متن درس
منازل السائرین: استقامة الاحوال در سلوک عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 245)
دیباچه: سفری به سوی پایداری حال در سلوک عرفانی
سلوک عرفانی، سفری است بس شگرف که سالک را از ظواهر اعمال به باطن احوال و از احوال به حقیقت ذات رهنمون میسازد. در این مسیر، استقامت در احوال، منزلگاهی است که سالک پس از تثبیت اعمال، به پایداری در حالات معنوی خویش اهتمام میورزد. این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای ارزشمند آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه 245 از مجموعه «منازل السائرین» (مورخ ۱۳/۲/۱۳۸۷)، به تبیین علمی و تخصصی مرتبه دوم استقامت، یعنی استقامة الاحوال، میپردازد. استقامة الاحوال، چونان پلی است که سالک را از ظواهر اعمال به سوی عمق شهود و فنای وجودی هدایت میکند. در این مسیر، سه ویژگی بنیادین—شهود الحقیقة لا کسبا، رفض الدعوی لا علما، و البقاء مع نور الیقظة لا تحفظا—چونان ستارگان درخشان، راه سالک را روشن میسازند.
بخش نخست: مراتب استقامت در سلوک عرفانی
تقسیمبندی مراتب استقامت
استقامت در سلوک عرفانی، چونان نردبانی است که سالک را به سوی قلههای معرفت و قرب الهی بالا میبرد. این نردبان، به سه مرتبه اصلی تقسیم میشود: استقامت فی الاعمال، استقامت فی الاحوال، و مرتبه سوم که در متن اصلی بهصراحت نام برده نشده است، اما میتوان آن را استقامت فی الذات یا اسماء الهی پنداشت. هر یک از این مراتب، خود به سه چینش یا مرتبه فرعی تقسیم میگردد، که در مجموع، نه مرتبه را در بر میگیرد. استقامت فی الاعمال، ویژه مبتدیان است که در آن، سالک به انجام اعمال شرعی با اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط اهتمام میورزد. استقامت فی الاحوال، که موضوع اصلی این نوشتار است، منزلگاه متوسطین است؛ جایی که سالک از ظواهر اعمال فراتر رفته و به پایداری حالات معنوی خویش میپردازد. مرتبه سوم، که در اینجا به آن اشارهای نشده، احتمالاً به شهود ذات یا اسماء الهی مربوط میشود و ویژه واصلان است.
درنگ: استقامت در سلوک، دارای سه مرتبه اصلی است: استقامت فی الاعمال (مبتدیان)، استقامت فی الاحوال (متوسطین)، و استقامت فی الذات یا اسماء (واصلان). هر مرتبه، خود به سه چینش تقسیم میشود که در مجموع، نه مرتبه را شامل میگردد.
اهمیت استقامت فی الاحوال
استقامت فی الاحوال، چونان نگهبانی است که از گنجینه حالات معنوی سالک حراست میکند. این مرتبه، پس از تثبیت اعمال، سالک را به سوی پایداری در برابر انحرافات نفسانی و حفظ خلوص حال رهنمون میسازد. سالک در این منزل، باید حالات خویش را از آلودگیهای منیت، ادعا، و وابستگی به گذشته پاک سازد تا به شهود دائم و فنای وجودی دست یابد. این مرتبه، چونان گذرگاهی است که سالک را از ظاهر به باطن و از عمل به حال منتقل میکند، و او را آماده میسازد تا در نور حقیقت، پایدار و استوار بماند.
بخش دوم: ویژگیهای استقامة الاحوال
شهود الحقیقة لا کسبا: مشاهده حقیقت به تجلی الهی
استقامة الاحوال، با سه ویژگی بنیادین تعریف میشود که هر یک چونان چراغی، مسیر سالک را روشن میسازد. نخست، شهود الحقیقة لا کسبا است؛ یعنی مشاهده حقیقت بهواسطه تجلی الهی، نه تلاش و کوشش شخصی سالک. شهود کسبی، که از اعمال خیر یا عبادات ظاهری نظیر نماز و نیکوکاری ناشی میشود، به شر ک میانجامد، زیرا منیت را تقویت میکند. سالک در این مرتبه، باید از هرگونه خودبینی و خودمحوری رها شود تا حقیقت، خود را به او بنمایاند. همانند موسی علیهالسلام که نه در پی خدا بود، بلکه خدا او را یافت و فرمود: إِنِّي أَنَا اللَّهُ (قرآن کریم، قصص: ۳۰، )، سالک نیز باید منتظر تجلی حق باشد، نه آنکه خود به دنبال شهود بدود.
درنگ: شهود الحقیقة لا کسبا، مشاهده حقیقت بهواسطه تجلی الهی است، نه تلاش شخصی. شهود کسبی، به دلیل تقویت منیت، سالک را از حقیقت دور میکند.
نقد شارح در باب شهود کسبی
شارح در تفسیر خویش، بهاشتباه مدعی شده است که شهود کسبی محال است («فلا یمکن تحصیل الشهود بالکسب»). اما خواجه عبدالله انصاری، با دقت و ظرافت، تنها گفته است که شهود لا کسبا، حال باب استقامت است، نه آنکه شهود کسبی محال باشد. شهود کسبی، هرچند نازلتر و ویژه مراتب ابتدایی است، ممکن و برای مبتدیان مفید است. شارح، با مطلق دانستن محال بودن شهود کسبی، از اقسام مختلف شهود—اعم از کفری، شر کی، بغضی، و غیری—غافل مانده است. این اقسام نشان میدهند که شهود کسبی، اگرچه در مرتبه استقامت فی الاحوال جای ندارد، اما در مراتب پایینتر، نقشی انگیزاننده و هدایتگر دارد.
درنگ: شهود کسبی، هرچند نازل است، ممکن و برای مبتدیان مفید است، اما در باب استقامت فی الاحوال، شهود باید غیرکسبی باشد تا سالک به فنای وجودی دست یابد.
رفض الدعوی لا علما: ترک ادعا از فنای وجودی
ویژگی دوم استقامة الاحوال، رفض الدعوی لا علما است؛ یعنی ترک هرگونه ادعا، نه از روی علم، تواضع، یا حکمت، بلکه از سر فنای کامل وجودی. سالکی که ادعا را به دلیل تواضع یا حکمت ترک میکند، همچنان «من» را حفظ کرده و در مرتبهای نازلتر قرار دارد. اما در استقامت فی الاحوال، سالک باید به مرحلهای برسد که اصلاً وجودی برای ادعا نداشته باشد. این مرتبه، چونان سخن خداوند به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که فرمود: لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ (قرآن کریم، آلعمران: ۱۲۸، )، یعنی هیچچیز از تو نیست و همهچیز از خداست. سالک در این مقام، خود را هیچ میبیند و دعوایی ندارد، زیرا وجودش در نور حق فانی شده است.
درنگ: رفض الدعوی لا علما، یعنی ترک ادعا از سر فنای وجودی، نه تواضع یا حکمت. سالک در این مرتبه، هیچ وجودی برای ادعا ندارد.
البقاء مع نور الیقظة لا تحفظا: بقای دائم با تجلی حق
ویژگی سوم، البقاء مع نور الیقظة لا تحفظا است؛ یعنی بقای دائم با نور بیداری و تجلی حق، نه حفظ خاطره شهود گذشته. بقای تحفظی، چونان مزه غذایی است که زیر دندان مانده و سالک را به گذشته وابسته میکند. اما بقای شهودی، مانند رودی است که هر لحظه با آب تازه جاری میشود. سالک در این مرتبه، لحظهبهلحظه با تجلیات نوین حق تازه میگردد و از غفلت و وابستگی به خاطرات گذشته رها میشود. این بقا، چونان سرمستی دائم است که سالک را در حال «آنا فآنا» (لحظهبهلحظه) نگه میدارد و او را از توقف در گذشته بازمیدارد.
درنگ: البقاء مع نور الیقظة لا تحفظا، بقای دائم با تجلیات نوین حق است، نه حفظ خاطره شهود گذشته. این بقا، سالک را از غفلت حفظ میکند.
بخش سوم: اهمیت آثار اعمال در سلوک
آزمایش اعمال و انتخاب حالآورها
سالک، چونان طبیبی است که باید اعمال خویش را معاینه کند و ببیند کدامیک حال معنوی و قرب الهی را در او برمیانگیزد. اعمالی چون نماز، تلاوت قرآن کریم، مطالعه، سکوت، یا حتی تفریح، باید از منظر آثار معنویشان سنجیده شوند. عملی که حال نمیآورد، حتی اگر خیر باشد، باید کنار گذاشته شود، مگر آنکه واجب شرعی باشد. این آزمایش، مانند کوبیدن آب در هاون نیست که بیثمر باشد، بلکه باید چون ریتمی موزون، روح سالک را به حرکت درآورد. سالک باید ببیند کدام عمل، او را به سوی نور حقیقت هدایت میکند و همان را برگزیند.
درنگ: سالک باید اعمال خود را آزمایش کند و آنهایی را برگزیند که حال معنوی و قرب الهی را در او برمیانگیزند، مگر آنکه واجب شرعی باشند.
خودآگاهی در سلوک
خودآگاهی در سلوک، چونان آینهای است که سالک در آن، تمامی جنبههای زندگی خویش را بازمیبیند. او باید اوقات، مکانها، همراهان، و اعمال خود را چکاپ کند تا دریابد چه چیزی قرب، فهم، یا کمال او را افزایش میدهد و چه چیزی او را از خدا دور میکند. این چکاپ، مانند معاینهای دقیق، از پراکندگی و اتلاف انرژی جلوگیری میکند و سالک را به سوی اعمالی هدایت میکند که روحش را به سوی حقیقت متعالی میسازد.
درنگ: سالک باید تمام جنبههای زندگیاش را چکاپ کند تا اعمالی را برگزیند که او را به قرب و کمال رهنمون میسازد.
مثال ابوالهول: هشدار در برابر اعمال بیاثر
درسگفتار، با تمثیلی بدیع، از طلبهای یاد میکند که کتاب را وارونه میخواند و متوجه نمیشود، مانند ابوالهولی که سالها عملی را انجام میدهد بیآنکه اثری بر او داشته باشد. این تمثیل، هشداری است به سالک که از تکرار بیثمر اعمال پرهیز کند. عملی که اثر معنوی ندارد، چونان سنگ آسیابی است که بیهوده میچرخد و انرژی را هدر میدهد. سالک باید مانند طبیبی هشیار، اعمالی را برگزیند که روحش را به حرکت درمیآورد.
درنگ: اعمالی که اثر معنوی ندارند، مانند سنگ آسیاب، انرژی سالک را هدر میدهند. سالک باید از تکرار بیثمر چنین اعمالی اجتناب کند.
بخش چهارم: چالشها و خطرات سلوک
خطر غفلت و تحفظ
غفلت، چونان سایهای است که ممکن است بر حال سالک چیره شود و او را به تحفظ و وابستگی به شهود گذشته بکشاند. سالکی که پس از طی منازل بسیار، به یادآوری شهود گذشته بسنده کند، در غفلت فرو میرود و نفله میشود. این غفلت، مانند مرگ حال است که سالک را از سیر صعودی بازمیدارد. سالک واصل، کسی است که لحظهبهلحظه با تجلیات حق تازه میشود و از توقف در گذشته رها میماند.
درنگ: غفلت و تحفظ، سالک را به گذشته وابسته میکند و از سیر صعودی بازمیدارد. سالک واصل، لحظهبهلحظه با تجلی حق تازه میشود.
طمع در سلوک ابتدایی و ضرورت رهایی از آن
در مراتب ابتدایی، طمع به اثر اعمال، مانند نشاط معنوی، انگیزهای برای حرکت سالک است. اما در مرتبه استقامت فی الاحوال، این طمع باید کنار گذاشته شود تا شهود لا کسبا و رفض لا علما ممکن گردد. سالک در این مرتبه، باید از هرگونه منیت و خودمحوری آزاد شود تا در نور حقیقت پایدار بماند. این رهایی، چونان گسستن از بندهای نفسانی است که سالک را به سوی فنای وجودی هدایت میکند.
درنگ: طمع در مراتب ابتدایی مفید است، اما در استقامت فی الاحوال، باید کنار گذاشته شود تا سالک به شهود غیرکسبی و فنای وجودی دست یابد.
بخش پنجم: سلوک واصل و شهود دائم
شهود آنی و لحظهبهلحظه
شهود در باب استقامت فی الاحوال، آنی و لحظهبهلحظه است، مانند رودی که هر لحظه با آب تازه جاری میشود. سالک واصل، با «دارم» زندگی میکند، نه با «داشتم». این شهود، چونان سرمستی دائم است که سالک را در حال «آنا فآنا» نگه میدارد و او را از وابستگی به گذشته رها میسازد. این تازگی، نشانه سیر صعودی سالک به سوی حقیقت است.
درنگ: شهود حال باب استقامت، آنی و لحظهبهلحظه است. سالک واصل، با تجلیات نوین حق زندگی میکند، نه با خاطرات گذشته.
مثال موسی و تجلی حق
داستان موسی علیهالسلام، تمثیلی بدیع از شهود لا کسبا است. او در پی خدا نبود، بلکه خدا او را یافت و فرمود: إِنِّي أَنَا اللَّهُ (قرآن کریم، قصص: ۳۰، ). این تجلی، نشاندهنده برتری شهود غیرکسبی است که از جانب حق به سالک ارزانی میشود. سالک، مانند موسی، باید آماده پذیرش تجلی حق باشد، نه آنکه خود به دنبال شهود بدود.
درنگ: شهود لا کسبا، مانند داستان موسی علیهالسلام، از تجلی حق ناشی میشود، نه تلاش سالک.
جمعبندی و نتیجهگیری
استقامة الاحوال، چونان منزلگاهی است که سالک را از ظواهر اعمال به عمق حالات معنوی و از حالات به سوی فنای وجودی هدایت میکند. این مرتبه، با سه ویژگی شهود الحقیقة لا کسبا، رفض الدعوی لا علما، و البقاء مع نور الیقظة لا تحفظا، سالک را به سوی پاکی از منیت، ادعا، و وابستگی به گذشته رهنمون میسازد. شهود غیرکسبی، از تجلی حق سرچشمه میگیرد و سالک را از شر ک منیت حفظ میکند. رفض الدعوی، از فنای کامل وجودی ناشی میشود و سالک را به مقام «لیس لک من الامر شیء» میرساند. بقای غیرتحفظی، چونان رودی جاری، سالک را لحظهبهلحظه با تجلیات حق تازه میسازد. سالک باید مانند طبیبی هشیار، اعمال و شرایط خویش را چکاپ کند تا آنهایی را برگزیند که حال و قرب الهی را در او برمیانگیزند. خطر غفلت و تحفظ، سالک را به گذشته وابسته میکند، اما سالک واصل، با شهود آنی و لحظهبهلحظه، در سیر صعودی به سوی حقیقت باقی میماند.
با نظارت صادق خادمی