در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 445

متن درس





منازل السائرین: تبیین مقام غنا در سلوک عرفانی و نیل به توحید افعالی

منازل السائرین: تبیین مقام غنا در سلوک عرفانی و نیل به توحید افعالی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۴۴۵)

دیباچه

کتاب *منازل السائرین*، اثر گران‌سنگ خواجه عبدالله انصاری، چونان مشعلی فروزان است که مسیر سلوک عرفانی را برای سالکان روشن می‌سازد. باب الغنا، یکی از مقامات محوری این اثر، به تبیین مراتب بی‌نیازی در سلوک عرفانی می‌پردازد و سالک را از وابستگی‌های مادی و نفسانی به سوی وحدت با حق تعالی رهنمون می‌کند. درس‌گفتار جلسه ۴۴۵، که محور این نوشتار است، به تشریح درس دوم باب الغنا اختصاص دارد و با تمرکز بر مراتب سه‌گانه غنا (غنای قلب، غنای نفس، و غنای بالحق)، شرایط تحقق آن‌ها را با استناد به آیات قرآن کریم و تمثیلات عرفانی تبیین می‌کند.

بخش نخست: مراتب غنا در سلوک عرفانی

ماهیت غنا و مراتب سه‌گانه آن

غنا، در نگاه عرفانی، به معنای بی‌نیازی از غیر حق و رهایی از تعلقات نفسانی و مادی است. درس‌گفتار، غنا را در سه مقام تعریف می‌کند: غنای قلب، غنای نفس، و غنای بالحق. غنای قلب و نفس، مراتب مقدماتی‌اند که سالک را به سوی کمال غنا، یعنی غنای بالحق، هدایت می‌کنند. غنای بالحق، چونان قله‌ای است که سالک در آن به وحدت کامل با ذات الهی رسیده و از هرگونه اثنیت و کثرت رها می‌شود. این مقامات، مانند نردبانی هستند که هر پله‌اش سالک را به سوی وصل به حق و بی‌نیازی از غیر او نزدیک‌تر می‌سازد.

مراتب غنا:
غنا در سه مقام تعریف می‌شود: غنای قلب، غنای نفس، و غنای بالحق. این مراتب، سالک را از بی‌نیازی درونی به وحدت کامل با حق تعالی رهنمون می‌سازند.

غنای قلب، به بی‌نیازی قلب از اسباب ظاهری و توجه محض به حق اشاره دارد. غنای نفس، هماهنگی کامل نفس با قلب را نشان می‌دهد، به‌گونه‌ای که جوارح و اعضا تابع قلب شوند. غنای بالحق، اوج سلوک است که در آن، سالک جز حق را نمی‌بیند و در ذات الهی محو می‌گردد. این تقسیم‌بندی، مانند نقشه‌ای است که مسیر سلوک را از قلب به نفس و از نفس به حق ترسیم می‌کند.

تبیین غنای قلب و شرایط آن

غنای قلب، به‌عنوان اولین مرتبه غنا، دارای سه شرط اساسی است: ترک اسباب، مسالمة الحکم، و خلاصة من الخصومة. این شرایط، مانند سه ستون استوار، قلب سالک را از تعلقات مادی و نفسانی رها ساخته و به سوی اخلاص و تسلیم هدایت می‌کنند.

شرایط غنای قلب:
غنای قلب با ترک اسباب، مسالمة الحکم، و خلاصة من الخصومة محقق می‌شود که قلب را از وابستگی‌های مادی و نزاع با حق رها می‌سازد.

ترک اسباب، به معنای نفی اصالت اسباب ظاهری و توجه محض به سبب‌الاسباب (حق تعالی) است. سالک در این مقام، مانند پرنده‌ای است که از قفس اسباب مادی رها شده و به سوی آسمان حق پرواز می‌کند. مسالمة الحکم، به تسلیم در برابر حکم الهی اشاره دارد، چه در عطا و چه در نقصان. خلاصة من الخصومة، رهایی کامل از هرگونه نزاع و خصومت با حق است که قلب را به آرامش و رضایت می‌رساند.

