متن درس
اسماء و صفات الهی: تأملات فلسفی-قرآنی در نعم و بئس
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۵۱)
مقدمه: درآمدی بر تأملات فلسفی-قرآنی در نعم و بئس
در گستره معارف الهی، مفاهیم نعم (نعمت و خیر) و بئس (نقمت و شر) چونان دو گوهر ناب، جایگاه ویژهای در فهم هستیشناسی اسلامی دارند. این مفاهیم، که ریشه در اسماء و صفات الهی دارند، نهتنها در حوزه فلسفه و کلام، بلکه در تحلیل ساختارهای اجتماعی و اخلاقی نیز نقشی بنیادین ایفا میکنند. درسگفتار حاضر، که از بیانات عالمانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۶۵۱ استخراج شده، به کاوشی عمیق در این دو مفهوم میپردازد و با نقدی جسورانه بر دیدگاههای فلسفی سنتی، بهویژه مفهوم تضاد ارسطویی، راهی نوین برای بازسازی جهانبینی اسلامی پیشنهاد میدهد.
بخش نخست: جایگاه نعم و بئس در هستیشناسی اسلامی
مفهومشناسی نعم و بئس در پرتو اسماء الهی
نعم و بئس، به مثابه دو بال پرواز در آسمان معرفت الهی، تمامی ابعاد وجودی عالم را در بر میگیرند. نعم، که در لغت به معنای نعمت، خیر و برکت است، جلوهای از صفات جمالی خداوند چون الرحمن، المنعم و الکریم را بازتاب میدهد. بئس، در مقابل، به نقمت و سختی اشاره دارد و با صفات جلالی الهی چون العادل و المنتقم پیوند مییابد. این دو مفهوم، نهتنها در تبیین رابطه خداوند با مخلوقات، بلکه در فهم چگونگی ادراک انسان از خیر و شر در عالم، نقشی محوری دارند.
در قرآن کریم، نعم به کرات به نعمتهای ظاهری و باطنی الهی اشاره دارد که انسان را به شکر و سپاس دعوت میکند. به عنوان نمونه، در سوره لقمان، خداوند میفرماید:
وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً ۗ وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ
[مطلب حذف شد] : «و نعمتش را بر شما تمام و کامل کرد، [چه] نعمت ظاهر و [چه] نعمت باطن، و برخی از مردم در باره خدا بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری مجادله میکنند.»)
این آیه، با تأکید بر فراگیری نعمتهای الهی، انسان را به تأمل در خیرات هستی و پرهیز از ناسپاسی دعوت میکند. بئس، در مقابل، اغلب به عذاب آخرت یا سختیهای ناشی از اعمال ناشایست انسانها اشاره دارد، چنانکه در سوره ملک آمده است:
وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ
[مطلب حذف شد] : «و بد جایگاهی است.»)
این تمایز، بنیانی برای تحلیلهای بعدی در این نوشتار فراهم میآورد.
| درنگ: نعم و بئس، به مثابه جلوههای اسماء الحسنی، کل عالم هستی را تحت سیطره خود دارند. نعم، با نعمتهای الهی و خیرات هستی پیوند دارد، و بئس، به نقمت و سختیهایی اشاره میکند که غالباً از اعمال انسانی سرچشمه میگیرند. |
ابعاد اجتماعی و فلسفی نعم و بئس
نعم و بئس، فراتر از مفاهیم نظری، در ساختارهای اجتماعی و اخلاقی جوامع اسلامی نیز تأثیرگذارند. این دو مفهوم، به مثابه دو آینه، بازتابدهنده نحوه تعامل انسان با نعمتهای الهی و مواجهه او با سختیها هستند. در جوامع اسلامی، فهم نادرست از این مفاهیم، به ویژه تحت تأثیر دیدگاههای فلسفی سنتی، به انحرافات فکری و اجتماعی منجر شده است. این انحرافات، که ریشه در خطاهای فلسفی چون مفهوم تضاد دارند، به دوقطبیسازی و قطبگرایی در میان مسلمانان دامن زده و مانع از شکلگیری وحدت و همزیستی مسالمتآمیز شده است.
