در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 39

متن درس

 

منازل السائرین: حوال عرفانی: تبیین مقام هفتم سلوک در منازل السائرین

تحلیل و تبیین مقدمه کتاب منازل السائرین

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه سی و نهم -مقدمه- بخش 39)

دیباچه

کتاب منازل السائرین، اثر جاودان خواجه عبدالله انصاری، از برجسته‌ترین متون عرفان اسلامی است که مراحل سلوک عرفانی را با ظرافت و عمق بی‌مانند ترسیم می‌کند. درس سی و نهم این اثر، به تبیین مقام احوال، به عنوان هفتمین قسم از اقسام ده‌گانه سلوک عرفانی، اختصاص دارد. احوال، عرصه‌ای باطنی است که سالک پس از عبور از مراتب بدایات، ابواب، معاملات، اخلاق، اصول و اودیه، به آن نائل می‌شود. این مقام، میدان ظهور حالات درونی نظیر محبت، غيرت، شوق، قلق، عطش، دهشت، حيرت، هيمان، برق و ذوق است که با گرمای وجودی و انقطاع به حق همراه است.

بخش یکم: مفهوم احوال و جایگاه آن در سلوک

تعریف احوال و مراتب آن

احوال، به عنوان هفتمین قسم از سلوک عرفانی در منازل السائرین، مرحله‌ای باطنی است که سالک پس از عبور از مراتب پیشین، یعنی بدایات، ابواب، معاملات، اخلاق، اصول و اودیه، به آن می‌رسد. این مقام، عرصه ظهور حالات درونی نظیر محبت، غيرت، شوق، قلق، عطش، دهشت، حيرت، هيمان، برق و ذوق است که با گرمای وجودی و انقطاع کامل به حق همراه است. برخلاف اخلاق که به صفات ظاهری محدود می‌شود، احوال به نهاد باطنی سالک تعلق دارد و کنش‌ها و منش‌های درونی او را شکل می‌دهد. این مقام، به مثابه دریچه‌ای است که سالک را از سردی تکلیف و اجبار به گرمای محبت و عشق الهی رهنمون می‌سازد.

درنگ: احوال، عرصه حالات باطنی است که سالک را از تکلیف ظاهری به محبت و عشق الهی ارتقا داده و او را به سوی انقطاع به حق هدایت می‌کند.

تفاوت احوال با اخلاق و اودیه

احوال، برخلاف اخلاق که به نمودهای ظاهری و رفتاری محدود است، به باطن و نهاد وجودی سالک تعلق دارد. اخلاق، پیش از اودیه و اصول، به صفات ظاهری نظیر ادب و رفتار نیک اشاره دارد که حتی بدون قلب نیز ممکن است. اما احوال، پس از عبور از سختی‌های اودیه و اصول، به حالات درونی نظیر محبت، شوق و ذوق معطوف است. اودیه، به مثابه بیابانی پر از شلاق و آزمون، سالک را با سختی‌ها و بلایا مواجه می‌کند، در حالی که احوال، میدان شور و شوق است که دل را به حال‌آمدگی و گرمای وجودی می‌رساند. این تمایز، احوال را به عنوان مرحله‌ای متعالی معرفی می‌کند که سالک را از رنج و اجبار به لذت و اشتیاق باطنی سوق می‌دهد.

درنگ: احوال، برخلاف اخلاق که ظاهری است و اودیه که عرصه آزمون و سختی است، به حالات باطنی و گرمای وجودی سالک تعلق دارد.

بخش دوم: نقش همت در ورود به احوال

همت به عنوان نتیجه اودیه

همت، نیروی محرکه‌ای است که سالک را از سختی‌های اودیه عبور داده و او را برای ورود به احوال آماده می‌سازد. در اودیه، سالک با بیابان‌ها، کوه‌ها، سرما و گرما مواجه می‌شود و این آزمون‌ها او را پالایش کرده و به همت می‌رساند. همت، موهبتی الهی است که مولا به سالک عطا می‌کند و او را به سوی حرکت و عمل هدفمند هدایت می‌کند. این نیرو، به مثابه کلیدی است که درهای بسته اودیه را گشوده و سالک را به سوی احوال رهنمون می‌سازد.

درنگ: همت، موهبتی الهی است که سالک را از سختی‌های اودیه عبور داده و او را به سوی احوال و حالات باطنی هدایت می‌کند.

خروج از اودیه و ورود به احوال

وقتی سالک به همت نائل می‌شود، از وادی اودیه خارج شده و به احوال می‌رسد. این переход، نشان‌دهنده ارتقای سالک از مرتبه آزمون‌های بیرونی به حالات باطنی است. اودیه، با سختی‌ها و بلایا، سالک را گرم می‌کند و این گرما، او را برای ورود به احوال آماده می‌سازد. احوال، به مثابه باغی پر از شور و شوق است که سالک در آن از سردی تکلیف به گرمای محبت و عشق می‌رسد.

بخش سوم: مراتب احوال و تحول درونی سالک

محبت: آغاز احوال و گرمای وجودی

محبت، اولین مرتبه احوال، به معنای عشق و کشش به سوی حق است که اراده تکلیف‌محور را به حب عشق‌محور تبدیل می‌کند. این مقام، به مثابه جرقه‌ای است که دل سالک را گرم کرده و او را از سردی و رکود به سوی تحرک و حیات باطنی سوق می‌دهد. قرآن کریم در سوره آل‌عمران، آیه ۳۱، به این محبت اشاره دارد:
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» (: بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید). محبت، سالک را از محاسبه و ریا آزاد کرده و اعمال او را به اخلاص می‌رساند.

درنگ: محبت، جرقه گرمای وجودی است که اراده سالک را به عشق الهی تبدیل کرده و او را از ریا و محاسبه آزاد می‌سازد.

غيرت: انقطاع از خود و غیر

غيرت، دومین مرتبه احوال، حالتی است که سالک را از توجه به خود و غیر بازمی‌دارد و او را صرفاً به حق معطوف می‌سازد. این مقام، به مثابه سپری است که دل سالک را از تعلقات غیرالهی پاک کرده و او را به انقطاع کامل می‌رساند. غيرت، نشانه گرمای باطنی است که سردمزاجان از آن بی‌بهره‌اند.

شوق: اشتیاق به لقاء حق

شوق، سومین مرتبه، به معنای اشتیاق به دیدار و رؤیت حق است که از محبت متمایز است. در محبت، حرکت به سوی محبوب است، اما در شوق، سالک به دنبال لقاء و رؤیت حق است. این مقام، به مثابه آتشی است که دل سالک را شعله‌ور ساخته و او را به سوی وصال سوق می‌دهد.

درنگ: شوق، اشتیاق به رؤیت حق است که سالک را از حرکت صرف به سوی لقاء و وصال الهی هدایت می‌کند.

قلق: بی‌تابی و اضطراب درونی

قلق، چهارمین مرتبه، حالتی از بی‌تابی و اضطراب درونی است که سالک را در انتظار حق نگه می‌دارد. این مقام، به مثابه خارشی است که دل سالک را به خود می‌پیچاند و او را از آرامش ظاهری محروم می‌کند. قلق، نشانه شدت شوق است که سالک را در حالت انتظار و بی‌قراری نگه می‌دارد.

عطش: تشنگی به رؤیت حق

عطش، پنجمین مرتبه، اشتیاق شدید به رؤیت حق است که سالک را از هر چیز جز حق بی‌نیاز می‌سازد. این مقام، به مثابه تشنگی‌ای است که جز با چشیدن حق سیراب نمی‌شود. عطش، خواب و خیال را از سالک می‌گیرد و او را به سوی وصال می‌کشاند.

درنگ: عطش، تشنگی شدید به رؤیت حق است که سالک را از هر چیز جز حق بی‌نیاز ساخته و به سوی وصال هدایت می‌کند.

دهشت و حيرت: گیجی و سرگشتگی در برابر عظمت حق

دهشت و حيرت، به ترتیب ششمین و هفتمین مراتب، حالاتی از گیجی و سرگشتگی هستند که سالک را در مواجهه با عظمت حق به شگفتی و حیرانی می‌کشانند. دهشت، به مثابه گیجی ناگهانی است که سالک را از خود بی‌خود می‌کند، و حيرت، سرگردانی عمیقی است که او را در برابر جلال الهی فرو می‌برد.

هيمان: تلاطم و سرگردانی در دریای حق

هيمان، هشتمین مرتبه، حالتی از تلاطم و سرگردانی است که سالک را در دریای عظمت حق غرق می‌کند. این مقام، به مثابه موجی است که سالک را در خود فرو برده و او را به سوی بی‌کرانی حق می‌کشاند.

برق: ظهور تجلی حق

برق، نهمین مرتبه، لحظه‌ای از تجلی حق است که پس از تلاطم هيمان ظاهر می‌شود. این مقام، به مثابه جرقه‌ای است که تاریکی‌های دل را روشن کرده و سالک را از دالي‌های ظاهری به رؤیت واقعی هدایت می‌کند. برق، نشانه‌ای از حضور حق است که سالک را از شک و تردید رها می‌سازد.

درنگ: برق، لحظه تجلی حق است که سالک را از تلاطم و حيرت به سوی رؤیت واقعی هدایت می‌کند.

ذوق: چشیدن حقیقت حق

ذوق، دهمین و آخرین مرتبه احوال، تجربه‌ای حسی و معرفتی است که سالک با آن حقیقت حق را می‌چشد. این مقام، به مثابه نوشیدن شهدی است که سالک را از شک به یقین و از رؤیت به اتصال می‌رساند. ذوق، سالک را به مقام ولایت رهنمون می‌سازد، جایی که او با چشیدن حق، به نمایندگی از او عمل می‌کند.

درنگ: ذوق، چشیدن حقیقت حق است که سالک را از شک به یقین و از رؤیت به اتصال و ولایت هدایت می‌کند.

بخش چهارم: گرمای احوال و نقش آن در تحول سالک

گرما به عنوان جوهره احوال

احوال، عرصه گرمای وجودی است که دل سالک را از سردی و رکود به سوی حیات و تحرک باطنی سوق می‌دهد. این گرما، به مثابه آتشی است که دل را شعله‌ور ساخته و محبت را در آن متجلی می‌کند. سردمزاجان، از محبت و عشق بی‌بهره‌اند، در حالی که سالک با گرمای احوال، به سوی حب و اشتیاق الهی هدایت می‌شود. این گرما، نتیجه سختی‌های اودیه است که سالک را پالایش کرده و او را برای دریافت مواهب الهی آماده می‌سازد.

درنگ: گرما، جوهره احوال است که دل سالک را از سردی به سوی محبت و حیات باطنی هدایت می‌کند.

تأثیر سختی‌های اودیه در گرمای احوال

سختی‌های اودیه، از جمله بلایا، آفات و مخاطرات، سالک را گرم می‌کند و او را برای ورود به احوال آماده می‌سازد. این سختی‌ها، به مثابه کوره‌ای است که دل سالک را صیقل داده و او را از سردی و انفعال به سوی گرما و تحرک می‌رساند. در احوال، این گرما به محبت، شوق و ذوق تبدیل شده و سالک را از وحشت و ترس به سوی قرب و عشق الهی هدایت می‌کند.

تفاوت سالک و غیرسالک در تجربه احوال

سالک، با ورود به احوال، از سردی و تکلیف به گرمی و حب ارتقا می‌یابد، در حالی که غیرسالکان در رکود و سردی باقی می‌مانند. غیرسالکان از حق می‌ترسند و اگر او را ببینند، از وحشت نابود می‌شوند. اما سالک، با گرمای احوال، آماده دیدار حق شده و از ترس به سوی محبت و قرب سوق می‌یابد. این تمایز، به مثابه تفاوت میان خاک سرد و شعله‌ای فروزان است که سالک را از دیگران متمایز می‌سازد.

درنگ: سالک با گرمای احوال، از ترس و تکلیف به سوی محبت و قرب الهی هدایت می‌شود، برخلاف غیرسالکان که در سردی و رکود باقی می‌مانند.

بخش پنجم: نقد علوم انسانی و اهمیت علوم معنوی

نقد علوم انسانی معاصر

علوم انسانی در بسیاری از نظام‌های آموزشی، به حفظیات و تاریخ‌نگاری تقلیل یافته و از عمق و معنا تهی شده است. این علوم، به جای پرداختن به مسائل روان‌شناختی، فلسفی و معنوی، به تذکره‌نویسی و روایت‌های سطحی محدود شده‌اند. این نقد، به مثابه آینه‌ای است که کاستی‌های علوم انسانی را نشان داده و بر ضرورت توسعه علوم معنوی و عرفانی تأکید می‌کند.

درنگ: علوم انسانی معاصر، به دلیل تمرکز بر حفظیات و تاریخ‌نگاری، از عمق معنوی و روان‌شناختی تهی شده و نیازمند بازنگری است.

علوم معنوی و ارتباط با گرمای احوال

علوم معنوی، که با گرمای وجودی و محبت الهی گره خورده‌اند، از علوم مادی نظیر فیزیک و شیمی دشوارترند. این علوم، به باطن انسان و حالات درونی او معطوف‌اند و نیازمند تحرک و حیات باطنی هستند. علوم معنوی، به مثابه نوری هستند که دل سالک را روشن کرده و او را به سوی معرفت و ولایت هدایت می‌کنند.

درنگ: علوم معنوی، با گرمای وجودی و محبت الهی پیوند خورده و از علوم مادی دشوارترند، زیرا به باطن و نهاد انسان تعلق دارند.

بخش ششم: از احوال به ولایت

ولایت به عنوان نتیجه احوال

احوال، سالک را به سوی ولایت هدایت می‌کند، مقامی که در آن سالک با چشیدن حق، به نمایندگی از او عمل می‌کند. ولایت، به مثابه قله‌ای است که سالک پس از عبور از مراتب احوال به آن می‌رسد. در این مقام، صفات الهی در او متجلی شده و او به یدالله، عین‌الله و عبدالله تبدیل می‌شود.

درنگ: ولایت، نتیجه احوال است که سالک را با چشیدن حق به نمایندگی از او و اتصال به صفات الهی می‌رساند.

لمعان نور ولایت

لمعان، نور ولایت است که در ولی‌الله ظهور می‌یابد و شک و تردید را زایل می‌سازد. این نور، به مثابه شعاعی است که دل ولی را روشن کرده و او را از هرگونه شبهه آزاد می‌کند. لمعان، نشانه یقین و اطمینان است که ولی را به کمال می‌رساند.

تَقّه به ذات و معاوضه الهی

تَقّه به ذات، عملی الهی است که ذات ولی را با حق معاوضه می‌کند. در این مقام، خدا در وجود ولی متجلی شده و او را به کمال می‌رساند. این تعویض، به مثابه بازسازی وجودی است که ولی را از خود تهی کرده و او را با نور الهی پر می‌کند.

درنگ: تَقّه به ذات، عملی الهی است که ذات ولی را با حق معاوضه کرده و او را به کمال و نور ولایت می‌رساند.

تحمل ولایت و دشواری آن

ولایت، مقامی دشوار است که تنها برای اهل آن ممکن است. این مقام، به مثابه باری سنگین است که تنها با استعداد و آمادگی باطنی قابل تحمل است. اولیاء خدا، با تحمل بلایا و سختی‌ها، به این مقام می‌رسند و با لطف و سکوت، بندگان را هدایت می‌کنند.

بخش هفتم: دالي الهی و آزمون‌های ولایت

دالي الهی و بلاء برای ولاء

دالي الهی، آزمونی است که خدا با آن سالک را نرم و آماده ولایت می‌سازد. این آزمون، به مثابه بازی‌ای است که سالک را در برابر عظمت حق قرار داده و او را از خود تهی می‌کند. بلاء، وسیله‌ای برای ولاء است که سالک را با سختی‌ها پالایش کرده و او را به سوی اتصال به حق هدایت می‌کند.

درنگ: دالي الهی، آزمونی است که با بلاء، سالک را برای ولایت آماده کرده و او را به سوی اتصال به حق هدایت می‌کند.

رابطه عطش و رؤیت

عطش، اشتیاقی است که سالک را به سوی رؤیت حق سوق می‌دهد. این تشنگی، به مثابه آتشی است که دل سالک را شعله‌ور ساخته و او را از هر چیز جز حق بی‌نیاز می‌کند. عطش، نشانه حیات باطنی است که سالک را به سوی وصال و چشیدن حق هدایت می‌کند.

بخش هشتم: آثار احوال و تحول سالک

کاهش مشکلات و نزول مواهب

در احوال، مشکلات سالک کاهش یافته و مواهب الهی بر او سرازیر می‌شود. این مواهب، به مثابه بارانی هستند که دل سالک را سیراب کرده و او را به سوی دریافت بیشتر فیض الهی سوق می‌دهند. کاهش مشکلات، نتیجه گرمای باطنی است که سالک را از سختی‌های اودیه به لذت احوال می‌رساند.

درنگ: در احوال، مشکلات سالک کاهش یافته و مواهب الهی بر او نازل می‌شود که نشانه گرمای باطنی و آمادگی اوست.

اشتهای معنوی و افزایش تقاضا

احوال، اشتهای معنوی سالک را افزایش می‌دهد و او را به دریافت بیشتر مواهب الهی سوق می‌دهد. این اشتها، به مثابه گرسنگی‌ای است که جز با فیض الهی سیر نمی‌شود. سالک در این مرحله، از نان خشک و ساده به سوی بوقلمون‌های معنوی حرکت می‌کند و دیگر به کم راضی نمی‌شود.

فروتنی و شکر منت الهی

سالک در احوال، به جای منت‌گذاری، خود را مدیون حق می‌داند و شاکر منت الهی است. او می‌گوید: «يَمُنُّ عَلَيَّ بِالإِسْلَامِ» (: خدا بر من منت دارد که مرا مسلمان کرده است). این فروتنی، به مثابه دری است که دل سالک را به سوی رحمت الهی می‌گشاید.

عشق اولیاء و بی‌نیازی از درد

اولیاء خدا، با عشق عمیق خود، از احساس درد و رنج فراتر می‌روند. آن‌ها، به قول شاعر، «به حلاوت زهر می‌خورند و به ارادت درد می‌کشند». این عشق، به مثابه آتشی است که دل آن‌ها را چنان گرم می‌کند که تیر و زخم را احساس نمی‌کنند، همان‌گونه که حضرت علی علیه‌السلام در حال ذکر، تیر را از پای خود بیرون کشیدند.

درنگ: عشق اولیاء، آن‌ها را از احساس درد و رنج فراتر برده و زهر و سختی را برایشان به حلاوت تبدیل می‌کند.

بخش نهم: روان‌شناسی احوال و گرمای وجودی

گرما و محبت در روان‌شناسی

از منظر روان‌شناختی، گرما نشانه محبت و حیات عاطفی است، در حالی که سردی، مانع محبت و عشق است. سالک با گرمای احوال، به سوی محبت و اشتیاق الهی سوق می‌یابد، در حالی که سردمزاجان از این موهبت محرومند. این دیدگاه، به مثابه آینه‌ای است که تفاوت میان سالک و غیرسالک را نشان می‌دهد.

دل‌سوزی سالک و غیرسالک

سالک، با بصیرت خود، فقدان عشق در دیگران را مصیبت می‌بیند و به حال آن‌ها دل می‌سوزاند. اما غیرسالک، که در سردی و رکود گرفتار است، به حال سالک ترحم می‌کند، غافل از اینکه عشق سالک، ارزشی فراتر از عمر طولانی دارد. این دل‌سوزی، به مثابه نوری است که عمق معرفت سالک را آشکار می‌سازد.

خماری و مستی در احوال

خماری، نشانه فقدان مستی و نیاز به کمک است، در حالی که مستی، حالتی از غنا و بی‌نیازی است که سالک در احوال به آن می‌رسد. مست واقعی، نیازی به درخواست کمک ندارد، اما خمار، پیوسته فریاد «ساقیا دستم بگیر» سر می‌دهد. این تمایز، به مثابه تفاوت میان دریا و قطره‌ای است که در انتظار باران است.

بخش دهم: شهادت و اوج حرارت

شهادت به عنوان منتهای حرارت

شهادت، اوج حرارت و گرمای باطنی است که سالک را به وصال حق می‌رساند. این مقام، به مثابه شعله‌ای است که دل سالک را چنان فروزان می‌کند که او یا به شهادت می‌رسد یا دیگران را به سوی حق می‌کشاند. شهادت، نتیجه سیر طولانی در وادی‌های سلوک است که گاه نسل‌ها طول می‌کشد.

درنگ: شهادت، اوج حرارت باطنی است که سالک را به وصال حق رسانده و او را از خود تهی می‌کند.

مراتب وجودی: از نفس تا روح

مراتب وجودی انسان به نفس، عقل، قلب و روح تقسیم می‌شود. روح، مرتبه‌ای است که تنها در اولیاء و در مقام ولایت ظهور می‌یابد. این مرتبه، به مثابه قله‌ای است که سالک پس از عبور از نفس، عقل و قلب به آن می‌رسد. روح، نشانه اتصال به حق است که ولی‌الله را از دیگران متمایز می‌سازد.

جمع‌بندی

درس سی و نهم منازل السائرین، مقام احوال را به عنوان هفتمین قسم سلوک عرفانی تبیین می‌کند. احوال، عرصه حالات باطنی نظیر محبت، غيرت، شوق، قلق، عطش، دهشت، حيرت، هيمان، برق و ذوق است که سالک را از تکلیف و اجبار به حب و عشق الهی ارتقا می‌دهد. این مقام، با گرمای وجودی و توالی مواهب الهی، سالک را از سردی و رکود به سوی حیات و تحرک باطنی هدایت می‌کند. همت، نتیجه اودیه، سالک را برای ورود به احوال آماده می‌سازد، و سختی‌های اودیه، دل او را برای دریافت مواهب الهی صیقل می‌دهد. احوال، با تبدیل اراده به محبت، سالک را از ریا و محاسبه آزاد کرده و او را به سوی ولایت رهنمون می‌سازد. ولایت، مقامی است که سالک با چشیدن حق و تَقّه به ذات، به نمایندگی از او عمل کرده و به یدالله تبدیل می‌شود. نقد علوم انسانی و تأکید بر علوم معنوی، اهمیت گرمای وجودی را در سلوک نشان می‌دهد. اولیاء خدا، با عشق و لطف خود، بندگان را هدایت می‌کنند و با سکوت، از خودنمایی پرهیز می‌نمایند. این مقامات، با دالي الهی و بلایا، سالک را برای وصال حق آماده کرده و او را در مسیر کمال قرار می‌دهند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، اولین حالتی که سالک در باب احوال به آن می‌رسد چیست؟

2. کدام یک از موارد زیر در متن به عنوان تفاوت اصلی بین اخلاق و احوال ذکر شده است؟

3. در متن درسگفتار، چه چیزی باعث می‌شود سالک در باب احوال از تکلیف به حب منتقل شود؟

4. کدام یک از حالات زیر در متن به عنوان نتیجه مستقیم غيرت ذکر شده است؟

5. آخرین مرتبه در باب احوال که در متن ذکر شده چیست؟

6. بر اساس متن، احوال به معنای حالات ظاهرى سالک است.

7. سالک در باب احوال دیگر احساس تکلیف نمی‌کند و اعمالش از روی حب است.

8. متن درسگفتار بیان می‌کند که محبت در افراد سردمزاج به وفور یافت می‌شود.

9. بر اساس متن، رسیدن به باب احوال مقدمه‌ای برای ورود به ولايت است.

10. در متن، ذوق به معنای چشیدن و درک مستقیم حقیقت حق توصیف شده است.

11. تفاوت اصلی بین وادى و احوال در متن درسگفتار چیست؟

12. چرا سالک در باب احوال دیگر از تکلیف رها می‌شود؟

13. منظور از «تتوالى المواهب» در متن چیست؟

14. فرق بین حب و شوق در باب احوال چیست؟

15. چرا در متن گفته شده که اولیاء خدا در باب ولايت خرد نمی‌شوند؟

پاسخنامه

1. محبت

2. اخلاق ظاهرى و احوال باطنى است

3. گرماى باطنى و حال

4. شوق

5. ذوق

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. درست

11. وادى ظرف سختی‌ها و مشکلات است، در حالی که احوال ظرف شور، شوق و حالات باطنی است.

12. زیرا با گرم شدن باطن و رسیدن به محبت، اعمال او از روی حب و عشق انجام می‌شود، نه تکلیف.

13. به معنای سرازیر شدن پی‌درپی نعمت‌ها و حالات معنوی بر سالک در باب احوال است.

14. حب به معنای حرکت به سوی محبوب است، در حالی که شوق به معنای اشتیاق برای دیدار و رؤیت حق است.

15. زیرا آنها در اثر بلایا و سختی‌های وادی و احوال نرم شده‌اند و خدا جای ذات آنها را گرفته است.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده