در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

اسماء الحسنی 619

متن درس





کتابین اسما و صفات الهی: تبیین مفهوم «کاشف» در پرتو قرآن کریم

اسما و قرآن: تبیین مفهوم «کاشف» در پرتو قرآن کریم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۱۹)

دیباچه

اسم «کاشف» در سپهر معارف قرآنی، چون نگینی درخشان، جایگاهی بس والا دارد و به‌عنوان یکی از صفات فعلی الهی، نقشی بنیادین در فهم نظام الهیاتی و عرفانی قرآن کریم ایفا می‌کند. این مفهوم، که در ۲۰ مورد از آیات قرآنی به کار رفته، نه‌تنها در گستره لغوی و معنایی، بلکه در ساحت‌های عرفانی و سلوکی نیز از ژرفایی بی‌نظیر برخوردار است. نوشتار حاضر، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه ۶۱۹ و تحلیل‌های تفصیلی مرتبط، کوشیده است تا این اسم را در چارچوب‌های لغوی، قرآنی و عرفانی تبیین نماید.

بخش نخست: ریشه‌شناسی و معنای لغوی «کاشف»

تعریف لغوی: رفع مانع و کنار زدن پرده

اسم «کاشف» از ریشه ثلاثی مجرد «ک-ش-ف» مشتق شده و به معنای برطرف کردن، کنار زدن، یا روشن ساختن است. این واژه، در لغت عرب، دلالت بر رفع مانع، اعم از پرده، حجاب یا ستر، دارد و در زبان فارسی به «برطرف‌کننده» ترجمه می‌شود. کاشف، چونان چراغی است که تاریکی را می‌زداید و حقیقت نهان را آشکار می‌سازد، یا چون دستی که پرده‌ای را کنار می‌زند تا منظره‌ای پنهان نمایان گردد.

این تعریف، بر پویایی و فعلیت کاشف تأکید دارد، زیرا کاشف نه‌تنها به رفع مانع اشاره می‌کند، بلکه فرآیندی را ترسیم می‌نماید که در آن، مانعی مادی یا معنوی از میان برداشته می‌شود تا حقیقت یا واقعیتی پدیدار گردد. برای مثال، در قرآن کریم، کاشف در رفع ضر، عذاب یا غطا به کار رفته که هر یک، به‌نوعی، رفع مانعی خاص را نشان می‌دهند.

کاشف به‌عنوان صفت فعلی و اضافی

کاشف، صفتی فعلی است که همواره با متعلق خلقی یا مضاف‌الیه همراه است، مانند «کشف الثوب» (کنار زدن جامه) یا «کشف الحجاب» (رفع پرده). این ویژگی، کاشف را از صفات ذاتی متمایز می‌سازد، زیرا کاشف بدون متعلق، معنای کامل خود را نمی‌یابد. این متعلق می‌تواند پرده، غم، ضر یا هر مانع دیگری باشد، اما جوهره کاشف، رفع مانع و آشکارسازی حقیقت است.

تمثیلی برای این مفهوم، رابطه قفل و کلید است: کلید، چونان کاشف، قفل را می‌گشاید و در را باز می‌کند، اما بدون قفل (متعلق)، کارکرد خود را از دست می‌دهد. این پیوند ذاتی میان کاشف و متعلقش، آن را به صفتی پویا و رابطه‌محور تبدیل می‌کند.

تنوع در متعلقات کاشف

متعلقات کاشف، از حیث نوع و کیفیت، متنوع‌اند: مانع می‌تواند یک‌تکه باشد که پارگی آن کاشف است، یا دوتکه باشد که کنار زدنش کاشف تلقی می‌شود، یا پایین آویخته باشد که بالا زدنش کاشف نامیده می‌شود. این تنوع، به نوع مانع بستگی دارد، نه به معنای ذاتی کاشف. برای مثال، در آیه ﴿فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ [مطلب حذف شد] : «پس چون آن را دید، پنداشت که آبگینه‌ای است و ساق‌هایش را نمایان کرد»)، کاشف به بالا زدن دامن اشاره دارد، اما در آیه ﴿فَكَشَفْنَا عَنْكَ [مطلب حذف شد] : «پس پرده‌ات را از تو برداشتیم»)، کاشف به رفع پرده غفلت دلالت می‌کند.