به تعبیر آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، این خطای فلسفی، چونان خورهای به جان جوامع اسلامی افتاده و آنها را به سوی خشونت، تعصب و نزاع سوق داده است. در این راستا، بازاندیشی در این مفاهیم، نهتنها از منظر فلسفی، بلکه از حیث اجتماعی و فرهنگی نیز ضرورتی انکارناپذیر است.
بخش دوم: نقد فلسفی مفهوم تضاد و پیشنهاد تخالف
نقد مفهوم تضاد در فلسفه سنتی
یکی از محوریترین مباحث این درسگفتار، نقد مفهوم تضاد در فلسفه سنتی، بهویژه دیدگاه ارسطویی است که از سوی فلاسفه اسلامی چون ملاصدرا پذیرفته شده است. تضاد، به معنای وجود دو امر متضاد که هیچ حد وسطی میان آنها نیست (امران وجودیان بینهما غایة الخلاف)، به عنوان یکی از اقسام متقابلات در فلسفه مطرح شده است. اما این تعریف، به دلیل عدم انطباق با واقعیت هستی، مورد نقد قرار میگیرد.
مثالهای رایج تضاد، مانند سفید و سیاه یا خیر و شر، نشاندهنده وجود مراتب و نسبیت هستند، نه تضاد مطلق. سفید، مراتبی چون سفیدتر و سفیدترین دارد، و سیاه نیز به همین ترتیب. خیر، به خیرتر و خیر محض (خداوند) میرسد، و شر، به مراتب شرتر، اما هرگز به شر محض نمیرسد، زیرا شر محض در هستی وجود ندارد. این نسبیت، امکان وجود حد وسط (خاکستری) را تأیید میکند و تعریف فلسفی تضاد را که فرض میکند دو امر وجودی نمیتوانند وجه اشتراکی داشته باشند، باطل میسازد.
قرآن کریم، با تأکید بر نسبیت خیر، این دیدگاه را تأیید میکند. به عنوان نمونه، در سوره شوری آمده است:
قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ
[مطلب حذف شد] : «بگو: به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما نمیطلبم، جز دوستی خویشاوندان، و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش میافزاییم، زیرا خدا آمرزنده و قدرشناس است.»)
این آیه، با اشاره به افزایش حسنات، به مراتب خیر اشاره دارد و نشان میدهد که خیر، نسبی و قابل ارتقاست، نه در تضاد مطلق با شر.
| درنگ: مفهوم تضاد، به دلیل عدم انطباق با واقعیت هستی، باطل است. سفید و سیاه، خیر و شر، دارای مراتباند و حد وسطی چون خاکستری دارند. این نسبیت، تعریف فلسفی تضاد را که فرض میکند دو امر وجودی هیچ وجه اشتراکی ندارند، رد میکند. |
تخالف: جایگزینی سازنده برای تضاد
به جای تضاد، مفهوم تخالف (تفاوت و تغایر) برای تبیین روابط میان موجودات پیشنهاد میشود. تخالف، به مثابه نسیمی که شاخسارهای گوناگون را در یک باغ به رقص میآورد، به تفاوتهای نسبی میان موجودات اشاره دارد که نهتنها به حذف یکدیگر منجر نمیشود، بلکه امکان همزیستی و تعامل سازنده را فراهم میکند.
مثال سفید و سیاه، خیر و شر، یا حتی وجود و عدم، تخالف را نشان میدهد. عدم، به عنوان یک امر عدمی، نمیتواند ضد وجود باشد، زیرا وجودی نیست که با وجود تضاد داشته باشد. خیر و شر نیز مراتب دارند و به خیر محض (خداوند) میرسند، در حالی که شر محض وجود ندارد. حتی عناصری چون آب و آتش، که در نگاه نخست متضاد به نظر میرسند، در حقیقت متخالفاند؛ آب، آتش را خاموش میکند، اما حرارت آن را به بخار تبدیل میکند، و این تعامل، نشانه تخالف سازنده است.
قرآن کریم، با تأکید بر هماهنگی و تسخیر موجودات برای انسان، این دیدگاه را تأیید میکند:
وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِنْهُ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ
[مطلب حذف شد] : «و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، همه را از سوی خود برای شما رام کرد. قطعا در این [امر] نشانههایی است برای مردمی که تفکر میکنند.»)
