در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 502

متن درس

 

علم وحیانی انبیا و مراتب تجلیات الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 502)

دیباچه

این نوشتار، بازنمایی و تبیین درس‌گفتار شماره 502 از مجموعه «مصباح الانس»، ارائه‌شده توسط آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در تاریخ ۱۱/۰۲/۱۳۸۳، است که به کاوش در علم وحیانی انبیا، محو و اثبات الهی، سرّ وقت، مراتب سالکان، و تمایز میان کثرت، وحدت و جمع در تجلیات الهی می‌پردازد. درس‌گفتار، با تأمل در آیه شریفه «قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ» از سوره احقاف، علم پیامبر اکرم (ص) را وحیانی و قطعی معرفی کرده و دیدگاه نفی جزم علمی را نقد می‌کند. همچنین، با بررسی نقش اولیای الهی، از جمله تفاوت میان کتمان و اظهار، و مراتب کمال در سلوک، به تحلیل عمیق عرفانی و فلسفی می‌پردازد.

بخش نخست: علم وحیانی انبیا و نقد نفی جزم علمی

تأمل در آیه شریفه سوره احقاف

درس‌گفتار با تأمل در آیه شریفه سوره احقاف آغاز می‌شود که پیامبر اکرم (ص) را در مواجهه با تکذیب کفار نشان می‌دهد:

قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ (احقاف: ۹)

بر اساس : «بگو: من در میان پیامبران بدعت‌گذاری نبوده‌ام، و نمی‌دانم با من و شما چه خواهد شد. جز آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم، و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم.» این آیه، در سیاق دفاع پیامبر (ص) از رسالت خود در برابر کفار است که او را به دروغ و افترا متهم می‌کردند. پیامبر تأکید می‌کند که منبع علم و عمل او وحی الهی است، نه ابتکار شخصی یا جزم نفسی.

برخی، از این آیه برداشت کرده‌اند که پیامبر (ص) به دلیل محو و اثبات الهی، فاقد جزم علمی است، زیرا خداوند هرچه را بخواهد محو یا اثبات می‌کند. این دیدگاه، با عقاید اهل سنت سازگار دانسته شده، اما از منظر شیعه، چنین تفسیری با علم وحیانی انبیا و اولیا ناسازگار است. آیه، بر وابستگی علم پیامبر به وحی الهی دلالت دارد، نه بر فقدان جزم یا قطعیت.

درنگ: آیه «قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ» بر علم وحیانی پیامبر (ص) دلالت دارد، نه فقدان جزم علمی. علم انبیا و اولیا، به‌واسطه وحی، قطعی و از جانب خداست.

سیاق آیه و مواجهه با کفار

سیاق آیه، در پاسخ به کفاری است که پیامبر (ص) را تکذیب کرده و رسالت او را سحر یا افترا می‌خواندند. آیات پیشین در سوره احقاف این مواجهه را روشن می‌سازد:

وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَٰذَا سِحْرٌ مُبِينٌ ۝ أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئًا ۖ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تَفِيضُونَ فِيهِ ۖ كَفَىٰ بِهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ ۖ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (احقاف: ۷-۸)

بر اساس : «و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، کسانی که به حقیقتی که به سویشان آمده کافر شده‌اند، گویند: این جادویی آشکار است. یا می‌گویند: آن را به دروغ ساخته است. بگو: اگر آن را به دروغ ساخته‌ام، شما از جانب خدا هیچ اختیاری برای من ندارید. او به آنچه در آن فرومی‌روید داناتر است. همین بس که میان من و شما گواه باشد، و او آمرزنده مهربان است.»

این آیات، نشان‌دهنده دفاع پیامبر از رسالت خویش است. او با استناد به وحی الهی، اتهامات کفار را رد کرده و بر این تأکید دارد که جز آنچه از جانب خدا به او وحی شده، پیروی نمی‌کند. این سیاق، مانند آینه‌ای است که حقیقت رسالت را در برابر تاریکی تکذیب کفار بازمی‌تاباند.

نقد نفی جزم علمی پیامبر

ادعای فقدان جزم علمی پیامبر (ص) به دلیل محو و اثبات الهی، با علم جامع انبیا و اولیا ناسازگار است. از منظر شیعه، پیامبر و ائمه معصومین (ع) عالم به «ما کان و ما یکون و ما هو کائن» هستند، یعنی به گذشته، حال و آینده آگاه‌اند. این علم، وحیانی و از عنایت الهی است، نه نفسی یا مستقل. آیه احقاف، بر این دلالت دارد که علم پیامبر، از وحی الهی سرچشمه می‌گیرد، نه اینکه فاقد قطعیت باشد. جزم نفسی، مختص ذات الهی است، اما علم وحیانی، قطعی و معتبر است.

برای تبیین این مفهوم، می‌توان به تمثیلی از خورشید و نور آن اشاره کرد: خورشید، منبع نور است و پرتوهای آن، وابسته به خورشیدند، اما این وابستگی، از اعتبار و روشنی پرتوها نمی‌کاهد. علم انبیا، مانند پرتوهایی است که از خورشید وحی الهی ساطع شده و با قطعیت، حقیقت را روشن می‌سازد.

درنگ: علم انبیا و اولیا، وحیانی و قطعی است. آیه احقاف، بر وابستگی علم پیامبر به وحی دلالت دارد، نه فقدان قطعیت.

جمع‌بندی بخش نخست

آیه شریفه سوره احقاف، علم پیامبر (ص) را وحیانی و قطعی معرفی کرده و در سیاق دفاع از رسالت در برابر تکذیب کفار قرار دارد. نقد دیدگاه نفی جزم علمی، بر علم جامع انبیا و اولیا تأکید دارد که به‌واسطه وحی، به گذشته، حال و آینده احاطه دارند. این بخش، مانند دریچه‌ای است که حقیقت علم وحیانی را در پرتو آیات قرآن کریم نمایان ساخته و جایگاه انبیا را در نظام الهی روشن می‌کند.

بخش دوم: حکم حضرت ذات و سرّ وقت

حکم حضرت ذات و ناشناختگی غیب

حکم حضرت ذات الهی، ناشناخته است و اقتضای آن، و آنچه از کنه غیب تعین می‌یابد، تا زمان ظهور، برای غیر خدا معلوم نیست. کنه غیب الهی، مانند اقیانوسی بی‌کران است که جز ذات الهی، هیچ‌کس به عمق آن احاطه ندارد. با این حال، انبیا و اولیا، به‌واسطه عنایت الهی، از بخش‌هایی از غیب آگاه می‌شوند، اما این آگاهی، وحیانی و وابسته به اراده الهی است.

درس‌گفتار تأکید دارد که انبیا و اولیا، به دلیل علم وحیانی، از محو و اثبات الهی آگاه‌اند، اما این آگاهی، به معنای احاطه به کنه ذات الهی نیست. این تمایز، مانند تفاوت میان دیدن سایه یک درخت و شناخت ریشه‌های پنهان آن است: اولیا، سایه‌ها را می‌بینند، اما ریشه‌ها تنها برای خدا آشکار است.

درنگ: حکم حضرت ذات الهی، ناشناخته است و کنه غیب، جز برای خدا، قابل احاطه نیست. انبیا و اولیا، به‌واسطه وحی، از بخشی از غیب آگاه‌اند.

سرّ وقت و مظاهر رسالت

سرّ وقت، به لحظه‌لحظه بودن تجلیات الهی اشاره دارد که با مظاهر رسالت و احکام اسما و صفات الهی همراه است. هرچه تجلیات پویاتر و لحظه‌ای‌تر باشند، درک آن‌ها برای انسان‌های عادی دشوارتر می‌شود. اما اولیای الهی، به دلیل عنایت خاص، با این پویایی هم‌گام شده و علمشان تازه‌تر و دقیق‌تر می‌گردد. سرّ وقت، مانند جریانی است که هر لحظه، جلوه‌ای جدید از حقیقت الهی را نمایان می‌سازد، و اولیا، چونان کشتی‌بانانی ماهر، با این جریان همراه‌اند.

این مفهوم، نشان‌دهنده پویایی نظام الهی است. برای انسان عادی، ثبات اشیا، درک را آسان‌تر می‌کند، اما برای اولیا، هر لحظه، دریچه‌ای به سوی تجلیات جدید است. این تفاوت، مانند تمایز میان ایستادن در ساحل و حرکت با امواج دریاست.

درنگ: سرّ وقت، لحظه‌لحظه بودن تجلیات الهی است. اولیای الهی، با عنایت خاص، به این پویایی آگاه‌اند و علمشان تازه‌تر می‌شود.

اسباغ احکام اسما و صفات

احکام اسما و صفات الهی، در قالب سباغت‌ها و نوریت‌های متنوع، در سالک ظهور می‌یابد. اسباغ، به معنای روشنی و جلوه‌های متمایز احکام الهی است که هر یک، ترکیبی منحصربه‌فرد از اسما و صفات را در بر دارد. این سباغت‌ها، مانند رنگ‌های گوناگون یک نقاشی الهی‌اند که هر یک، جلوه‌ای از زیبایی حقیقت را به نمایش می‌گذارند. سالک، در مسیر سلوک، این نوریت‌ها را درک کرده و به مراتب بالاتری از معرفت دست می‌یابد.

این مفهوم، بر تنوع تجلیات الهی تأکید دارد. هر موجود، به اقتضای خلقت خود، از سباغت خاصی بهره‌مند است، و اولیا، با درک این تنوع، به احاطه بیشتری بر اسما و صفات دست می‌یابند.

جمع‌بندی بخش دوم

حکم حضرت ذات، ناشناخته و کنه غیب، جز برای خدا، غیرقابل احاطه است. سرّ وقت، پویایی تجلیات الهی را نشان می‌دهد که اولیا با آن هم‌گام‌اند. اسباغ احکام اسما و صفات، جلوه‌های متنوع الهی‌اند که در سالک ظهور می‌یابند. این بخش، مانند نوری است که پویایی و تنوع تجلیات الهی را در آینه سلوک اولیا بازمی‌تاباند.

بخش سوم: مراتب سالکان و اولیای الهی

مراتب سالکان: علم، قدرت و جمع

سالکان، در سه مرتبه قرار دارند: علم (معرفت الهی)، قدرت (تصرف در عالم)، و جمع (کتمان علم و قدرت). اولیای کامل، به جمع علم و قدرت رسیده و صاحب کتمان‌اند، در حالی که متوسطین، به اظهار گرایش دارند. علم، مانند نوری است که قلب را روشن می‌کند؛ قدرت، مانند دستی است که عالم را می‌آراید؛ و جمع، مانند گوهری است که در صدف کتمان نهان می‌ماند.

اولیای کامل، مانند امیرالمؤمنین (ع)، به دلیل کمال، کمتر اظهار می‌کنند، اما متوسطین، مانند حضرت موسی و خضر، به اقتضای رسالت، صاحب اظهارند. کتمان، نشانه قوت و اقتدار است، در حالی که اظهار، گاه نشانه ضعف یا ضرورت است.

درنگ: سالکان در سه مرتبه علم، قدرت و جمع قرار دارند. اولیای کامل، صاحب کتمان‌اند، در حالی که متوسطین، صاحب اظهارند.

اظهار و کتمان در اولیا

اولیای کامل، مانند امیرالمؤمنین (ع)، به دلیل اقتدار، کتمان را بر اظهار ترجیح می‌دهند. در مقابل، اولیای متوسط، مانند حضرت موسی و خضر، به اقتضای رسالت، اظهاراتی دارند. برای مثال، معجزات موسی (ع)، مانند عصا و ید بیضا، و اقدامات خضر، مانند سوراخ کردن کشتی، نشانه اظهار است. اما پیامبر اکرم (ص)، به دلیل کمال، معجزات را به حق تعالی نسبت داده و خود را از اظهار پرهیز داده است.

این تفاوت، مانند تمایز میان چشمه‌ای است که در سکوت جاری است و جویباری که با خروش حرکت می‌کند. کتمان، نشانه عمق و اقتدار است، در حالی که اظهار، گاه برای هدایت خلق ضروری می‌شود.

مدبرات سیار: نقش اولیا مانند خضر

برخی اولیا، مانند حضرت خضر، مدبرات سیارند و به‌صورت پویا در امور الهی دخالت می‌کنند. داستان خضر و موسی در قرآن کریم، نمونه‌ای از این نقش است. خضر، با علم باطنی، اقداماتی مانند سوراخ کردن کشتی یا کشتن کودک انجام می‌دهد، در حالی که موسی (ع)، به‌عنوان پیامبر شریعت‌مدار، به حدود ظاهری پایبند است. این نقش، مانند گروهی از نگهبانان است که در سایه، نظم عالم را حفظ می‌کنند.

این تفاوت، میان شریعت و معرفت را نشان می‌دهد. شریعت، مانند مرزهایی است که نظم ظاهری را حفظ می‌کند، اما معرفت، مانند نوری است که باطن امور را روشن می‌سازد.

درنگ: اولیای سیار، مانند خضر، با علم باطنی در امور الهی تصرف می‌کنند، در حالی که اولیای شریعت‌مدار، مانند موسی، به حدود ظاهری پایبندند.

اظهار و ضعف: مورد امیرالمؤمنین

اظهار، گاه نشانه ضعف یا ضرورت است. برای مثال، ظهور محدود امیرالمؤمنین (ع) در شرایط اضطرار، به سوءتفاهم‌هایی مانند علی‌اللهی منجر شد. در مقابل، پیامبر اکرم (ص)، با کتمان، از چنین سوءتفاهم‌هایی پرهیز کرد. این تفاوت، مانند تمایز میان گوهری است که در صدف پنهان است و گوهری که در معرض دید قرار گرفته و گاه به سوءاستفاده منجر می‌شود.

اظهار امیرالمؤمنین (ع) در مواقع ضرورت، مانند نور شمعی بود که در تاریکی، برای هدایت خلق روشن شد، اما کتمان پیامبر (ص)، مانند خورشیدی بود که نورش را بی‌نیاز از نمایش، به همه عالم رساند.

جمع‌بندی بخش سوم

سالکان، در مراتب علم، قدرت و جمع قرار دارند. اولیای کامل، صاحب کتمان، و متوسطین، صاحب اظهارند. اولیای سیار، مانند خضر، با علم باطنی عمل می‌کنند، در حالی که اولیای شریعت‌مدار، به حدود ظاهری پایبندند. اظهار، گاه نشانه ضرورت یا ضعف است، اما کتمان، نشانه کمال. این بخش، مانند نردبانی است که مراتب سلوک اولیا را از علم تا جمع ترسیم می‌کند.

بخش چهارم: حیرت اولیا و مراتب تجلیات

حیرت متوسطین و طمأنینه کاملین

اولیای متوسط، مانند موسی و خضر، در حیرت‌اند، زیرا حال آن‌ها به طمأنینه ذاتی وابسته است. حیرت آن‌ها، ناشی از محدودیت درکشان در برابر تجلیات الهی است. اما اولیای کامل، به‌واسطه اقتدار و طمأنینه، از حیرت مبرا هستند و به جمع علم و قدرت می‌رسند. حیرت متوسطین، مانند سرگردانی مسافری است که در پیچ‌وخم راه گم شده، اما طمأنینه کاملین، مانند آرامش راهبری است که به مقصد رسیده است.

این تفاوت، نشان‌دهنده مراتب کمال است. اولیای کامل، با احاطه به تجلیات، از حیرت عبور کرده و به جمع کثرت و وحدت دست می‌یابند.

درنگ: متوسطین، مانند موسی و خضر، در حیرت‌اند، اما کاملین، با طمأنینه و اقتدار، به جمع علم و قدرت می‌رسند.

احتجاج اولیا به خدا

هر یک از اولیا، به خدا احتجاج می‌کنند و سهمی از تجلیات الهی دارند. این احتجاج، مانند استناد هر شاخه به ریشه درخت است: هر شاخه، از ریشه تغذیه می‌کند، اما میوه‌های متفاوتی می‌دهد. اولیا، با اطاعت از خدا، وظایف متفاوتی ایفا می‌کنند، اما همه، در پرتو حقیقت الهی قرار دارند.

برای مثال، موسی (ع) به شریعت پایبند است و خضر به باطن عمل می‌کند، اما هر دو، به خدا استناد دارند. این تنوع، جلوه‌ای از عظمت الهی است که در مراتب گوناگون ظهور می‌یابد.

تفاوت موسی و خضر: شریعت و معرفت

تفاوت موسی (ع) و خضر، میان شریعت و معرفت است. موسی، به‌عنوان پیامبر شریعت‌مدار، تصرف در مال غیر را حرام می‌داند و از معصیت پرهیز می‌کند. خضر، با علم باطنی، اقداماتی انجام می‌دهد که از منظر شریعت، غیرمجاز به نظر می‌رسد. این تفاوت، مانند تمایز میان نقاشی‌ای است که با خطوط مشخص ترسیم شده و نقاشی‌ای که با رنگ‌های آزاد خلق شده است. شریعت، نظم ظاهری را حفظ می‌کند، اما معرفت، به باطن امور نفوذ می‌کند.

موسی، با پایبندی به شریعت، از معصیت دوری کرد و خضر، با علم باطنی، به مصلحت الهی عمل نمود. هر دو، در جایگاه خود، به خدا اطاعت کردند.

درنگ: موسی (ع) به شریعت و خضر به معرفت عمل می‌کند. این تفاوت، تنوع نقش اولیا در تجلیات الهی را نشان می‌دهد.

سهم اولیا و مراتب کمال

هر یک از اولیا، قسطی از خدا دارند و فوق هر ذی علمی، عالمی است. این اصل، به مراتب بی‌پایان کمال اشاره دارد. هیچ مقامی کامل نیست، مگر اینکه مقامی برتر از آن وجود دارد. این مراتب، مانند نردبانی است که هر پله، به سوی کمال بالاتر هدایت می‌کند، اما پایان آن، در بی‌نهایت الهی نهان است.

اولیا، هر یک به اقتضای تجلیات الهی، سهمی خاص دارند. این تنوع، مانند باغی است که هر درخت، میوه‌ای متفاوت می‌دهد، اما همه از یک ریشه تغذیه می‌کنند.

جمع‌بندی بخش چهارم

اولیای متوسط در حیرت‌اند، اما کاملین، با طمأنینه، به جمع می‌رسند. اولیا، با احتجاج به خدا، سهمی از تجلیات دارند. تفاوت موسی و خضر، میان شریعت و معرفت است، و مراتب کمال، بی‌پایان‌اند. این بخش، مانند آینه‌ای است که تنوع و وحدت اولیا را در پرتو تجلیات الهی نشان می‌دهد.

بخش پنجم: تجلیات اسمایی و اکابر

تعینات تجلیات اسمایی

تعینات تجلیات اسمایی، تابع خلق و احکام آنهاست. هر موجود، از سنگ تا انسان، به اقتضای خلقت خود، حکمی خاص دارد. این احکام، مانند امضاهای الهی‌اند که بر هر موجود نقش بسته و جلوه‌ای از اسما و صفات را نشان می‌دهند. سنگ، با سختی خود، و انسان، با عقل و معرفتش، هر یک، تجلی خاصی از اسمای الهی‌اند.

این تعینات، مانند رنگ‌های یک تابلوی الهی‌اند که هر یک، به اقتضای خویش، زیبایی حقیقت را به نمایش می‌گذارند. اولیا، با درک این تعینات، به احاطه بیشتری بر اسما و صفات دست می‌یابند.

درنگ: تعینات تجلیات اسمایی، تابع خلق و احکام آنهاست. هر موجود، حکمی خاص دارد که جلوه‌ای از اسما و صفات الهی است.

غلبه وجه مغایرت و اتحاد

محجوبین (اهل عقاید)، تحت وجه مغایرت (کثرت) قرار دارند و به تفاوت‌ها توجه می‌کنند. اهل اذواق مقیده، تحت وجه اتحاد (وحدت) هستند و به وحدت مقیدند. اما اکابر، کثرت و وحدت را در جمع می‌بینند. این تمایز، مانند تفاوت میان دیدن برگ‌های یک درخت، ریشه آن، و کل درخت است. محجوبین، برگ‌ها را می‌بینند؛ اهل اذواق، ریشه را درک می‌کنند؛ و اکابر، کل درخت را در وحدت و کثرت آن احاطه می‌کنند.

این مراتب، نشان‌دهنده تفاوت در ادراک حقیقت است. اکابر، با جمع کثرت و وحدت، به تجلیات ذاتی احاطه دارند.

اکابر: جمع و احاطه

اکابر، اولیای کاملی هستند که به جمع کثرت و وحدت، و احاطه به تجلیات ذاتی و حکم حضرت احدیت دست یافته‌اند. آن‌ها، مانند دریایی‌اند که همه رودها را در خود جای داده و از تقید به اعتقادات جزئی مبرا هستند. اکابر، صواب و خطای نسبی را در هر ظرف می‌شناسند و علم و شهودشان، در هر حال و مقام، ساری است.

این احاطه، مانند نوری است که همه زوایا را روشن می‌کند و اکابر را به مظهر اسمای ذاتی تبدیل می‌سازد. آن‌ها، با تمکین و سرایت، به تجلیات ذاتی متصل‌اند.

درنگ: اکابر، با جمع کثرت و وحدت، به تجلیات ذاتی و حکم حضرت احدیت احاطه دارند و از تقید به اعتقادات جزئی مبرا هستند.

تجلی ذاتی و اشتراک میان انام

اکابر، صاحب تجلی ذاتی‌اند که میان انام مشترک است. این تجلی، مبنای وحدت میان موجودات است و اکابر، با احاطه به آن، کثرت و وحدت را در جمع می‌بینند. این تجلی، مانند ریشه‌ای است که همه شاخه‌ها از آن تغذیه می‌کنند و وحدت وجودی موجودات را نشان می‌دهد.

اکابر، با درک این اشتراک، به ملاك و لحاظ ذات الهی دست می‌یابند و مظهر اسمای ذاتی می‌شوند.

جمع‌بندی بخش پنجم

تعینات اسمایی، تابع خلق و احکام آنهاست. محجوبین، به کثرت، و اهل اذواق، به وحدت مقیدند، اما اکابر، کثرت و وحدت را در جمع می‌بینند. آن‌ها، با احاطه به تجلیات ذاتی، مظهر اسمای ذاتی‌اند. این بخش، مانند دریچه‌ای است که وحدت و کثرت را در پرتو تجلیات الهی نمایان می‌سازد.

بخش ششم: حیرت کملین و دعا

حیرت کملین

حیرت غیرکملین، ناشی از محدودیت درک است، اما حیرت کملین، از شدت عظمت تجلیات الهی و احاطه به جمع کثرت و وحدت سرچشمه می‌گیرد. حیرت کملین، مانند سرگردانی عاشقی است که در زیبایی معشوق غرق شده، نه از نادانی، بلکه از شدت حضور. این حیرت، نشانه کمال و اتصال به تجلیات ذاتی است.

راوی، از خرده‌ریزهای عطایای قدسیه اولیای کامل بهره‌مند است، اما به دلیل محدودیت، فاقد طمأنینه کامل است. این تفاوت، مانند تمایز میان قطره‌ای در دریا و خود دریاست.

درنگ: حیرت کملین، از عظمت تجلیات الهی و جمع کثرت و وحدت است، نه از محدودیت درک.

دعا و پایان

درس‌گفتار، با دعا برای محمد و آل محمد (ص) پایان می‌یابد. این دعا، پیوند عرفانی و دینی متن را نشان می‌دهد و بر محوریت توحید و نقش اولیا در هدایت خلق تأکید دارد. دعا، مانند نوری است که از قلب سالک ساطع شده و به سوی حقیقت الهی راه می‌یابد.

این پایان، مانند امضایی است که بر نامه‌ای الهی نقش بسته و وحدت میان معرفت و عبادت را به نمایش می‌گذارد.