بخش دوم: ترک اسباب و رهایی از اسباب‌پرستی

مفهوم ترک اسباب

ترک اسباب، اولین شرط غنای قلب، به معنای بی‌نیازی قلب از اسباب ظاهری و توجه صرف به دستور حق است. سالک در این مقام، اعمال خود را نه برای تأمین نیازهای مادی یا اخروی، بلکه به‌عنوان اجرای امر الهی انجام می‌دهد. این امر، مانند پاک کردن آینه قلب از غبار اسباب است تا نور حق در آن منعکس شود. درس‌گفتار تأکید دارد که سالک، مانند کسی که به دستور حق کار می‌کند، از اسباب‌بازی و اسباب‌پرستی رها می‌شود و تنها به سبب‌الاسباب، یعنی حق تعالی، توجه دارد.

ترک اسباب:
سالک در ترک اسباب، از اصالت دادن به عوامل ظاهری رها شده و اعمال خود را تنها به دستور حق انجام می‌دهد، نه برای تأمین نیازهای مادی یا اخروی.

برای مثال، سالک کار می‌کند نه برای کسب معاش، بلکه به دلیل امر الهی که فرموده است از بی‌کاری و بار شدن بر جامعه پرهیز کن. این دیدگاه، مانند تفاوت بین کسی است که نماز می‌خواند تا به بهشت برسد (عمل اسبابی) و کسی که نماز می‌خواند تا به وصل الهی نائل شود (عمل حبی). سالک در مقام غنا، مانند دومی است که اعمالش از عشق به حق سرچشمه می‌گیرد، نه از نیاز به اسباب.

تفاوت عمل اسبابی و عمل حبی

درس‌گفتار، تفاوت میان عمل اسبابی و عمل حبی را به روشنی تبیین می‌کند. عمل اسبابی، مانند خواندن نماز برای کسب ثواب یا تأمین معاش، از وابستگی به اسباب ناشی می‌شود. اما عمل حبی، مانند نمازی که برای وصل به حق خوانده می‌شود، از عشق و اخلاص سرچشمه می‌گیرد. این تمایز، مانند تفاوت بین سفری است که برای رسیدن به مقصد مادی انجام می‌شود و سفری که برای دیدار محبوب الهی صورت می‌گیرد.

عمل حبی:
عمل حبی، از عشق به حق ناشی شده و سالک را از وابستگی به اسباب مادی و اخروی رها می‌سازد، برخلاف عمل اسبابی که برای کسب نتیجه انجام می‌شود.

سالک در مقام غنا، مانند کسی است که نمازش صلاة حبی است، نه صلاة اسبابی. او از انگیزه‌های مادی و اخروی آزاد شده و تنها به وصل الهی می‌اندیشد. این رهایی، مانند گسستن زنجیرهای اسباب از پای قلب است که سالک را به سوی آزادی حقیقی هدایت می‌کند.

بخش سوم: مسالمة الحکم و تسلیم در برابر حق

مفهوم مسالمة الحکم

مسالمة الحکم، دومین شرط غنای قلب، به معنای کنار آمدن با حکم حق و پرهیز از نزاع با اوست. سالک در این مقام، چه در عطا و چه در نقصان، با اراده الهی مسالمت دارد و از اعتراض و درگیری با حق پرهیز می‌کند. این مقام، مانند آرامش دریاچه‌ای است که در برابر نسیم الهی تسلیم است و هیچ موجی از اعتراض برنمی‌خیزد.

مسالمة الحکم:
مسالمة الحکم، تسلیم کامل در برابر حکم الهی است، چه در عطا و چه در نقصان، و سالک را از هرگونه نزاع با حق رها می‌سازد.

درس‌گفتار تأکید دارد که مسالمت با حق، دشوار است، زیرا انسان‌ها اغلب به‌طور ناخودآگاه با حق درگیرند، حتی اگر گمان کنند تنها با خلق نزاع دارند. این درگیری، مانند سایه‌ای است که قلب را از نور تسلیم دور می‌کند. سالک باید از این خصومت رها شود تا به مقام رضایت کامل برسد.

استناد قرآنی به مسالمة الحکم

آیه شریفه إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (سوره انعام، آیه ۱۶۲: «بی‌تردید، نماز من و آیین‌هایم و زندگی و مرگم برای خدای پروردگار جهانیان است»، ) مبنای قرآنی مسالمة الحکم است. این آیه، مانند منشوری است که نشان می‌دهد همه اعمال و وجود سالک متعلق به حق است و هیچ جایگاهی برای منازعه باقی نمی‌ماند.

استناد قرآنی:
آیه إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ بر تسلیم کامل سالک در برابر حق و اختصاص همه اعمال به او تأکید دارد.

سالک در این مقام، مانند کسی است که همه اعمالش، از نماز تا زندگی و مرگ، را به حق نسبت می‌دهد و از خودیت و نزاع رها می‌شود. این تسلیم، مانند کلیدی است که قفل قلب را گشوده و آن را به سوی وحدت با حق هدایت می‌کند.

دشواری مسالمة الحکم

درس‌گفتار، مسالمة الحکم را مقامی دشوار می‌داند، زیرا انسان‌ها به‌طور ناخودآگاه با حق درگیرند. این درگیری، حتی در اعمال خیر نمود می‌یابد، زمانی که سالک عمل خود را به خود نسبت می‌دهد و از فضل الهی غافل می‌شود. این نزاع، مانند غباری است که بر آینه قلب نشسته و مانع انعکاس نور حق می‌شود.

دشواری مسالمة الحکم:
مسالمة الحکم دشوار است، زیرا انسان‌ها اغلب به‌طور ناخودآگاه با حق درگیرند و از تسلیم کامل در برابر اراده الهی بازمی‌مانند.

برای مثال، سالکی که از مأمور حق (مانند امر به طهارت) عصبانی می‌شود، نشان‌دهنده عدم مسالمت با حق است. درس‌گفتار حکایتی را نقل می‌کند که سالکی در برابر امر به طهارت مقاومت کرده و با مأمور حق درگیر می‌شود. این مقاومت، مانند طغیان رودی است که در برابر سد الهی می‌شورد. سالک باید با گفتن «چشم» به امر الهی، قلب خود را از خصومت پاک کند.

بخش چهارم: خلاصة من الخصومة و رهایی از نزاع

مفهوم خلاصة من الخصومة

خلاصة من الخصومة، سومین شرط غنای قلب، به معنای رهایی کامل از هرگونه خصومت با حق است. سالک در این مقام، نه تنها حسد نمی‌ورزد، بلکه حتی رشک (آرزوی داشتن آنچه دیگران دارند) نیز ندارد. این مقام، مانند آسمانی صاف است که هیچ ابری از نارضایتی و مقایسه در آن دیده نمی‌شود.

خلاصة من الخصومة:
خلاصة من الخصومة، رهایی کامل از هرگونه خصومت با حق است که سالک را از حسد، رشک، و نارضایتی آزاد می‌سازد.

درس‌گفتار، تفاوت حسد و رشک را تبیین می‌کند: حسد، آرزوی محرومیت دیگران است و از نفس اماره ناشی می‌شود، در حالی که رشک، آرزوی داشتن چیزی مشابه دیگران است. سالک در مقام غنا، حتی از رشک نیز رها شده و تنها به آنچه حق برایش مقدر کرده راضی است. این رضایت، مانند درختی است که در خاک قضا و قدر الهی ریشه دوانده و میوه تسلیم و اخلاص می‌دهد.

رضایت به قضا و قدر

سالک در مقام خلاصة من الخصومة، به قضا و قدر الهی راضی است و از زیاده‌طلبی و مقایسه با دیگران پرهیز می‌کند. این رضایت، مانند جویباری است که در مسیر اراده الهی جاری شده و از هرگونه انحراف مصون می‌ماند. درس‌گفتار تأکید دارد که رشک، نشانه عدم رضایت کامل است و سالک باید به مقام «رضآ برضاك» برسد، جایی که تنها به جایگاه خود راضی است و آرزوی جای دیگری ندارد.

رضایت به قضا و قدر:
سالک در مقام غنا، به قضا و قدر الهی راضی است و از رشک و زیاده‌طلبی رها می‌شود، تنها به اراده حق تسلیم است.

این مقام، مانند پذیرش سرّ القدر است که سالک را از منازعه با شرع و اراده الهی بازمی‌دارد. او نه تنها حسد نمی‌ورزد، بلکه حتی آرزوی داشتن آنچه دیگران دارند را نیز از دل می‌زداید و به آنچه حق برایش مقدر کرده بسنده می‌کند.

بخش پنجم: غنای نفس و هماهنگی با قلب

مفهوم غنای نفس

غنای نفس، دومین مرتبه غنا، به معنای بی‌نیازی نفس مطمئنه از هوس‌ها و تعلقات نفسانی است. درس‌گفتار تأکید دارد که نفس در این مقام، نفس اماره نیست، زیرا سالک پیش از ورود به سلوک، از نفس اماره رها شده و به نفس لوامه و سپس مطمئنه رسیده است. غنای نفس، مانند رام شدن اسبی چموش است که تابع قلب شده و از خودمختاری رها می‌گردد.

غنای نفس:
غنای نفس، بی‌نیازی نفس مطمئنه از هوس‌ها و تعلقات است که تابع قلب شده و از خودمختاری رها می‌گردد.

در این مقام، تمام اجزای وجود سالک، از دست و پا تا چشم و گوش، تابع قلب می‌شوند. این هماهنگی، مانند ارکستری است که همه سازهایش تحت هدایت قلب، نغمه حق را می‌نوازند. درس‌گفتار تأکید دارد که غنای نفس، دشوارتر از غنای قلب است، زیرا قلب به وحدت نزدیک‌تر است، اما نفس در کثرت گرفتار است.

چالش غنای نفس

درس‌گفتار، با استناد به بیت «ز دست دیده و دل هر دو فریاد / که هر چه دیده بیند دل کند یاد»، چالش غنای نفس را تبیین می‌کند. دیده (نفس) به دلیل گرایش به کثرت، مانع بی‌نیازی قلب می‌شود. غنای نفس، مانند رام کردن دیده‌ای است که به هر سو می‌نگرد و دل را به یاد غیر می‌اندازد. سالک باید نفس را چنان رام کند که چشم و دستش نیز قلب شوند.

چالش غنای نفس:
غنای نفس دشوارتر از غنای قلب است، زیرا نفس در کثرت گرفتار است و دیده (نفس) مانع بی‌نیازی دل می‌شود.

این دشواری، مانند تلاش برای تبدیل خاک به طلا است. قلب به دلیل مجاورت با حق، زودتر به بی‌نیازی می‌رسد، اما نفس، که در کثرت غوطه‌ور است، نیازمند تلاش بیشتری برای رهایی است. سالک در این مقام، مانند کشاورزی است که خاک نفس را با آب معرفت سیراب کرده تا از پذیرش لذت‌های ناسوتی بازماند.

استقامت نفس بر مرغوب

غنای نفس، با استقامت بر مرغوب (حق تعالی) و سلامت از مسخوط (امور ناپسند) و برائت از ریا محقق می‌شود. نفس در این مقام، از هوس‌ها و توجه به ستایش دیگران رها شده و تنها به رضایت حق می‌اندیشد. این استقامت، مانند لنگر کشتی است که نفس را در دریای سلوک ثابت نگه می‌دارد.

استقامت نفس:
استقامت نفس بر مرغوب (حق) و رهایی از ریا و مسخوط، نفس را تابع قلب کرده و از تزلزل و هوس‌رانی آزاد می‌سازد.

درس‌گفتار، با اشاره به مثال پای حضرت علی علیه‌السلام که هنگام کشیدن تیر احساس درد نمی‌کند، نشان می‌دهد که در این مقام، جوارح سالک نیز قلب شده و از تأثیرات مادی رها می‌گردند. این هماهنگی، مانند وحدت وجودی است که همه اجزای سالک را در خدمت حق قرار می‌دهد.

بخش ششم: توحید افعالی و رهایی از خصومت

توحید افعالی و نفی خودیت

درس‌گفتار، توحید افعالی را کلید رهایی از خصومت با حق می‌داند. سالک با دیدن همه امور به‌عنوان فعل حق، از نزاع با خلق و حق رها می‌شود. این دیدگاه، مانند آینه‌ای است که تنها تصویر حق را منعکس می‌کند و هیچ مؤثری جز او نمی‌بیند.

توحید افعالی:
سالک با توحید افعالی، همه امور را فعل حق می‌بیند و از نزاع با خلق و حق رها می‌شود، زیرا هیچ مؤثری جز خدا نمی‌بیند.

آیه شریفه لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ (: «هیچ نیرو و توانی جز به [یاری] خدا نیست») مبنای قرآنی این مقام است. این آیه، مانند چراغی است که مسیر توحید افعالی را روشن می‌کند و سالک را از نسبت دادن اعمال به خود بازمی‌دارد.

خطر نسبت دادن عمل به خود

درس‌گفتار هشدار می‌دهد که اگر سالک عمل خیر خود (مانند نماز شب) را به خود نسبت دهد، در واقع با حق نزاع کرده و از مسالمت دور شده است. عمل خیر، مانند هدیه‌ای است که از فضل الهی به سالک عطا شده و نباید به خود نسبت داده شود.

خطر نسبت دادن عمل:
نسبت دادن عمل خیر به خود، نزاع با حق است و سالک را از مسالمت و اخلاص دور می‌کند. همه اعمال، از فضل الهی است.

این خطر، مانند شرک خفی است که قلب سالک را از نور توحید محروم می‌کند. سالک باید با فروتنی، همه اعمال را به حق نسبت دهد و از خودستایی پرهیز کند.

مثال نزاع در مسجد

درس‌گفتار، با ذکر مثالی از نزاع بر سر جای مسجد، نشان می‌دهد که سالکی که بر سر جایگاه خود با دیگری درگیر می‌شود، هنوز به غنای قلب نرسیده است. او باید همه امور را فعل حق ببیند و تسلیم شود. این مثال، مانند آینه‌ای است که ضعف سالک در برابر خودیت را نشان می‌دهد.

نزاع در مسجد:
نزاع بر سر جای مسجد، نشانه عدم غنای قلب است. سالک باید همه امور را فعل حق ببیند و از خودیت و نزاع رها شود.

سالک در این مقام، مانند کسی است که تسبیح خود را برمی‌دارد و بدون اعتراض به جای دیگری می‌رود، زیرا می‌داند که همه امور به اراده حق است و جای او، رزق الهی اوست.

بخش هفتم: حب الهی و رهایی از فراق

نقش حب الهی در غنا

حب الهی، نیروی محرکه سلوک است که سالک را از خصومت با حق رها کرده و به سوی وصل و رضایت هدایت می‌کند. درس‌گفتار، با اشاره به کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام که از فراق حق در هراسند، نه از آتش، نشان می‌دهد که حب الهی، سالک را به مقامی می‌رساند که حتی عذاب را در برابر فراق حق ناچیز می‌بیند.

حب الهی:
حب الهی، سالک را از خصومت با حق رها کرده و فراق حق را سخت‌تر از هر عذابی می‌سازد، چنان‌که امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند.

این حب، مانند آتشی است که قلب سالک را از هرگونه خصومت می‌سوزاند و او را به تسلیم کامل در برابر حق وامی‌دارد. سالک در این مقام، مانند عاشقی است که هرچه محبوبش اراده کند، با جان و دل می‌پذیرد.

مثال بهلول و هارون

درس‌گفتار، با نقل حکایتی از بهلول و هارون، نشان می‌دهد که از نگاه اولیای خدا، کاخ‌های دنیوی مانند خرابه‌اند. سالک در مقام غنا، لذت‌های دنیوی را ناچیز می‌بیند و از آن‌ها بی‌نیاز می‌شود. این حکایت، مانند آینه‌ای است که دیدگاه متعالی سالک را در برابر لذت‌های ناسوتی نشان می‌دهد.

دیدگاه متعالی سالک:
سالک در مقام غنا، لذت‌های دنیوی را مانند خرابه می‌بیند و از آن‌ها بی‌نیاز می‌شود، چنان‌که بهلول به هارون یادآور شد.

این دیدگاه، مانند نوری است که قلب سالک را از تاریکی تعلقات مادی آزاد کرده و او را به سوی جمال حق هدایت می‌کند. سالک با دیدن یک لحظه از جمال حق، همه لذت‌های ناسوتی را فراموش می‌کند و از آن‌ها بی‌نیاز می‌شود.

بخش هشتم: استقامت نفس و رهایی از سخط

استقامت نفس و اقامت در حق

استقامت نفس بر مرغوب (حق تعالی)، به معنای اقامت و جاگیر شدن نفس در مقام حق است. نفس در این حالت، مانند مسافری نیست که لحظه‌ای در حق باشد و لحظه‌ای در غیر او. این اقامت، مانند لنگر انداختن کشتی در بندر حق است که نفس را از تزلزل و هوس‌رانی بازمی‌دارد.

استقامت و اقامت نفس:
استقامت نفس بر حق، مانند اقامت در بندر الهی است که نفس را از تزلزل و هوس‌رانی رها کرده و مقیم حق می‌سازد.

درس‌گفتار، با تأکید بر عبارت «استقامتها على المرغوب»، نشان می‌دهد که استقامت نفس، به معنای ثبات کامل آن در مسیر حق است. این ثبات، مانند ریشه‌ای است که نفس را در خاک معرفت الهی استوار می‌سازد.

رهایی از سخط و بغض

نفس در مقام غنا، از سخط و بغض رها شده و حتی نسبت به دشمنان خود کینه ندارد. این سلامت، مانند نوری است که از قلب به نفس سرایت کرده و آن را به مقام راضیه و مرضیه می‌رساند. درس‌گفتار، با ذکر مثالی از سالکی که برای شر دشمن دعا می‌کند، نشان می‌دهد که چنین دعایی نشانه در بند نفس بودن است.

رهایی از سخط:
نفس در مقام غنا، از سخط و بغض رها شده و حتی نسبت به دشمنان کینه ندارد، زیرا از نور قلب سیراب شده است.

سالک باید به جای دعا برای شر دشمن، برای هدایت او دعا کند تا از خصومت و خودیت رها شود. این دعا، مانند آبی است که خاک نفس را از بغض و کینه شست‌وشو می‌دهد و آن را به سوی رضایت الهی هدایت می‌کند.

بخش نهم: تعبد حقیقی و سلوک عرفانی

مفهوم تعبد حقیقی

تعبد در مقام غنا، نه از روی جهل، بلکه فراتر از علم است. سالک به امر حق به دلیل حقانیت آن عمل می‌کند، نه به دلیل علم یا اعتقاد صرف. این تعبد، مانند تسلیم عاشق در برابر محبوب است که از عشق و معرفت سرچشمه می‌گیرد.

تعبد حقیقی:
تعبد حقیقی، تسلیم محض به امر حق است که فراتر از علم و از عشق الهی سرچشمه می‌گیرد.

درس‌گفتار تأکید دارد که تعبد علمی، که از علم ناشی می‌شود، تعبد حقیقی نیست. تعبد حقیقی، مانند اطاعت محض از امر حق است که سالک را به وحدت با او می‌رساند. این مقام، مانند پلی است که سالک را از علم به عشق و از عشق به وصل هدایت می‌کند.

نقش قلب در تعبد

قلب، محور تعبد حقیقی است که نفس را به سوی حق هدایت می‌کند. درس‌گفتار، با اشاره به حدیث امیرالمؤمنین علیه‌السلام: «اجعل نفسک میزاناً بینک و بین غیرک» (خودت را ترازویی بین خود و دیگران قرار ده)، نشان می‌دهد که سالک در مقام غنا، از خودمحوری و تفاوت‌گذاری بین خود و دیگران رها می‌شود.

نقش قلب در تعبد:
قلب، محور تعبد حقیقی است که نفس را به سوی حق هدایت کرده و از خودمحوری و تفاوت‌گذاری رها می‌سازد.

این حدیث، مانند ترازویی است که عدالت و انصاف را در وجود سالک برقرار می‌کند. سالک در این مقام، مانند کسی است که همه اعمال و وجودش را در خدمت حق قرار داده و از هرگونه خودیت و نزاع رها شده است.

جمع‌بندی

باب الغنا در *منازل السائرین*، مقامی است که سالک را از تعلقات مادی و نفسانی رها ساخته و به سوی وحدت با حق تعالی هدایت می‌کند. درس‌گفتار جلسه ۴۴۵، با تبیین مراتب سه‌گانه غنا (غنای قلب، غنای نفس، و غنای بالحق)، شرایط تحقق آن‌ها را با استناد به آیات قرآن کریم، مانند إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ و لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، تشریح می‌کند. غنای قلب، با ترک اسباب، مسالمة الحکم، و خلاصة من الخصومة، قلب را از اسباب‌پرستی و نزاع با حق آزاد می‌سازد. غنای نفس، که دشوارتر است، نفس را تابع قلب کرده و از هوس‌ها، ریا، و سخط رها می‌کند. توحید افعالی، حب الهی، و تعبد حقیقی، سالک را به مقامی می‌رسانند که همه امور را فعل حق دیده و از هرگونه خصومت و خودیت آزاد می‌شود.

با نظارت صادق خادمی


منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده