متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 592)
دیباچه
در گستره عرفان اسلامی، مقام انسان کامل جایگاهی بس والا دارد. این مقام، که در آن انسان به مرتبهای از کمال وجودی میرسد که آینه تمامنمای ذات، اسما و صفات ربوبی میگردد، در متون عرفانی با ژرفایی بیمانند تبیین شده است. درسگفتار شماره 592 از مجموعه سخنان آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با محوریت کتاب شریف مصباح الانس، به کاوش در مفهوم استخلاف انسان کامل پرداخته و رابطه متقابل میان عبد و رب را در پرتو احتجاب به رب و وصول به قرب ذاتی بررسی کرده است.
انسان کامل، چونان دریایی بیکران، تمامی شئون وجودیاش را به اراده الهی میسپارد و با طلب خلافت ذاتی حق، خود را از قیود نفسانی آزاد میسازد. این مقام، که در آن خدا همچون همراهی در سفر وجودی و خلیفهای در اهل، مال و ولد انسان ظاهر میشود، نشانهای از تسلیم کامل و وصول به قرب ذاتی است. در این مسیر، احتجاب به رب، چونان غرق شدن در نوری بیانتها، انسان را از خود بیخود کرده و به ذات الهی متصل میسازد.
بخش نخست: مقام استخلاف و رابطه متقابل عبد و رب
مفهوم استخلاف در عرفان اسلامی
درسگفتار با تسمیه آغاز میشود: «بسم الله الرحمن الرحیم»، که نشانهای از تقدس و محوریت الهی بحث است. استخلاف، بهعنوان یکی از صفات کلیدی انسان کامل، مقامی است که در آن انسان خدا را خلیفه خود قرار میدهد و متقابلاً، خدا او را خلیفه خویش میسازد. این مقام، چونان پلی میان عبد و رب، رابطهای دوسویه را برقرار میسازد که در آن، انسان با تسلیم کامل به اراده الهی، به مرتبهای از کمال میرسد که مظهر اسما و صفات ربوبی میگردد.
استخلاف بر دو قسم است: استخلاف عبدی و استخلاف حقی. استخلاف عبدی، هنگامی است که سالک به مقامی میرسد که خدا را وکیل و متولی امور خویش قرار میدهد، چنانکه در دعای شریف آمده است: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ وَالْخَلِيفَةُ فِي الْأَهْلِ». این تسلیم، چونان واگذاری کشتی شکستهای به امواج دریای الهی، انسان را از دغدغههای ناسوتی آزاد میسازد. استخلاف حقی، اما، مقامی است که خدا انسان کامل را خلیفه خویش در زمین قرار میدهد، چنانکه در قرآن کریم آمده است: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي [مطلب حذف شد] : «من در زمین جانشینی قرار میدهم»).
درنگ: استخلاف، رابطهای دوسویه میان عبد و رب است که در آن، انسان کامل با واگذاری امور به خدا (استخلاف عبدی) و انتخاب شدن توسط خدا (استخلاف حقی)، به مظهر اسما و صفات الهی تبدیل میشود.
استخلاف عبدی: تسلیم به اراده الهی
استخلاف عبدی، مقامی است که سالک با اعتماد کامل به تدبیر الهی، خدا را خلیفه خود در تمامی شئون زندگی، از جمله اهل، مال و ولد، قرار میدهد. این تسلیم، چونان سپردن زورقی شکسته به طوفانهای الهی، نشانه رهایی از قیود نفسانی و پذیرش کامل اراده ربوبی است. انسان کامل در این مقام، از اضطرابهای دنیوی آزاد شده و خود را به خدا میسپارد، چنانکه در دعای شریف آمده: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ وَالْخَلِيفَةُ فِي الْأَهْلِ وَالْمَالِ وَالْوَلَدِ».
این تسلیم، با آیه شریفه «نِعْمَ الْمَوْلَىٰ [مطلب حذف شد] : «چه نیکو مولا و چه نیکو یاوری است») همخوانی دارد که خدا را بهترین وکیل و سرپرست معرفی میکند. انسان کامل، با این اعتماد، به آرامشی وجودی دست مییابد که او را از دغدغههای روزمره آزاد میسازد.
استخلاف حقی: انتخاب الهی انسان کامل
استخلاف حقی، مقامی است که خدا انسان کامل را خلیفه خویش در زمین قرار میدهد تا نماینده دین و اراده الهی باشد. این مقام، چونان تاجی بر سر انسان کامل، نشانه انتخاب الهی و کمال ذاتی اوست. چنانکه در قرآن کریم آمده: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً [مطلب حذف شد] : «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند»). انسان کامل در این مقام، مظهر اسما و صفات الهی شده و بهعنوان امام، هدایت خلق را بر عهده میگیرد.
درنگ: استخلاف حقی، انتخاب الهی انسان کامل بهعنوان خلیفه در زمین است که او را به مظهر اسما و صفات ربوبی و هدایتگر خلق تبدیل میسازد.
تفاوت و ارتباط استخلاف حقی و عبدی
استخلاف عبدی و حقی، دو روی یک سکهاند که در ظرف کمال انسان کامل محقق میشوند. استخلاف عبدی، تسلیم انسان به خدا و واگذاری امور به اوست، در حالی که استخلاف حقی، انتخاب انسان توسط خدا بهعنوان خلیفه است. این دو، چونان دو آینه متقابل، یکدیگر را بازتاب میدهند. تا انسان خدا را خلیفه خود قرار ندهد، خدا او را خلیفه خویش نمیسازد. این رابطه دوسویه، با آیه شریفه «اللَّهُ وَلِيُّ [مطلب حذف شد] : «خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند») همخوانی دارد که سرپرستی خدا را به ایمان و تسلیم انسان وابسته میسازد.
استخلاف عبدی، مقدمهای برای استخلاف حقی است. انسان کامل، با پذیرش خلافت الهی در تمامی شئون زندگی، خود را برای انتخاب الهی آماده میسازد. این آمادگی، چونان خاکی حاصلخیز، زمینهساز رویش مقام خلافت الهی میشود.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با تبیین مفهوم استخلاف و انواع آن، رابطه متقابل میان عبد و رب را در مسیر کمال وجودی انسان روشن ساخت. استخلاف عبدی، نشانه تسلیم کامل انسان به اراده الهی است که او را از قیود نفسانی آزاد میکند، در حالی که استخلاف حقی، انتخاب الهی انسان بهعنوان خلیفه در زمین است. این دو مقام، در ظرف کمال انسان کامل، به وحدتی ژرف میرسند که او را به مظهر اسما و صفات الهی تبدیل میسازد.
بخش دوم: احتجاب به رب و مراتب آن
احتجاب به رب: غرق شدن در نور الهی
انسان کامل، در مسیر وصول به کمال، محتجب به رب میشود. این احتجاب، چونان خیره شدن به نوری بیانتها، انسان را از رؤیت خود محروم ساخته و او را در عظمت رب مستغرق میکند. چنانکه در متن اصلی آمده: «ان تكون محتجبآ بربه»، انسان کامل پس از وصول به مقام استخلاف، به مرتبهای میرسد که حتی اسما و صفات الهی برای او حجاب میشوند. این احتجاب، نشانه قرب ذاتی است که در آن، انسان از خود بیخود شده و در ذات الهی مستغرق میگردد.
این مفهوم، با آیه شریفه «اللَّهُ نُورُ [مطلب حذف شد] : «خدا نور آسمانها و زمین است») همخوانی دارد که نور الهی را عامل رؤیت و احتجاب معرفی میکند. انسان کامل، چونان ستارهای در برابر خورشید، در نور رب غرق شده و خود را در برابر عظمت او گم میکند.
درنگ: احتجاب به رب، غرق شدن انسان کامل در نور الهی است که او را از رؤیت خود محروم ساخته و به قرب ذاتی رهنمون میسازد.
مراتب احتجاب: از خلقی تا نوری
احتجاب، مراتب گوناگونی دارد: احتجاب خلقی، حقی، نقصی، کمالی، ظلمتی و نوری. احتجاب خلقی، هنگامی است که انسان در قیود ناسوتی گرفتار میشود، در حالی که احتجاب نوری، مرتبهای است که نور الهی، انسان را از رؤیت خود محروم میسازد. انسان کامل، با عبور از این مراتب، به احتجاب نوری میرسد که در آن، حتی اسما و صفات الهی برای او حجاب میشوند. این مقام، چونان قلهای رفیع، نشانه وصول به ذات الهی است.
متن اصلی، با اشاره به این مراتب، تأکید دارد که انسان کامل، با وصول به قرب ذاتی، از تمامی حجابها عبور کرده و به ذات الهی متصل میشود. این اتصال، با آیه شریفه «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ [مطلب حذف شد] : «و ما به او از رگ گردنش نزدیکتریم») همخوانی دارد که قرب بیمانند الهی را نشان میدهد.
نقد نسخههای بدل و اصلاح عبارات
درسگفتار به نقد نسخههای بدل، بهویژه توسط مرحوم عشکوری، پرداخته و تأکید دارد که عبارت «محتجبًا بربک» به اشتباه جایگزین «محتجبًا بربه» شده است. این اصلاح، چونان زدودن غبار از آینه، برای حفظ معنای دقیق عرفانی ضروری است. عبارت «محتجبًا بربه»، به معنای احتجاب به خدا به طور کلی است، در حالی که «محتجبًا بربک» به معنای احتجاب به رب خاص انسان است که معنای متفاوتی دارد.
قونوی، بهعنوان شارحی دقیقتر از محیالدین ابن عربی، با اصلاح عبارات، معانی عرفانی را صاف و شفاف کرده است. این کار، مانند «زیر آب زدن» لجنهای خزینه، به پاکسازی معانی از ابهامات کمک کرده و اصالت متون عرفانی را حفظ مینماید. این دقت، نشانهای از اهمیت حفظ ظرافتهای زبانی و معنایی در متون عرفانی است.
درنگ: اصلاح عبارات توسط قونوی، معانی عرفانی را از ابهامات پاک کرده و اصالت متون را حفظ مینماید، چنانکه عبارت «محتجبًا بربه» معنای دقیقتری از احتجاب به خدا ارائه میدهد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با تبیین احتجاب به رب و مراتب آن، نشان داد که انسان کامل، با غرق شدن در نور الهی، از رؤیت خود محروم شده و به قرب ذاتی میرسد. این احتجاب، که در مراتب خلقی، حقی، نقصی، کمالی، ظلمتی و نوری ظاهر میشود، اوج سلوک عرفانی است. نقد نسخههای بدل و اصلاح عبارات توسط قونوی، اهمیت دقت در حفظ اصالت متون عرفانی را روشن ساخت.
بخش سوم: خدا بهعنوان صاحب فی السفر و خلیفه در اهل، مال و ولد
خدا: همراه در سفر وجودی
درسگفتار با استناد به دعای شریف «اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ»، خدا را همراه دائمی انسان در سفر وجودی معرفی میکند. این همراهی، چونان مادری مهربان که فرزندش را در آغوش میگیرد، نشانه رحمت و رحیمیت الهی است که هیچکس را در مسیر سلوک تنها نمیگذارد. انسان کامل، با این آگاهی، از احساس تنهایی و گمراهی رها شده و به مقصد الهی هدایت میشود.
این مفهوم، با آیه شریفه «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ [مطلب حذف شد] : «و او با شماست هر کجا که باشید») همخوانی دارد که حضور دائمی خدا را در تمامی شئون زندگی تأکید میکند.
درنگ: خدا، بهعنوان صاحب فی السفر، همراه دائمی انسان در مسیر وجودی است که با رحمت بیکران خود، او را به مقصد الهی هدایت میکند.
خلافت الهی در اهل، مال و ولد
خدا نهتنها در سفر وجودی همراه انسان است، بلکه خلیفه او در اهل، مال و ولد نیز هست. این خلافت، چونان چتری فراگیر، تمامی شئون زندگی انسان را در بر میگیرد و او را از دغدغههای دنیوی آزاد میسازد. انسان کامل، با واگذاری این امور به خدا، از اضطرابهای روزمره، مانند نگرانی برای خانواده یا معاش، رها شده و به تمرکز بر سلوک الهی میرسد.
این خلافت، با آیه شریفه
درنگ: شجاعت انسان کامل در خروج از تعلقات دنیوی، نشانه تسلیم کامل به اراده الهی است که او را به سوی مقاصد عالی هدایت میکند.