جمع‌بندی بخش ششم

حیرت کملین، از عظمت تجلیات الهی است، نه محدودیت. دعا برای محمد و آل محمد (ص)، پیوند عرفانی و دینی را نشان می‌دهد. این بخش، مانند پلی است که معرفت را به عبادت متصل کرده و نقش اولیا را در هدایت خلق برجسته می‌سازد.

نتیجه‌گیری نهایی

این نوشتار، با بازنمایی درس‌گفتار شماره 502 از مجموعه «مصباح الانس»، علم وحیانی انبیا و اولیا را تبیین کرد. آیه سوره احقاف، بر قطعیت علم وحیانی دلالت دارد، نه فقدان جزم. حکم حضرت ذات، ناشناخته، و سرّ وقت، پویایی تجلیات الهی را نشان می‌دهد. سالکان، در مراتب علم، قدرت و جمع قرار دارند، و اولیای کامل، با کتمان، به جمع کثرت و وحدت می‌رسند. اکابر، با احاطه به تجلیات ذاتی، مظهر اسمای ذاتی‌اند. حیرت کملین، از عظمت الهی است، و دعا، پیوند عرفان و عبادت را نشان می‌دهد. این اثر، مانند نوری است که حقیقت الهی را در آینه سلوک اولیا بازتابانده و راهی به سوی معرفت و کمال گشوده است.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار استاد فرزانه قدس سره، آیه «قل ما كنت بدعا من الرسل» چه معنایی را در مقابل کفار منتقل می‌کند؟

2. طبق متن درسگفتار، «سر الوقت» به چه مفهومی اشاره دارد؟

3. بر اساس درسگفتار، اولیاء کاملین چه ویژگی‌ای دارند که اولیاء متوسطین فاقد آن هستند؟

4. متن درسگفتار درباره «اسباغ احکام حضرات اسمائه و صفاته» چه می‌گوید؟

5. طبق درسگفتار، اولیاء جمع چه جایگاهی دارند؟

6. آیه «قل ما كنت بدعا من الرسل» به معنای نفی جزم علمی پیامبر است.

7. بر اساس متن، اولیاء کاملین به دلیل کتمان، نیازی به اظهار کرامات ندارند.

8. درسگفتار بیان می‌کند که علم اولیاء الهی به امور لحظه‌به‌لحظه کاهش می‌یابد.

9. طبق متن، محجوبین از اهل عقاید در کثرت و مغایره گرفتار هستند.

10. متن درسگفتار بیان می‌کند که هر اسم الهی عین مسما نیست.

11. تفاوت اصلی بین اولیاء کاملین و اولیاء متوسطین در چیست؟

12. چرا علم اولیاء الهی با افزایش لحظه‌به‌لحظه بودن ظهورات، تازه‌تر می‌شود؟

13. منظور از «اسباغ احکام حضرات اسمائه و صفاته» چیست؟

14. چرا محجوبین از اهل عقاید در وجه مغایره گرفتار هستند؟

15. اهل جمع در میان اولیاء الهی چه ویژگی‌ای دارند؟

پاسخنامه

1. پیامبر اولین رسول نیست و پیام او مبتنی بر وحی است

2. ظهورات لحظه‌به‌لحظه اسما و صفات الهی

3. صاحب کتمان بودن و عدم نیاز به اظهار

4. روشنی احکام اسما و صفات الهی با تنوع و رنگ‌های مختلف

5. صاحب جمع و احاطه به تجلی ذاتی و احدی

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. اولیاء کاملین صاحب کتمان‌اند و نیازی به اظهار ندارند، در حالی که اولیاء متوسطین صاحب اظهار و درگیر ظهورات هستند.

12. زیرا ظهورات لحظه‌به‌لحظه اسما و صفات الهی به علم اولیاء عمق و تازگی بیشتری می‌بخشد.

13. به روشنی و تنوع احکام اسما و صفات الهی در ظهورات و نوریت‌ها اشاره دارد.

14. زیرا آن‌ها در کثرت و تفاوت‌های ظاهری اسما گرفتارند و به وحدت و جمع دسترسی ندارند.

15. اهل جمع دارای احاطه به تجلی ذاتی و احدی هستند و کثرت و وحدت را در خود جمع می‌کنند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده