متن درس
منازل السائرین: مقام بقاء
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۲۰)
مقدمه
مقام بقاء، منزلگاهی رفیع در سلوک عرفانی است که سالک پس از عبور از وادی فناء، به وحدت با حق میرسد. در این مقام، تمامی شواهد و رسوم خلقی محو شده و تنها حقیقت مطلق، که همان ذات باریتعالی است، باقی میماند. این منزل، چونان آینهای صیقلی است که جز جمال و جلال الهی، هیچ انعکاسی در آن دیده نمیشود. در درسگفتار جلسه ۶۲۰، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره با بیانی ژرف و عمیق، به تبیین این مقام پرداخته و از منظری عرفانی، جایگاه بقاء را در برابر فناء و نقش آن در سلوک عرفانی تشریح کردهاند.
بخش اول: تعریف بقاء و جایگاه آن در سلوک عرفانی
ماهیت بقاء
بقاء در عرفان اسلامی، نامی است برای آنچه پس از محو شدن شواهد و رسوم خلقی، قائم و پایدار میماند. به تعبیر دقیقتر، بقاء مقامی است که سالک پس از فناء کامل، یعنی محو تمامی خصوصیات نفسانی و خلقی، به وحدت وجودی با حق دست مییابد. این مقام، چونان دریایی ژرف است که امواج تعلقات نفسانی در آن فروکش کرده و تنها حقیقت حق در آن متجلی میشود. در این منزل، سالک از هرگونه دوگانگی و غیریت رها شده و جز وجه الله، چیزی در آینه وجودش بازتاب نمییابد.
درنگ: بقاء، تحقق وحدت وجودی با حق است که در آن، سالک از تمامی شواهد خلقی و نفسانی رها شده و تنها حقیقت مطلق باقی میماند.
بقاء در برابر رسوم خلقی
بقاء، نگاهی حقی است که در برابر رسوم و شواهد خلقی قرار میگیرد. در این مقام، سالک دیگر به لحاظ خلقی نمینگرد، بلکه وجود خود را در حق محو میبیند. گفتن «أنا الحق» در این مرتبه، نه از سر منیت، بلکه به معنای «هو الحق» است؛ یعنی سالک خود را جز مظهر حق نمیبیند. این حالت، چونان خورشیدی است که تمامی سایههای غیریت را در نور خود محو میکند و تنها حقیقت واحد را به نمایش میگذارد. در این مقام، هیچ اثری از خلقیت یا نفسانیت باقی نمیماند و سالک به تمامی در حق فانی شده است.
جمعبندی بخش اول
بقاء، مقامی است که پس از فناء کامل، یعنی محو تمامی خصوصیات خلقی، برای سالک حاصل میشود. این مقام، تجلی وحدت وجودی با حق است که در آن، سالک از هرگونه دوگانگی رها شده و به حقیقت مطلق متصل میگردد. این منزل، نه تنها اوج سلوک عرفانی، بلکه آیینهای است که تنها جمال و جلال الهی در آن متجلی میشود.
بخش دوم: اولیاء خدا در مقام بقاء
حالت اولیاء در بقاء
اولیاء خدا در مقام بقاء، به مرحلهای میرسند که تمامی خصوصیات خلقی را کنار گذاشته و تنها حق را مشاهده میکنند. آنها در سجده و عبادت، خود را با اوصاف ضعف و عبودیت توصیف میکنند، اما این توصیف، نه از سر وجود مستقل، بلکه از باب اظهار وجود حق در ظرف عبودیتشان است. چنانکه در بیان عرفانی آمده: «سَجَدْتُ لَكَ تَعَبُّدًا وَرِقَابًا أَنَا عَبْدٌ ضَعِيفٌ ذَلِيلٌ حَقِيرٌ مِسْكِينٌ مُسْتَكِينٌ». این کلام، چونان نغمهای است که از عمق وجود سالک برمیخیزد و تنها حق را مخاطب قرار میدهد، در حالی که عبد در این مقام، جز مظهر حق نیست.
درنگ: اولیاء خدا در مقام بقاء، با کنار گذاشتن تمامی خصوصیات خلقی، خود را صرفاً مظهر حق میبینند و در عبودیت خالص، وجود حق را متجلی میسازند.
