متن درس
منازل السائرین: سفر به سوی روح: تبیین قسم ولایات در منازل السائرین
تحلیل و تبیین مقدمه کتاب منازل السائرین
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه چهلم -مقدمه- بخش 40)
مقدمه
سلوک عرفانی، چونان سفری است از ظلمات نفس به انوار روح، که سالک را در مسیر قرب الهی به سوی مراتب کمال رهنمون میسازد. درس چهلم از کتاب شریف منازل السائرین، با محوریت قسم ولایات، به تبیین مرحلهای متعالی در این سیر معنوی میپردازد؛ مرحلهای که ثمره اودیه و احوال بوده و سالک را از قلمرو قلب به آستانه روح هدایت میکند. ولایات، چونان قلهای است که در آن، تجلیات الهی چون آذرخش بر دل سالک میدرخشند و او را به مقام تمکن و قرب ربوبی میرسانند. این درسگفتار، با بیانی عمیق و تمثیلاتی بدیع، فرآیند وصول به مقام روح و مراتب ولایات را ترسیم میکند.
بخش نخست: تبیین قسم ولایات و جایگاه آن در سلوک
آغاز قسم ولایات و مفهوم ذوق
درس چهلم با عبارت شریف «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» آغاز میشود و قسم ولایات را با بیانی عرفانی معرفی میکند: «ثُمَّ (الذَّوْقُ) بِالْوُصُولِ إِلَى مَقَامِ الرُّوحِ وَلَمَعَانِ أَنْوَارِ (الْوَلَايَاتِ كَاللَّحْظِ) الْمُؤْذِنِ بِالتَّجَلِّي، وَ(الْوَقْتُ) الْمُغَلِّبُ لِحُكْمِ الْحَالِ عَلَى حُكْمِ الْعِلْمِ الْمُوقِعِ فِي التَّلْوِينِ». ذوق، چونان جرعهای از شهد حقیقت، تجربه شهودی وصول به مقام روح است که با لمعان انوار ولایات، چونان آذرخشی در شب تار، سالک را به سوی تجلی الهی رهنمون میسازد. «لحظ»، لحظهای کوتاه از رؤیت ذات الهی است که چونان گوشهچشمی از معشوق، دل سالک را به وجد میآورد. «وقت»، اما، برههای گستردهتر است که در آن، حال عرفانی بر دانش نظری غلبه مییابد و سالک را در معرض تلوین، یعنی تغییرپذیری حالات، قرار میدهد.
ذوق در عرفان اسلامی، درک مستقیم و بیواسطه حقیقت است که فراتر از استدلال عقلی، سالک را به آستانه روح میرساند. این تجربه، مقدمهای است برای ورود به مقام ولایات، جایی که سالک با تجلیات الهی مواجه میشود و از قلمرو قلب به سوی روح پرواز میکند. ولایات، جمع ولایت، ثمره مراحل پیشین سلوک، یعنی اودیه و احوال، است که سالک را به قله قرب الهی میرساند.
درنگ: ذوق، تجربه شهودی وصول به مقام روح است که با لمعان انوار ولایات و غلبه حال بر علم، سالک را به سوی تجلی الهی هدایت میکند.
اهمیت معرفت ولایت
در این درسگفتار، به حدیث شریف «مَنْ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةَ الْجَاهِلِيَّةِ» استناد شده است که به چنین است: «هرکس امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است». این حدیث، بر ضرورت معرفت به مقام ولایت تأکید دارد. فقدان این معرفت، سالک را در مرتبهای فروتر از حیات معنوی قرار میدهد، گویی که در تاریکی جاهلیت زیست کرده و از نور حقیقت محروم مانده است. در عرفان شیعی، معرفت امام، نهتنها شناخت ظاهری، بلکه درک باطنی و اتصال وجودی به مقام امامت است که سالک را به سوی حقیقت الهی رهنمون میسازد.
مَنْ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةَ الْجَاهِلِيَّةِ (حدیث شریف)
این معرفت، چونان کلیدی است که قفلهای جهل را میگشاید و سالک را از ظلمات نفس به سوی انوار روح هدایت میکند. بدون این معرفت، سلوک سالک ناقص میماند و او در مراتب پایینتر گرفتار میشود.
درنگ: معرفت به امام زمان، شرط اساسی برای حیات معنوی است و فقدان آن، سالک را به مرگ جاهلیت گرفتار میکند.
ساختار مراتب سلوک
درسگفتار، ساختار نظاممند سلوک عرفانی را چنین ترسیم میکند: «در سیر صعود و نزول تا اینجا که آمدیم که هشت قسم شد، هر قسم، ده باب شد، هر باب، سه بخش میشود، یعنی سه تا هفت میشود بیست و چهار که در ده ضرب میشود و به دویست و چهل میرسد و به بیان کتاب شصت تا دیگر را دنبال میکنیم میشود سیصد تا». این تقسیمبندی، چونان نقشهای دقیق، مراحل سلوک را از بدایات تا ولایات به نمایش میگذارد. هشت قسم اصلی، هر یک شامل ده باب، و هر باب شامل سه بخش است که در نهایت به سیصد منزل میرسد. این ساختار ریاضیگونه، نشاندهنده نظم و ترتیب در مسیر سلوک است و جامعیت این سیر معنوی را آشکار میسازد.
عدد سیصد، چونان نمادی از کمال مراحل، بر گستردگی و عمق این سفر معنوی دلالت دارد. هر قسم، مرحلهای از تحول وجودی سالک را نشان میدهد، از تهذیب نفس در بدایات تا وصول به مقام روح در ولایات. این ساختار، سالک را به سوی هدفی متعالی هدایت میکند و او را از پراکندگی در مسیر بازمیدارد.
سه فرودگاه اصلی: نفس، قلب، و روح
سلوک عرفانی در سه ساحت اصلی نفس، قلب، و روح ترسیم میشود: «در این هشت باب سه فرودگاه و سه منزل کلی داشتیم که عبارتند از: نفس، قلب و روح». این سه ساحت، چونان سه منزلگاه در مسیر سلوک، تحول وجودی سالک را از خودپرستی به قرب الهی نشان میدهند. نفس، مرحله ابتدایی است که با امور مادی و ظاهری سروکار دارد؛ قلب، مرکز تحولات عاطفی و معنوی است؛ و روح، مقام تجلیات الهی و اتصال به حقیقت است.
این سه ساحت، چونان پلههایی هستند که سالک را از زمین نفس به آسمان روح میرسانند. هر مرحله، نیازمند ابزارها و حالات خاصی است که سالک را برای ورود به مرحله بعدی آماده میسازد. نفس، چونان خاکی است که بذر سلوک در آن کاشته میشود؛ قلب، چونان نهالی است که با محبت و حرارت معنوی رشد میکند؛ و روح، چونان درختی است که میوه ولایت را به بار میآورد.
درنگ: سلوک عرفانی در سه ساحت نفس، قلب، و روح جریان مییابد که هر یک، مرحلهای از تحول وجودی سالک به سوی قرب الهی است.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، قسم ولایات را بهعنوان ثمره مراحل پیشین سلوک معرفی کرد و جایگاه آن را در سیر عرفانی تبیین نمود. ذوق، چونان جرعهای از حقیقت، سالک را به مقام روح میرساند، و معرفت ولایت، کلیدی است برای رهایی از جاهلیت معنوی. ساختار نظاممند سلوک، با سه ساحت نفس، قلب، و روح، نقشهای جامع از این سفر ارائه میدهد. این بخش، با تکیه بر تمثیلات و مفاهیم عرفانی، سالک را برای ورود به مراحل بعدی آماده میسازد.
بخش دوم: تفاوت نفس، قلب، و روح در سلوک
مرحله نفس و محدودیتهای آن
درسگفتار، مرحله نفس را چنین توصیف میکند: «تا قبل از اصول، نفس بود که گفتیم بدایات، معامله، اخلاق. بسان کسی که میگوید: خوشم میآید آدم خوبی باشم! … اینها همه نفس است». این مرحله، شامل بدایات (آغازها)، معاملات (اعمال ظاهری)، و اخلاق (فضایل) است که همگی در قلمرو نفسانی قرار دارند. سالک در این مرحله، با انگیزههای شخصی و لذتهای ظاهری، چونان کودکی است که به دنبال پاداش اعمال خویش میگردد. این امور، هرچند ارزشمند، در مقایسه با مراتب بالاتر، محدود و ناقصاند.
نفس، چونان ورقی نازک است که چرخهای سلوک بر آن حرکت میکنند، اما فاقد شاسی محکمی است که بتواند بار سنگین ولایت را تحمل کند. این مرحله، به دلیل وابستگی به خواستههای مادی، نمیتواند به مقام ولایت منجر شود. سالک در این مرحله، ممکن است به لذت عبادت یا اعمال خیر دست یابد، اما این لذتها هنوز در چارچوب نفسانی باقی میماند.
حسنات ابرار و سیئات مقربین
درسگفتار به این اصل عرفانی اشاره میکند: «همه «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ» است». این عبارت، به تفاوت مراتب اعمال اشاره دارد. حسنات ابرار، یعنی نیکوکاریهای نیکوکاران، در برابر مقربین، که به خدا نزدیک شدهاند، بهعنوان سیئات (گناهان) محسوب میشود، زیرا این اعمال اغلب با انگیزههای نفسانی همراه است. حتی خیر کوچکی، مانند «ذرهای خیر به دهان گرگی گذاشتن»، در پیشگاه الهی مأجور است، اما در مراتب مقربین، این اعمال به دلیل فقدان خلوص کامل، ارزش خود را از دست میدهند.
این مفهوم، چونان آیینهای است که سالک را به تأمل در نیت خویش وا میدارد. اعمال خیر در مرحله نفس، اگرچه پاداش دارند، اما نمیتوانند سالک را به مقام قرب الهی برسانند. این درسگفتار، سالک را به سوی خلوصی فرا میخواند که در آن، هیچ انگیزهای جز رضای حق وجود ندارد.
درنگ: حسنات ابرار در برابر مقربین، به دلیل همراهی با انگیزههای نفسانی، به سیئات تبدیل میشود و سالک را از قرب الهی باز میدارد.
فرق نفس و قلب با تمثیل ماشین
برای تبیین تفاوت نفس و قلب، درسگفتار از تمثیل ماشین بهره میگیرد: «فرق نفس و قلب چیست؟ … نفس هم بسان چرخهای روی ورق است پس تمام بدایات، ابواب، معاملات، اخلاق و… همه ورق یعنی نفس است». در این تمثیل، نفس به ورق (بدنه ظاهری ماشین) و قلب به شاسی (ساختار اصلی) تشبیه شده است. نفس، فاقد عمق وجودی لازم برای تحمل بار سلوک است و تنها به سطح ظاهری اعمال میپردازد. قلب، اما، چونان شاسی محکم، توانایی حرکت معنوی را به سالک میدهد و او را به سوی محبت و عشق الهی هدایت میکند.
نفس، چونان ورقی نازک است که در برابر حرارت سلوک آب میشود و نمیتواند جوش بخورد. سالک در این مرحله، با ریا، بخل، و حسد مواجه است، زیرا فاقد شاسی محکمی است که او را از این آفات حفظ کند. قلب، اما، با پمپاژ محبت و حرارت، سالک را از این محدودیتها رها میسازد و او را به مرحلهای عمیقتر میبرد.
درنگ: نفس، مانند ورق ماشین، فاقد عمق وجودی است و به ولایت نمیرسد، اما قلب، چون شاسی، سالک را به سوی محبت معنوی هدایت میکند.
مرحله قلب و محبت
درسگفتار، قلب را چنین توصیف میکند: «گفتیم قلب که پیدا میکنی، پمپاژ میکند و گرم میشود، بعد که خون بیرون میزند بعد محبت و حرارت پیدا میشود». قلب، برخلاف نفس، قادر است محبت و حرارت معنوی را تولید کند، که نشانهای از تحول وجودی سالک به سوی عشق الهی است. این محبت، مانند قدرتی است که از کمبودها و حسادتهای نفسانی آزاد است و سالک را به سوی توانمندی معنوی رهنمون میسازد.
قلب، چونان کورهای است که با سوخت عشق، حرارتی معنوی تولید میکند. این حرارت، سالک را از سردی نفسانی رها کرده و او را به سوی شوق و عشق الهی میبرد. محبت در این مرحله، نه قلدری نفسانی، بلکه قدرتی است که از ایمان و اتصال به حق سرچشمه میگیرد. سالک، با این قلب، به مرحلهای میرسد که در آن، عشق الهی بر وجودش غالب میشود.
درنگ: قلب، با پمپاژ محبت و حرارت معنوی، سالک را از محدودیتهای نفسانی آزاد کرده و به سوی شوق و عشق الهی هدایت میکند.
مرحله روح و ولایت
درسگفتار به اهمیت روح در وصول به ولایت اشاره میکند: «پس ممکن است انسان نفس داشته باشد قلب نداشته باشد، ممکن است قلب داشته باشد، روح نداشته باشد، و اگر با قلب به ولایت روی، آب میکند، جزقاله میکند، میگوید: من روح میخواهمم». روح، مرحله نهایی سلوک است که سالک را به مقام ولایت میرساند. قلب، هرچند ارزشمند، برای این مقام کافی نیست و نیاز به روح دارد.
روح، چونان بالهای هواپیماست که سالک را از زمین شاسی (قلب) جدا کرده و به سوی بیکرانگی آسمان هدایت میکند. بدون روح، قلب در برابر بلایات الهی ناپایدار است و نمیتواند بار سنگین ولایت را تحمل کند. این درسگفتار، روح را جوهره وجودی میداند که سالک را به تجلیات ذاتی متصل میکند و او را از محدودیتهای مادی و عاطفی رها میسازد.
قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي (سوره اسراء، آیه 85)؛ (: «بگو: روح از امر پروردگار من است»).
این آیه، روح را به امر الهی نسبت میدهد و بر جایگاه متعالی آن تأکید میکند. روح، برخلاف قلب و نفس، سالک را به سوی مقامی میبرد که در آن، تنها اراده الهی جریان دارد.
درنگ: روح، جوهره وجودی است که سالک را به وصول به ولایت میرساند، و قلب بدون آن، در برابر بلایات الهی ناپایدار است.
تمثیل ماشین و هواپیما برای روح
درسگفتار، با تمثیل ماشین و هواپیما، تفاوت روح را روشن میکند: «حالا روح چیست؟ … وقتی به طیاره برسیم دیگر شاسی به درد نمیخورد! … روح میخواهم! بال میخواهم!». در این تمثیل، روح مانند بالهای هواپیماست که سالک را به پرواز معنوی و فراتر از محدودیتهای مادی (شاسی) میبرد. شاسی، هرچند برای قلب کافی است، در مقام ولایت فایدهای ندارد و سالک نیازمند بالهای روح است.
این تمثیل، چونان آیینهای است که تفاوت مراتب وجودی را نشان میدهد. ماشین، با شاسی و چرخ، در زمین نفس و قلب حرکت میکند، اما هواپیما با بالهایش، به سوی آسمان روح پرواز میکند. روح، سالک را از وزن مادی و زمینی آزاد کرده و او را به بیکرانگی الهی میرساند.
درنگ: روح، مانند بالهای هواپیما، سالک را از محدودیتهای قلب و نفس آزاد کرده و به سوی بیکرانگی الهی هدایت میکند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، تفاوتهای نفس، قلب، و روح را در سلوک عرفانی تبیین کرد. نفس، مرحلهای محدود به امور ظاهری است که فاقد عمق لازم برای ولایت است. قلب، با محبت و حرارت، سالک را به سوی عشق الهی میبرد، اما برای ولایت کافی نیست. روح، جوهره وجودی است که سالک را به مقام ولایت و تجلیات الهی متصل میکند. تمثیل ماشین و هواپیما، این تفاوتها را به زیبایی نشان داد و بر ضرورت وصول به روح تأکید کرد.
بخش سوم: ابواب ولایات و مراتب آن
معرفی ابواب ولایات
درسگفتار، ابواب ولایات را چنین معرفی میکند: «حال به بیان کتاب ده باب میشود: لحظ، وقت، صفا، سرّ، نفس، غربت، غرق، غیبت و تمکّن». این ده باب، چونان مراتبی هستند که سالک را از تجلی لحظهای ذات الهی تا تسلط کامل بر وجود خویش هدایت میکنند. هر باب، مرحلهای از شهود و حال را در بر دارد که سالک را به سوی قرب الهی میبرد.
این ابواب، چونان پلههای نردبانی هستند که به سوی آسمان ولایت امتداد دارند. از لحظ، که لحظهای از رؤیت ذات است، تا تمکن، که تسلط کامل بر وجود است، هر یک سالک را به مرحلهای عمیقتر از سلوک میرسانند. این درس، با دقت و ظرافت، مراحل این سیر را ترسیم کرده و سالک را به سوی هدف نهایی هدایت میکند.
لحظ و وقت
درسگفتار، ولایات را با لحظ آغاز میکند: «به ولایات که میرسیم اول میشود لحظ… بعد میشود (الوقت)؛ وقت اوسع از لحظ است». لحظ، لحظهای کوتاه از تجلی ذات الهی است که سالک را به وجد میآورد. وقت، اما، برههای گستردهتر است که حال ذاتی را در بر میگیرد و بر دانش نظری غلبه مییابد.
لحظ، چونان گوشهچشمی از معشوق است که دل سالک را میرباید؛ وقت، چونان اقامتگاهی است که سالک در آن به آرامش ذاتی میرسد. تفاوت این دو، در گستردگی تجربه عرفانی است. وقت، حالات پایدارتری را نسبت به لحظ فراهم میکند و سالک را به سوی حال ذاتی هدایت میکند.
درنگ: لحظ، لحظه تجلی ذات، و وقت، برههای گستردهتر است که حال ذاتی را در بر میگیرد و سالک را به سوی پایداری هدایت میکند.
صفا و سرور
درس، مرحله بعدی را صفا معرفی میکند: «در باب ولایت منزل سوم صفا است، تلوین و حال برداشته شد یا برمیگردد یا آب لب نیشترش میدهند بعد از صفا، سرور است». صفا، مرحلهای است که تلوین، یعنی تغییرپذیری حالات، از بین میرود و سالک به سرور، یعنی شادی معنوی پایدار، میرسد.
صفا، چونان آسمانی بیابر است که نور خورشید حقیقت در آن میدرخشد. سرور، چونان میوهای است که پس از این صفا به بار مینشیند و سالک را به آرامش و شادی الهی میرساند. این مرحله، نتیجه انقطاع کامل از غیرحق است و سالک را از تلوین و ناپایداری حالات رها میکند.
درنگ: صفا، مرحله رفع تلوین است که به سرور و شادی پایدار منجر میشود و سالک را از انقطاع به سوی آرامش الهی هدایت میکند.
سرّ و حیرت
درسگفتار، مرحله بعدی را سرّ معرفی میکند: «ظرف پنجم میشود، سرّ، سالک اینجا خودش را در خودش گم میکند… بعد تحیر، حیرت به او دست میدهد». سرّ، مرحله گم شدن در ذات الهی است که به حیرت، یعنی شگفتی و سرگشتگی عرفانی، منجر میشود.
سرّ، چونان اقیانوسی است که سالک در آن خود را گم میکند و از خودبینی به خودگمبینی میرسد. حیرت، چونان ستارهای است که در این شب عرفانی میدرخشد و سالک را به سوی عظمت الهی هدایت میکند. این حال، نشانه مواجهه با حقیقت بینهایت است که سالک را از خود و غیرخدا آزاد میکند.
درنگ: سرّ، مرحله گم شدن در ذات الهی است که به حیرت عرفانی منجر میشود و سالک را از خودبینی به سوی حقیقت هدایت میکند.
تمکن و چالشهای آن
درس، تمکن را قله ولایت معرفی میکند: «نهایت ولایت، تمکن است، یعنی هر کاری بخواهد بکند، میتواند، اما دوتا مشکل دارد». تمکن، توانایی کامل عمل است، اما با چالشهایی چون از دست دادن همه چیز همراه است: «مثل اینکه ابراهیم را چه کردند، غلفتی پوستشو کند، از اسماعیل گرفته تا هاجر… منتهی از آقا امام حسین علیهالسلام علیاصغر را میگیرد».
تمکن، چونان تاجی است که بر سر اولیاء خدا نهاده شده، اما با امتحانات سنگین الهی همراه است. اولیاء، مانند ابراهیم و امام حسین علیهماالسلام، همه چیز خود را در راه حق فدا میکنند و از تمکن برای منافع شخصی استفاده نمیکنند. این درس، با مثالهایی از سیره اولیاء، نشان میدهد که تمکن، نه تنها قدرت، بلکه استقامت در برابر بلایاست.
درنگ: تمکن، توانایی کامل در ولایت است، اما با امتحانات سنگین همراه است و اولیاء از آن برای منافع غیرالهی استفاده نمیکنند.
عدم استفاده اولیاء از تمکن
درسگفتار تأکید میکند: «اولیاء خدا صاحب تمکّناند ولی معنی است، شیر بیشهی ولایت که علی علیهالسلام است میفرماید: من مظلوم میمانم اما از تمکّنم استفاده نمیکنم». اولیاء، با وجود تمکن، از آن برای اهداف غیرالهی استفاده نمیکنند و در مسیر حق استقامت میورزند. این درس، با اشاره به سیره امیرالمؤمنین علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام، نشان میدهد که اولیاء در جنگ عادلانه، از ابزارهای غیرطبیعی استفاده نمیکنند.
این رفتار، چونان شیری است که در بیشه ولایت، با قدرت بینظیر خود، از آزار دیگران پرهیز میکند و تنها در راه حق گام برمیدارد. اولیاء، چونان شیران، تربیت الهی شدهاند و از تمکن خود برای حفظ عدالت و امانت الهی بهره میبرند. این درس، تفاوت بین تمکن عرفانی و سوءاستفاده از قدرت را به زیبایی ترسیم میکند.
درنگ: اولیاء خدا، با وجود تمکن، از آن برای اهداف غیرالهی استفاده نمیکنند و در مسیر عدالت و تربیت الهی استقامت میورزند.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، ابواب ولایات را بهعنوان مراتبی از شهود و حال ترسیم کرد که سالک را از لحظ به تمکن میرساند. لحظ و وقت، صفا و سرور، سرّ و حیرت، و تمکن، هر یک مرحلهای از سلوک عرفانی را نشان میدهند که سالک را به سوی قرب الهی هدایت میکنند. اولیاء خدا، با تمکن، در مسیر حق استقامت میورزند و از قدرت خود برای منافع غیرالهی استفاده نمیکنند. این بخش، با تمثیلات و مثالها، نقشهای روشن از این مراتب ارائه داد.
نتیجهگیری
درس چهلم منازل السائرین، چونان مشعلی نورانی، مسیر سلوک عرفانی را از ظلمات نفس به انوار روح روشن کرد. این درسگفتار، با تبیین قسم ولایات، سالک را به قله قرب الهی هدایت میکند و مراتب سلوک را در سه ساحت نفس، قلب، و روح ترسیم مینماید. نفس، مرحلهای محدود به امور ظاهری است که با حسنات ابرار، نمیتواند به ولایت برسد. قلب، با محبت و حرارت، سالک را به سوی عشق الهی میبرد، اما برای ولایت، روح لازم است. روح، جوهره وجودی است که سالک را به تجلیات ذاتی و مقام تمکن متصل میکند. ابواب ولایات، از لحظ تا تمکن، مراتب تدریجی این سیر را نشان میدهند و اولیاء خدا را بهعنوان نمونههای کامل این مقام معرفی میکنند. اولیاء، با تمکن، در مسیر حق استقامت میورزند و از قدرت خود برای عدالت و امانت الهی بهره میبرند.
با نظارت صادق خادمی