این آیه، با اشاره به تسخیر همه موجودات برای انسان، به هماهنگی و تخالف سازنده میان آنها تأکید دارد.
جمعبندی بخش دوم
نقد مفهوم تضاد و پیشنهاد تخالف، گامی اساسی در بازسازی فلسفه اسلامی است. تضاد، با فرض عدم وجود حد وسط، به دوقطبیسازی و حذف طرف مقابل منجر میشود، در حالی که تخالف، با پذیرش تفاوتهای نسبی، به همزیستی و تعامل سازنده میانجامد. این دیدگاه، نهتنها با واقعیت هستی، بلکه با آیات قرآن کریم نیز همخوانی دارد و راهی برای رفع انحرافات فکری در جوامع اسلامی میگشاید.
بخش سوم: تأثیر خطای فلسفی تضاد بر جوامع اسلامی
دوقطبیسازی و قطبگرایی در جوامع اسلامی
پذیرش مفهوم تضاد در فلسفه اسلامی، چونان بذری مسموم، به دوقطبیسازی در جوامع اسلامی منجر شده است. این دوقطبیسازی، که خیر مطلق را در برابر شر مطلق، یا سفید را در برابر سیاه قرار میدهد، به خشونت، تعصب و نزاعهای اجتماعی دامن زده است. به تعبیر آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، این خطای فلسفی، جوامع اسلامی را به سوی قطبگرایی سوق داده و مانع از پذیرش نسبیت و مراتب در خیر و شر شده است.
در تاریخ اسلام، این قطبگرایی در اشکال گوناگون نمود یافته است: از اختلافات کلامی میان اخباریها و اصولیها، تا نزاعهای فلسفی میان عارفان و متکلمان، و حتی درگیریهای سیاسی میان چپ و راست. این دوقطبیسازی، به مثابه تیغی دو لبه، نهتنها وحدت اجتماعی را مخدوش کرده، بلکه به فرهنگ خشونت و حذف طرف مقابل منجر شده است.
قرآن کریم، با دعوت به وحدت و یافتن اشتراکات، این خطا را اصلاح میکند:
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا
[مطلب حذف شد] : «بگو: ای اهل کتاب، بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نکنیم.»)
این آیه، با تأکید بر وحدت و اشتراکات، به تخالف سازنده به جای تضاد مخرب دعوت میکند.
| درنگ: دوقطبیسازی ناشی از مفهوم تضاد، جوامع اسلامی را به سوی قطبگرایی، خشونت و نزاع سوق داده است. قرآن کریم، با دعوت به وحدت و پذیرش تفاوتها، این خطا را اصلاح میکند. |
فقدان شر محض در هستی
یکی از نکات برجسته این درسگفتار، تأکید بر فقدان شر محض در هستی است. در نظام توحیدی، خیر محض (خداوند) وجود دارد، اما شر محض، به دلیل فقدان وجود مستقل، نمیتواند در هستی جایگاهی داشته باشد. حتی موجوداتی چون شیطان یا شخصیتهای شرور تاریخی مانند شمر و حرمله، شر مطلق نیستند، زیرا دارای مراتب شراند و ویژگیهایی چون وجود، آگاهی یا تأثیرگذاری دارند که آنها را از شر محض دور میکند.
این دیدگاه، ریشه در توحید افعالی دارد که خداوند را منشأ همه خیرات میداند. شر، به عنوان امری نسبی و وابسته به ادراک انسانی، از اعمال ناشایست انسانها سرچشمه میگیرد. قرآن کریم، این حقیقت را چنین بیان میکند:
مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ
[مطلب حذف شد] : «هر چه از نیکی به تو رسد از جانب خداست، و آنچه از بدی به تو رسد از خود توست.»)
این آیه، خیر را به خداوند و شر را به اعمال انسانی نسبت میدهد و فقدان شر محض را تأیید میکند.
نقش فلسفه در بیماری اجتماعی
خطای فلسفی تضاد، به مثابه بیماری فکری، جوامع اسلامی را به سوی قطبگرایی و خشونت سوق داده است. این بیماری، با تأثیر بر ساختارهای اجتماعی، مانع از شکلگیری وحدت و همکاری شده است. فلاسفه، با پذیرش بیچونوچرای مفهوم تضاد، به جای ترویج نسبیت و تخالف، جوامع را به دوقطبیسازی هدایت کردند. این امر، در حوزههای علمی، مذهبی و سیاسی، به نزاعهای بیپایان منجر شده است.
قرآن کریم، با تأکید بر وحدت و همکاری، این خطا را اصلاح میکند:
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا
[مطلب حذف شد] : «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.»)
این آیه، وحدت و پرهیز از تفرقه را به عنوان راهحل مشکلات اجتماعی معرفی میکند.
جمعبندی بخش سوم
خطای فلسفی تضاد، با ایجاد دوقطبیسازی و قطبگرایی، جوامع اسلامی را به سوی نزاع و خشونت سوق داده است. فقدان شر محض و تأکید بر نسبیت خیر و شر، راهی برای اصلاح این بیماری فکری میگشاید. قرآن کریم، با دعوت به وحدت و همکاری، الگویی برای همزیستی مسالمتآمیز ارائه میدهد.
بخش چهارم: تحلیل آماری نعم و بئس در قرآن کریم
توزیع نعم و بئس در آیات قرآنی
بررسی آماری آیات قرآن کریم، گواهی بر خیر ذاتی دنیا و محدودیت بدیها در آن است. در این کتاب آسمانی، ۳۷ مورد بئس ذکر شده که عمدتاً به جهنم و اعمال کافران و مشرکان اشاره دارد. به عنوان نمونه:
وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ
[مطلب حذف شد] : «و بد جایگاهی است.»)
در مقابل، نعم و مشتقات آن (نعمت، انعام، نعیم) به دنیا و نعمتهای الهی در آن اختصاص دارند. به عنوان مثال:
وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ
[مطلب حذف شد] : «و نعمت خدا را بر خود یاد کنید.»)
این توزیع، نشاندهنده آن است که نعم، به مثابه جویباری زلال، در دنیا جاری است، در حالی که بئس، به سختیهای محدود و عمدتاً آخرتی اشاره دارد.
| درنگ: نعم در قرآن کریم به نعمتهای دنیوی اختصاص دارد، در حالی که بئس عمدتاً به عذاب آخرت و اعمال ناشایست کافران و مشرکان اشاره میکند. این توزیع، خیر ذاتی دنیا را تأیید میکند. |
دنیا: اسم اعظم الهی
دنیا، به معنای آنچه در دسترس و نزدیک است، چونان گوهری درخشان، به عنوان اسم اعظم الهی معرفی میشود. این دیدگاه، برخلاف تصور رایج که دنیا را پست و دنّی میداند، آن را مزرعه آخرت و بستری برای نعمتهای الهی میشمارد. قرآن کریم، دنیا را به عنوان نعمت الهی معرفی میکند:
وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً
[مطلب حذف شد] : «و نعمتش را بر شما تمام و کامل کرد، [چه] نعمت ظاهر و [چه] نعمت باطن.»)
بد استفاده از دنیا، آن را به دنّی تبدیل میکند، اما ذات دنیا خیر است. این تحلیل، با نقد دیدگاههای صوفیانه و استعماری که دنیا را بیارزش جلوه دادهاند، همخوانی دارد.
جمعبندی بخش چهارم
تحلیل آماری آیات قرآن کریم، خیر ذاتی دنیا و محدودیت بدیها در آن را تأیید میکند. دنیا، به عنوان اسم اعظم الهی، بستری برای نعمتهای الهی است که با استفاده صحیح، به رشد و تعالی انسان میانجامد. این دیدگاه، راهی برای اصلاح تصورات نادرست از دنیا و بازسازی جهانبینی اسلامی میگشاید.