شواهد در معرفت و بقاء
در باب معرفت، شواهد بهعنوان نشانههای حق و تجلیات الهی شناخته میشوند که به صحت سلوک سالک شهادت میدهند. این شواهد، چونان چراغهایی هستند که مسیر قرب به حق را روشن میکنند. اما در مقام بقاء، حتی این شواهد و واردات قلبی بهعنوان رسوم خلقی تلقی شده و محو میشوند، زیرا در این منزل، جز حق هیچ چیز باقی نمیماند. این تمایز، چونان گذر از پلی است که سالک را از مرحله معرفت به وادی بقاء میرساند، جایی که حتی نشانههای قرب نیز در برابر حقیقت مطلق رنگ میبازند.
جمعبندی بخش دوم
اولیاء خدا در مقام بقاء، به وحدت کامل با حق دست یافته و تمامی خصوصیات خلقی و حتی شواهد معرفتی را محو میکنند. این مقام، چونان قلهای است که سالک در آن، جز حق نمیبیند و خود را صرفاً مظهر جمال و جلال الهی مییابد.
بخش سوم: نقش قلب و واردات قلبی در سلوک
واردات قلبی و انواع آن
در سلوک عرفانی، واردات قلبی به دو نوع نفسانی و رحمانی تقسیم میشوند. واردات رحمانی، که به قلب صاف و پاک وارد میشوند، نشانهای از صحت سلوک هستند. سالک میتواند با بررسی حالات تنهایی و خوابهای خود، میزان قرب به حق را ارزیابی کند. این حالات، چونان آیینهای هستند که باطن سالک را به نمایش میگذارند. خوابها، بهویژه، چونان پیامهایی از عالم غیب، حقیقت باطنی سالک را آشکار میسازند و نشان میدهند که آیا قلب او به سوی حق متمایل است یا در بند تعلقات دنیوی گرفتار مانده است.
درنگ: واردات رحمانی، که به قلب صاف وارد میشوند، نشاندهنده قرب سالک به حق هستند و خوابها و حالات تنهایی، آیینهای برای ارزیابی باطن او به شمار میروند.
دل شکسته و صافی قلب
حق در دلی جای میگیرد که شکسته و صاف شده باشد. شکستگی قلب، چونان تطهیری است که تعلقات نفسانی را محو میکند و زمینه را برای دریافت واردات رحمانی فراهم میسازد. حتی اگر این دل شکسته متعلق به کافر باشد، به سبب صافی و خلوص، میتواند پذیرای نور حق گردد. این مفهوم، چونان بارانی است که زمین خشک و تشنه را سیراب میکند و آن را برای رویش آماده میسازد.
جمعبندی بخش سوم
قلب سالک، چونان ظرفی است که تنها با صافی و خلوص، شایسته دریافت نور حق میشود. واردات رحمانی و شکستگی قلب، دو عنصر کلیدی در سلوک هستند که سالک را به سوی مقام بقاء هدایت میکنند. این فرآیند، چونان سفری است که از تاریکی نفس به روشنایی حق میرسد.
بخش چهارم: جلال و جمال در فرآیند فناء و بقاء
آیه قرآن کریم و تبیین فناء و بقاء
قرآن کریم در سوره الرحمن، آیات 26 و 27، به زیبایی فرآیند فناء و بقاء را تبیین میکند:
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ
: «هر که بر روی زمین است فانی است * و چهره پرشکوه و گرامی پروردگارت باقی میماند.»
این آیات، چونان مشعلی فروزان، حقیقت فناء ماسوای حق و بقای وجه الهی را روشن میسازند. جلال الهی، با قهریت خود، تمامی خلق را فانی میکند، و اکرام الهی، با جمال خود، عبد را به خلعت وجود حقی میآراید.
تقدم جلال بر جمال در فناء
در ظرف فناء، جلال الهی مقدم بر جمال است، زیرا جلال مسئول محو کردن تمامی رسوم خلقی است. این تقدم، چونان تیغی است که تمامی تعلقات نفسانی را قطع میکند تا عبد برای دریافت خلعت جمال الهی آماده شود. پس از فناء، اکرام الهی عبد را به وجود حقی متصل کرده و او را در مقام بقاء قرار میدهد. این فرآیند، چونان صیقل دادن آینهای است که ابتدا زنگارهای آن زدوده شده و سپس نور حق در آن متجلی میگردد.
درنگ: در مقام فناء، جلال الهی با محو کردن خلق مقدم است، و در بقاء، جمال الهی عبد را به خلعت وجود حقی میآراید.
نقش خلعت الهی در بقاء
در مقام بقاء، حق وجود خود را به عبد میپوشاند و او را به خلعت صفات الهی میآراید. این خلعت، چونان جامهای نورانی است که عبد را از هرگونه وجود نفسانی رها کرده و او را به مظهر حق تبدیل میکند. در این حالت، عبد دیگر وجود مستقلی ندارد و تنها بهعنوان آیینهای برای تجلی حق عمل میکند. این مقام، اوج کمال عرفانی است که سالک را از عبودیت به ربوبیت متصل میسازد.
جمعبندی بخش چهارم
جلال و جمال الهی، دو وجه مکمل در فرآیند فناء و بقاء هستند. جلال، با محو کردن خلق، زمینه را برای بقاء فراهم میکند، و جمال، با اکرام عبد، او را به وجود حقی متصل میسازد. این فرآیند، چونان سفری است از تاریکی غیریت به نور وحدت.
بخش پنجم: جلال و جمال در امور اجتماعی و رهبری
نقش جمال در هدایت
در امور اجتماعی و رهبری، جمال الهی مقدم بر جلال است، زیرا جلال محض، خلق را پراکنده میکند. قرآن کریم در سوره آل عمران، آیه 159، به این حقیقت اشاره دارد:
وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ
: «و اگر تندخو و سختدل بودی، قطعاً از اطراف تو پراکنده میشدند.»
این آیه، چونان نغمهای آسمانی، بر اهمیت جمال در هدایت خلق تأکید دارد. اولیاء خدا، مانند پیامبر اکرم (ص)، با جمال خود، یعنی مهربانی، صبر و اخلاق نیکو، خلق را به سوی حق جذب میکنند.
درنگ: جمال الهی، با مهربانی و اخلاق نیکو، خلق را به سوی حق هدایت میکند، در حالی که جلال محض، مردم را پراکنده میسازد.
جمال ظاهری و باطنی در عالمان
عالمان دینی باید دارای جمال ظاهری، مانند آراستگی و وقار، و جمال باطنی، مانند مهربانی و فروتنی، باشند. پیامبر اکرم (ص) نمونهای کامل از این هماهنگی بودند که با آراستگی ظاهری و اخلاق نیکو، خلق را مجذوب خود میکردند. این جمال، چونان گلی خوشبو است که نه تنها با زیبایی خود دلها را تسخیر میکند، بلکه با عطر خود، جانها را به سوی حق هدایت مینماید.
جمعبندی بخش پنجم
در امور اجتماعی و رهبری، جمال الهی نقشی کلیدی در جذب و هدایت خلق دارد. عالمان و اولیاء، با ترکیب جمال ظاهری و باطنی، چونان مشعلهایی فروزان، راه را برای خلق روشن میکنند و آنها را به سوی حقیقت هدایت مینمایند.
نتیجهگیری نهایی
مقام بقاء، چونان قلهای رفیع در سلوک عرفانی است که سالک پس از عبور از وادی فناء، به آن دست مییابد. در این مقام، تمامی شواهد و رسوم خلقی محو شده و تنها حقیقت حق باقی میماند. اولیاء خدا، در این منزل، به خلعت وجود حقی آراسته شده و بهعنوان مظهر جمال و جلال الهی عمل میکنند. آیات قرآن کریم، مانند «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ» و «وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ»، فرآیند فناء و بقاء و نقش جمال در هدایت را به زیبایی تبیین میکنند. این مقام، نه تنها اوج کمال عرفانی، بلکه آیینهای است که تنها نور حق در آن متجلی میشود. سالک در این منزل، از تمامی تعلقات دنیوی آزاد شده و بهعنوان مظهر حق، در دنیا زندگی میکند، اما دل در گرو حقیقت مطلق دارد.
با نظارت صادق خادمی