متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 614)
مقدمه
در عرفان اسلامی، مقام انسان کامل بهعنوان مظهر تام اسما و صفات الهی، جایگاهی بیبدیل دارد که قلب او، آینهای برای تجلی حق و ظرف ظهور همه عالم هستی است. درسگفتار شماره 614 از سلسله درسگفتارهای *مصباح الانس*، ارائهشده توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین عمیق این مقام والا پرداخته و با طرح اشکالی در باب محاذات نفس سالک با حق، به پاسخگویی دقیق و جامع به آن میپردازد. این اشکال، که از منظر ظاهری به نفی عواطف و جزئیت در قلب انسان کامل اشاره دارد، فرصتی است برای روشنسازی حقیقت شهود وحدت در این مقام. در این راستا، اصل فلسفی-عرفانی «کل شیء فیه کل شیء» بهعنوان محور بحث، همراه با تمثیلات و شواهد عرفانی، برای تبیین جامعیت قلب انسان کامل مورد استناد قرار گرفته است.
بخش اول: محاذات نفس سالک و شهود حق
طرح اشکال: نفی جزئیت در قلب سالک
درسگفتار با طرح اشکالی عمیق آغاز میشود که به محاذات نفس سالک با حق تعالی میپردازد. فرض بر این است که اگر قلب سالک تنها حق را ببیند و همه عالم هستی در ظرف دل او به خدا رجوع کند، جایی برای جزئیت، مانند محبت به فرزند، وطن، یا امور مادی، باقی نمیماند. این اشکال، به سوءتفاهمی در باب مقام انسان کامل اشاره دارد که گویی شهود حق، او را از عواطف انسانی محروم میسازد و به موجودی بیتفاوت و بیرحم بدل میکند. چنین تصوری، انسان کامل را با افراد بیعاطفه و دنیاپرست همردیف میسازد، با این تفاوت که او تنها خدا را دوست دارد و دیگران هیچ را.
درنگ: اشکال بر محاذات نفس سالک، به این سوءتفاهم اشاره دارد که شهود حق، جزئیت و عواطف انسانی را نفی میکند، حال آنکه انسان کامل، جزئیت را در ظرف کلیت و به معیت حق مشاهده میکند. |
این اشکال، که ریشه در فهم ظاهری از مقام وحدت شهودی دارد، نیازمند پاسخی دقیق است که نهتنها حقیقت شهود حق را روشن سازد، بلکه جایگاه عواطف و جزئیت را در قلب انسان کامل تبیین کند. پاسخ درسگفتار، با استناد به اصل عرفانی «کل شیء فیه کل شیء»، نشان میدهد که انسان کامل، نهتنها از عواطف محروم نیست، بلکه محبتی متعالیتر و عمیقتر به خلق دارد.
محاذات نفس و شهود وحدت
محاذات نفس سالک با حق، به معنای آن است که قلب او، آینهای صافی برای تجلی ذات الهی میشود. در این مقام، هرچه به دل انسان کامل وارد شود—از علم، مال، فرزند، یا هر شیء دیگر—رسول خدا بوده و او را به شهود حق هدایت میکند. به تعبیر درسگفتار، «هرچه به دلش میآید، در واقع رسولاند، میرسانند خدا را». این ویژگی، نشاندهنده مقام وحدت شهودی است که در آن، سالک جز خدا هیچ نمیبیند و همه عالم هستی در قلب او مظهر حق میشود.
این شهود، مانند نوری است که بر آینهای زلال میتابد و جز نور، چیزی در آن منعکس نمیشود. قلب انسان کامل، با محو تعینات نفسانی، به ظرفی بدل میشود که همه عالم را در نسبت با حق میبیند. این مقام، نهتنها نافی عواطف نیست، بلکه عواطف را در قالبی متعالی و الهی متجلی میسازد.
رسالت عالم هستی در قلب انسان کامل
درسگفتار تأکید میکند که تمام موجودات عالم، در قلب انسان کامل، نقش رسول را ایفا میکنند. هر پدیدهای، از کوچکترین شیء تا بزرگترین حادثه، در این مقام، مظهری از حق است که سالک را به سوی ذات الهی سوق میدهد. به تعبیر متن، «همه عالم هستی رسول خدا هستند، خدا را به دل عارف میرسانند». این دیدگاه، به وحدت وجودی عالم اشاره دارد که در آن، هر جزء، آیتی است برای رجوع به کل.
مانند رودی که همه قطراتش به سوی دریا رواناند، هر جزء عالم در قلب انسان کامل به سوی حق جاری میشود. این رسالت، نهتنها عالم را از بیمعنایی رها میسازد، بلکه آن را به کتابی الهی بدل میکند که هر صفحهاش، نامی از اسمای حق را نجوا میکند.
جمعبندی بخش اول
محاذات نفس سالک با حق، به معنای شهود وحدت در قلب انسان کامل است که همه عالم را مظهر حق میبیند. اشکال بر نفی جزئیت، با پاسخ درسگفتار روشن میشود که انسان کامل، جزئیت را در ظرف کلیت و به معیت حق مشاهده میکند. عالم هستی، در این مقام، رسول خدا بوده و هر پدیده، سالک را به سوی حق هدایت میکند. این تبیین، جایگاه متعالی انسان کامل را بهعنوان مظهر اسما و صفات الهی روشن میسازد.
بخش دوم: جزئیت و کلیت در مقام انسان کامل
نفی جزئیت بهماهو جزئیت
درسگفتار، با تبیین اصل عرفانی «کل شیء فیه کل شیء»، به پاسخ اشکال میپردازد که قلب انسان کامل، جزئیت بهماهو جزئیت را نمیبیند، بلکه آن را در ظرف کلیت و به معیت حق مشاهده میکند. به تعبیر متن، «جزئی بماهو جزئی نیست، ولی جزئی به ظرف کلی هست». این تمایز، نشاندهنده سعه وجودی انسان کامل است که با قلب جامع خود، همه عالم را در نسبت با حق میبیند.
این مقام، مانند دریایی است که هر قطره در آن، نه بهتنهایی، بلکه در وحدت با دریا معنا مییابد. انسان کامل، با رهایی از محدودیتهای نفسانی، جزئیت را در کلیت حق متجلی میسازد و از توهم استقلال جزئیت آزاد میشود.
درنگ: انسان کامل، جزئیت را بهماهو جزئیت نمیبیند، بلکه آن را در ظرف کلیت و به معیت حق مشاهده میکند، که این امر او را از محدودیتهای نفسانی رها میسازد. |
اصل کل شیء فیه کل شیء
اصل فلسفی-عرفانی «کل شیء فیه کل شیء»، محور تبیین درسگفتار است که نشان میدهد تمام عالم هستی، به ظرف حق، در قلب انسان کامل موجود است. این اصل، به جامعیت انسان کامل اشاره دارد که قلب او، مانند آینهای است که همه حقایق عالم را در خود منعکس میکند. به تعبیر متن، «هر چیزی در آن چیز، همه چیز هست».
این جامعیت، مانند آسمانی است که همه ستارگان در آن جای دارند، اما هیچ ستارهای بهتنهایی معنا نمییابد. انسان کامل، با سعه وجودی، همه عالم را در وحدت حق میبیند و جزئیت را در کلیت متجلی میسازد.
توهم جزئیت در اهل دنیا
درسگفتار، با نقد دیدگاه اهل دنیا، تأکید میکند که آنها جزئیت را بهماهو جزئیت میپندارند و گمان میکنند محبت به فرزند، مال، یا قدرت، مستقل از حق است. به تعبیر متن، «اهل دنیا خیال میکنند که جزئی بماهو جزئی دارند». این توهم، ریشه در محدودیت ادراک نفسانی دارد که جزئیت را بدون اتصال به کلیت معنا میکند.
این توهم، مانند سایهای است که خود را اصل میپندارد، حال آنکه بدون نور، هیچ هویتی ندارد. اهل دنیا، با توقف در سطح ظاهر، از حقیقت کلیت حق محروم میمانند و جزئیت را بت خویش میسازند.
وجود جزئیت در ظرف کلی
درسگفتار، با تمثیلی روشن، نشان میدهد که جزئیت، مانند زید و عمر، تنها در ظرف کلی انسانیت معنا مییابد. بدون کلیت، جزئیت هویتی ندارد، همانگونه که بدون مفهوم انسان، زید یا عمر معنایی نمییابد. به تعبیر متن، «اگر انسان را از ذهنت برداری، دیگر زید معنا پیدا نمیکند».
این رابطه، مانند شاخهای است که تنها در اتصال به درخت حیات دارد. انسان کامل، با قلب جامع خود، جزئیت را در ظرف کلی حق تثبیت میکند و از محدودیتهای نفسانی رها میشود.
جمعبندی بخش دوم
جزئیت در قلب انسان کامل، نه بهماهو جزئیت، بلکه در ظرف کلیت و به معیت حق موجود است. اصل «کل شیء فیه کل شیء»، جامعیت قلب انسان کامل را نشان میدهد که همه عالم را در وحدت حق متجلی میسازد. اهل دنیا، با توهم استقلال جزئیت، از حقیقت کلیت محروم میمانند، حال آنکه انسان کامل، جزئیت را در نسبت با حق میبیند و از محدودیتها آزاد میشود.
بخش سوم: محبت و عواطف انسان کامل
محبت اولیای خدا به خلق
درسگفتار تأکید میکند که اولیای الهی، به ظرف حق، خلق و عالم را بیش از اهل دنیا دوست دارند. این محبت، برخاسته از شهود حق در خلق است که اولیا را به محبتی متعالی و فراگیر رهنمون میسازد. به تعبیر متن، «اولیا خدا، به ظرف خدا، اولادشان را بیشتر از دیگران دوست دارند».
این محبت، مانند نوری است که از خورشید حق ساطع شده و همه موجودات را در پرتو خود روشن میکند. اولیای خدا، با شهود حق در خلق، محبتی الهی دارند که فراتر از تعلقات نفسانی است.
درنگ: اولیای خدا، به دلیل شهود حق در خلق، محبتی متعالی و عمیقتر به عالم و خلق دارند که فراتر از محبت نفسانی اهل دنیاست. |
تفاوت مومن و اهل دنیا در محبت
درسگفتار، با مقایسه مومن و اهل دنیا، نشان میدهد که اهل دنیا، محبت به فرزند یا مال را مستقل میپندارند، حال آنکه مومن، همه چیز را در ظرف حق دوست دارد. به تعبیر متن، «مومن میگوید من تمام اینها را به ظرف حق دارم و میبینم». این تفاوت، به اختلاف در مراتب ادراک و شهود اشاره دارد.
محبت مومن، مانند رودی است که به دریا میریزد و در آن گم میشود، حال آنکه محبت اهل دنیا، مانند برکهای است که در خود محصور میماند. مومن، با اتصال به حق، محبتی متعالی دارد که همه عالم را در بر میگیرد.
عواطف متعالی انسان کامل
برخلاف تصور، انسان کامل بیعاطفه نیست، بلکه عواطف او در ظرف حق و کمال متجلی میشود. به تعبیر درسگفتار، «کسی که خدایی میشود، همه چیز را بهترش را دارد». این عواطف، نهتنها نفی نمیشوند، بلکه در قالبی الهی و متعالی ظهور مییابند.
این عواطف، مانند گلی است که در باغ حق میروید و عطر آن، همه عالم را فرا میگیرد. انسان کامل، با قلب جامع خود، خلق را در نسبت با حق دوست میدارد و از محدودیتهای نفسانی رها میشود.
لذت متعالی اولیای خدا
درسگفتار تأکید میکند که اولیای خدا، لذتهای عظیمی از دنیا میبرند که اهل بهشت، یک لحظه آن را به بهشت نمیفروشند. به تعبیر متن، «اولیا خدا، یک لحظه کام دنیا را به تمام اهل بهشت نمیفروشند». این لذت، برخاسته از شهود حق و وصال الهی است.
این لذت، مانند شرابی است که از ساقی حق سرکشیده میشود و روح را در وجد ابدی فرو میبرد. اولیای خدا، با شهود حق، دنیا را مظهر الهی میبینند و لذتشان، فراتر از ادراکات نفسانی است.
جمعبندی بخش سوم
اولیای خدا، با شهود حق در خلق، محبتی متعالی به عالم دارند که فراتر از محبت نفسانی اهل دنیاست. عواطف انسان کامل، در ظرف حق متجلی میشود و لذتهای او، برخاسته از وصال الهی، ابدی و متعالی است. این مقام، انسان کامل را مظهر تام محبت و کمال الهی معرفی میکند.
بخش چهارم: تفاوت ادراکات و ذایقهها
تفاوت ذایقهها در ادراک لذت
درسگفتار، با تمثیلی زیبا، نشان میدهد که لذت دنیا، مانند عسل، در ذایقه مومن و کافر متفاوت است. به تعبیر متن، «عسلی که یک ذایقه قوی میچشد، با عسلی که یک ذایقه کند میچشد، متفاوت است». این تفاوت، به قوت ذایقه و استعداد ادراکی افراد بستگی دارد.
ذایقه مومن، مانند چشمهای زلال است که طعم حقیقت را میچشد، حال آنکه ذایقه کافر، مانند برکهای گلآلود، در سطح ظاهر متوقف میماند. مومن، با اتصال به حق، لذتهای معنوی و الهی را تجربه میکند.
درنگ: لذت دنیا در ذایقه مومن و کافر متفاوت است، زیرا ذایقه مومن، به دلیل اتصال به حق، متعالیتر و عمیقتر است. |
تفاوت ادراکات حسی
درسگفتار تأکید میکند که ادراکات حسی، مانند دیدن، شنیدن، و چشیدن، بر اساس قوت و استعداد حسی افراد متفاوت است. به تعبیر متن، «چشمها متفاوتاند، گوشها متفاوتاند». این تفاوت، به مراتب وجودی و ادراکی افراد اشاره دارد.
ادراک انسان کامل، مانند نوری است که از مشکات حق ساطع شده و همه عالم را روشن میکند. او، با قوت ادراکی متصل به حق، عالم را بهصورت متعالی میبیند و میشنود.
قفل شدن اولیا در برابر نجاست
یکی از ویژگیهای برجسته اولیای خدا، قفل شدن در برابر نجاست و حرام است. به تعبیر درسگفتار، «نجس بگذاری جلوی اولیا، نمیتواند بخورد». این ویژگی، به طهارت باطنی اولیا اشاره دارد که قلب آنها، با صافی حق، از هرچه غیرالهی است منزه است.
این طهارت، مانند قلعهای است که هیچ پلیدی به آن راه نمییابد. اولیای خدا، حتی در خواب، با صافی حق، از نجاست مصوناند و این امر، نشانه اتصال دائم آنها به ذات الهی است.
تفاوت سرعت ادراک خیر و شر
درسگفتار، با تحلیلی روانشناختی، نشان میدهد که سرعت ادراک خیر و شر متفاوت است. شر، مانند خطر، با سرعت بیشتری به ذهن منتقل میشود، حال آنکه خیر، مانند محبت، با سرعتی کمتر ادراک میگردد. به تعبیر متن، «شر که میآید، به یک سرعت، خیر که میآید، به یک سرعت دیگر».
این تفاوت، مانند دوندهای است که در برابر خطر، شتاب میگیرد، اما در برابر محبت، آرام گام برمیدارد. انسان کامل، با تعادل در ادراک، خیر و شر را در ظرف حق میبیند و از تأثیرات نفسانی مصون است.
تأثیر سرعت ادراک بر ذهن
درسگفتار، با تمثیلی از اخبار بزرگ، نشان میدهد که سرعت بالای ادراک میتواند ذهن را مختل کند. به تعبیر متن، «اگر بگویند یک میلیارد، سرعت نور میشود، میسوزاند». این ویژگی، به محدودیتهای ذهن در برابر ادراکات شدید اشاره دارد.
ذهن انسان، مانند ماشینی است که با سرعت بیش از حد، از کار میافتد. انسان کامل، با سعه وجودی، این محدودیتها را متعادل میسازد و ادراکات را در ظرف حق جای میدهد.
جمعبندی بخش چهارم
تفاوت ذایقهها و ادراکات حسی، به مراتب وجودی افراد بستگی دارد. ذایقه مومن، با اتصال به حق، متعالیتر است و اولیای خدا، با طهارت باطنی، از نجاست مصوناند. سرعت ادراک خیر و شر، به مکانیزمهای روانشناختی ذهن اشاره دارد، اما انسان کامل، با سعه وجودی، این تفاوتها را در ظرف حق متعادل میسازد.
بخش پنجم: وحدت عالم و مظهریت انسان کامل
عالم بهمثابه رب العالمین
درسگفتار، با بیانی عمیق، نشان میدهد که همه عالم، رب العالمین است. هر فرد و هر چیز، مظهر رب العالمین است و در نسبت با حق معنا مییابد. به تعبیر متن، «همهاش رب العالمین هست». این دیدگاه، به وحدت وجودی عالم اشاره دارد.
عالم، مانند کتابی است که هر واژهاش، نامی از اسمای حق است. انسان کامل، با شهود این حقیقت، همه چیز را رب العالمین میبیند و از محدودیتهای ظاهری آزاد میشود.
درنگ: تمام عالم، مظهر رب العالمین است و انسان کامل، با شهود این وحدت، همه چیز را در نسبت با حق میبیند. |
رب الارباب و سلسله مراتب وجودی
درسگفتار، با اشاره به مفهوم رب الارباب، نشان میدهد که عالم، در سلسله مراتب ربوبی، مظهر رب الارباب است. به تعبیر متن، «رب الارباب آن هست، این هست، همه رب الارباب میشوند». این اصل، به وحدت ربوبی و سلسله مراتب وجودی اشاره دارد.
این سلسله، مانند نردبانی است که هر پلهاش، مظهری از ربوبیت حق است. انسان کامل، با صعود در این مراتب، همه عالم را در وحدت رب العالمین میبیند.
ادراکات متعالی اولیای خدا
درسگفتار تأکید میکند که اولیای خدا، با حواس متعالی، حتی در خواب یا از پشت سر میبینند. به تعبیر متن، «از پشت سر هم میبیند، از کف پایش هم میبیند». این ویژگی، به قوت باطنی اولیا اشاره دارد.
این ادراکات، مانند نوری است که از مشکات قلب ساطع شده و همه عالم را روشن میکند. اولیای خدا، با قوت ادراکی متصل به حق، حقایق را در مراتب وجودی مشاهده میکنند.
ادعای اعلمیت و ربوبیت
درسگفتار، با اشاره به ادعای فرعون («أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»)، نشان میدهد که این ادعا، از ادراک حضوری فرد نشأت میگیرد، اما بدون مقایسه با دیگران، باطل است. به تعبیر متن، «فرعون یک چیز در خودش میدیده».
«أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» (سوره نازعات، آیه ۲۴)
: «من پروردگار برتر شما هستم».
این ادعا، مانند آینهای شکسته است که تنها خود را میبیند. انسان کامل، با محو خودبینی، از این خطا مصون است و تنها حق را میبیند.
جمعبندی بخش پنجم
عالم، مظهر رب العالمین و رب الارباب است و انسان کامل، با شهود این وحدت، همه چیز را در نسبت با حق میبیند. ادراکات متعالی اولیا، آنها را از محدودیتهای حسی رها میسازد و ادعای ربوبیت نفسانی، در برابر شهود حق، باطل است. این تبیین، جایگاه انسان کامل را بهعنوان مظهر تام وحدت الهی روشن میسازد.
بخش ششم: ثبات و تمکن انسان کامل
ثبات انسان کامل در جزئیت
درسگفتار، با پاسخ به اشکال نفی ثبات در انسان کامل، نشان میدهد که ثبات او، نه در جزئیت بهماهو جزئیت، بلکه در مظهریت حق است. به تعبیر متن، «اگر جزئی بماهو جزئی نماند، ثبات ممکن نیست». این پاسخ، به سعه وجودی انسان کامل اشاره دارد.
ثبات انسان کامل، مانند کوهی است که در برابر طوفانها استوار میماند. او، با قلب جامع خود، جزئیت را در ظرف حق تثبیت میکند و از بیثباتی نفسانی مصون است.
درنگ: ثبات انسان کامل، در مظهریت حق است، نه در جزئیت بهماهو جزئیت، که این امر او را از بیثباتی نفسانی مصون میسازد. |
مظهریت جزئیت در قلب انسان کامل
درسگفتار تأکید میکند که انسان کامل، در صورت جزئیت ظاهر نمیشود، بلکه جزئیت را در ظرف کلیت مشاهده میکند. به تعبیر متن، «ظاهر بشو در یک صورت جزئیه، این اصلاً جزئی ندارد». این ویژگی، به جامعیت قلب انسان کامل اشاره دارد.
قلب انسان کامل، مانند آسمانی است که همه ستارگان را در خود جای داده، اما هیچ ستارهای بهتنهایی معنا نمییابد. او، با مظهریت حق، جزئیت را در کلیت متجلی میسازد.
حافظه و ثبات جزئیت
درسگفتار، با اشاره به نقش حافظه، نشان میدهد که جزئیت، بدون ثبات در حقایق کلی، در ذهن انسان باقی نمیماند. به تعبیر متن، «اگر حافظه نداشته باشی، این جزئی میآید، میرود». این ویژگی، به سعه وجودی انسان در حفظ جزئیت اشاره دارد.
حافظه انسان کامل، مانند گنجینهای است که همه حقایق عالم را در خود حفظ میکند. او، با قلب جامع خود، جزئیت را در کلیت حق تثبیت میکند.
مركزيت حقایق در قلب انسان
درسگفتار، با تمثیلی زیبا، نشان میدهد که حقایق عالم، مانند نقاط محیط در مرکز، در قلب انسان کامل به مركزيت میرسند. به تعبیر متن، «کالاجتماع نسبت نقطه المحیط فی المرکز». این تشبیه، به جامعیت و وحدت وجودی انسان کامل اشاره دارد.
قلب انسان کامل، مانند مرکزی است که همه خطوط عالم به آن میرسند. او، با سعه وجودی، همه عالم را در وحدت حق متجلی میسازد.
تمکن و تحول انسان کامل
درسگفتار تأکید میکند که انسان کامل، با تمکن وجودی، اختیار قیام، حرکت، یا توقف در مقامات را دارد. به تعبیر متن، «فله ان یقیم متى شاء، و ان یذع عن متى شاء». این تمکن، به آزادی انسان کامل در مراتب وجودی اشاره دارد.
این تمکن، مانند پرندهای است که در آسمان حق پرواز میکند و هرگاه بخواهد، بر شاخسار الهی مینشیند. انسان کامل، با اتصال به حق، در هر مقام به اراده الهی عمل میکند.
جمعبندی بخش ششم
ثبات انسان کامل، در مظهریت حق است و جزئیت، در قلب او، در ظرف کلیت تثبیت میشود. مركزيت حقایق در قلب او، همه عالم را در وحدت حق متجلی میسازد و تمکن وجودی، او را در مراتب الهی آزاد میکند. این تبیین، جامعیت و آزادی انسان کامل را روشن میسازد.
بخش هفتم: حسن عالم و وحدت شهودی
شعر عرفانی و حسن عالم
درسگفتار، با استناد به شعری عرفانی، نشان میدهد که هر چیز که انسان کامل در آن باشد، زیباست. به تعبیر متن، «کل شیء انت فیه حسن، لا یبالی حسن ما لبث». این شعر، به مقام وحدت شهودی انسان کامل اشاره دارد.
این حسن، مانند گوهری است که در هر صدف، درخشش خود را حفظ میکند. انسان کامل، با حضور در هر چیز، آن را مظهر حق و زیبا میبیند.
درنگ: انسان کامل، با حضور در هر چیز، آن را مظهر حق و زیبا میبیند، و حسن او، در هر مقام، ثابت و ابدی است. |
یوسف و حسن دائم
درسگفتار، با تمثیلی از یوسف علیهالسلام، نشان میدهد که انسان کامل، در هر مقام، زیباست. به تعبیر متن، «یوسف توی چاه باشد، یوسف است، توی زندان باشد، یوسف است». این تشبیه، به ثبات وجودی انسان کامل اشاره دارد.
یوسف، مانند آیینهای است که در هر قاب، زیبایی حق را منعکس میکند. انسان کامل، با مظهریت حق، در هر مقام، متعالی و زیباست.
جمع متقابلات در انسان کامل
درسگفتار، با اشاره به امیرمومنان علیهالسلام، نشان میدهد که انسان کامل، در همه متقابلات، زیباست. به تعبیر متن، «تیغ به دستش میگیرد، زیباست، بند به گردنش میاندازند، زیباست». این ویژگی، به جامعیت انسان کامل اشاره دارد.
این جامعیت، مانند دریایی است که همه رودها را در خود جای میدهد. انسان کامل، با جمع متقابلات، وحدت وجودی حق را در همه حالات متجلی میسازد.
سجن مومن و جنت کافر
درسگفتار، با اشاره به حدیث «الدنیا سجن المومن و جنت الکافر»، نشان میدهد که دنیا برای مومن، به دلیل محدودیت ناسوت، سجن است، اما برای کافر، جنت. به تعبیر متن، «مومن میبیند سجن است، هر جا نگاه میکند، تنگ است».
این تفاوت، مانند دو مسافر است که یکی در قفس، آسمان را میجوید، و دیگری در باغ، به خاک دلخوش است. مومن، با شهود حق، دنیا را تنگ مییابد، اما کافر، در ظاهر آن، جنت میبیند.
یا رب العالمین در جهنم
درسگفتار، با بیانی شاعرانه، نشان میدهد که انسان کامل، حتی در جهنم، با گفتن «یا رب العالمین»، آتش را خاموش میکند. به تعبیر متن، «این قدر یا رب العالمین میگویم که آتش هم میگوید یا رب العالمین». این بیان، به مقام قدر انسان کامل اشاره دارد.
این ذکر، مانند کلیدی است که قفل دوزخ را میگشاید. انسان کامل، با تسبیح حق، حتی در سختترین شرایط، عالم را به نور الهی متصل میکند.
جمعبندی بخش هفتم
انسان کامل، با شهود وحدت، همه عالم را زیبا میبیند و حسن او، در هر مقام، ثابت است. او، با جمع متقابلات، وحدت حق را متجلی میسازد و حتی در سجن دنیا یا دوزخ، با ذکر «یا رب العالمین»، عالم را به نور حق روشن میکند. این مقام، انسان کامل را مظهر تام زیبایی و وحدت الهی معرفی میکند.
نتیجهگیری و تأملات نهایی
درسگفتار شماره 614 *مصباح الانس*، با تبیین جایگاه متعالی انسان کامل، دریچهای به سوی حقیقت شهود حق و مظهریت ذات الهی میگشاید. قلب انسان کامل، آینهای است که همه عالم را در ظرف حق منعکس میکند و جز خدا هیچ نمیبیند. جزئیت، در این مقام، نه بهماهو جزئیت، بلکه در ظرف کلیت و به معیت حق موجود است، که او را از بیعاطفی و بیثباتی مصون میدارد. اولیای خدا، با محبت متعالی به خلق، لذتهایی الهی از دنیا میبرند که فراتر از ادراکات نفسانی است. اصل «کل شیء فیه کل شیء»، جامعیت قلب انسان کامل را نشان میدهد که همه حقایق عالم را در وحدت حق متجلی میسازد. او، با تمکن وجودی، در همه مراتب، مظهر حق است و با تسبیح «یا رب العالمین»، حتی در دشوارترین شرایط، عالم را به نور الهی متصل میکند.
این درسگفتار، مانند مشعلی فروزان، راه سلوک را برای سالکان روشن میکند و آنها را به شهود وحدت، رهایی از تعینات نفسانی، و وصال حق دعوت مینماید. انسان کامل، چون یوسفی است که در هر لباس، زیبایی حق را متجلی میسازد و با قلب جامع خود، عالم را به رب العالمین بدل میکند.
با نظارت صادق خادمی |