بخش پنجم: تأثیرات استعماری و ضرورت بازسازی جهانبینی اسلامی
نقش استعمار در تحقیر دنیا
دیدگاههای استعماری، با تحقیر دنیا و ترویج فقر و فلاکت در جوامع اسلامی، به تضعیف آنها منجر شدهاند. این امر، با قالب کردن دنیا به عنوان امری پست و بیارزش، به بهرهکشی از منابع و انسانهای این جوامع انجامیده است. شعارهایی چون «دنیا هیچ است»، که گاه در قالب اشعار و سخنان صوفیانه ترویج شدهاند، به مثابه تازیانهای بر پیکر جوامع اسلامی فرود آمده و آنها را از بهرهبرداری از نعمتهای دنیا محروم کرده است.
قرآن کریم، با تشویق به استفاده متعادل از نعمتها، این دیدگاه را نقد میکند:
كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ
[مطلب حذف شد] : «بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، که او اسرافکاران را دوست ندارد.»)
این آیه، استفاده متعادل از نعمتهای دنیا را به عنوان راهی برای شکر الهی معرفی میکند.
| درنگ: استعمارگران، با تحقیر دنیا و ترویج فقر، جوامع اسلامی را از نعمتهای الهی محروم کردند. قرآن کریم، با تشویق به استفاده متعادل از دنیا، این دیدگاه را نقد میکند. |
کاستی نخبگان به دلیل قطبگرایی
قطبگرایی، حتی نخبگان جوامع اسلامی را از همکاری و تأثیرگذاری باز داشته است. این امر، به ویژه در میان مهاجران نخبه، به کاستی و پراکندگی منجر شده است. نخبگان، به دلیل فرهنگ قطبگرایی، به جای همکاری، به رقابت و حذف یکدیگر پرداختهاند. این مشکل، در میان مهاجران ایرانی که از استعداد و تجربه بالایی برخوردارند، به وضوح دیده میشود.
قرآن کریم، با تأکید بر همکاری در خیر، راهحلی برای این مشکل ارائه میدهد:
وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ
[مطلب حذف شد] : «و در نیکوکاری و پرهیزگاری با یکدیگر همکاری کنید و در گناه و تجاوز همکاری نکنید.»)
این آیه، همکاری در خیر را به عنوان راهحل مشکلات اجتماعی معرفی میکند.
ضرورت بازسازی جهانبینی اسلامی
بازسازی جهانبینی اسلامی، با کنار گذاشتن مفاهیم غلط فلسفی مانند تضاد و پذیرش تخالف و نسبیت، برای رفع مشکلات اجتماعی و فرهنگی جوامع اسلامی ضروری است. این بازسازی، نیازمند آموزش و ترویج مفاهیم قرآنی مانند وحدت، همکاری، و استفاده صحیح از نعمتهای دنیاست.
قرآن کریم، با تأکید بر تفکر و تعقل، این مسیر را روشن میسازد:
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ
[مطلب حذف شد] : «قطعا در این [امر] نشانههایی است برای مردمی که تفکر میکنند.»)
این آیه، تفکر و بازاندیشی را به عنوان ابزار اصلاح جهانبینی معرفی میکند.
جمعبندی بخش پنجم
دیدگاههای استعماری و خطاهای فلسفی، جوامع اسلامی را از نعمتهای دنیا محروم کرده و به فقر و کاستی نخبگان منجر شدهاند. بازسازی جهانبینی اسلامی، با تکیه بر مفاهیم قرآنی و پذیرش تخالف، راهی برای وحدت، همکاری و پیشرفت ارائه میدهد.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با تأمل در مفاهیم نعم و بئس در پرتو درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدсسره، به کاوشی عمیق در فلسفه اسلامی و آیات قرآن کریم پرداخت. نقد مفهوم تضاد ارسطویی و پیشنهاد تخالف، به عنوان راهحلی برای رفع دوقطبیسازی، گامی اساسی در بازسازی جهانبینی اسلامی است. تحلیل آماری آیات قرآنی، خیر ذاتی دنیا و محدودیت بدیها در آن را تأیید کرد و دنیا را به عنوان اسم اعظم الهی معرفی نمود. تأثیرات منفی دیدگاههای استعماری و فلسفی غلط، به تضعیف جوامع اسلامی منجر شده، اما با آموزش مفاهیم قرآنی و پذیرش نسبیت، میتوان به وحدت و پیشرفت دست یافت.
| با نظارت صادق خادمی |