در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

اسماء الحسنی 654

متن درس





کتاب اسما و صفات الهی: تأملی در اسم خاتم

کتاب اسما و صفات الهی: تأملی در اسم خاتم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۵۴)

دیباچه: درآمدی بر تبیین اسم خاتم در چارچوب الهیاتی و فلسفی

در گستره بی‌کران اسما و صفات الهی، اسم خاتم چونان مهری بر قلب‌ها، گوش‌ها و دیده‌ها، جلوه‌ای از جلال پروردگار را به نمایش می‌گذارد. این اسم، که در آیات قرآن کریم با عبارتی ژرف و تأمل‌برانگیز توصیف شده، نه تنها بازتاب‌دهنده عدالت الهی است، بلکه از پیچیدگی‌های سیر وجودی انسان در مواجهه با خیر و شر، کفر و ایمان، و ظلم و عدل پرده برمی‌دارد. در این نوشتار، که برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه ۶۵۴ است، تلاش شده است تا با نگاهی عمیق و فلسفی-کلامی، ابعاد گوناگون اسم خاتم بررسی شود.

بخش نخست: جایگاه اسم خاتم در نظام اسمای الهی

تبیین مفهوم اسم خاتم

اسم خاتم، به معنای مهر نهادن و بستن، در قرآن کریم با آیه‌ای روشن و پرمعنا معرفی شده است:

﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾
[مطلب حذف شد] : «خداوند بر دل‌ها و گوش‌هایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده‌ای است.» این اسم، مانعی در مسیر هدایت انسان ایجاد می‌کند و از اسمای جلالی الهی به شمار می‌رود. ختم، به مثابه قفلی بر درگاه ادراک و معرفت، نتیجه اعمال ناشایست انسان، نظیر کفر و ظلم، است که قلب و حواس او را از دریافت نور هدایت محروم می‌سازد. این ویژگی، خاتم را در زمره اسمای جلالی ذاتی ثانوی قرار می‌دهد، یعنی اسمایی که تجلی آنها مشروط به سبب خلقی است.

درنگ: اسم خاتم، به‌عنوان یکی از اسمای جلالی، تجلی‌اش وابسته به اعمال خلقی است و برخلاف اسمای جمالی، که ذاتی اولیه‌اند و بی‌نیاز از سبب عمل می‌کنند، تنها در پاسخ به گناه یا ظلم انسان آشکار می‌شود.

تمایز اسمای جمالی و جلالی

در نظام اسمای الهی، تمایز میان اسمای جمالی و جلالی از اهمیت بسزایی برخوردار است. اسمای جمالی، مانند رحمن و کریم، ذاتی اولیه‌اند و به مقتضای ذات الهی، بدون نیاز به سبب، رحمت و فیض خود را بر همه موجودات جاری می‌سازند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿وَسِعَتْ رَحْمَتِي كُلَّ شَيْءٍ﴾
[مطلب حذف شد] : «رحمتم همه‌چیز را دربرگرفته است.» در مقابل، اسمای جلالی، مانند خاتم، قاتل، و ماكر، ذاتی ثانوی‌اند و تنها در پاسخ به اعمال خلقی، نظیر کفر، ظلم، یا گناه، تجلی می‌یابند. این اسما، به مثابه آیینه‌ای هستند که انتخاب‌های انسان را بازتاب می‌دهند و تنبیه الهی را در قالب عدالت متجلی می‌سازند.

این تمایز، چونان دو شاخه از یک درخت تنومند، نظام خلقت را به دو ساحت خیر بی‌سبب و شر اقتضایی تقسیم می‌کند. اسمای جمالی، چون نسیمی ملایم، بی‌چشمداشت بر همه می‌وزند، اما اسمای جلالی، چون صاعقه‌ای در آسمان، تنها در پاسخ به طوفان‌های گناه و نافرمانی فرود می‌آیند.

جمع‌بندی بخش نخست

اسم خاتم، به‌عنوان یکی از اسمای جلالی، در چارچوب نظام الهی جایگاه ویژه‌ای دارد. این اسم، که در قرآن کریم با توصیفی دقیق و عمیق معرفی شده، نتیجه اعمال ناشایست انسان است و به مثابه مانعی در مسیر هدایت عمل می‌کند. تمایز اسمای جمالی و جلالی، که اولی ذاتی اولیه و بی‌نیاز از سبب و دومی ذاتی ثانوی و وابسته به اعمال خلقی است، چارچوبی مفهومی برای فهم تجلی اسمای الهی فراهم می‌آورد. این بخش، با تبیین جایگاه اسم خاتم، زمینه را برای بررسی رابطه آن با اعمال انسانی در بخش‌های بعدی فراهم می‌کند.

