌سازد.

درنگ: انسان کامل، ظرف شهود حق است و تنها حق را در همه مراتب می‌بیند.

۴. توحید کامل و نفی غیر

توحید کامل، در این است که جز حق دیده نشود و جز حق نبیند. این توحید، مانند دریایی بی‌کران، هر غیر را در خود محو می‌کند و سالک را به شهود وحدت در کثرت رهنمون می‌سازد. انسان کامل، در این مقام، تنها ظهورات حق را مشاهده می‌کند.

درنگ: توحید کامل، نفی هر غیر از حق در شهود و ناظر است.

۵. نقد برزخ و تأکید بر مرکزیت انسان

انسان کامل، برزخ نیست، بلکه لب عالم هستی و مرکز دایره کونیه است. برزخ، به دلیل دوبعدی بودن، نمی‌تواند جامعیت انسان را بیان کند. انسان، مانند خورشیدی است که نورش همه عالم را فرا می‌گیرد و ظهورات الهی را در خود متجلی می‌سازد.

درنگ: انسان کامل، برزخ نیست، بلکه لب عالم هستی و مرکز ظهورات الهی است.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تبیین جایگاه انسان کامل به‌عنوان مرکز دایره کونیه و ظرف شهود حق، به نقش او در توحید کامل و نفی غیر پرداخت. نقد مفهوم برزخ و تأکید بر لب بودن انسان در هستی، از نکات برجسته این بخش است که انسان را محور ظهورات الهی قرار می‌دهد.

بخش پنجم: ظلمت، نور، و وحدت وجودی

۱. وجود ظلمت و نور

ظلمت، عدم نیست، بلکه وجودی است مانند نور. قرآن کریم در آیه ظُلُمَاتٍ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ (نور: ۴۰) به وجود ظلمات اشاره دارد که برخی بر فراز برخی دیگرند (). این ظلمات، چون لایه‌های وجودی، در مراتب کثرت متجلی می‌شوند و شر، کفر، و فسق نیز وجودی واقعی دارند.

درنگ: ظلمت، وجودی است مانند نور و آیه ظُلُمَاتٍ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ این حقیقت را تأیید می‌کند.

۲. نور در ظلمات

نور، حتی در ظلمات، حضور دارد، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ. این حضور، مانند شعله‌ای در تاریکی، نشان‌دهنده نفوذ نور الهی در همه مراتب وجود است. ظلمت، ذیل نور بوده و مطلق نیست، بلکه مقید به مراتب ظهوری است.

درنگ: نور الهی، حتی در ظلمات حضور دارد و ظلمت، مقید به نور است.

۳. خلق ظلمات و نور

قرآن کریم، ظلمات و نور را مخلوق حق می‌داند: خَلَقَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ. این خلق، نشان‌دهنده وجودی بودن هر دو است. ظلمت، مانند نور، حقیقتی وجودی است و عدم، مفهومی ذهنی است که در عالم واقعیت جایگاهی ندارد.

درنگ: ظلمات و نور، هر دو مخلوق حق‌اند و وجودی واقعی دارند.

۴. جعل به معنای خلق

جعل، در عرفان، مترادف خلق است و به ظهور وجودی اشاره دارد. این دیدگاه، جعل را چون جریانی از فیض الهی می‌داند که موجودات را در مراتب تعینی متجلی می‌سازد. عدم، چون پهلوانی پنبه‌ای، واقعیتی ندارد و همه عالم، وجودات الهی‌اند.

درنگ: جعل، مترادف خلق است و به ظهور وجودی اشاره دارد.

۵. نور و نار: وحدت وجودی

نور و نار (آتش)، هر دو وجودی‌اند و به هم نزدیک‌اند. این دیدگاه، مانند دو روی یک سکه، نور و ظلمت را مراتب ظهور حق می‌داند که در وحدت وجودی به هم پیوند خورده‌اند. ظلمت مطلق وجود ندارد، زیرا همه‌چیز ذیل نور الهی است.

درنگ: نور و نار، هر دو وجودی‌اند و ظلمت، ذیل نور الهی است.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با تبیین وجودی بودن ظلمت و نور، و تأکید بر خلق هر دو توسط حق، به وحدت وجودی در عالم پرداخت. حضور نور در ظلمات، نفی عدم، و نزدیکی نور و نار، از نکات برجسته این بخش است که عالم را ظهورات یکپارچه حق می‌داند.

بخش ششم: نقد استبداد و دعوت به عدالت در جامعه اسلامی

۱. نقد استبداد دینی و اجتماعی

استبداد، حتی به بهانه الهی بودن، مردود است. این نقد، مانند نسیمی که غبار ظلم را می‌زداید، به سوءاستفاده از دین برای توجیه زورگویی اشاره دارد. جامعه اسلامی، باید پذیرای تنوع و گناه باشد، اما با حفظ حیثیت و عدالت، نه با زور و استبداد.

درنگ: استبداد، حتی به بهانه دین، مردود است و جامعه اسلامی باید عادلانه و پذیرای تنوع باشد.

۲. مسئولیت والدین و پرهیز از زور

والدین نباید کمبودهای خود را از فرزندان طلب کنند. این اصل، مانند درختی که میوه‌هایش را آزادانه به دیگران می‌بخشد، به عدالت در تربیت و پرهیز از فشار بر فرزندان تأکید دارد. استبداد در خانواده، مانند سایه‌ای سنگین، جوانان را به عصیان و فرار می‌کشاند.

درنگ: والدین نباید کمبودهای خود را از فرزندان طلب کنند و باید از زورگویی پرهیز کنند.

۳. انبیا و دعوت به کمال نسبی

انبیا، هرگز به زور یا معصومیت اجباری دعوت نکردند. آن‌ها، مانند باغبانانی مهربان، به کمال نسبی دعوت می‌کردند، نه به معصومیت مطلق. این دیدگاه، به ضرورت پرهیز از زور در هدایت و تربیت اشاره دارد و جامعه اسلامی را به پذیرش تنوع و حیثیت دعوت می‌کند.

درنگ: انبیا، به کمال نسبی دعوت می‌کردند و از زور و معصومیت اجباری پرهیز داشتند.

۴. حکمت الهی و نفی لا لعلته

هیچ‌چیز در عالم لا لعلت نیست؛ همه‌چیز علتی حکیمانه دارد. این نقد، دیدگاه متکلمان سنی مبنی بر گتره بودن عالم را رد می‌کند. عالم، چون ساعتی دقیق، با حکمت و عدالت الهی نظم یافته و هر چیز در جای خود معنا دارد.

درنگ: عالم، با حکمت الهی نظم یافته و هیچ‌چیز لا لعلت نیست.

۵. جامعه اسلامی و پذیرش تنوع

جامعه اسلامی، باید مانند باغی پرتنوع، پذیرای گناه و تفاوت‌ها باشد، اما با حفظ حیثیت و عدالت. این دیدگاه، مانند نسیمی که همه گل‌ها را نوازش می‌کند، به جامعیت و انصاف در جامعه اسلامی دعوت می‌کند و زورگویی را مردود می‌داند.

درنگ: جامعه اسلامی، باید پذیرای تنوع باشد و با حیثیت و عدالت اداره شود.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با نقد استبداد دینی و اجتماعی، به ضرورت عدالت و پذیرش تنوع در جامعه اسلامی پرداخت. دعوت انبیا به کمال نسبی، نفی لا لعلته، و تأکید بر حکمت الهی، از نکات برجسته این بخش است که عرفان را به سوی عدالت و انصاف هدایت می‌کند.

نتیجه‌گیری کلی

این اثر، با بازنویسی درس‌گفتار شماره 559 مصباح الانس، به تبیین جایگاه انسان کامل به‌عنوان مرکز دایره کونیه و ظرف ظهورات الهی پرداخت. مفهوم عمی، به‌عنوان نفس رحمانی، و نقد مفاهیم ظل، امکان، و جعل، عالم را ظهورات یکپارچه حق دانست. نقد احادیث بی‌اساس و دعوت به تطهیر عرفان، از نوآوری‌های این نوشتار است که عرفان را به علمی مدرن و شایسته تبدیل می‌کند. تأکید بر حکمت الهی، نفی استبداد، و دعوت به عدالت در جامعه اسلامی، این متن را به منبعی جامع برای پژوهشگران عرفان و الهیات تبدیل می‌کند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، انسان کامل در چه جایگاهی صاحب منصب و متمکن مطلق است؟

2. بر اساس متن، عبارت 'فمن یمت یرنی' به چه معناست؟

3. طبق متن، اولیای کامل چگونه روح خود را تسلیم می‌کنند؟

4. متن درسگفتار چه چیزی را درباره علم انسان کامل بیان می‌کند؟

5. طبق متن، چرا اولیای خدا به امور خلق فضولی نمی‌کنند؟

6. متن درسگفتار بیان می‌کند که انسان کامل در ظرف ناسوت نمی‌تواند به برزخ سرکشی کند.

7. طبق متن، اولیای کامل می‌توانند با اراده خود بمیرند و زنده شوند.

8. متن درسگفتار ادعا می‌کند که محبوبین قبل از تشکیل نطفه به علم تعین پیدا می‌کنند.

9. طبق متن، اولیای خدا از قدرت خود برای فضولی در امور خلق استفاده می‌کنند.

10. متن درسگفتار تأیید می‌کند که امر 'واسئل من ارسلنا' به معنای سؤال از علمای امت‌هاست.

11. تفاوت اصلی بین محبوبین و محبین در ظرف قرب طبق متن درسگفتار چیست؟

12. چرا اولیای کامل طبق متن در برابر خلق بی‌تفاوت رفتار می‌کنند؟

13. طبق متن، موت ارادی اولیای خدا چگونه رخ می‌دهد؟

14. متن درسگفتار چگونه تمکن انسان کامل را توصیف می‌کند؟

15. چرا عبارت 'واسئل من ارسلنا' طبق متن به معنای سؤال مستقیم از انبیای پیشین است؟

پاسخنامه

1. در حال ذاهبه و ثابته

2. هر که بمیرد مرا می‌بیند

3. با اراده خودشان

4. شامل علم بما کان و ما یکون است

5. به دلیل رعایت حرمت خلق

6. نادرست

7. درست

8. درست

9. نادرست

10. نادرست

11. محبوبین در رأس قرب قرار دارند و با علم و قدرت الهی به همه عوالم متصل‌اند، اما محبین در مراتب پایین‌تر هستند.

12. زیرا آنها حرمت خلق را رعایت می‌کنند و از قدرت خود برای فضولی استفاده نمی‌کنند.

13. اولیای خدا با اراده خود روح را تسلیم می‌کنند و پس از زیارت حق و اولیا می‌میرند.

14. تمکن انسان کامل به معنای توانایی او در حضور و محضر عوالم مختلف، چه در حال ذاهبه و چه ثابته، است.

15. زیرا انسان کامل با تمکن خود می‌تواند با انبیای پیشین اجتماع برقرار کند و مستقیماً از آنها سؤال کند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده