متن درس
تناسب وجودی در تأثیر و تأثر
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 573)
مقدمه: کاوش در حقیقت تأثیر و تأثر
درسگفتار شماره 573 از مجموعه گرانسنگ «مصباح الانس»، به بررسی یکی از پرسشهای بنیادین عرفان و فلسفه اسلامی، یعنی تمایز میان حقایق مؤثر و متأثر از منظر اثرگذاری، میپردازد. این پرسش، که در قالب سؤال شانزدهم مطرح شده، به چگونگی اثرگذاری موجودات بر یکدیگر با تأکید بر نقش تناسب وجودی در مراتب هستی مینگرد. عالم، چونان تار و پودی بههمپیوسته، شاهد اثرگذاری و تأثیرپذیری متقابل میان موجودات است، از حق تعالی تا انسان، و از آسمانها تا زمین. محور اصلی این درسگفتار، مفهوم تناسب وجودی است که شرط لازم برای هرگونه تأثیر و تأثر بهشمار میرود.
بخش نخست: مبانی نظری تأثیر و تأثر
پرسش بنیادین: تمایز حقایق مؤثر و متأثر
پرسش شانزدهم درسگفتار، به تمایز میان حقایق مؤثر (علتها) و متأثر (معلولها) در حوزه انسانی از منظر اثرگذاری میپردازد. این سؤال، ریشه در مباحث فلسفی و عرفانی دارد که رابطه علّی و معلولی را در چارچوب تناسب وجودی تحلیل میکنند. چگونه میتوان دریافت که چه موجودی بر چه موجودی اثر میگذارد و این اثرگذاری چگونه رخ میدهد؟ پاسخ این پرسش، در فهم تناسب وجودی میان مؤثر و متأثر نهفته است. گویی عالم، کتابی است که هر سطر آن، حکایت از هماهنگی میان علت و معلول دارد.
درنگ: تمایز میان حقایق مؤثر و متأثر، در گرو شناخت تناسب وجودی میان آنهاست که شرط لازم اثرگذاری بهشمار میرود.
تناسب وجودی: شرط اثرگذاری
اثرگذاری میان موجودات، تنها در پرتو تناسب وجودی میان مؤثر و متأثر ممکن است. بدون این تناسب، هیچ تأثیری رخ نمیدهد. این تناسب، میتواند در مراتب مختلف وجودی، از حق تعالی تا موجودات، و در سطوح کلان و جزئی، ظاهر و باطن، برقرار باشد. برای مثال، آب در خاک اثر میگذارد، زیرا میان آنها تناسبی وجود دارد، اما در شیشه تأثیری ندارد، زیرا تناسبی میانشان نیست. این اصل، چونان کلیدی است که قفل راز اثرگذاری در عالم را میگشاید.
جهانشمولی اثرگذاری
اثرگذاری، ویژگیای جهانشمول در عالم هستی است. تمامی موجودات، از حق تعالی تا انسان، آسمانها تا زمین، و از ظواهر تا بواطن، با تناسب خاص خود در یکدیگر اثر میگذارند. این اثرگذاری، در مراتب گوناگون، از علل روحانی تا علل مادی، و از کلیات تا جزئیات، جریان دارد. گویی عالم، شبکهای است که هر گره آن، با گرههای دیگر در ارتباطی هماهنگ قرار دارد.
درنگ: اثرگذاری، ویژگیای جهانشمول است که در تمامی مراتب وجودی، با تناسب خاص خود، رخ میدهد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با تبیین مبانی نظری تأثیر و تأثر، بر نقش بنیادین تناسب وجودی در اثرگذاری تأکید میکند. پرسش تمایز میان حقایق مؤثر و متأثر، در پرتو این تناسب پاسخ مییابد. اثرگذاری، ویژگیای جهانشمول است که در همه مراتب هستی جریان دارد. این مفاهیم، بنیانی برای فهم رابطه میان موجودات در عالم فراهم میسازند.
بخش دوم: مراتب تناسب و اتحاد وجودی
تناسب و نفی مغایرت ذاتی
اثرگذاری، تنها زمانی ممکن است که میان مؤثر و متأثر، مغایرت ذاتی وجود نداشته باشد. فراتر از نبود مغایرت، تناسب یا حتی اتحاد ذاتی میان آنها برقرار است. این اتحاد ذاتی، بالاترین مرتبه تناسب است که در آن، مؤثر و متأثر در ذات الهی یکی میشوند. این دیدگاه، با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد که تمامی موجودات را مظاهر حق تعالی میبیند. گویی هر اثرگذاری، جلوهای از وحدت ذاتی در مراتب خلقی است.
درنگ: اثرگذاری، مستلزم نبود مغایرت ذاتی و وجود تناسب یا اتحاد ذاتی میان مؤثر و متأثر است.
تضاد و تناسب
حتی در صورت وجود تضاد ظاهری میان موجودات، اثرگذاری از طریق تناسب رخ میدهد. اصل «الأشیاء تُعرف بأضدادها» (چیزها با اضدادشان شناخته میشوند) نشان میدهد که تضاد ظاهری، در باطن خود، نوعی تناسب دارد. برای مثال، انسان از بیادبی، ادب میآموزد، زیرا میان این دو، تناسبی وجودی نهفته است. گویی تضاد، نقابی است که تناسب را در پس خود پنهان کرده است.
مراتب تناسب در عالم
تناسب، در مراتب گوناگون عالم، از علل سماوی تا علل ارضی، و از کلیات تا جزئیات، ظاهر میشود. این تناسب، میتواند از طریق تخالف، توافق یا وحدت برقرار شود. هر موجود، با توجه به مرتبه وجودی خود، در دیگری اثر میگذارد یا از آن متأثر میشود. گویی عالم، آینهای است که هر جزء آن، بازتابی از کل را در خود دارد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با بررسی مراتب تناسب، بر نبود مغایرت ذاتی و وجود اتحاد وجودی در اثرگذاری تأکید میکند. حتی تضاد ظاهری، در باطن خود، تناسبی نهفته دارد. این تناسب، در مراتب گوناگون عالم جریان دارد و اثرگذاری را ممکن میسازد. این مفاهیم، پیوستگی وجودی عالم را در چارچوب وحدت وجود تبیین میکنند.
بخش سوم: اثرگذاری متقابل انسان و عالم
رابطه متقابل انسان و عالم
انسان و عالم، در رابطهای متقابل از اثرگذاری و تأثیرپذیری قرار دارند. اثرگذاری عالم بر انسان، صریح و آشکار است، مانند تأثیر نور خورشید بر چشم یا گرمای هوا بر بدن. در مقابل، اثرگذاری انسان بر عالم، کند و غیرمستقیم است، مانند تأثیر تنفس انسان بر لایه اوزون. این رابطه، چونان رقصی هماهنگ میان انسان و عالم است که هر یک، در دیگری اثر میگذارد.
درنگ: انسان و عالم در رابطهای متقابل قرار دارند؛ اثرگذاری عالم بر انسان صریح و اثرگذاری انسان بر عالم کند است.
آباء علمیات و امهات سفلیات
مؤثرات در عالم، به دو دسته آباء علمیات (علل روحانی مانند لوح و قلم) و امهات سفلیات (علل مادی مانند عناصر اربعه) تقسیم میشوند. آباء علمیات، چونان پدرانی آسمانی، و امهات سفلیات، چونان مادرانی زمینی، با تناسب خاص خود در موجودات اثر میگذارند. برای مثال، لوح و قلم، علل روحانیاند که در مراتب وجودی اثر میگذارند، و عناصر، علل مادیاند که قوای جسمانی را شکل میدهند.
ساختار وجودی انسان و اثرپذیری
انسان، بهعنوان موجودی مرکب، از آباء علمیات و امهات سفلیات اثر میپذیرد. قوای کلی، اعضاء رئیسه و قواعد نشأت انسان، نتیجه اثرگذاری این علل است. برای مثال، عناصر مادی، در ترکیب با علل روحانی، جسم و روح انسان را پدید میآورند. گویی انسان، تابلویی است که قلم الهی با رنگهای آسمانی و زمینی بر آن نقش بسته است.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با تبیین رابطه متقابل انسان و عالم، اثرگذاری صریح عالم بر انسان و اثرگذاری کند انسان بر عالم را نشان میدهد. آباء علمیات و امهات سفلیات، با تناسب خاص خود، در انسان اثر میگذارند و ساختار وجودی او را شکل میدهند. این مفاهیم، پیوستگی انسان و عالم را در نظام هستی تبیین میکنند.
بخش چهارم: ادب عارف و سیر به سوی حق
ادب عارف: شناخت رب و حال
ادب عارف در سلوک، شناخت رب در هر حال و وقت است. عارف باید بداند که در هر موقعیت وجودی، کدام رب (مظهر اسم الهی) بر او حاکم است و چگونه باید با آن تعامل کند. این شناخت، چونان چراغی است که راه سالک را در تاریکی مراتب وجود روشن میسازد. عارف، با معرفت به اسماء الهی، در هر لحظه با مظهر مناسب ارتباط برقرار میکند.
درنگ: ادب عارف، در شناخت رب در هر حال و وقت و تعامل با مظهر مناسب اسم الهی است.
سیر به سوی حق از طریق رب جزئی
عبادت حق مطلق، از طریق مظاهر جزئی (ربهای جزئی) صورت میگیرد. برای مثال، بیمار با توسل به اسم «شافی» و گمراه با توسل به اسم «هادی»، به سوی حق مطلق سیر میکند. قرآن کریم در اینباره میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا﴾ (اعراف: ۱۸۰، : «و برای خدا نامهای نیکوست، پس او را با آنها بخوانید»). این آیه، بر اهمیت توسل به اسماء حسنی در سیر الی الله تأکید دارد. گویی هر اسم الهی، دری است که به سوی حق مطلق گشوده میشود.
تأثیر رب جزئی در سلوک
رب جزئی، مظهر اسم الهی است که سالک را به سوی حق هدایت میکند. بیمار، از طریق طبیب و دارو، که مظهر اسم «شافی» هستند، به سوی حق سیر میکند. گمراه، از طریق هدایت، که مظهر اسم «هادی» است، راه مییابد. این ربهای جزئی، چونان پلهایی هستند که سالک را از جزء به کل میرسانند.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تبیین ادب عارف و سیر به سوی حق، بر شناخت رب در هر حال و وقت تأکید میکند. عبادت حق مطلق، از طریق ربهای جزئی صورت میگیرد که مظاهر اسماء الهیاند. این مفاهیم، راه سلوک عارف را در پرتو معرفت به اسماء حسنی روشن میسازند.
بخش پنجم: انسان کامل و تمایز از غیرکامل
تمایز انسان کامل و غیرکامل
انسان کامل (اولیای الهی) با انسان غیرکامل در نحوه تعامل با ربهای جزئی متفاوت است. انسان کامل، به دلیل معرفت کامل و اتصال به احدیت جمع، به ربهای جزئی وابسته نمیشود، بلکه سیر او به سوی وجود مطلق است. انسان غیرکامل، محدود به ربهای جزئی است و از مرتبه جمع بیبهره میماند. گویی انسان کامل، چونان عقابی است که در آسمان احدیت پرواز میکند، در حالی که غیرکامل، در بند زمین جزئیت گرفتار است.
درنگ: انسان کامل، به دلیل معرفت به احدیت جمع، از وابستگی به ربهای جزئی مبراست، برخلاف غیرکامل.
تشبه ظاهری اولیای کامل
اولیای کامل، برای همراهی با خلق، خود را در قالبهای ظاهری و مردمی نشان میدهند، در حالی که باطن آنها از این قالبها فراتر است. این تشبه ظاهری، برای حفظ ارتباط با مردم است تا از آنها فاصله نگیرند. برای مثال، اولیای کامل در بازارها راه میروند و غذا میخورند، اما این امور برای آنها صوری است، نه حقیقی. گویی آنها، چونان بازیگرانی هستند که نقابی مردمی بر چهره دارند، اما روحشان در عالم الهی سیر میکند.
کن فی الناس و لا تکن معهم
اصل «کن فی الناس و لا تکن معهم» (با مردم باش، اما از آنها جدا باش)، ویژگی اولیای کامل است. آنها با مردماند، اما دلشان با حق است. این جدایی باطنی، آنها را از قید ناسوت رها میسازد، در حالی که ظاهرشان با خلق همنوا میماند. گویی اولیای کامل، چونان نسیمی هستند که در میان مردم میوزد، اما به هیچ خاکی نمیچسبد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با تبیین تمایز انسان کامل و غیرکامل، بر معرفت انسان کامل به احدیت جمع تأکید میکند. اولیای کامل، با تشبه ظاهری، با خلق همراه میشوند، اما باطن آنها از ناسوت مبراست. این مفاهیم، جایگاه بیهمتای انسان کامل را در سلوک عرفانی تبیین میکنند.
بخش ششم: تنوع و اقتدار در اثرگذاری
تنوع و اختلاف در اثرگذاری
تنوع و اختلاف در اثرگذاری، نتیجه تناسب و تنافر میان موجودات است. برای مثال، سنگ در شیشه اثر میگذارد، اما شیشه در سنگ تأثیری ندارد. این تنوع، به ویژگیهای وجودی هر موجود بستگی دارد که خداوند در آنها قرار داده است. گویی عالم، باغی است که هر گل آن، عطری خاص دارد و با گل دیگر متفاوت است.
درنگ: تنوع در اثرگذاری، نتیجه تناسب و تنافر میان موجودات است که به ویژگیهای وجودی آنها بستگی دارد.
اقتدار و اثرگذاری
هرچه اقتدار وجودی موجودی بیشتر باشد، اثرگذاری آن نیز افزونتر است. موجودات با قدرت بیشتر، اثرگذاری قویتری دارند، و موجودات با قدرت کمتر، اثرپذیری بیشتری نشان میدهند. این اصل، چونان قانون طبیعت است که در مراتب وجودی عالم جاری است.
ثبات اثرگذاری در عالم
اثرگذاری و تأثیرپذیری در عالم، امری ثابت و غیرجعلی است که خداوند در موجودات قرار داده است. این ثبات، ریشه در حقیقت الهی دارد و از اعتبارات بشری مبراست. گویی اثرگذاری، امضای الهی بر پیکره عالم است که هیچگاه محو نمیشود.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، با بررسی تنوع و اقتدار در اثرگذاری، بر نقش تناسب و تنافر در ایجاد تفاوتهای اثرگذاری تأکید میکند. اقتدار وجودی، اثرگذاری را تقویت میکند، و ثبات اثرگذاری، نشانهای از حکمت الهی است. این مفاهیم، نظاممندی عالم را در چارچوب تناسب وجودی تبیین میکنند.
جمعبندی نهایی
درسگفتار شماره 573 «مصباح الانس»، با کاوش در تمایز میان حقایق مؤثر و متأثر، نقش بنیادین تناسب وجودی را در اثرگذاری و تأثیرپذیری تبیین میکند. عالم، شبکهای بههمپیوسته از اثرگذاریهای متقابل است که از حق تعالی تا انسان و از آسمانها تا زمین جریان دارد. تناسب، شرط لازم اثرگذاری است و حتی در تضاد ظاهری، تناسبی باطنی نهفته است. انسان و عالم، در رابطهای متقابل قرار دارند، و آباء علمیات و امهات سفلیات، با تناسب خاص خود، در موجودات اثر میگذارند. ادب عارف، در شناخت رب در هر حال و وقت، و سیر به سوی حق از طریق ربهای جزئی است. انسان کامل، با معرفت به احدیت جمع، از غیرکامل متمایز میشود و با تشبه ظاهری، با خلق همراه میماند. تنوع و اقتدار در اثرگذاری، نظاممندی عالم را نشان میدهد.
با نظارت صادق خادمی