بخش دوم: رابطه کفر، ظلم، شرك، و فسق با اسم خاتم

کفر و ظلم: دو ریشه اصلی ختم

کفر و ظلم، به‌عنوان دو عامل اصلی منجر به ختم، در قرآن کریم با تأکید ویژه‌ای مورد توجه قرار گرفته‌اند. کفر، که در معنای انکار آیات الهی (﴿كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ﴾) تعریف می‌شود، و ظلم، که ستم به خود یا دیگران را دربرمی‌گیرد، هر دو می‌توانند قلب انسان را به سوی ختم سوق دهند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾

(بقره: ۷). این آیه، ختم را نتیجه انتخاب‌های نادرست انسان می‌داند.

برخلاف دیدگاه برخی فقها که ظلم را از کفر جدا می‌دانند، استدلال می‌شود که ظلم استمراری می‌تواند به کفر منجر شود، همان‌گونه که کفر به ظلم می‌انجامد. این رابطه متقابل، چونان دو روی یک سکه، نشان‌دهنده پیوستگی عمیق این دو مفهوم است. ظلم، اگر به مرتبه‌ای عمیق و مستمر برسد، قلب را از نور ایمان محروم می‌سازد و به ختم می‌انجامد. این دیدگاه، انحراف فرهنگی‌ای را که ظلم را از کفر جدا می‌انگارد نقد می‌کند و بر این نکته تأکید دارد که ظالم، اگر به استمرار در ستم بپردازد، به مرتبه کفر و ختم می‌رسد.

درنگ: کفر و ظلم، در یک رابطه متقابل، هر دو می‌توانند به ختم منجر شوند. این دیدگاه، نقدی بر جداسازی ظلم از کفر در فرهنگ دینی است و بر پیوستگی این دو در سیر وجودی انسان تأکید دارد.

شرك و فسق: زمینه‌های منتهی به ختم

شرك و فسق، دو مفهوم دیگر هستند که در مراتب عمیق‌تر خود می‌توانند به کفر و ظلم و در نهایت به ختم منجر شوند. شرك، که در ساحت نظری رخ می‌دهد، در میان مؤمنان نیز به صورت متشتت و جزئی، مانند ریا، دیده می‌شود. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا﴾
[مطلب حذف شد] : «هر کس به خدا شرک ورزد، به گمراهی دوری افتاده است.» فسق نیز، به‌عنوان انحراف عملی، مسیری است که به ظلم و کفر منتهی می‌شود. این دو، در مراتب سطحی، نجاست یا کفر نمی‌آورند، اما در مراتب عمیق‌تر، به ختم قلب منجر می‌شوند.

شرك، چونان سایه‌ای است که حتی بر دل مؤمنان نیز می‌افتد، اما تنها شركی که به کفر می‌رسد، ختم را به دنبال دارد. فسق نیز، چونان مسیری پرپیچ‌وخم، اگر به انحطاط و انحراف مستمر منجر شود، انسان را به سوی ظلم و کفر می‌کشاند. این مفاهیم، چونان رشته‌های به‌هم‌تنیده‌ای در تاروپود وجود انسان، نشان‌دهنده پیچیدگی سیر تکاملی او هستند.

جمع‌بندی بخش دوم

کفر و ظلم، به‌عنوان دو ریشه اصلی ختم، و شرك و فسق، به‌عنوان زمینه‌های منتهی به آن، در یک نظام به‌هم‌پیوسته، سیر وجودی انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهند. رابطه متقابل کفر و ظلم، نقدی بر جداسازی این دو در فرهنگ دینی است و بر پیوستگی آنها تأکید دارد. شرك و فسق نیز، در مراتب عمیق‌تر، به ختم منجر می‌شوند و نشان‌دهنده پیچیدگی‌های وجودی انسان هستند. این بخش، با تبیین این روابط، زمینه را برای بررسی وجودی بودن خیر و شر در بخش بعدی فراهم می‌کند.

بخش سوم: خیر و شر در نظام خلقت: نگاهی وجودی

وجودی بودن خیر و شر

برخلاف دیدگاه ارسطویی و برخی فلاسفه اسلامی که شر را عدمی می‌دانند، خیر و شر هر دو وجودی‌اند و از خداوند سرچشمه می‌گیرند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾
[مطلب حذف شد] : «همه‌چیز از جانب خداست.» این دیدگاه، دوگانه‌انگاری خیر و شر را رد می‌کند و بر این نکته تأکید دارد که شر، نتیجه اقتضای خلقی است که خداوند به انسان اعطا کرده است. اسمای جلالی، مانند قامع، مضل، و خاتم، مظهر این شرور وجودی هستند که در پاسخ به انتخاب‌های انسان تجلی می‌یابند.

خیر و شر، چونان دو رنگ در تابلوی خلقت، هر دو از قلم الهی ترسیم شده‌اند. خیر، چون نوری است که بی‌چشمداشت بر همه می‌تابد، و شر، چون سایه‌ای است که در اثر انحراف انسان پدیدار می‌شود. این دیدگاه، نه تنها دوگانه‌انگاری را نفی می‌کند، بلکه بر وحدت نظام خلقت و نقش انسان در تجلی اسمای الهی تأکید دارد.

درنگ: خیر و شر، هر دو وجودی‌اند و از خداوند سرچشمه می‌گیرند. شر، نتیجه اقتضای خلقی است و اسمای جلالی، مظهر این شرور در پاسخ به اعمال انسان هستند.

پیچیدگی تراکم وجودی انسان

انسان، چونان مجموعه‌ای از تراکم بی‌نهایت خیر و شر، کفر، شرك، ظلم، و فسق، موجودی پیچیده و چندلایه است. حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» در دو تفسیر ارائه می‌شود: نخست، شناخت نفس مقدمه شناخت خداست؛ دوم، شناخت نفس و خدا هر دو ناممکن است، زیرا انسان نمی‌تواند تراکم وجودی خود را به تمامی درک کند. این پیچیدگی، چونان اقیانوسی بی‌کران، انسان را به سوی توکل و توسل به خدا سوق می‌دهد، زیرا بدون عنایت الهی، حرکت در این مسیر ناممکن است.

انسان، چون ذره‌ای در برابر عظمت خلقت، در میان بی‌نهایت ترکیبات خیر و شر گرفتار است. این تراکم، مانند تاروپودی است که هر رشته‌اش می‌تواند به سوی کمال یا انحطاط منجر شود. شناخت این پیچیدگی، انسان را به فروتنی در برابر پروردگار وامی‌دارد و او را به سوی دعا و مناجات هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

خیر و شر، به‌عنوان دو وجه وجودی نظام خلقت، از خداوند سرچشمه می‌گیرند و در پاسخ به اقتضای خلقی انسان تجلی می‌یابند. پیچیدگی تراکم وجودی انسان، او را به سوی توکل و توسل به خدا سوق می‌دهد، زیرا بدون عنایت الهی، شناخت نفس و خدا ممکن نیست. این بخش، با تبیین وجودی بودن خیر و شر و پیچیدگی وجود انسان، زمینه را برای بررسی اقتضایی بودن ختم و نقش توکل در بخش بعدی فراهم می‌کند.

بخش چهارم: اقتضایی بودن ختم و نقش توکل در سیر کمال

اقتضایی بودن ختم و امکان تحول

ختم، برخلاف تصور علّی بودن، اقتضایی است، یعنی ممکن است انسان از حالت ختم خارج شود یا به آن وارد گردد. این نسبیت، یأس را نفی می‌کند و امکان توبه و هدایت را حفظ می‌کند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾
[مطلب حذف شد] : «اوست که توبه را از بندگانش می‌پذیرد.» این آیه، نشان‌دهنده پویایی سیر وجودی انسان و امکان تحول حتی در شرایط دشوار است.

ختم، چونان مهری است که ممکن است بر قلب نهاده شود یا برداشته گردد. این اقتضایی بودن، مانند دریچه‌ای است که امید به رحمت الهی را در دل انسان زنده نگه می‌دارد. انسان، حتی در تاریک‌ترین لحظات، می‌تواند با توبه و بازگشت به سوی خدا، از ختم رهایی یابد و به سوی نور هدایت گام بردارد.

درنگ: ختم، اقتضایی است و امکان خروج از آن با توبه و تحول وجود دارد. این نسبیت، نشان‌دهنده رحمت بی‌کران الهی و پویایی سیر وجودی انسان است.

لزوم توکل و توسل در سیر وجودی

پیچیدگی عالم هستی و تراکم خیر و شر در انسان، حرکت به سوی کمال را بدون توکل به خدا و توسل به اولیای الهی ناممکن می‌سازد. دعاها و مناجات‌هایی مانند «وَأَفْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ» نشان‌دهنده وابستگی انسان به عنایت الهی برای عبور از موانع است. قرآن کریم نیز بر این اصل تأکید دارد:

﴿لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ﴾
. این عبارت، چونان کلیدی است که درهای ناتوانی انسان را در برابر عظمت خلقت می‌گشاید و او را به سوی توکل هدایت می‌کند.

انسان، چونان مسافری در بیابانی بی‌کران، بدون راهنما و مدد الهی نمی‌تواند مسیر کمال را بپیماید. توکل، مانند ستاره‌ای در آسمان شب، و توسل، مانند چشمه‌ای در کویر، انسان را در این سفر دشوار یاری می‌دهند.

جمع‌بندی بخش چهارم

اقتضایی بودن ختم، امکان تحول و بازگشت به سوی خدا را برای انسان فراهم می‌آورد و یأس را از او دور می‌کند. توکل و توسل، به‌عنوان دو بال پرواز در سیر کمال، انسان را از پیچیدگی‌های عالم هستی عبور می‌دهند و به سوی مقصد هدایت می‌کنند. این بخش، با تأکید بر نقش عنایت الهی، زمینه را برای نقد فرهنگ جزمی و بررسی صراط مستقیم در بخش بعدی فراهم می‌کند.

بخش پنجم: نقد فرهنگ جزمی و تأملی بر صراط مستقیم

نقد فرهنگ جزمی در علوم دینی

فرهنگ جزمی و سطحی در علوم دینی، که بدون بهره‌گیری از علوم تجربی، اجتماعی، و روان‌شناختی به حفظ مفاهیم سنتی بسنده کرده، مورد نقد قرار می‌گیرد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ﴾
[مطلب حذف شد] : «به‌زودی آیات خود را در آفاق و در نفوسشان به آنها نشان خواهیم داد.» این آیه، دعوتی است به بازنگری در روش‌های سنتی و اتخاذ رویکردی جامع‌تر در فهم اسمای الهی و سیر هستی.

این فرهنگ جزمی، چونان قفسی است که ذهن را از پرواز در آسمان معرفت بازمی‌دارد. تلفیق علوم دینی با علوم مدرن، مانند پلی است که انسان را به سوی فهم عمیق‌تر خلقت هدایت می‌کند. بدون این تلفیق، علوم دینی در حد الفاظ و مفاهیم سطحی باقی می‌مانند و نمی‌توانند پاسخگوی نیازهای پیچیده انسان معاصر باشند.

صراط مستقیم: مسیری پیچیده در عالم هستی

صراط مستقیم، برخلاف تصور خطی بودن، مسیری پیچیده و چندلایه است که با عنایت الهی و در مسیر انعامی‌ها شکل می‌گیرد. قرآن کریم می‌فرماید:

﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾

(فاتحه: ۷). این صراط، نه یک خط مستقیم، بلکه مسیری است که با همراهی اسمای جمالی و رفع موانع جلالی ممکن می‌شود. عالم هستی، با پیچیدگی‌های بی‌نهایت خود، چونان اقیانوسی است که هر موج آن می‌تواند انسان را به سوی کمال یا انحطاط بکشاند.

صراط مستقیم، مانند ریسمانی است که در میان طوفان‌های عالم هستی به دست انسان داده شده است. این ریسمان، تنها با توکل به خدا و توسل به اولیای الهی قابل پیمایش است. بدون این عنایت، انسان در گرداب تراکم خیر و شر گرفتار می‌شود.

درنگ: صراط مستقیم، مسیری پیچیده و چندلایه است که تنها با عنایت الهی و در سایه توکل و توسل قابل پیمایش است. این مسیر، با همراهی انعامی‌ها و رفع موانع جلالی شکل می‌گیرد.

جمع‌بندی بخش پنجم

نقد فرهنگ جزمی، دعوتی است به بازنگری در روش‌های سنتی و تلفیق علوم دینی با علوم مدرن برای فهم عمیق‌تر اسمای الهی. صراط مستقیم، به‌عنوان مسیری پیچیده در عالم هستی، تنها با توکل و توسل قابل پیمایش است. این بخش، با تأکید بر ضرورت تحول در فهم دینی و پیچیدگی سیر کمال، نتیجه‌گیری نهایی کتاب را آماده می‌سازد.

نتیجه‌گیری: تأملی در اسمای الهی و سیر تکاملی انسان

تأمل در اسم خاتم، دریچه‌ای به سوی فهم عمیق‌تر اسمای الهی و رابطه آنها با سیر وجودی انسان می‌گشاید. این اسم، به‌عنوان یکی از اسمای جلالی، نتیجه اعمال ناشایست انسان، مانند کفر، ظلم، شرك عمیق، و فسق استمراری است، اما اقتضایی بودن آن، امکان توبه و تحول را باز می‌گذارد. تمایز اسمای جمالی و جلالی، وجودی بودن خیر و شر، و پیچیدگی تراکم وجودی انسان، انسان را به توکل و توسل به خدا وابسته می‌کند. نقد فرهنگ جزمی و تأکید بر ضرورت تلفیق علوم دینی با علوم مدرن، دعوتی به بازنگری در فهم اسمای الهی و سیر هستی است. صراط مستقیم، به‌عنوان مسیری پیچیده و چندلایه، تنها با عنایت الهی قابل پیمایش است.

این نوشتار، با تکیه بر آیات قرآن کریم، روایات، و استدلال‌های فلسفی، چارچوبی جامع برای فهم رابطه اسمای الهی با سیر تکاملی انسان ارائه می‌دهد. آیات قرآن کریم، با زیبایی و دقت، تعادل میان عدالت و رحمت الهی را نشان می‌دهند و بر پویایی سیر وجودی انسان تأکید دارند. این تحلیل، زمینه‌ای غنی برای مطالعات الهیاتی، فلسفی، و عرفانی فراهم می‌کند و مخاطبان را به تأمل در رابطه میان اسمای الهی و سیر کمال انسان دعوت می‌نماید.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، اسم «خاتم» در کدام دسته از اسمای الهی قرار دارد؟

2. طبق درسگفتار، چه چیزی سبب بروز اسمای جلالی مانند «ختم الله» می‌شود؟

3. در درسگفتار، کدام مفهوم به عنوان زمینه ختم الله ذکر شده است؟

4. بر اساس درسگفتار، شر در فلسفه ارسطویی چگونه تعریف شده است؟

5. طبق درسگفتار، کدام ویژگی انسان مانع شناخت کامل او از خود و خدا می‌شود؟

6. درسگفتار بیان می‌کند که اسمای جمالی الهی نیازی به سبب در خلق ندارند.

7. طبق درسگفتار، ظلم به تنهایی نمی‌تواند منجر به کفر شود.

8. درسگفتار معتقد است که شر در عالم وجودی است و فاعل آن خداوند است.

9. بر اساس درسگفتار، همه کفار مشمول ختم الله هستند.

10. درسگفتار بیان می‌کند که شناخت کامل نفس و خدا برای انسان ممکن است.

11. تفاوت اصلی بین اسمای جمالی و جلالی در درسگفتار چیست؟

12. چرا درسگفتار ظلم را هم‌ردیف کفر در ایجاد ختم الله می‌داند؟

13. مفهوم «لا یتناهی» در درسگفتار چگونه توضیح داده شده است؟

14. چرا درسگفتار شر را امری وجودی می‌داند برخلاف فلسفه ارسطویی؟

15. بر اساس درسگفتار، چرا انسان نمی‌تواند خود را به طور کامل بشناسد؟

پاسخنامه

1. اسمای جلالی ثانوی

2. عمل خلق مانند ظلم یا کفر

3. کفر و ظلم

4. امری عدمی

5. بی‌نهایت بودن ترکیبات خیر و شر

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. نادرست

11. اسمای جمالی بی‌سبب و ذاتی هستند، در حالی که اسمای جلالی به سبب اعمال خلق مانند ظلم یا کفر ظاهر می‌شوند.

12. زیرا ظلم و کفر هر دو به صورت استمراری می‌توانند منجر به ختم الله بر قلب و سمع و بصر شوند.

13. «لا یتناهی» به معنای بی‌نهایت بودن ترکیبات خیر و شر در عالم است که از درک انسان خارج است.

14. زیرا شر و خیر هر دو از خداوند هستند و فاعل آن‌ها خداوند است، نه امری عدمی.

15. چون انسان ترکیبی بی‌نهایت از خیر، شر، کفر، شرك، ظلم و فسق است که ادراک کامل آن ممکن نیست.