متن درس
تبیین عرفانی تجلیات و فیض رحمانی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 357)
مقدمه: دریچهای به عرفان نظری
این نوشتار، گامی است در راستای تبیین و بازآفرینی مفاهیم عمیق عرفانی از منظر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، که با نگاهی ژرف به مراتب وجود، تجلیات الهی، و فیض رحمانی، به بررسی نظام هستی میپردازد.
بخش نخست: مراتب مخلوقات و مقام خاتمیت
تقسیمبندی مخلوقات
در نظام عرفانی، مخلوقات به سه مرتبه متمایز تقسیم میشوند: مرتبه واحدیت، که جایگاه کملین و معصومین است؛ مراتب نزولی، که ظهورات جزئیتر را در بر میگیرد؛ و مراتب دانی، که مظاهر فروتر را شامل میشود. این تقسیمبندی، همچون نردبانی است که از قلههای بلند احدیت به سوی دامنههای وجود امتداد یافته و هر پله آن، جلوهای از حقیقت الهی را نمایان میسازد. مرتبه واحدیت، به مثابه سرچشمهای است که معصومین، به عنوان مظاهر کامل اسما و صفات الهی، از آن سیراب میشوند. این مرتبه، با نظریه مراتب وجود در عرفان ابنعربی همخوانی دارد، که وجود را در سه ساحت احدیت، واحدیت، و مظاهر متعینه تحلیل میکند.
درنگ: تقسیم مخلوقات به مراتب واحدیت، نزولی، و دانی، نمایانگر نظام سلسلهمراتبی وجود است که در آن، معصومین به عنوان مظاهر واحدیت، جامع اسما و صفات الهیاند. |
مقام خاتمیت: ظرف تجلی احدی
در رأس این مراتب، مقام خاتمیت قرار دارد که به مثابه تاجی بر سر مخلوقات، ظرف تجلی اول یا احدی است. این مقام، که به پیامبر اکرم (ص) تعلق دارد، سرچشمه همه تعینات علمی (اعيان ثابته) و وجودی (اعيان خارجه) است. خاتمیت، همچون آینهای است که نور احدیت را در خود منعکس ساخته و به همه مراتب وجود، جلوهای از حقیقت الهی میبخشد. این مفهوم، با حدیث شریف «أنا نبي وآدم بين الماء والطين» همخوانی دارد، که حضور پیامبر (ص) را در همه مراتب وجود، از آغاز تا انجام، نشان میدهد. مقام خاتمیت، نه تنها مبدأ ظهورات است، بلکه منتهی و بازگشتگاه همه تعینات نیز هست، چنانکه قرآن کریم میفرماید:
﴿وَإِلَىٰ رَبِّكَ الْمُنْتَهَىٰ﴾ (سوره نجم، آیه ۴۲؛ : «و سرانجام به سوی پروردگارت است»).
درنگ: مقام خاتمیت، به عنوان ظرف تجلی احدی، مبدأ و منتهی همه تعینات است و با حقیقت محمدیه، که در همه مراتب وجود حاضر است، پیوند دارد. |
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با تبیین مراتب مخلوقات و جایگاه رفیع خاتمیت، به مثابه کلیدی برای فهم نظام هستی عمل میکند. تقسیمبندی مخلوقات به مراتب واحدیت، نزولی، و دانی، و تأکید بر مقام خاتمیت به عنوان ظرف تجلی احدی، نشاندهنده نظم عمیق عرفانی است که در آن، هر مرتبهای جلوهای از حقیقت واحد الهی را نمایان میسازد. این تبیین، نه تنها به فهم بهتر مراتب وجود کمک میکند، بلکه جایگاه بیبدیل پیامبر اکرم (ص) را به عنوان محور ظهورات الهی برجسته میسازد.
بخش دوم: تجلیات الهی و فیض رحمانی
تجلی اول و دوم: احدیت و واحدیت
تجلیات الهی، در دو ساحت اصلی تبیین میشوند: تجلی اول، که ظهور احدی است و به مقام خاتمیت تعلق دارد، و تجلی دوم، که ظهور واحدی است و سایر مظاهر را در بر میگیرد. تجلی احدی، همچون نور خورشیدی است که پیش از پراکندگی در آینهها، در ذات خود کامل و بیتعین است. تجلی واحدی، اما، به مثابه پرتوهای این نور است که در آینههای متکثر مظاهر، جلوههای گوناگون مییابد. این تمایز، از اصول بنیادین عرفان نظری است که احدیت را مقام ذات الهی پیش از تعین، و واحدیت را مقام ظهور اسما و صفات میداند.
درنگ: تجلی اول (احدی) به مقام خاتمیت و تجلی دوم (واحدی) به ظهورات متکثر اسما و صفات مربوط است، که نظام مراتب وجود را سامان میدهد. |
فیض رحمانی: شمول و انبساط
اسم رحمن، به مثابه دریایی بیکران، فیض عام الهی را بر همه ماسوی الله گسترانیده است. این فیض، بدون تعین، همه موجودات را در بر میگیرد، اما مظاهر متعینه، همچون جویبارهایی از این دریا، از آن بهرهمند میشوند. رحمن، در عرفان نظری، به فیض مقدس یا انبساط وجودی اشاره دارد که قرآن کریم آن را چنین توصیف میکند:
﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾ (سوره اعراف، آیه ۱۵۶؛ : «رحمتم همه چیز را فراگرفته است»). این فیض، به مثابه نسیمی است که بر همه کائنات میوزد و حیات و وجود را به آنها ارزانی میدارد.
درنگ: اسم رحمن، فیض عام الهی را بدون تعین بر همه ماسوی گسترانیده و مظاهر متعینه، از این سرچشمه حیات بهرهمند میشوند. |
مفاتح الغیب و اسمای سبعه
مفاتح الغیب، به اسمای ذاتی الهی اشاره دارند که اصل اسمای سبعه (علم، قدرت، اراده، حیات، سمع، بصر، کلام) هستند و منشأ همه ظهوراتاند. این اسما، همچون کلیدهایی هستند که درهای غیب الهی را میگشایند و ظهورات وجودی را ممکن میسازند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ﴾ (سوره انعام، آیه ۵۹؛ : «و کلیدهای غیب نزد اوست که جز او کسی آنها را نمیداند»). اسمای سبعه، در عرفان، به صفات اصلی الهی اشاره دارند که در ظهورات نقش کلیدی ایفا میکنند.
درنگ: مفاتح الغیب، اسمای ذاتی الهیاند که اصل اسمای سبعه بوده و منشأ ظهورات وجودی و علمیاند. |
بحر تجلی دوم و انهار بیپایان
تجلی دوم، به مثابه بحری است که ظهورات واحدی را در خود جای داده و منشأ انهار و جداول بیپایان، یعنی تعینات متکثر، میشود. این تعینات، کلمات الهیاند که از سرچشمه تجلی دوم جاری شده و کثرت ظاهری عالم را پدید میآورند. قرآن کریم، بینهایت بودن این کلمات را چنین بیان میکند:
﴿قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي﴾ (سوره کهف، آیه ۱۰۹؛ : «بگو: اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم به پایان برسد، دریا پایان مییابد»).
درنگ: تجلی دوم، بحر ظهورات واحدی است که انهار بیپایان تعینات متکثر را پدید میآورد، و این تعینات، کلمات بینهایت الهیاند. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تبیین تجلیات الهی در ساحتهای احدیت و واحدیت، فیض رحمانی، مفاتح الغیب، و بحر تجلی دوم، به فهم نظام ظهورات الهی کمک میکند. فیض رحمانی، به عنوان سرچشمه حیات همه موجودات، و تجلیات دوم، به عنوان منشأ کثرت ظاهری عالم، نشاندهنده جامعیت حقیقت الهی در همه مراتب است. این تبیین، نه تنها به روشنسازی مفاهیم عرفانی یاری میرساند، بلکه جایگاه بینهایت کلمات الهی را در نظام هستی برجسته میسازد.
بخش سوم: نقد اصطلاحات و بازسازی زبان عرفانی
نقد اصطلاحات کلامی و فلسفی
در عرفان نظری، اصطلاحات کلامی و فلسفی مانند «ماهیت»، «خلع»، و «عدم» برای بیان مفاهیم ظهور و وجود نارسا هستند. این اصطلاحات، که ریشه در فلسفه مشائی و کلام دارند، همچون لباسهایی کهنهاند که بر قامت عرفان نمینشینند. به جای «ماهیت»، که مفهومی اعتباری است، باید از «ظهور» و «مظهر» سخن گفت؛ و به جای «خلع» یا «عدم»، که به خلأ و نیستی اشاره دارند، باید از انبساط وجودی و تجلیات الهی یاد کرد. این نقد، به مثابه غربالگری است که ناخالصیهای کلامی را از گوهر ناب عرفان جدا میسازد.
درنگ: اصطلاحات کلامی و فلسفی مانند ماهیت و عدم، برای بیان مفاهیم عرفانی نارسا بوده و باید با زبان ظهور و وجود جایگزین شوند. |
نقد مفهوم قبول در حق
نسبت دادن «قبول» به حق، به مثابه خطایی است که فاعلیت مطلق الهی را به انفعال فرو میکاهد. حق، ایجابکننده و ظاهرکننده است، نه قابل و پذیرنده. مظاهر نیز، به جای قبول، خود ظهورات حقاند که از فیض الهی سرچشمه گرفتهاند. این نقد، همچون شمشیری است که پردههای توهم را میدرد و حقیقت فاعلیت الهی را آشکار میسازد. حق، به مثابه خورشیدی است که نورش را بر همه عالم میتاباند، نه آینهای که نوری را از غیر بپذیرد.
درنگ: حق، ایجابکننده ظهورات است، نه قابل قبول؛ و مظاهر، ظهورات حقاند، نه پذیرندگان فیض. |
وحدت فیض و تعدد مظاهر
فیض الهی، واحدی است که در مظاهر متکثر جلوه میکند. این وحدت، به مثابه ریشه درختی است که شاخههای بیشمار از آن میرویند، اما ذات درخت واحد باقی میماند. تعدد مظاهر، اعتباری است و به تعینات آنها مربوط میشود، نه به ذات حق. این اصل، با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد که حق را واحد و مظاهر را کثیر میداند، گویی که نور واحد در آینههای گوناگون، رنگها و نقشهای متفاوت میآفریند.
درنگ: فیض الهی واحد است و تعدد، به مظاهر و تعینات آنها مربوط میشود، نه به ذات حق. |
عشق الهی: نفی جبر و اختیار
هستی، نتیجه عشق الهی است که نه جبر است و نه اختیار. این عشق، به مثابه جویباری است که همه موجودات را در خود غرق کرده و به سوی مقصد الهی هدایت میکند. مفاهیم جبر و اختیار، که ریشه در کلام دارند، در برابر این عشق رنگ میبازند. عرفان، با زبان عشق سخن میگوید، گویی که هر ذرهای از هستی، در رقص عاشقانهای با معشوق ازلی شرکت دارد. این دیدگاه، با عرفان مولوی همخوانی دارد که میفرماید: «ما همه شیرانیم، لیک شیر علم / حملهمان از باد باشد دم به دم».
درنگ: هستی، نتیجه عشق الهی است که جبر و اختیار را در خود حل کرده و همه موجودات را در رقص عاشقانهای با حق متحد میسازد. |
دوام فیض و نفی انقطاع
فیض الهی، دائمی است و انقطاع آن، نه تنها عالم را فانی میسازد، بلکه ذات حق را نیز متأثر میکند، زیرا جود و فیض، ذاتی حقاند. این فیض، به مثابه نبض هستی است که لحظهای از تپیدن بازنمیایستد. اگر فیض قطع شود، گویی که خورشید از تابیدن بازماند و همه عالم در تاریکی فرو رود. این اصل، با نظریه دوام فیض در فلسفه و عرفان همخوانی دارد که جود ذاتی حق را نفیکننده هرگونه انقطاع میداند.
درنگ: فیض الهی دائمی است و انقطاع آن، نه تنها عالم، بلکه ذات حق را نیز فانی میسازد، زیرا جود ذاتی حق است. |
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با نقد اصطلاحات کلامی و فلسفی، تأکید بر وحدت فیض، و تبیین عشق الهی به عنوان محور هستی، به بازسازی زبان عرفانی یاری میرساند. نقد مفاهیمی مانند قبول و افتقار، و جایگزینی آنها با زبان ایجاب و ظهور، نشاندهنده تلاش برای خالصسازی عرفان از ناخالصیهای کلامی است. عشق الهی، به عنوان نیروی محرکه هستی، و دوام فیض، به عنوان ضامن بقای عالم، جایگاه عرفان نظری را در برابر کلام و فلسفه سنتی برجسته میسازد.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با تبیین مراتب مخلوقات، تجلیات الهی، و فیض رحمانی، به مثابه سفری عرفانی در ژرفای حقیقت الهی است. از مقام خاتمیت، که ظرف تجلی احدی است، تا انبساط فیض رحمانی، که همه ماسوی را در بر میگیرد، و از نقد اصطلاحات کلامی تا تأکید بر عشق الهی به عنوان محور هستی، هر بخش از این اثر، جلوهای از نظام عرفانی را نمایان میسازد. بازسازی زبان عرفانی، با کنار نهادن مفاهیم نارسا و جایگزینی آنها با زبان ظهور و وجود، گامی بلند در راستای احیای عرفان نظری است. این اثر، نه تنها برای پژوهشگران الهیات و عرفان، بلکه برای هر جوینده حقیقتی که در پی فهم ژرفای هستی است، منبعی گرانسنگ به شمار میآید. باشد که این نوشتار، همچون چراغی در مسیر معرفت، راه را برای سالکان حقیقت روشن سازد.
با نظارت صادق خادمی |