این تنوع، چونان رنگ‌های گوناگون در تابلوی نقاشی است: هر رنگ، جلوه‌ای خاص دارد، اما همگی در خدمت خلق یک اثر واحدند. کاشف، با متعلقات گوناگون، همواره معنای اصلی خود، یعنی رفع مانع، را حفظ می‌کند.

درنگ: «کاشف» صفتی فعلی و اضافی است که با متعلق خلقی همراه است. معنای آن، رفع مانع (پرده، ضر، غطا) است، و تنوع متعلقات، به نوع مانع بستگی دارد، نه به ذات کاشف.

جمع‌بندی ریشه‌شناسی

ریشه‌شناسی «کاشف» نشان می‌دهد که این واژه، با تأکید بر رفع مانع و آشکارسازی حقیقت، صفتی پویا و رابطه‌محور است. ویژگی فعلی و اضافی آن، کاشف را به مفهومی وابسته به متعلق تبدیل می‌کند، و تنوع متعلقات، غنای معنایی آن را در قرآن کریم آشکار می‌سازد. این تعریف، زمینه را برای بررسی کاربردهای قرآنی و عرفانی کاشف فراهم می‌آورد.

بخش دوم: کاربرد قرآنی «کاشف»

فراوانی و تنوع کاربرد

اسم «کاشف» در قرآن کریم ۲۰ مورد به کار رفته است: ۱۴ مورد به خداوند (کاشف حقیقی)، ۶ مورد به مخلوق (کاشف خلقی)، ۴ مورد به‌صورت اسمی، و ۱۰ مورد به‌صورت فعلی. این فراوانی، نشان‌دهنده اهمیت کاشف در نظام الهیاتی قرآنی است، و تنوع کاربردهای آن، از رفع ضر و عذاب تا کنار زدن پرده غفلت و لقای الهی، مهندسی دقیق قرآنی را به نمایش می‌گذارد.

این کاربردها، چونان نهرهایی هستند که از یک چشمه واحد سرچشمه می‌گیرند: هر نهر، مسیری خاص دارد، اما همگی از جوهره کاشف، یعنی رفع مانع، نشأت می‌گیرند. بررسی آیات مرتبط، این تنوع را به‌وضوح نشان می‌دهد.

آیات کلیدی مرتبط با کاشف

قرآن کریم، کاشف را در زمینه‌های گوناگون به کار برده است. در ادامه، آیات کلیدی [مطلب حذف شد] 'Traditional Arabic'; font-size: 18px;">﴿ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ [مطلب حذف شد] : «سپس چون زیان را از شما برطرف کرد، گروهی از شما به پروردگارشان شرک می‌ورزند»).

  • ﴿فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ [مطلب حذف شد] : «پس چون عذاب را از ایشان برطرف کردیم تا مدتی که به آن می‌رسیدند، ناگهان پیمان‌شکنی کردند»).
  • ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ [مطلب حذف شد] : «پس دعایش را اجابت کردیم و زیانی را که به او رسیده بود، برطرف ساختیم»).
  • ﴿لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ [مطلب حذف شد] : «تو از این در غفلت بودی، پس پرده‌ات را از تو برداشتیم و امروز دیدگانت تیز است»).
  • ﴿يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى [مطلب حذف شد] : «روزی که ساق [پرده] برکشیده شود و به سجده فراخوانده شوند»).
  • این آیات، کاشف را در زمینه‌های رفع ضر، عذاب، غطا، و لقای الهی نشان می‌دهند. برای مثال، در آیه نحل: ۵۴، کاشف به رفع ضر اشاره دارد، اما نتیجه آن برای برخی شرک است، که نشان‌دهنده ظرفی جنسی کاشف است. در آیه قلم: ۴۲، کاشف به لقای الهی در قیامت دلالت می‌کند، که مرتبه اعلای کشف است.

    کاشف خلقی: نمونه بلقیس

    یکی از نمونه‌های کاشف خلقی، در آیه ﴿فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَيْهَا﴾ (نمل: ۴۴) آمده است. بلقیس، گمان کرد وارد آب می‌شود و دامن خود را بالا زد، اما این کشف، از جهل ناشی شد، زیرا او بلور را آب پنداشت. این نمونه، محدودیت کاشف خلقی را نشان می‌دهد، زیرا برخلاف کاشف حقیقی (خداوند)، کاشف انسانی نازل و گاه همراه با نادانی است.

    این واقعه، چونان آینه‌ای است که عیوب کاشف خلقی را بازتاب می‌دهد: بلقیس، با گمان نادرست، پرده‌ای را کنار زد، اما به جای حقیقت، به جهل خود برخورد. این نقص، کاشف حقیقی را برجسته می‌سازد.

    درنگ: «کاشف» در قرآن کریم ۲۰ مورد به کار رفته: ۱۴ مورد حقی (خداوند)، ۶ مورد خلقی، ۴ مورد اسمی، و ۱۰ مورد فعلی. آیات، کاشف را در رفع ضر، عذاب، غطا، و لقای الهی نشان می‌دهند، اما کاشف خلقی (مانند بلقیس) نازل و گاه همراه با جهل است.

    جمع‌بندی کاربرد قرآنی

    کاربردهای قرآنی «کاشف» نشان‌دهنده جایگاه والای این صفت در نظام الهیاتی قرآن کریم است. فراوانی ۱۴ مورد کاشف حقیقی در برابر ۶ مورد کاشف خلقی، برتری کاشف الهی را آشکار می‌سازد. تنوع متعلقات (ضر، عذاب، غطا، ساق) و زمینه‌های کاربرد (رفع مانع تا لقای الهی)، مهندسی دقیق قرآنی را به نمایش می‌گذارد. این آیات، راهنمایی برای فهم عمیق‌تر کاشف و پرهیز از تفسیرهای سطحی فراهم می‌آورند.

    بخش سوم: کاشف در سلوک عرفانی

    کاشف و رفع حجاب در سلوک

    در سلوک عرفانی، کاشف به رفع حجاب درونی و قرب به حق اشاره دارد. این رفع حجاب، برخلاف خواب، تخیل یا توهم، فرآیندی واقعی است که نفس سالک را صافی می‌کند و حقیقت را نمایان می‌سازد. کاشف در سلوک، چونان کلیدی است که قفل‌های دل را می‌گشاید و راه را به سوی نور الهی هموار می‌کند.

    برای مثال، سالک با رفع حجاب غفلت، به مرتبه‌ای می‌رسد که حقایق الهی را مشاهده می‌کند، اما این مشاهده، نتیجه رفع مانع (کاشف) است، نه صرف تخیل یا توهم. این تمایز، کاشف را از پدیده‌های غیرواقعی جدا می‌سازد.

    تمایز کاشف و شهود

    کاشف، به‌عنوان صفت فاعلی، رفع مانع را نشان می‌دهد، اما شهود، به‌عنوان صفت مفعولی، مشاهده حقیقت است و مرتبه‌ای متعالی‌تر دارد. کاشف ممکن است به شهود منجر شود، اما شهود ظرفی صافی‌تر و ژرف‌تر است. برای مثال، کاشف چون کنار زدن پرده است، اما شهود چون دیدن منظره‌ای است که پس از رفع پرده آشکار شده است.

    این تمایز، چونان تفاوت میان راه و مقصد است: کاشف، راه را هموار می‌کند، اما شهود، رسیدن به مقصود است. سالک در سلوک، ابتدا کاشف است و سپس به شهود می‌رسد، و این مراتب، سیر تدریجی او را به سوی حق ترسیم می‌کند.

    مراتب عرفانی کاشف

    کاشف در سلوک، مرتبه‌ای مقدم بر شهود، معاینه و معارفه است. هر مرتبه، ظرفی صافی‌تر دارد، و کاشف، نقطه آغاز این مسیر است. سالک با کاشف، حجاب‌های نفس را کنار می‌زند، با شهود، حقیقت را مشاهده می‌کند، با معاینه، آن را به‌صورت مستقیم درمی‌یابد، و با معارفه، به شناخت کامل حق می‌رسد.

    این مراتب، چونان پله‌های نردبانی هستند که سالک را به سوی قله قرب الهی هدایت می‌کنند. کاشف، پله نخست است، اما بدون آن، صعود به مراتب بالاتر ممکن نیست.

    درنگ: در سلوک عرفانی، کاشف به رفع حجاب و قرب به حق اشاره دارد و از خواب و توهم متمایز است. کاشف مقدمه شهود است، اما شهود، مرتبه‌ای متعالی‌تر دارد. کاشف، نقطه آغاز مراتب عرفانی (شهود، معاینه، معارفه) است.

    کاشف اولیای الهی

    اولیای خدا، مانند انبیا و محبوبین، به مراتب بالای کاشف و شهود می‌رسند، گاه حتی در طفولیت. آنان با کشف حق، عوالم قیامت، بهشت و جهنم را در حیات دنیوی مشاهده می‌کنند. این کشف، چونان دریچه‌ای است که به سوی عوالم غیبی گشوده می‌شود و اولیا را به لقای الهی رهنمون می‌گردد.

    برای مثال، در آیه ﴿يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ﴾ (قلم: ۴۲)، کاشف به لقای الهی در جنت لقا اشاره دارد، که اولیا در دنیا به آن می‌رسند. این مرتبه، چونان قله‌ای است که تنها قله‌نشینان الهی به آن صعود می‌کنند.

    جمع‌بندی سلوک عرفانی

    کاشف در سلوک عرفانی، نقشی بنیادین در رفع حجاب و قرب به حق ایفا می‌کند. تمایز آن با شهود و مراتب بالاتر، سیر تدریجی سالک را به سوی حقیقت الهی ترسیم می‌کند. اولیای خدا، با دستیابی به مراتب بالای کاشف، به لقای الهی می‌رسند، و این مرتبه، غایت سلوک عرفانی است. این تحلیل، ضرورت فهم دقیق کاشف در سلوک و پرهیز از خلط آن با پدیده‌های غیرواقعی را آشکار می‌سازد.

    بخش چهارم: کاشف حقیقی و خلقی

    کاشف حقیقی: خداوند

    کاشف حقیقی، خداوند است، که در ۱۴ مورد از ۲۰ کاربرد قرآنی کاشف، به او نسبت داده شده است. آیاتی مانند ﴿أَنْ يَمْسَسْكُمُ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا [مطلب حذف شد] : «اگر خدا زیانی به شما برساند، جز او کسی برطرف‌کننده آن نیست») بر این حقیقت تأکید دارند. کاشف الهی، چونان نوری است که همه تاریکی‌ها را می‌زداید و حقیقت را بی‌هیچ نقصی آشکار می‌سازد.

    این برتری، از آن‌روست که کاشف حقیقی، نه‌تنها مانع را برمی‌دارد، بلکه نتیجه آن را نیز تحت اراده خود دارد. برخلاف کاشف خلقی، که محدود و گاه ناقص است، کاشف الهی کامل و فراگیر است.

    کاشف خلقی: محدودیت و نقص

    کاشف خلقی، که در ۶ مورد قرآنی به مخلوق (انسان، ملائکه، جن، شیاطین) نسبت داده شده، نازل و محدود است. نمونه بارز آن، کشف بلقیس است که از جهل ناشی شد. حتی کاشف خلقی سالک کامل، در مقایسه با کاشف الهی، ظرفی نازل دارد. برای مثال، سالک ممکن است کاشف ضر باشد، اما نتیجه آن را نداند و از تصرف در طبیعت خودداری کند.

    این محدودیت، چونان سایه‌ای است که در برابر نور خورشید رنگ می‌بازد: کاشف خلقی، هرچند ارزشمند، در برابر کاشف حقیقی، ناچیز است.

    کاشف و تصرف سالک

    سالک کامل ممکن است کاشف باشد، اما در طبیعت تصرف نکند، یا به دلیل واگذاری به خدا (کمال عالی) یا به دلیل ندانستن نتایج بعدی (کمال متوسط). برای مثال، سالک کامل، بلا را می‌بیند، اما به خدا واگذار می‌کند، زیرا تصرف در طبیعت را به اراده الهی می‌سپارد. سالک متوسط، ضر را می‌بیند، اما از رفع آن خودداری می‌کند، زیرا نتایج بعدی را نمی‌داند.

    این رویکرد، چونان شطرنج‌بازی است که حرکت خود را با دقت انتخاب می‌کند: سالک کامل، بازی را به استاد واگذار می‌کند، اما سالک متوسط، از ترس حرکت اشتباه، دست نگه می‌دارد.

    درنگ: کاشف حقیقی خداوند است (۱۴ مورد قرآنی)، اما کاشف خلقی (۶ مورد) نازل و گاه ناقص است. سالک کامل ممکن است کاشف باشد، اما به دلیل واگذاری به خدا یا ندانستن نتایج، در طبیعت تصرف نکند.

    جمع‌بندی کاشف حقیقی و خلقی

    تمایز کاشف حقیقی و خلقی، برتری خداوند به‌عنوان کاشف کامل را آشکار می‌سازد. کاشف خلقی، با محدودیت‌ها و نقص‌هایش، در برابر کاشف الهی، که فراگیر و بی‌نقص است، ناچیز می‌نماید. رویکرد سالک در عدم تصرف، چه از سر کمال عالی یا متوسط، وابستگی بشر به کاشف حقیقی را نشان می‌دهد. این تحلیل، ضرورت توکل به خداوند و پرهیز از اعتماد به کاشف خلقی را تأکید می‌کند.

    بخش پنجم: کاشف و خیر یا شر

    ظرفی جنسی کاشف

    کاشف، ظرفی جنسی دارد، به این معنا که خیر یا شر بودن آن به متعلق و نتیجه‌اش بستگی دارد. برای مثال، در آیه ﴿ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ﴾ (نحل: ۵۴)، رفع ضر برای برخی به شرک منجر شد، که نتیجه‌ای شر است. در مقابل، رفع ضر برای مؤمنان به ایمان می‌انجامد، که خیر است.

    کاشف، چونان چاقویی است که می‌تواند میوه‌ای را ببرد و لذت بخشد، یا زخمی ایجاد کند و درد آفرین باشد. خیر یا شر بودن آن، به نحوه استفاده و نتیجه‌اش وابسته است.

    کاشف و علم

    کشف ممکن است به علم خیر یا شر منجر شود. برخی علوم، به زیان انسان‌اند، مانند علمی که به ضرر دیگران یا خود فرد منجر شود. برای مثال، کاشف ممکن است پرده‌ای را کنار زند و حقیقت تلخی را آشکار کند که انسان را آشوب‌زده سازد.

    این ویژگی، چونان آینه‌ای است که هم زیبایی و هم زشتی را بازتاب می‌دهد: کاشف، حقیقت را نشان می‌دهد، اما این حقیقت ممکن است برای برخی خیر و برای برخی شر باشد.

    محدودیت ادراک بشری

    بشر، به دلیل محدودیت ادراک، در دنیا کاشف نازل است و تنها پس از مرگ، در برزخ و قیامت، به کشف کامل می‌رسد. این محدودیت، وابستگی انسان به کاشف حقیقی را نشان می‌دهد، زیرا تنها خداوند است که حقیقت را بی‌هیچ نقصی آشکار می‌سازد.

    این محدودیت، چونان کودکی است که جهان را از دریچه‌ای کوچک می‌بیند: او تنها بخشی از حقیقت را درمی‌یابد، اما با رشد (مرگ و ورود به برزخ)، جهان برایش آشکار می‌شود.

    درنگ: کاشف، ظرفی جنسی دارد و خیر یا شر بودن آن به متعلق و نتیجه بستگی دارد. کشف ممکن است به علم خیر یا شر منجر شود، و محدودیت ادراک بشری، کاشف خلقی را نازل می‌سازد.

    جمع‌بندی خیر و شر

    ظرفی جنسی کاشف، آن را به مفهومی پویا و چندوجهی تبدیل می‌کند که خیر یا شر بودنش به متعلق و نتیجه وابسته است. محدودیت ادراک بشری، کاشف خلقی را نازل می‌سازد، و تنها کاشف حقیقی (خداوند) است که حقیقت را بی‌نقص آشکار می‌کند. این تحلیل، ضرورت توجه به نتایج کشف و توکل به خداوند را تأکید می‌ورزد.

    جمع‌بندی کلان

    تبیین مفهوم «کاشف» در پرتو قرآن کریم، عمق و پویایی این صفت را در نظام الهیاتی و عرفانی نشان می‌دهد. کاشف، صفتی فعلی و اضافی است که با رفع مانع (پرده، ضر، غطا)، حقیقت را آشکار می‌سازد. در قرآن کریم، ۲۰ مورد کاربرد آن (۱۴ مورد حقی، ۶ مورد خلقی، ۴ مورد اسمی، ۱۰ مورد فعلی) تنوع و اهمیت آن را به نمایش می‌گذارد. آیاتی مانند ﴿يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ﴾ (قلم: ۴۲) و ﴿ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ﴾ (نحل: ۵۴)، کاشف را در زمینه‌های لقای الهی و رفع ضر ترسیم می‌کنند.

    در سلوک عرفانی، کاشف مرتبه‌ای مقدم بر شهود است و با رفع حجاب، سالک را به قرب الهی رهنمون می‌سازد. اولیای خدا، با دستیابی به مراتب بالای کاشف، عوالم غیبی را در دنیا مشاهده می‌کنند. تمایز کاشف حقیقی (خداوند) و کاشف خلقی (مخلوق)، برتری الهی را آشکار می‌سازد، و ظرفی جنسی کاشف، خیر یا شر بودن آن را به متعلق و نتیجه وابسته می‌کند. محدودیت ادراک بشری، وابستگی انسان به کاشف حقیقی را نشان می‌دهد.

    این نوشتار، با ساختاری علمی و زبانی فاخر، کوشیده است تا منبعی جامع برای پژوهشگران الهیات و عرفان فراهم آورد. امید است این اثر، راهنمایی برای فهم عمیق‌تر معارف قرآنی و سلوک به سوی حقیقت الهی باشد.

    با نظارت صادق خادمی


    کوئیز

    به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

    1. اسم «کاشف» در قرآن کریم به چه معنایی به کار رفته است؟

    2. کدام ویژگی برای اسم «کاشف» در متن درسگفتار ذکر شده است؟

    3. طبق متن، چند مورد از کاربردهای «کاشف» در قرآن به خداوند نسبت داده شده است؟

    4. کدام یک از موارد زیر به عنوان یکی از معانی «کاشف» در متن ذکر شده است؟

    5. بر اساس متن، تفاوت اصلی بین «کاشف» و «شهود» چیست؟

    6. اسم «کاشف» در قرآن فقط برای خداوند به کار رفته و برای غیر او استفاده نمی‌شود.

    7. کاشف در متن درسگفتار به عنوان اسمی عام معرفی شده که هم برای خدا و هم برای مخلوق به کار می‌رود.

    8. کاشف همیشه خیر را به همراه دارد و نمی‌تواند منجر به شر شود.

    9. طبق متن، «کاشف» در ظرف سلوک به معنای دیدن خواب یا تخیل نیست، بلکه رفع مانع و دیدن حقیقت است.

    10. در قرآن، تمام موارد کاربرد «کاشف» به صورت فعلی است و هیچ مورد اسمی ندارد.

    11. چرا اسم «کاشف» در متن درسگفتار به عنوان اسمی دائم الاضافه معرفی شده است؟

    12. تفاوت اصلی بین «کاشف» و «شهود» در ظرف سلوک چیست؟

    13. چرا سالک کامل ممکن است از «کاشف» بودن خود استفاده نکند؟

    14. طبق متن، چرا کاشف ممکن است برای برخی خیر و برای برخی شر باشد؟

    15. منظور از «کاشف حقیقی» در متن چیست؟

    پاسخنامه

    1. به معنای برطرف کردن مانع یا پرده

    2. دائم الاضافه است و نیاز به مضاف‌الیه دارد

    3. 14 مورد

    4. پاره کردن مانع

    5. کاشف صفت فاعلی و شهود صفت مفعولی است

    6. نادرست

    7. درست

    8. نادرست

    9. درست

    10. نادرست

    11. زیرا «کاشف» نیاز به مضاف‌الیه دارد تا مشخص شود چه چیزی (مانند حجاب یا مانع) برطرف می‌شود.

    12. کاشف به معنای برطرف کردن مانع است، در حالی که شهود مرتبه‌ای بالاتر و به معنای مشاهده حقیقت است.

    13. سالک کامل به دلیل واگذاری امور به خدا یا ترس از عواقب بعدی، از رفع مانع خودداری می‌کند.

    14. زیرا کاشف فقط مانع را برمی‌دارد و نتیجه آن بستگی به متعلق و زمینه آن دارد.

    15. کاشف حقیقی خداوند است که در 14 مورد از 20 کاربرد قرآنی، کاشف معرفی شده است.