متن درس
منازل السائرین: تأملاتی در مرتبه سوم توکل و نقد جبرگرایی عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۵۶)
دیباچه
کتاب حاضر، تدوینی تخصصی از درسگفتار جلسه ۲۵۶ منازل السائرین، ارائهشده توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، است که به تاریخ نهم آبان ۱۳۸۷ هجری شمسی ایراد شده است. این اثر، با محوریت مرتبه سوم توکل و نقد دیدگاههای جبرگرایانه در عرفان، به تبیین رابطه ظهوری-وجودی میان سالک و حق تعالی پرداخته است. این بازنویسی، با تأکید بر معرفت علل توکل و نفی دوگانگی فلسفی، سالک را نه بهعنوان وهم یا خیال، بلکه بهعنوان ظهور حق معرفی میکند و از جبرگرایی عرفانی فاصله میگیرد.
بخش اول: مرتبه سوم توکل و معرفت علل آن
تبیین مرتبه سوم توکل
مرتبه سوم توکل، که در این درسگفتار مورد تأکید قرار گرفته، بر معرفت علل توکل و رهایی از آنها استوار است. در این مرتبه، سالک به درک عمیقی از منشأ توکل دست مییابد، که همانا این حقیقت است که تمامی هستی، از جلال و جمال گرفته تا کمال، از حق تعالی سرچشمه میگیرد. سالک در این مقام، خود را نه موجودی مستقل و نه معدوم، بلکه ظهور حق میبیند. این معرفت، توکل را از سطحی ظاهری و اسبابمحور به سوی توحید افعالی ارتقا میدهد، جایی که سالک با واگذاری ظهور خود به حق، در عین حفظ مسئولیت و اختیار، به وحدت هستی نائل میشود.
درنگ: مرتبه سوم توکل، سالک را به معرفتی رهنمون میسازد که در آن، تمامی هستی از حق است و سالک ظهور اوست. این معرفت، توکل را به واگذاری آگاهانه ظهور به حق تبدیل میکند، بدون آنکه سالک را به انفعال یا نفی سوق دهد.
رابطه ظهوری-وجودی میان حق و سالک
یکی از محورهای بنیادین این درسگفتار، تبیین رابطه ظهوری-وجودی میان حق و سالک است. در این دیدگاه، حق تعالی وجود ذاتی دارد و سالک، بهعنوان فعل حق، ظهور اوست. این تبیین، مشکل دوگانگی فلسفی را حل میکند؛ زیرا سالک نه موجودی مستقل است که شرک پدید آورد و نه معدوم است که به جبرگرایی منجر شود. سالک، مانند سایهای است که از نور وجود حق پدید آمده و در عین وابستگی، هویتی ظهوری دارد. این رابطه، مانند رودی است که از سرچشمه جوشیده و در عین حال، در مسیر خود، هویت و جریانی مستقل به نظر میآید، اما حقیقتاً جزء سرچشمه نیست.
این دیدگاه، در تقابل با نگرشهایی قرار میگیرد که خلق را برای اثبات وحدت حق، نفی میکنند. در اینجا، سالک نه تنها نفی نمیشود، بلکه بهعنوان ظهور حق، در فرآیند توکل نقشی فعال ایفا میکند. او ظهور خود را به حق واگذار میکند، گویی باغبانی است که نهال کاشتهشده توسط پروردگار را به دستان او میسپارد تا مدیریت رشد آن را به کمال رساند.
درنگ: سالک، ظهور حق است و نه موجودی مستقل یا معدوم. این رابطه ظهوری-وجودی، شرک و جبر را نفی کرده و توکل را به تعاملی آگاهانه میان سالک و حق تبدیل میکند.
نقش توکل در واگذاری ظهور
توکل در مرتبه سوم، به معنای واگذاری مدیریت ظهور سالک به حق تعالی است. در این مقام، خدا هم وکیل است و هم موکل؛ سالک نیز بهصورت ظهوری، هم موکل است و هم وکیل. این تعامل، مانند مشارکتی مشاعی است که در آن، سالک با اختیار خود، اداره امور ظهوریاش را به حق میسپارد. این واگذاری، نه نفی سالک است و نه استقلال او، بلکه تأییدی بر جایگاه او بهعنوان ظهور حق است. سالک، مانند کارگزاری است که مدیریت اموال خود را به مالک اصلی واگذار میکند، اما خود همچنان در فرآیند مدیریت مشارکت دارد.
این دیدگاه، برخلاف نظر شارح که میگوید «ليس له من الامر شيء»، سالک را صاحب امر ظهوری میداند. نفی کامل سالک، توکل را به انفعال تبدیل میکند، در حالی که توکل در این مرتبه، انتخابی آگاهانه و فعال است. سالک، مانند پرندهای است که بالهای خود را به باد الهی میسپارد، اما همچنان با اختیار خود در آسمان پرواز میکند.
درنگ: توکل، واگذاری ظهور سالک به حق است، نه نفی او. این واگذاری، سالک را در تعاملی فعال با حق قرار میدهد و از انفعال جبرگرایانه دور میسازد.
بخش دوم: نقد دیدگاههای جبرگرایانه در عرفان
نقد نگرش جبری محییالدین و حافظ
درسگفتار، به نقد دیدگاههای جبرگرایانهای میپردازد که مخلوقات را وهم، خیال یا موهوم میدانند تا وحدت حق را اثبات کنند. محییالدین ابنعربی، مخلوقات را صور مرآتی (صورتهای آینهای) میخواند که فاقد حقیقتاند، و حافظ نیز از نقشهای افتاده در آینه اوهام سخن میگوید. این نگرش، برای حفظ وحدت حق، سالک را نفی کرده و به جبر میکشاند، گویی سالک را به سایهای بیحقیقت بدل میسازد که جز توهم نیست.
این درسگفتار، این دیدگاه را رد کرده و تأکید میکند که سالک ظهور حق است، نه وهم یا خیال. مخلوقات، مانند رنگهای رنگینکماناند که از نور خورشید پدید آمدهاند و در عین وابستگی، هویتی متمایز دارند. نفی مخلوقات، مانند انکار رنگینکمان به بهانه نور خورشید است، که نه تنها حقیقت را مخدوش میکند، بلکه سالک را به انفعال و بیمسئولیتی سوق میدهد.
درنگ: مخلوقات، نه وهم و نه خیال، بلکه ظهورات حقیقی حقاند. نفی آنها، عرفان را به جبرگرایی و انفعال میکشاند، در حالی که سالک ظهور حق است.
نقد دیدگاه مولوی در نفی مخلوقات
مولوی، مخلوقات را به «باد» یا «شیر الم» تشبیه میکند که بدون حق، کاهنه و بیحرکتاند. این دیدگاه، مانند آن است که پرچمی را تنها به باد وابسته بدانیم و هویت آن را نفی کنیم. اما درسگفتار تأکید میکند که مخلوقات، ظهورات حقاند و حقیقت ظهوری دارند. آنها، مانند امواج دریا، از حقیقت دریا جدا نیستند، اما در عین حال، جریانی متمایز دارند. این دیدگاه، سالک را از انفعال نجات داده و او را در فرآیند توکل، نقشی فعال میبخشد.
درنگ: مخلوقات، ظهورات حقاند و نه کاهنه یا بیحقیقت. این دیدگاه، سالک را در توکل فعال نگه میدارد و از جبرگرایی دور میسازد.
نقد فلسفه سنتی و دوگانگی
فلسفههای سنتی، برای حفظ وحدت حق، خلق را نفی میکردند و میگفتند «یک کلاه برای دو سر نمیشود». این نگرش، مانند آن است که برای اثبات خورشید، ستارگان را انکار کنیم. اما درسگفتار، با تبیین رابطه ظهوری-وجودی، این مشکل را حل میکند. سالک، ظهور حق است و نه موجودی مستقل که شرک پدید آورد. این دیدگاه، مانند کلاهی گشاد است که هم حق و هم خلق را دربرمیگیرد، بدون آنکه به دوگانگی یا نفی خلق منجر شود.
این درسگفتار، تأکید میکند که خدا بدون مخلوق، مانند رئیسی بدون زیردست، ناقص است. مخلوقات، ظهورات ضروری حقاند که او را کامل میسازند، مانند فرزندان که وجود والدین را به کمال میرسانند. نفی خلق، حق را به وجودی مدم (ناقص) تقلیل میدهد.
درنگ: ظهور، مشکل دوگانگی را حل میکند. خدا و خلق، در وحدت ظهوری-وجودی متحدند و نفی خلق، حق را ناقص میسازد.
بخش سوم: عبودیت و صفات الهی در سالک
عبودیت ظهوری و نفی عدمیت
عبودیت، معرفت به مالکیت انحصاری حق است، اما این معرفت، سالک را به عدمیت (نابودی) نمیکشاند. سالک، ظهورا عبد حق است و برای دیگران، رب، عالم، قادر و کریم است. اگر عبودیت را عدم بدانیم، صفات الهی مانند مالکیت و رازقیت نیز عدم میشوند، که با حقیقت عرفانی ناسازگار است. عبودیت ظهوری، مانند آینهای است که نور حق را بازتاب میدهد و در عین وابستگی، هویتی متمایز دارد.
این درسگفتار، با استناد به سیره معصومان که فرمودند «نحن اسماء الحسنی»، تأکید میکند که سالک، ظهورا دارای صفات الهی است. معصومان این صفات را بالفعل و دیگران بالقوه دارند، مانند دانهای که در خود، بالقوه درختی عظیم را نهان دارد.
درنگ: عبودیت ظهوری، سالک را هم عبد حق و هم رب برای دیگران میداند. این دیدگاه، از عدمیت و جبرگرایی فاصله گرفته و سالک را طفیلی صفات الهی میبیند.
عزت مومنان و نقد عزت تکبعدی
شارح، سالک را تنها ذلیل تحت عزت حق میداند، اما قرآن کریم میفرماید:
إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ
(: عزت از آن خدا و پیامبر او و مؤمنان است). این آیه، عزت را برای خدا، رسول و مؤمنان قائل است. عزت مؤمنان، ظهور عزت الهی است، مانند شعلهای که از آتش اصلی جدا شده، اما همچنان نور و گرما دارد.
نفی عزت سالک، برخلاف قرآن کریم و عرفان حقیقی است. سالک، مانند سربازی است که در سایه فرمانده کل، عزت و اقتدار مییابد، اما این عزت، ظهور اقتدار فرمانده است.
درنگ: عزت مؤمنان، ظهور عزت الهی است. نفی عزت سالک، با قرآن کریم ناسازگار بوده و او را از جایگاه ظهوریاش محروم میکند.
بخش چهارم: اختیار و اسباب در توکل
اختیار ظهوری در توکل
سالک در توکل، اختیار دارد که خدا را وکیل بگیرد یا با اسباب خود عمل کند. این اختیار ظهوری، توکل را به انتخابی آگاهانه بدل میسازد و از جبرگرایی فاصله میگیرد. سالک، مانند کشاورزی است که میتواند با اعتماد به باران الهی، کشتزار خود را آبیاری کند یا به ابزار خود بسنده کند، اما در توکل، باران را برمیگزیند، نه از سر انفعال، بلکه از سر معرفت.
این دیدگاه، با نظر شارح که توکل را بیمعنا میداند («فلا معنى لتوكيل») مخالف است. توکل، واگذاری ظهور به حق است و نه نفی اختیار. سالک، مانند مسافری است که فرمان کشتی را به ناخدای دانا میسپارد، اما همچنان در سفر مشارکت دارد.
درنگ: توکل، انتخابی آگاهانه و ظهوری است که سالک را از جبر آزاد کرده و او را در تعاملی مسئولانه با حق قرار میدهد.
نفی ضرورت ترک اسباب
برخلاف مرتبه دوم توکل که ترک اسباب را ضروری میداند، مرتبه سوم نیازی به ترک اسباب ندارد. اسباب، ظهورات الهیاند و با توکل سازگارند. سالک، مانند معماری است که ابزار خود را به کار میگیرد، اما میداند که موفقیت نهایی از حق است. ترک اسباب، به فقر و انفعال منجر میشود، در حالی که معرفت به منشأ الهی اسباب، توکل را عملی و منطقی میسازد.
درنگ: اسباب، ظهورات حقاند و نیازی به ترک آنها نیست. معرفت به منشأ الهی اسباب، توکل را به عملی مسئولانه تبدیل میکند.
بخش پنجم: وحدت هستی و مقام فوق توکل
ظهورات للحق و نفی غیریت
تمامی ظهورات، از اسماء و صفات گرفته تا مخلوقات، للحقاند و غیریتی در هستی وجود ندارد. سالک، ظهور حق است و نه موجودی مستقل یا وهم. این دیدگاه، مانند آن است که تمامی امواج دریا را متعلق به دریا بدانیم، بدون آنکه امواج را مستقل یا موهوم بخوانیم. نفی غیریت، وحدت هستی را تأیید میکند و سالک را در جایگاه ظهوریاش تثبیت میسازد.
درنگ: تمامی ظهورات للحقاند و غیریتی در هستی نیست. سالک، ظهور حق است و نه وهم یا مستقل، که وحدت هستی را تضمین میکند.
مقام فوق توکل
مرتبه سوم توکل، سالک را به مقام فوق توکل میرساند، جایی که او به توحید افعالی دست مییابد. در این مقام، اسباب ظهور حقاند و سالک با معرفت، ظهور خود را به حق واگذار میکند. این مقام، مانند قلهای است که سالک پس از پیمودن مسیر توکل، به آن میرسد و در آن، وحدت هستی را در عین حفظ ظهور خود میبیند. خدا، مانند خورشیدی است که تمامی ستارگان را در نور خود متحد میسازد، اما هر ستاره، درخششی ظهوری دارد.
درنگ: مرتبه سوم توکل، سالک را به مقام فوق توکل و توحید افعالی هدایت میکند، جایی که اسباب ظهور حقاند و سالک در وحدت هستی مشارکت دارد.
نتیجهگیری
درسگفتار جلسه ۲۵۶ منازل السائرین، ارائهشده توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین مرتبه سوم توکل و نقد دیدگاههای جبرگرایانه در عرفان پرداخته است. این مرتبه، توکل را به معرفت علل (مالکیت عزت حق و ظهور سالک) و رهایی از حجاب نفس تعریف میکند. برخلاف نگرشهای جبری که مخلوقات را وهم یا خیال میدانند، این درسگفتار، سالک را ظهور حق معرفی کرده و از انفعال و نفی او پرهیز میکند. توکل، در این مقام، واگذاری ظهور سالک به حق است که با اختیار و معرفت انجام میشود و نیازی به ترک اسباب ندارد. رابطه ظهوری-وجودی، مشکل دوگانگی فلسفی را حل کرده و خدا و خلق را در وحدت هستی متحد میسازد. عبودیت ظهوری، سالک را دارای صفات الهی (ظهورا) میداند و او را از عدمیت آزاد میکند. این دیدگاه، با استناد به قرآن کریم و سیره معصومان، عزت و مسئولیت سالک را تأیید کرده و او را به مقام فوق توکل هدایت میکند. این بازنویسی، عرفان حقیقی را به مثابه سفری معنوی به سوی وحدت هستی ترسیم میکند.
با نظارت صادق خادمی