متن درس
کتاب منازل السائرین: تأملی در توکل خاص و رابطه وجودی و ظهوری حق و خلق
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۴۹)
مقدمه
در مسیر سلوک عرفانی، توکل به عنوان یکی از مقامات والای سالکان، جایگاهی بنیادین دارد. این مقام، که در مرتبه خاصان به اوج خود میرسد، نه تنها رابطه میان انسان و پروردگار را بازتعریف میکند، بلکه چارچوبی وجودی و ظهوری برای فهم پیوند حق و خلق ارائه میدهد. درسگفتار حاضر، برگرفته از جلسه ۲۴۹ منازل السائرین، به تحلیل عمیق مفهوم توکل خاص و رابطه دوسویه وکالت و موکل بودن میان حق و خلق میپردازد.
بخش اول: توکل خاص و یقین خواص
توکل خاص، مرتبهای والا از توکل است که در آن، سالک به یقینی عمیق دست مییابد که تمامی امور به خداوند بازمیگردد. این یقین، ریشه در فهم آیه شریفه
﴿الْأَمْرُ كُلُّهُ لِلَّهِ﴾
(سوره آلعمران، آیه ۱۵۴، : «همه امور از آن خداست») دارد. اشرف و اکمل انسانها، که مخاطب آیه
﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾
(سوره آلعمران، آیه ۱۲۸، : «هيچ اختياري در اين كار نداري») هستند، به این حقیقت میرسند که هیچ اصالتی در اختیار انسان نیست، جز آنچه به وکالت از جانب خداوند انجام میشود.
این فهم، همانند چراغی است که مسیر سلوک را روشن میسازد و سالک را از تاریکی خودبینی به سوی نور وابستگی وجودی هدایت میکند. فقدان اصالت در اختیار انسان، به معنای نفی کنشگری او نیست، بلکه بیانگر آن است که هر فعل و وجودی، در نهایت، به اراده و عنایت الهی وابسته است.
بخش دوم: رابطه وکالت و موکل بودن
در توکل خاص، رابطهای دوسویه و پویا میان حق و خلق برقرار است. خداوند، به عنوان موکل، مبدأ همه امور است و انسان، در مقام وکیل، مجری اراده الهی. در عین حال، انسان موکل است و خداوند وکیل، زیرا ظهور خلق نیز به عنایت الهی وابسته است. این تضايف، همانند رقصی هماهنگ میان دو طرف یک پیوند وجودی است که در آن، خلق به عنوان جلوه حق و خداوند به عنوان مبدأ وجود شناخته میشود.
این رابطه، همانند آینهای است که در آن، خلق تصویر وجود الهی را بازمیتاباند، اما خود آینه نیز به نور الهی برای درخشش وابسته است. این دیدگاه، توکل را به عنوان یک رابطه متقابل و پویا تعریف میکند که در آن، هیچیک از طرفین به طور کامل محو یا مستقل نمیشوند.
بخش سوم: نفی جبر در توکل خاص
توکل خاص، با جبر ناسازگار است. انسان در مقام وکیل، کنشگری فعال دارد، اما تمامی افعال او به عنایت الهی وابسته است. آیه شریفه
﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ﴾
(سوره انفال، آیه ۱۷، : «و تو [اى پيامبر] تير نينداختى آنگاه كه تير انداختى، بلكه خدا تير انداخت») این حقیقت را روشن میسازد که فعل انسان، وکالتاً از جانب خداوند است، نه بالاصاله.
این مفهوم، همانند کمانی است که زه آن به دست انسان کشیده میشود، اما نیروی پرتاب تیر از جانب خداوند است. این دیدگاه، انسان را از بند جبر رها میسازد و او را به عنوان عاملی فعال در مسیر الهی معرفی میکند.
بخش چهارم: وجود و ظهور در سلوک
در ظرف نزول، خلق ظهور حق است و خداوند وجود مطلق. در ظرف صعود، خلق ظهور است و خداوند موجد ظهور. این رابطه، جبر را نفی کرده و خلق را به عنوان تجلی حق، نه موجودی مستقل، معرفی میکند. این چارچوب، همانند رودی است که از سرچشمه وجود الهی سرچشمه میگیرد و در مسیر صعود، به سوی همان مبدأ بازمیگردد.
این دیدگاه، خلق را به مثابه سایهای میداند که وجودش به نور الهی وابسته است. در این چارچوب، توکل خاص به عنوان پلی میان نزول و صعود عمل میکند و سالک را به سوی وحدت با حق هدایت میکند.
بخش پنجم: همراهی حق و خلق
خواص، کسانی هستند که همراهی حق و خلق را درک میکنند. خداوند با انسان است و انسان با خداوند، اما این همراهی، نه به معنای محو خلق است و نه به معنای استقلال آن. این رابطه، همانند دو همراه است که در مسیری مشترک گام برمیدارند، اما هر یک جایگاه و نقش خود را حفظ میکند.
این همراهی، همانند نسیمی است که برگ را به حرکت درمیآورد، اما برگ همچنان هویت خود را حفظ میکند. سالک در این مسیر، نه خود را محو میبیند و نه از حق جدا میشود، بلکه در هماهنگی با امر الهی حرکت میکند.
بخش ششم: نقد دیدگاه محییالدین ابن عربی
محییالدین ابن عربی، عالم را به تصاویر خیالی در آینه تشبیه کرده و توکل را به اوهام نسبت داده است. این دیدگاه، مورد نقد قرار گرفته، زیرا خلق را به امری موهوم و فاقد حقیقت تقلیل میدهد. در مقابل، درسگفتار حاضر، خلق را ظهور حق میداند که دارای حقیقتی رقيق و متصل به وجود الهی است.
این نقد، همانند نوری است که تاریکی اوهام را میزداید و حقیقت ظهور خلق را در پرتو وجود الهی آشکار میسازد. خلق، نه عکسی موهوم در آینه خیال، بلکه تجلی رقيق و متصل به حق است.
بخش هفتم: اصول بنیادین وجود و ظهور
دو اصل بنیادین در فلسفه و عرفان این درسگفتار مطرح شده است: نخست، حق وجود است و خلق ظهور؛ دوم، خلق فعل است و حق ذات و فاعل. این اصول، چارچوبی وحدتگرا برای فهم رابطه حق و خلق ارائه میدهند و تمامی مسائل فلسفی و عرفانی را در خود حل میکنند.
این اصول، همانند دو بالاند که سالک را در آسمان معرفت به پرواز درمیآورند. حق، به عنوان وجود مطلق، سرچشمه همه چیز است و خلق، به عنوان ظهور، فاقد ذات مستقل است. این چارچوب، توکل را به عنوان رابطهای وجودی و ظهوری تعریف میکند.
بخش هشتم: تشبیه توکل به معامله
توکل، به معاملهای تشبیه شده که در آن، انسان بخشی از هزینه را میپردازد و بخش عمده آن از جانب خداوند تأمین میشود. این تشبیه، مشارکت انسان و عنایت الهی را به شکلی ملموس نشان میدهد.
این تشبیه، همانند بازاری است که در آن، انسان با تلاش خود سهمی میآورد و خداوند با عنایت بیکرانش، باقی را تأمین میکند. این مشارکت، توکل را به مسیری پویا و فعال تبدیل میکند.
بخش نهم: نفی جبر به عنوان خرافه سیاسی
جبر، به عنوان خرافهای سیاسی معرفی شده که از سوی خلفای جور برای کنترل مردم ترویج شده است. خداوند جابر نیست، بلکه شاکر و شکستهبند است که امور را اصلاح میکند.
این دیدگاه، همانند رهایی از زنجیرهای تحمیلشده است که انسان را از اسارت جبر آزاد میسازد و او را به سوی اختیار و کنشگری در مسیر الهی هدایت میکند.
بخش دهم: معنای جابر در اسماء الهی
اسم جابر، به معنای شکستهبند و اصلاحکننده است، نه زورگو. خداوند، همانند پزشکی است که استخوان کججوشخورده را میشکند و دوباره میبندد تا امور را اصلاح کند.
این تفسیر، همانند نوری است که معنای حقیقی اسم جابر را آشکار میسازد و آن را از سوءتفاهمات جبرگرایانه دور میکند. خداوند، هدایتگر و اصلاحکنندهای است که خلق را در مسیر کمال همراهی میکند.
بخش یازدهم: توکل، دقیقترین راه
اگر توکل به معنای نفی کامل اختیار انسان باشد، به ضعیفترین راهها تبدیل میشود، زیرا وکالت را بیمعنا میکند. اما در این دیدگاه، توکل، دقیقترین راه (ادق السبل) است که رابطهای پویا و متقابل میان حق و خلق برقرار میکند.
این دیدگاه، همانند کلیدی است که قفلهای پیچیده سلوک را میگشاید و سالک را به سوی مسیری روشن و دقیق هدایت میکند. توکل، نه نفی کنشگری، بلکه تأیید آن در پرتو اراده الهی است.
بخش دوازدهم: توکل به مثابه رابطه مشاعی
توکل، رابطهای مشاعی است که در آن، حق و خلق در وجود و فعل با یکدیگر مشارکت دارند. خداوند در مقام وجود، وکیل و موکل است و خلق در مقام ظهور، وکیل و موکل.
این رابطه، همانند باغی است که در آن، درختان خلق از خاک وجود الهی تغذیه میکنند و در عین حال، با شاخ و برگ خود، زیبایی آن را به نمایش میگذارند. توکل خاص، این مشاعیت را به شکلی عمیق و دقیق نشان میدهد.
جمعبندی
درسگفتار منازل السائرین (جلسه ۲۴۹)، با تمرکز بر توکل خاص، چارچوبی عمیق و منسجم برای فهم رابطه وجودی و ظهوری میان حق و خلق ارائه میدهد. خواص، با یقین به اینکه
﴿الْأَمْرُ كُلُّهُ لِلَّهِ﴾
و
﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ﴾
،
به رابطهای دوسویه میان وکالت و موکل بودن دست مییابند. این رابطه، جبر را نفی کرده و کنشگری انسان را در چارچوب عنایت الهی تأیید میکند. اصول وجود و ظهور، به عنوان چارچوبی بنیادین، از دوگانگی میان حق و خلق جلوگیری کرده و توکل را به عنوان رابطهای مشاعی و پویا تعریف میکنند. نقد دیدگاه محییالدین ابن عربی و نفی جبر به عنوان خرافه سیاسی، بر اصالت ظهور خلق و نقش فعال انسان در سلوک تأکید دارد. توکل خاص، به عنوان دقیقترین راه، سالک را به سوی همراهی با امر الهی هدایت میکند.