در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

منازل السائرین 11

متن درس

 

کتاب منازل السائرین: وصول به احدیت و عین‌الازل

تحلیل و تبیین مقدمه کتاب منازل السائرین

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه یازدهم-مقدمه-بخش یازدهم)

دیباچه

این دفتر از سلسله مباحث منازل السائرین، به تبیین مراحل سلوک عرفانی و وصول به احدیت و عین‌الازل می‌پردازد که از مفاهیم بنیادین عرفان نظری و عملی به‌شمار می‌رود. هدف، هدایت خواننده به سوی فهم ژرف از فرآیند سلوک و شهود حقیقت الهی در بستر کثرت عالم است، گویی سالک، چون پرنده‌ای سبک‌بال، از میان حجاب‌های کثرت به سوی آسمان بی‌کران وحدت پرواز می‌کند.

بخش یکم: مفهوم‌شناسی وصول به احدیت و عین‌الازل

معنای تفرق علل و عین‌الازل

درس یازدهم با این عبارت آغاز می‌شود: وَ رَدَّهُمْ مِنْ تَفَرُّقِ الْعِلَلِ إِلَى عَيْنِ الْأَزَلِ، که شارح آن را چنین تفسیر می‌کند: «یعنی از پراکندگی واسطه‌ها، که همان تعینات مرتب هستند، به سوی عین ذات احدی ازلی.» این عبارت، به فرآیند سلوک عرفانی اشاره دارد که سالک را از کثرت تعینات خلقی به سوی وحدت ذات الهی هدایت می‌کند. «تفرق العلل» به پراکندگی واسطه‌های وجودی دلالت دارد که به‌صورت تعینات (محدودیت‌های وجودی) در عالم کثرت ظاهر می‌شوند. این تعینات، چون حجاب‌هایی هستند که سالک را از شهود ذات احدی بازمی‌دارند. در مقابل، «عین‌الازل» به ذات متعالی و ازلی حق‌تعالی اشاره دارد که فراتر از زمان، مکان و هرگونه تعین است، گویی چون خورشیدی بی‌غروب، نورش بر همه عالم می‌تابد و هیچ سایه‌ای از نقصان بر آن نمی‌افتد.

درنگ: وصول به احدیت و عین‌الازل، فرآیند رهایی سالک از پراکندگی تعینات خلقی و حرکت به سوی وحدت ذاتی حق‌تعالی است که فراتر از هرگونه محدودیت وجودی قرار دارد.

ضرورت سلوک و معرفت در وصول به احدیت

شارح تأکید می‌کند که وصول به احدیت و عین‌الازل بدون سلوک، ریاضت، معرفت و حرکت معنوی ممکن نیست. سلوک عرفانی، چون سفری است که سالک را از ظلمت کثرت به نور وحدت می‌رساند. این فرآیند، نیازمند نظم و انضباط معنوی است که از طریق ریاضت‌های عملی و ارتقای معرفت نظری حاصل می‌شود. معرفت، چون چراغی است که مسیر تاریک سلوک را روشن می‌سازد، و ریاضت، چون کلیدی است که قفل‌های نفسانی را می‌گشاید. بدون این ابزارها، سالک در دام تعینات خلقی گرفتار می‌ماند و از شهود ذات الهی محروم می‌گردد.

نقش تخصص در معرفت عرفانی

شارح، تخصص را رکن اصلی در مسیر معرفت می‌داند. تخصص در اینجا، به معنای کسب مهارت و بینش عمیق در فرآیند سلوک است که سالک را قادر به تمییز مراتب وجودی و درک ظرایف عرفانی می‌سازد. این تخصص، مانند مهارت نقاشی است که با تمرین مداوم، خطوط وجود را به زیبایی ترسیم می‌کند و سالک را به سوی کمالات متعالی هدایت می‌نماید. بدون این تخصص، معرفت عرفانی به سطحی ظاهری محدود می‌ماند و از عمق شهودی بی‌بهره می‌گردد.

درنگ: تخصص در سلوک عرفانی، توانایی تشخیص مراتب وجودی و درک حقایق متعالی است که از طریق تمرین مداوم و تعمق معنوی حاصل می‌شود.

بخش دوم: تفاوت شهود عارف و ادراک غیرعارف

تمایز نگاه شهودی و حسی

شارح با استناد به بیت شعری «تو مو می‌بینی و او پیچش مو / تو ابرو، او اشارت‌های ابرو»، تفاوت بین نگاه ظاهری و شهودی را تبیین می‌کند. عارف، به دلیل کسب معرفت و شهود، قادر است حقیقت الهی را در پدیده‌های ظاهری مشاهده کند، گویی با چشم باطن، وجه الهی را در هر ذره‌ای می‌نگرد. در مقابل، غیرعارف، به دلیل محدودیت در ادراک حسی، تنها ظاهر اشیا را می‌بیند و از درک حقیقت محروم است. این تمایز، مانند تفاوت بین کسی است که در تاریکی تنها سایه‌ها را می‌بیند و کسی که در پرتو نور، حقیقت را مشاهده می‌کند.

شهود احدیت در هذیت

عارف در مرحله‌ای از سلوک به جایی می‌رسد که عین‌الازل را در عالم هذیت (جهان کثرت و ناسوت) مشاهده می‌کند. او، چون پرنده‌ای که از قفس ماده رها شده، در هر پدیده‌ای حضور الهی را می‌بیند و اظهار می‌دارد: «خدا را در اینجا می‌بینم.» اما غیرعارف، به دلیل کوری باطنی، می‌گوید: «من چیزی نمی‌بینم!» این ناتوانی، ریشه در فقدان سلوک و معرفت دارد که مانع از درک وحدت در کثرت می‌شود. شارح با استناد به عبارت «عمیآ عین لا تراک»، کوری باطنی غیرسالک را نکوهش می‌کند و تأکید دارد که تنها پویندگان طریق معرفت قادر به شهود احدیت در هذیت هستند.

درنگ: عارف با بصیرت باطنی، وحدت الهی را در کثرت عالم مشاهده می‌کند، در حالی که غیرعارف، به دلیل کوری باطنی، از این شهود محروم است.

عرفان به‌مثابه رؤیت

عرفان، در نگاه شارح، یک فرآیند شهودی است که هدف آن دستیابی به رؤیت الهی است. بدون این رؤیت، سلوک عرفانی ناقص می‌ماند، گویی سالک در میانه راه، از مقصد بازمانده است. عرفان، چون دریچه‌ای است که از آن، نور حقیقت الهی بر قلب سالک می‌تابد. اگر سالک به این رؤیت نرسد، حتی مطالعه کتب عرفانی نیز بی‌ثمر است، زیرا عرفان، نه در کلمات، بلکه در شهود قلب معنا می‌یابد.

بخش سوم: وصول به ذات الهی و نفی مکان

وصول به احدیت بدون نیاز به مکان

شارح تأکید می‌کند که سالک در مرحله نهایی سلوک، برای وصول به ذات حق‌تعالی نیازی به مکان یا واسطه ندارد. او با چشم دل و بینش تخصصی، در هر ذره‌ای احدیت را مشاهده می‌کند، گویی عالم، چون آیینه‌ای است که در هر جزء آن، جمال الهی متجلی است. این دیدگاه، مانند آن است که سالک، پس از عبور از دریای کثرت، به ساحل وحدت می‌رسد و در هر موج، نور حق را می‌بیند.

درنگ: سالک در مرحله وصول به احدیت، از مکان و واسطه بی‌نیاز است و با چشم دل، در هر ذره‌ای وحدت الهی را مشاهده می‌کند.

نقد ظاهرگرایی در عرفان

شارح با نقد ظاهرگرایی، تأکید می‌کند که عارف حقیقی کسی است که به شهود احدیت رسیده باشد، نه آنکه به ظواهر مادی یا نمادهای ظاهری چون «پشم زیاد و سبیل‌های بلند» بسنده کند. عرفان، راه انبیاست و نه درویشی یا قلندری که به انحطاط فرهنگی منجر می‌شود. این نقد، مانند هشداری است که سالک را از فروافتادن در دام ظواهر برحذر می‌دارد و او را به سوی حقیقت ناب هدایت می‌کند.

بخش چهارم: سعادت و گمراهی در سلوک

رؤیت جهنم و نعیم

شارح با استناد به آیات قرآن کریم كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ [مطلب حذف شد] : «نه، اگر به علم‌الیقین دانا بودید، * بی‌تردید جهنم را می‌دیدید»)، تأکید می‌کند که سالک با وصول به معرفت حقیقی، قادر به رؤیت حقایق متافیزیکی، از جمله جهنم، می‌شود. این رؤیت، به معنای درک عواقب جدایی از حق است. در ادامه، با اشاره به آیه ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ [مطلب حذف شد] : «سپس در آن روز از نعمت‌ها بازپرسی خواهید شد»)، تفاوت بین رؤیت جهنم و سؤال از نعیم تبیین می‌شود. جهنم به دلیل نزدیکی به حقیقت عذاب، قابل رؤیت است، اما نعیم، به دلیل ارتباط با فیض الهی، مستلزم پاسخگویی و شکر است.

درنگ: سالک با علم‌الیقین، جهنم را به‌عنوان حقیقت عذاب مشاهده می‌کند، اما نعیم به دلیل متعالی بودن، مورد پرسش قرار می‌گیرد.

عرفان به‌مثابه دید، نه حرفه

عرفان، در نگاه شارح، نه یک شغل یا عنوان، بلکه یک فرآیند شهودی است که به رؤیت حقیقت الهی منجر می‌شود. عارف حقیقی، کسی است که در هر کجا نگاه کند، حضور الهی را می‌بیند، در حالی که جاهل، حتی با نگاه به خدا، از رؤیت محروم است. این تفاوت، مانند تفاوت بین کسی است که در روشنایی روز، زیبایی عالم را می‌بیند و کسی که در تاریکی، تنها ظلمت را مشاهده می‌کند.

بخش پنجم: حقیقت در باطن انسان

ذخائر الهی در انسان

شارح با استناد به عبارت «وَ بَثَّ فِيهِمْ ذَخَائِرَهُ»، تأکید می‌کند که تمامی حقایق الهی در باطن انسان نهفته است. انسان نیازی به جستجوی حقیقت در آسمان، زمین یا دریاها ندارد، زیرا ذخائر معرفتی و وجودی، چون گنجینه‌ای در قلب او قرار دارند. این ذخائر، همان اعیان ثابته و وجودات عینی حق‌اند که از طریق سلوک، از حالت بالقوه به بالفعل درمی‌آیند. انسان، مانند چشمه‌ساری است که با جلا یافتن، حقیقت روان و ناطق خود را آشکار می‌سازد.

درنگ: تمامی حقایق الهی در باطن انسان نهفته است و سلوک، فرآیند آشکارسازی این ذخائر از حالت بالقوه به بالفعل است.

تفاوت علم به تصورات و تصدیقات

شارح علم را به دو دسته تقسیم می‌کند: علم به تصورات (دانش نظری و کتابی) و علم به تصدیقات (دانش شهودی و باطنی). علم حقیقی، معرفتی است که از طریق شهود و تجلیات الهی حاصل می‌شود، نه از حفظ اطلاعات ظاهری. این تمایز، مانند تفاوت بین ضبط صوتی است که تنها کلمات را تکرار می‌کند و چشمه‌ای که حقیقت را از ژرفای خود می‌جوشاند.

بخش ششم: نقش عبادات و فراغت در سلوک

اهمیت عبادات شرعی

شارح تأکید دارد که عبادات شرعی، مانند قرآن کریم، نماز و روزه، ابزارهایی برای تهذیب نفس و آمادگی برای سلوک هستند. این عبادات، چون کلنگی هستند که خاک تعلقات را کنار می‌زنند تا سالک به چشمه حقیقت دست یابد. قرآن و نماز، مقدمات اعدادی برای وصول به معرفت‌اند که نفس را از بند مادیات آزاد می‌کنند.

درنگ: عبادات شرعی، مانند قرآن کریم و نماز، مقدمات اعدادی برای تهذیب نفس و وصول به معرفت الهی هستند.

فراغت ذهنی و معنوی

شرط سلوک، فراغت ذهنی و معنوی است. شارح توصیه می‌کند که سالک باید زمانی را فارغ از افکار، ذکر، دعا یا مطالعه، به خلوت باطنی اختصاص دهد. این فراغت، مانند لحظه‌ای است که پرنده از شاخسار جدا می‌شود و در سکوت آسمان به پرواز درمی‌آید. این خلوت، مقدمه‌ای برای شهود است که سالک را از تعلقات مادی رها می‌سازد.

عرفان به‌مثابه زایمان معنوی

عرفان، مانند زایمانی معنوی است که مستلزم تلاش و تحمل سختی است. سالک، چون زنی که در لحظه زایمان، درد و رنج را به جان می‌خرد، باید با زور زدن معنوی، از محدودیت‌های نفسانی رها شود. این زایمان، تولد معنوی سالک را به دنبال دارد که با سبکی، آرامش و عشق الهی همراه است.

درنگ: عرفان، زایمانی معنوی است که با تلاش و تحمل سختی، سالک را به تولد معنوی و شهود الهی می‌رساند.

بخش هفتم: مراتب وجودی و عبور از تعینات

مراتب وجودی در سلوک

شارح مراتب وجودی را از ناسوت تا احدیت ساریه تبیین می‌کند. سالک از عالم ناسوت آغاز می‌کند و به ترتیب به مراتب مثال، نفوس، عقول، اسماء، صفات، واحدیّت و در نهایت احدیت می‌رسد. این مراتب، مانند نردبانی هستند که سالک را از خاک به سوی عرش الهی بالا می‌برند. احدیت ساریه، بالاترین مرتبه وجودی است که در آن، وحدت کامل محقق می‌شود.

درنگ: سلوک عرفانی، حرکت از ناسوت به سوی احدیت ساریه است که سالک را از کثرت تعینات به وحدت ذاتی حق هدایت می‌کند.

تعینات و حجاب‌های خلقی

شارح تعینات را به‌عنوان حدود و رسوم خلقی معرفی می‌کند که چون حجاب‌هایی بین رب و مربوب قرار دارند. این تعینات، برای محجوبان، مانع شهود حق‌اند، اما برای عارف، ظروفی برای ظهورات الهی هستند. عارف، مانند کسی است که در آیینه کثرت، وجه الهی را می‌بیند، در حالی که محجوب، تنها آیینه را مشاهده می‌کند.

تأدیب در محضر حق

شارح با استناد به عبارت «تأدبوا بین یدی الله»، بر لزوم تواضع و تخلیه در برابر حق تأکید می‌کند. سالک باید از تمامی تعلقات، حتی از آداب ظاهری، فارغ شود و در محضر حق، چون کاغذی سفید، آماده دریافت خط الهی گردد. این تخلیه، مانند رهایی از بار سنگین نفسانیات است که قلب را برای تجلیات الهی آماده می‌سازد.

درنگ: تأدیب در محضر حق، مستلزم تخلیه از تعلقات و آداب ظاهری است تا قلب سالک برای دریافت فیض الهی آماده گردد.

جمع‌بندی

این بخش از منازل السائرین، با تمرکز بر وصول به احدیت و عین‌الازل، عمق مفاهیم عرفانی و فلسفی را در قالب زبانی فاخر و علمی به تصویر کشیده است. سلوک عرفانی، سفری است که سالک را از پراکندگی تعینات خلقی به سوی وحدت ذاتی حق هدایت می‌کند. این فرآیند، نیازمند معرفت، ریاضت، تخصص و فراغت معنوی است که سالک را به شهود حقیقت الهی در کثرت عالم رهنمون می‌سازد. عارف حقیقی، کسی است که با چشم دل، در هر ذره‌ای وجه الهی را می‌بیند، در حالی که غیرعارف، در دام کوری باطنی گرفتار است. عبادات شرعی، مانند قرآن کریم و نماز، چون کلنگی هستند که خاک تعلقات را کنار می‌زنند، و فراغت، چون خلوت باطنی است که سالک را به شهود می‌رساند. نقد ظاهرگرایی و تأکید بر اصالت عرفان، راه انبیا را از انحطاط‌های فرهنگی متمایز می‌کند. آیات قرآن کریم، مانند كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ و ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ، بر اهمیت علم‌الیقین و مسئولیت در برابر نعمت‌های الهی تأکید دارند. این تبیین، عرفان را چون گوهری درخشان در برابر دیدگان پژوهشگران قرار می‌دهد که با سلوک و شهود، به حقیقت وحدت الهی دست می‌یابند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، هدف اصلی سلوک عرفانی چیست؟

2. بر اساس متن، عرفان به چه چیزی تشبیه شده است؟

3. طبق متن، علم حقیقی کجاست؟

4. متن درسگفتار چه چیزی را از لوازم وصول به احدیت می‌داند؟

5. بر اساس متن، تعینات به چه معناست؟

6. طبق متن، عرفان به معنای داشتن ظواهر مانند سببیل بلند و پشم زیاد است.

7. متن بیان می‌کند که علم حقیقی در قلب انسان قرار دارد و نیاز به جلای باطن دارد.

8. بر اساس متن، سالک با خواندن کتاب‌های متعدد بدون سلوک به احدیت می‌رسد.

9. متن تأکید دارد که عرفان نیازمند رؤیت و شهود است.

10. طبق متن، تعینات برای عارف حاجب هستند و مانع دیدن حقیقت می‌شوند.

11. طبق متن، تفاوت بین علم به تصورات و علم به تصدیقات چیست؟

12. چرا متن رؤیت جهنم را آسان‌تر از رؤیت بهشت می‌داند؟

13. منظور از 'تفرق العلل' در متن چیست؟

14. چرا متن عرفان را شغل یا حرفه نمی‌داند؟

15. منظور از 'ذخائر' در متن چیست؟

پاسخنامه

1. وصول به احدیت و عین الازل

2. یک چشم و دید

3. در قلب انسان

4. ریاضت و معرفت

5. حدود خلقی و خارجی

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. علم به تصورات وابسته به کتاب و اطلاعات ظاهری است، اما علم به تصدیقات از ظهورات و افاضات درونی نشأت می‌گیرد.

12. زیرا رؤیت جهنم به معنای درک موانع است، در حالی که رؤیت بهشت نیازمند معرفت عمیق‌تر است.

13. تفرق العلل به معنای کثرت وسائط و تعینات مرتبة است که سالک را از وحدت بازمی‌دارد.

14. زیرا عرفان یک دید و رؤیت است، نه یک عنوان یا فعالیت مادی.

15. ذخائر به حقایق و معارف نهفته در باطن انسان اشاره دارد که با سلوک ظاهر می‌شوند.