در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 441

متن درس

منازل السائرين: تبیین باب الفقر و مراتب آن در سلوک عرفانی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۴۴۱)

مقدمه: جایگاه فقر در سلوک عرفانی

باب الفقر، از مقامات بنیادین در «منازل السائرين» خواجه عبدالله انصاری، منزلگاهی است که سالک را به سوی برائت از ملکیت نفسانی و تحقق توحید وجودی رهنمون می‌سازد. این مقام، چونان قلّه‌ای در سلوک عرفانی، جوهره باب اصول و محور قلب سالک را تشکیل می‌دهد. درس‌گفتار شماره ۴۴۱ آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با استناد به قرآن کریم، روایات معصومان علیهم‌السلام، و تحلیل‌های عمیق عرفانی، به تبیین مراتب فقر، تمایز فقر سلوکی از انواع دیگر فقر، و ضرورت بی‌اعتنایی به دنیا می‌پردازد.

درنگ: باب الفقر، جوهره سلوک عرفانی است که سالک را از انانیت و ملکیت نفسانی رها ساخته و به توحید وجودی هدایت می‌کند.

بخش نخست: تبیین مفهوم فقر و مبانی قرآنی و روایی آن

فقر در قرآن کریم: نیاز ذاتی انسان به خدا

قرآن کریم، فقر را به‌عنوان حقیقت ذاتی انسان در برابر بی‌نیازی مطلق الهی تبیین می‌کند. آیه شریفه:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (فاطر:۱۵، : «ای مردم، شما به خدا نیازمندید و خداست که بی‌نیاز و ستوده است»)

فقر را نه‌تنها نفی مالکیت نفسانی، بلکه برائت از رویت آن معرفی می‌کند. در مرتبه‌ای والاتر، فقر به معنای رهایی کامل از خود ملک است، جایی که سالک جز خدا چیزی نمی‌بیند. این آیه، چونان آیینه‌ای، حقیقت وجودی انسان را در برابر حق نمایان می‌سازد و او را به سوی توحید رهنمون می‌کند.

تمثیل آیینه وجود

فقر، مانند آیینه‌ای است که وجود سالک را در برابر نور حق قرار می‌دهد. هرچه آیینه از غبار انانیت و ملکیت پاک‌تر شود، نور الهی در آن روشن‌تر تجلی می‌یابد. این تمثیل، فقر را نه فقدان، بلکه کمال وجودی انسان در سایه حق معرفی می‌کند.

درنگ: فقر در قرآن کریم، نیاز ذاتی انسان به خداست که او را از ملکیت نفسانی رها ساخته و به سوی توحید هدایت می‌کند.

روایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام: اقرار به مالکیت الهی

روایتی منقول از امیرالمؤمنین علیه‌السلام، بر اقرار به فقر و فنا تأکید دارد. هنگامی که شخصی آیه:

إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (بقره:۱۵۶، : «ما از آنِ خدائیم و به سوی او بازمی‌گردیم»)

را تلاوت کرد، حضرت فرمودند: «إِنَّا لِلَّهِ، اقرار به مالکیت الهی بر نفوس ماست و إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، اقرار به فنا و بازگشت به سوی خداست.» این روایت، فقر را در دو مرحله تبیین می‌کند: نخست، نفی مالکیت نفسانی و دوم، تحقق فنا در حق. سالک، چونان مسافری است که در این مسیر، بارهای تعلق را بر زمین نهاده و به سوی مقصد الهی روان می‌شود.

عبد و نفی مالکیت

انسان، به دلیل عبودیت، مالک خویش نیست. هرچه به او منسوب است، از قیام و قعود گرفته تا دارایی و وجود، متعلق به خداست. این اصل، چونان کلیدی، درهای فقر سلوکی را می‌گشاید و سالک را از ادعای مالکیت رها می‌سازد. عبارت «فَإِنَّ الإِنْسَانَ لَا يَمْلِكُ نَفْسَهُ لِكَوْنِهِ عَبْداً» نشان‌دهنده این حقیقت است که عبد، فاقد ملکیت است و همه‌چیز به مولای حقیقی بازمی‌گردد.

درنگ: انسان، به دلیل عبودیت، مالک خویش نیست و فقر، اقرار به مالکیت الهی بر نفس و متعلقات آن است.

جمع‌بندی بخش نخست

باب الفقر، با استناد به قرآن کریم و روایات، نیاز ذاتی انسان به خدا و نفی مالکیت نفسانی را تبیین می‌کند. آیه «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ» فقر را جوهره وجودی انسان می‌داند و روایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، آن را در اقرار به مالکیت الهی و فنا متجلی می‌سازد. عبودیت، مبنای نفی مالکیت است و سالک را به سوی توحید هدایت می‌کند. تمثیل آیینه وجود، این حقیقت را به زیبایی آشکار می‌سازد.

بخش دوم: مراتب فقر و تمایز فقر سلوکی

مراتب فقر: از زهد تا توحید

فقر، دارای مراتبی است که از زهد ظاهری آغاز شده و به توحید وجودی ختم می‌شود. فقر زهدی، مرتبه‌ای است که سالک در آن، دست از دنیا شسته و از تعلقات مادی رهایی می‌یابد. این رهایی، نه از سر ناتوانی یا ناآگاهی، بلکه با قصد قربت و آگاهی کامل انجام می‌شود. فقر زهدی، چونان شست‌وشویی است که قلب را از آلودگی‌های دنیوی پاک می‌سازد و برای مراتب بالاتر آماده می‌کند.

تمثیل شست‌وشوی قلب

فقر زهدی، مانند شستن جامه‌ای است که از گرد و غبار دنیا آلوده شده است. سالک، با نیت خالص، این جامه را در آب زلال توحید می‌شوید تا درخشش حقیقت الهی در آن نمایان شود. این تمثیل، فقر را عملی آگاهانه و معنوی معرفی می‌کند.

درنگ: فقر زهدی، مرتبه‌ای است که سالک با قصد قربت، از تعلقات دنیوی رها شده و قلب را برای توحید آماده می‌سازد.

تمایز فقر سلوکی از دیگر انواع فقر

فقر سلوکی، با انواع دیگر فقر، از جمله نفسی، جهلی، شرعی، و جبری، متفاوت است. فقر نفسی، ناشی از ناتوانی در کسب دنیاست؛ فقر جهلی، از ناآگاهی نسبت به امور دنیوی سرچشمه می‌گیرد؛ فقر شرعی، به ترک برخی امور به حکم شریعت بازمی‌گردد؛ و فقر جبری، محرومیت اجباری از دارایی‌هاست. اما فقر سلوکی، انتخابی آگاهانه است که سالک، با وجود توانایی و آگاهی، از اعتنا به دنیا دست می‌کشد. این فقر، با آیه:

يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ (حشر:۹، : «دیگران را بر خود مقدم می‌دارند، هرچند خود به آن نیاز داشته باشند»)

هم‌خوانی دارد و سالک را به سوی بی‌اعتنایی عارفانه هدایت می‌کند.

فقر سلوکی: عدم اعتنا به دنیا

فقر سلوکی، در عدم اعتنا به دنیاست، نه فقدان آن. سالک، دنیا را امانت الهی می‌داند و بدون تعلق، آن را حفظ یا بذل می‌کند. این فقر، چونان پرنده‌ای است که بر شاخسار دنیا می‌نشیند، اما هرگز به آن دل نمی‌بندد و آماده پرواز به سوی حق است.

درنگ: فقر سلوکی، انتخاب آگاهانه بی‌اعتنایی به دنیاست که سالک را با حفظ امانت الهی، به سوی توحید رهنمون می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

فقر، دارای مراتبی از زهد تا توحید است که فقر زهدی، مقدمه‌ای برای رهایی از تعلقات دنیوی است. فقر سلوکی، با تمایز از فقر نفسی، جهلی، شرعی، و جبری، در بی‌اعتنایی آگاهانه به دنیا متجلی می‌شود. این فقر، قلب را از آلودگی‌های دنیوی پاک کرده و سالک را برای وصول به حق آماده می‌سازد. تمثیل شست‌وشوی قلب و پرنده آزاد، این حقیقت را به زیبایی نمایان می‌کند.

بخش سوم: فقر و قلب در باب اصول

باب اصول: مقام قلب

باب اصول، که شامل مقامات قصد، قلب، ذکر، و فقر است، محور سلوک عرفانی را تشکیل می‌دهد. قلب، منشأ کمالات و دروازه ورود به مراتب سلوک است. بدون تحقق قلب، سالک به مراحل بعدی راه نمی‌یابد. فقر، چونان میوه‌ای است که در باغ قلب می‌روید و سالک را به توحید می‌رساند.

مراتب باب اصول: اراده، یقین، و ذکر

پس از تحقق قلب، مراتب اراده، یقین، و ذکر، سالک را به سوی فقر هدایت می‌کنند. در مقام یقین، سالک غیر خدا را نفی می‌کند و در مقام ذکر، حق را ذاکر می‌بیند. این مراتب، چونان پله‌هایی هستند که سالک را به قله فقر می‌رسانند.

درنگ: قلب، منشأ کمالات و محور باب اصول است که سالک را از طریق اراده، یقین، و ذکر به فقر هدایت می‌کند.

فقر: لب باب اصول

فقر، جوهره باب اصول است که در آن، غیر حق وجودی ندارد. سالک در این مقام، از انانیت و ملکیت نفسانی رها شده و به توحید وجودی می‌رسد. فقر، مانند گوهر نابی است که در صدف قلب سالک جای گرفته و او را به کمال می‌رساند.

جمع‌بندی بخش سوم

باب اصول، با محوریت قلب، سالک را به سوی فقر هدایت می‌کند. مراتب اراده، یقین، و ذکر، مقدمات نیل به فقر هستند که جوهره این باب را تشکیل می‌دهند. فقر، به‌عنوان لب اصول، سالک را از غیر حق رها ساخته و به توحید می‌رساند. تمثیل باغ قلب و گوهر ناب، این حقیقت را به روشنی آشکار می‌سازد.

بخش چهارم: حقیقت فقر و چالش‌های آن

حقیقت فقر: وجود صرف حق

حقیقت فقر، در این اصل متجلی است که «الحق هو الموجود و ليس غيره شيء». سالک در این مقام، جز خدا چیزی نمی‌بیند و از انانیت و منیت رها می‌شود. فقر، مانند دریایی است که سالک در آن غرق شده و جز نور حق، چیزی در آن نمی‌یابد.

درنگ: حقیقت فقر، وجود صرف حق و نفی هر غیر است که سالک را به توحید وجودی می‌رساند.

دشواری فقر: رهایی از انانیت

فقر، مقامی دشوار است که سالک را از تعلقات نفسانی و هویت خودساخته رها می‌سازد. تا زمانی که سالک برای خویش ملکیت یا شخصیتی قائل است، به این مقام نمی‌رسد. این دشواری، مانند صعود به قله‌ای است که هر گام آن، نیازمند رهایی از باری سنگین‌تر است.

نفی قیام و قعود نفسانی

سالک در فقر، حتی قیام و قعود خویش را به خود نسبت نمی‌دهد، بلکه همه را از خدا می‌بیند. عبارت «بحول الله أقوم و أقعد» نشان‌دهنده این حقیقت است که سالک، همه افعال را به حق مستند می‌داند و به توحید افعالی می‌رسد.

تمثیل حجاب خودی

فقر، مانند رفع حجابی است که سالک را از حقیقت حق جدا ساخته است. به قول حافظ: «تو خود حجاب خودی، حافظ، از میان برخیز.» سالک با نفی انانیت، این حجاب را کنار زده و به شهود حق نائل می‌شود.

درنگ: فقر، رهایی از انانیت و نفی قیام و قعود نفسانی است که سالک را به توحید افعالی و وجودی هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

حقیقت فقر، در وجود صرف حق و نفی هر غیر متجلی است. این مقام، با دشواری رهایی از انانیت و نفی قیام و قعود نفسانی همراه است. سالک، با رفع حجاب خودی، به توحید می‌رسد. تمثیل دریا و حجاب، این حقیقت را به زیبایی نمایان می‌سازد.

بخش پنجم: نقد فقر ظاهری و الگوهای عرفانی

نقد فقر ظاهری و درویشی نادرست

فقر سلوکی، با فقر ظاهری و درویشی نادرست متفاوت است. ترک کامل دنیا به معنای تخریب زندگی، گدایی، یا تظاهر به نداری، نه تنها فقر نیست، بلکه به هلاکت و انحراف می‌انجامد. این خطا، مانند کوششی است که به جای آبادانی، خانه وجود را ویران می‌سازد.

نقد لباس شهرت

تظاهر به فقر با رفتارهای نمایشی، مانند گدایی یا لباس مندرس، لباس شهرت و غرور است. فقر، در خلوص و بی‌ادعایی است، نه در نمایش. سالک، مانند گلی است که در باغی دورین می‌خوید، بی‌آنکه خود را به نمایش گذارد.

درنگ: فقر سلوکی، با فقر ظاهری و تظاهر به نداری متفاوت است؛ فقر، در خلوص قلبی است، نه در نمایش.

امانت‌داری دنیا

جهان، امانت الهی است که سالک باید بدون تعلق، آن را حفظ کرده و در راه خیر مصرف یا بذل کند. این دیدگاه، با شریعت و عقل هم‌خوانی دارد. روایت امام حسن علیه‌السلام: «کن لدنیاک کأنک تعیش أبداً و لآخرتک کأنک تموت غداً» (برای دنیا چنان باش که گویی همیشه زنده‌ای و برای آخرت چنان که گویی فردا می‌میری)، تعادل بین امانت‌داری و بی‌اعتنایی را تبیین می‌کند. سالک، مانند باغبانی است که به درختان امانت الهی آب می‌دهد، اما هرگز خود را مالک باغ نمی‌داند.

الفقر و اولیا: فقر سلیمان و یوسف

اولیایی مانند سلیمان و یوسف علیهما‌السلام، با وجود دارایی، فقیر بودند، زیرا همه را از خدا می‌دیدند. فقر، در نگرش است، نه در ظاهر. این الگوها، مانند ستارگان آسمان عرفانند که با نور فقر، راه سالک را روشن می‌کنند.

درنگ: فقر، در بی‌اعتنایی به دنیا و امانت‌داری آن است، نه در تخریب زندگی یا فقدان دارایی.

نقد افراط و تفریط

افراط در ترک دنیا (ناداری) یا تخریب زندگی) و تفریط در تکاثر، هر دو از فقر سلوکی دورند. فقر، میانه‌روی عرفانی است که سالک را به تعادل در زندگی و بی‌اعتنایی در قلب هدایت می‌کند. این تعادل، مانند راه‌رفتن بر طنابی است که سالک را از افتادن به دره‌های افراط و تفریط حفظ می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

فقر سلوکی، با نقد فقر ظاهری و درویشی نادرست، به حقیقت بی‌اعتنایی و امانت‌داری دنیا تأکید می‌کند. اولیا، با حفظ تعادل و بذل در راه خدا، الگوی فقر را نمایان می‌سازند. فقر، نه تخریب زندگی، بلکه میانه‌روی عرفانی است. تمثیل باغبان و راه طناب، این حقیقت را به زیبایی آشکار می‌کند.

بخش ششم: امتحانات فقر و کمال آن

امتمناه: بی‌تعلقی در ازدست‌دادن

فقر حقیقی، در بی‌تعلقی حتی هنگام ازدست‌دادن دارایی آشکار می‌شود. سالک اگر در برابر نازل شدن حق، ناله کند، ادعای فقرش باطل است. این امتحان، مانند آزمایشی است که طلای قلب سالک را در کوره مصیبت می‌سنجد.

درنگ: فقر حقیقی، در بی‌تعلقی هنگام ازدست‌دادن دارایی است که صدق ادعای سالک را نشان می‌دهد.

امتحان مرگ: رهایی از دعوا با خدا

امتحان نهایی فقر، در لحظه مرگ آشکار می‌شود. سالکی که به فقر نرسیده، در هنگام مرگ با خدا درگیر می‌شود و از گفتن «لا إله إلا الله» عاجز می‌ماند. فقر، این درگیری را رفع می‌کند و سالک را به رهایی می‌رساند. این حالت، مانند مسافری است که بارهای تعلق را پیش از سفر مرگ بر زمین نهاده و سبک‌بال به سوی مقصد می‌رود.

فوزر امیرالمؤمنین علیه‌السلام

فوزر امیرالمؤمنین علیه‌السلام، با گفتار «فزت ورب الکعبه»، نتیجه فقر و رهایی از تعلق به دنیا به‌عنوان امانت بود. این فوز، مانند قله‌ای است که سالک پس از عبور از دشواری‌های فقر، به آن می‌رسد و در آن، آرامش ابدی می‌یابد.

درنگ: فقر، سال را از درگیری با خدا در مرگ رها کرده و به فوز و رضوان الهی می‌رساند.

خودناسی در فقر

خودناسی، مقدمه نیل به فقر است. سالک باید با ارزیابی قلب خویش، میزان تعلق به دنیا را سنجیده و از فریب نفس در امان بماند. این خود، مانند چراغی است که راه تاریک سلوک را روشن می‌کند.

جمع‌بندی بخش ششم

امنات فقر، از بی‌علقی در ازدست‌دن دارایی تا رهایی در مرگ، صدق ادعای سالک را آشکار می‌سازد. فوزر امیرالمؤمنین علیه‌السلام، الگوی نهایی این است. خودناسی، سال را در این مسیر یاری می‌رساند. تمثیل کوره مصیبت، مسافر سبک‌بال، و چراغ خودناسی، این حقیقت را به زیبایی نمایان می‌کند.

بخش هفتم: فقر و شریعت

سلوک و انطباق با شریعت

سلوک عرفانی، بدون انطباق با شریعت، عقل، و منش انسانی، معتبر نیست. فقر سلوکی، با زندگی شرعی و مسئولیت‌های اجتماعی سازگار است و به معنای تخریب زندگی یا تظاهر به نداری نیست. این انطباق، مانند پلی است که سلوک را به شریعت متصل می‌سازد.

درنگ: فقر سلوکی، با شریعت و زندگی عقلانی سازگار است و به معنای تخریب زندگی نیست.

امانت شرعی و مسئولیت

جهان، امانت شرعی است که باید در راه خیر مصرف یا بذل شود. عبارت «للحلال حساب وللحرام عقاب» مسئولیت سالک را در قبال این امانت روشن می‌کند. سالک، مانند ادیبی است که قلم امانت را در راه حق به کار می‌برد.

نفی مالکیت نفسانی

جهان باید برای خدا باشد، نه برای نفس. نفی مالکیت نفسانی، جوهره فقر سلوکی است که سالک را از تعلق به دنیا رها می‌سازد. این نفی، مانند کلیدی است که قفل‌های تعلق را می‌گشاید.

جمع‌بندی بخش هفتم

فقر سلوکی، با شریعت و مسئولیت‌های اجتماعی سازگار است و به معنای امانت‌داری و نفی مالکیت نفسانی است. این فقر، سالک را از تعلق رها ساخته و به حق واصل می‌کند. تمثیل پل شریعت و قلم امانت، این حقیقت را به روشنی آشکار می‌سازد.

بخش هشتم: آفات فقر و راه‌های رهایی

نقد ترک نمایشی و آفات آن

ترک دنیا اگر به عجب، ریا، و طلب جاه منجر شود، بدتر از طلب دنیاست. این ترک، مانند درختی است که به جای میوه، خار می‌آورد و سالک را از سلوک بازمی‌دارد.

درنگ: ترک نمایشی دنیا، به آفاتی چون عجب و ریا می‌انجامد و از فقر سلوکی دور است.

هوس دنیا: بدتر از داشتن آن

هوس دنیا، بدتر از داشتن آن است، زیرا به گناه می‌انجامد. سالک باید قلب خویش را از این هوس پاک کند. این پاکسازی، مانند شستن ظرفی است که از آلودگی هوی رها شده و آماده پذیرایی از نور حق است.

نفی ذم و مدح دنیا

سالک باید از ذم و مدح دنیا پرهیز کند، زیرا هر دو ذهن را به دنیا مشغول می‌سازند. این پرهیز، مانند بستن دریچه‌ای است که از ورود غبار دنیا به قلب جلوگیری می‌کند.

جمع‌بندی آیت

آفات فقر، از جمله ترک نمایشی، هوس دنیا، و اشتغال به ذم و مدح آن، سالک را از سلوک بازمی‌دارند. رهایی، در خلوص قلبی و پرهیز از این آفت است. تمثیل درخت خار، ظرف پاک، و دریچه قلب، این حقیقت را به زیبایی نمایان می‌سازد.

نتیجه‌گیری نهایی

باب الفقر در «منازل السائرين»، مقامی محوری است که سالک را به توحید و رهایی از انانیت هدایت می‌کند. قرآن کریم با آیه «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ» و روایات معصومین، فقر را نیاز ذاتی انسان به خدا می‌داند. فقر سلوکی، با تمایز از فقر نفسی، جهلی، شرعی، و جبری، در بی‌اعتنایی آگاهانه به دنیا متجلی است. این فقر، با شریعت، عقل، و مسئولیت‌های اجتماعی سازگار بوده و به معنای تخریب زندگی نیست. مراتب فقر زهدی، قلب را برای وصول به حق آماده می‌کند و اولیا، مانند امیرالمؤمنین و یوسف علیهما‌السلام، با امانت‌داری و بذل دنیا، الگوی فقرند. امتحانات فقر، از بی‌تعلقی تا مرگ، صدق سالک را آشکار می‌سازد. فقر، شرط کمال و رهایی از دعوا با خداست. این نوشتار، با تبیین دقیق و فاخر مفاهیم، پژوهشگران را به فهمی عمیق‌تر از فقر سلوکی دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده