متن درس
منازل السائرین: سلوک شهودی و علمی در پرتو تجلیات الهی
تحلیل و تبیین مقدمه کتاب منازل السائرین
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 9-مقدمه-بخش 9)
مقدمه
کتاب شریف منازل السائرین، اثر خواجه عبدالله انصاری با شرح کمالالدین عبدالرزاق قاسانی، یکی از نفیسترین آثار عرفان اسلامی است که مراحل سلوک معنوی و معرفت الهی را با دقتی بینظیر و زبانی فاخر تبیین میکند. درس نهم از مقدمه این اثر، به بررسی سلوک شهودی و علمی، تجلیات ذاتی و صفاتی الهی، و مراتب وصول سالک به حقیقت الهی میپردازد.
بخش نخست: تجلی ذاتی و روشنایی انوار ازلی
مفهوم تجلی الهی در اعیان ثابته
متن درس نهم با عبارت «وَأَلَّحَ لَهُمْ لَوَائِحَ الْقِدَمِ فِي صَفَائِحِ الْعَدَمِ» آغاز میشود، که به معنای روشن ساختن انوار ازلی الهی در صفحات وجود است. این عبارت، به تجلی ذاتی خداوند در حقایق اعیان ثابته اشاره دارد که در مرتبه عدم، پیش از ظهور عینی، قرار دارند. «لوائح القدم» به انوار ازلی و «صفائح العدم» به ظرف وجودی این حقایق دلالت میکند. این تجلی، چونان نوری که از خورشید ازل ساطع میشود، حقایق هستی را در مرتبه علم الهی برای سالک آشکار میسازد.
تجلی ذاتی، در مرتبه احدیت رخ میدهد، جایی که ذات الهی فراتر از هر تعین و صفت، در وحدت مطلق خود ظهور مییابد. اعیان ثابته، به مثابه حقایق ازلی موجودات در علم الهی، چونان آیینههایی صیقلی، این تجلی را بازمیتابانند. این مفهوم، چونان کلیدی است که درهای معرفت شهودی را به روی سالک میگشاید و او را به درک وحدت ذاتی و صفاتی الهی رهنمون میسازد.
درنگ: تجلی ذاتی در اعیان ثابته، چونان نوری ازلی، حقایق هستی را در ظرف علم الهی برای سالک آشکار میسازد و او را به شهود وحدت الهی هدایت میکند.
سبحات وجه کریم و تجلی بدون واسطه
شارح، این انوار ازلی را «سبحات وجهه الکریم» مینامد، که به ظهورات نورانی ذات الهی در قلب عارف اشاره دارد. این تجلی، در مرتبه احدیت و بدون واسطههای ناسوتی تحقق مییابد. «وجه کریم»، برخلاف «وجه الله» که به ظهورات جمعی الهی در مرتبه واحدیت دلالت دارد، حقیقت وجود را در مرتبه احدیت نشان میدهد. این تمایز، چونان تفاوت میان نور خورشید در اوج آسمان و انعکاس آن در آیینههای زمینی است.
تجلی ذاتی، به مثابه بارانی از نور الهی، در قلب سالک فرومیریزد و او را از محدودیتهای ناسوتی رها میسازد. این ظهور، نه به معنای حلول در معنای متعارف، بلکه به مثابه انکشاف حقیقت الهی در سینه عارف است که در آن، حال و محل، عرض و معروض، از میان برمیخیزد.
نقد استفاده از واژه «عدم»
متن پیشنهاد میدهد که به جای «عدم»، واژه «ازلی» به کار رود، زیرا «ازلی» مرتبهای فراتر از قدم را نشان میدهد. «عدم» در عرفان، به معنای عدم عینی پیش از ظهور خارجی است، اما «ازلی» به مرتبه ازلیت الهی اشاره دارد که فراتر از هر تعین است. این نقد، چونان چراغی در مسیر تبیین دقیق اصطلاحات عرفانی، بر ضرورت پرهیز از ابهامات مفهومی تأکید دارد. عبارت پیشنهادی «وَأَلَّحَ لَهُمْ لَوَائِحَ الْأَزَلِي فِي صَفَائِحِ الظُّهُورِ بِالتَّجَلِّي الْأَحَدِي» به مثابه بازنویسیای دقیقتر، مرتبه احدیت را با وضوح بیشتری متجلی میسازد.
درنگ: جایگزینی «ازلی» به جای «عدم»، چونان گوهری در تاج معرفت، مرتبه احدیت را با دقتی افزونتر نمایان میسازد.
بخش دوم: سلوک شهودی و مراتب معرفت الهی
نوریت و حقیقت در سلوک عرفانی
سالک، در پرتو عنایت الهی و وصول به حق، به نوریت و حقیقتی دست مییابد که غایت معرفت را برای او به ارمغان میآورد. این نوریت، چونان شعاعی از آفتاب معرفت، سالک را از تاریکیهای ادراک بشری به سوی روشنایی علم الهی هدایت میکند. در این مرتبه، سالک حقایق هستی را از منظر الهی و با علم حق مشاهده میکند، گویی که اعیان ثابته و علم الهی در برابر دیدگانش گشوده شده است.
این وصول، به مثابه سفری است از خودبینی به خدابینی، جایی که سالک از محدودیتهای نفسانی فراتر میرود و به مرتبهای میرسد که جز حق نمیبیند. این مرحله، اوج سلوک شهودی است که سالک را به درک حقیقت وجود از منظر وحدت الهی قادر میسازد.
تفاوت دیدگاه در سلوک: از پایین به بالا یا از بالا به پایین
سلوک عرفانی، مراتب مختلفی از ادراک را در بر میگیرد. دیدگاه «از پایین به پایین»، که محدود به ادراکات مادی و نفسانی است، چونان نگریستن به سایهها در غاری تاریک است. در مقابل، دیدگاه «از بالا به پایین»، که مختص اولیای الهی و اهل معرفت است، چونان نگریستن از قلهای رفیع به دشتهای گسترده هستی است. این اشراف، نتیجه قرب الهی است که سالک را به درک وحدانی و شهودی عالم رهنمون میسازد.
اولیای خدا، چونان ستارگانی در آسمان معرفت، عالم را از منظر الهی مینگرند و حقایق را در ظرف وحدت الهی مشاهده میکنند. این دیدگاه، با تعبیر قرآنی «دَلَّهُمْ عَلَى أَقْرَبِ السُّبُلِ» همراستاست، که خداوند سالک را به نزدیکترین مسیر معرفت هدایت میکند.
درنگ: دیدگاه «از بالا به پایین»، چونان بالهای معرفت، سالک را به اشراف بر حقایق هستی از منظر الهی رهنمون میسازد.
هدایت به نزدیکترین راه
«أقرب السبل»، مسیری است که سالک را مستقیماً به شهود حقیقت الهی هدایت میکند. این راه، چونان جویباری زلال، سالک را از محدودیتهای ادراک بشری رها ساخته و به علم الهی متصل میسازد. در این مرتبه، علم، اراده و فعل سالک با حقیقت الهی یکی میشود، بهگونهای که او عالم را در ظرف وحدت الهی مشاهده میکند. این وحدت، چونان گوهری در صدف معرفت، سالک را به کمال اعلی میرساند.
بخش سوم: آیات قرآنی و تبیین وحدت الهی
تفسیر آیه «إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»
آیه شریفه إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (هود: ۵۶)، به معنای «همانا پروردگارم بر راه راست است» ()، کمال الهی و هدایت مطلق خداوند را متجلی میسازد. در سلوک عرفانی، این آیه به محو شدن سالک در اراده و علم الهی تفسیر میشود. سالک در این مرتبه، خود را فانی در حق میبیند و تمامی هستی را در ظرف صراط مستقیم الهی مشاهده میکند.
این آیه، چونان چراغی در مسیر سلوک، سالک را به وحدت کامل با حق هدایت میکند، جایی که دوگانگی میان عبد و معبود از میان برمیخیزد و سالک در ظرف احدیت، جز حق نمیبیند. این مرتبه، به مثابه اوج قله معرفت است که سالک در آن، تمامی هستی را در وحدت الهی متجلی میبیند.
درنگ: آیه «إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»، چونان منشوری نورانی، سالک را به محو شدن در وحدت الهی و شهود صراط مستقیم رهنمون میسازد.
تفسیر آیه «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا»
آیه شریفه وَمَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا (هود: ۵۶)، به معنای «و هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه او پیشانیاش را گرفته است» ()، تسلط مطلق خداوند بر تمامی موجودات را نشان میدهد. «ناصیه»، به معنای پیشانی یا کاکل، کنایه از کنترل کامل الهی بر اراده و حرکت موجودات است.
این آیه، با بیانی بدیع و عمیق، چونان نقاشیای از عظمت الهی، تسلط حق بر هر جنبندهای را به تصویر میکشد. سالک در این مرتبه، به شهود این حقیقت میرسد که هیچ موجودی خارج از اراده الهی حرکت نمیکند. این رؤیت، چونان نسیمی که حجابهای نفسانی را کنار میزند، سالک را به درک وحدت فعل الهی و محو شدن در اراده حق هدایت میکند.
عبارت «عَظَمَةُ الْأُمُورِ» و «الْكُلُّ مُسْتَمَدٌّ مِنْ مَدَدِهِ»، چونان گوهرهایی در این تبیین، بر بزرگی و جامعیت اراده الهی تأکید دارند. تمامی امور هستی، از فیض و مدد الهی سرچشمه میگیرند و سالک، با شهود این حقیقت، به فقر وجودی موجودات در برابر حق پی میبرد.
درنگ: آیه «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا»، چونان آیینهای، تسلط مطلق الهی بر هستی را متجلی ساخته و سالک را به وحدت فعل الهی رهنمون میسازد.
بخش چهارم: مراتب تجلی و وحدت الهی
تفاوت تجلی احدی و واحدی
تجلی الهی، در دو مرتبه احدی و واحدی ظهور مییابد. تجلی احدی، چونان ظهور ذات الهی در مرتبه وحدت مطلق، فراتر از هر تعین و صفت است. تجلی واحدی، اما، چونان شاخههایی از درخت توحید، به ظهور صفات و اسماء الهی در مرتبه کثرت متعین دلالت دارد. اعیان ثابته، در ظرف واحدیت و از طریق تجلی احدی ظهور مییابند.
این تمایز، چونان دو سوی یک سکه، ساختار سلوک عرفانی را نشان میدهد. سالک، نخست به واحدیت و سپس به احدیت رهنمون میشود، گویی که از دشتی گسترده به قلهای رفیع صعود میکند. تجلی احدی، به مثابه سرچشمهای است که واحدیت و اعیان ثابته از آن سیراب میشوند.
احدیت ساریه و حضور حق در ذرات هستی
خداوند، سالک را به «أقرب السبل» هدایت میکند، که همان طریق احدیت ساریه است. احدیت ساریه، به معنای حضور ذات الهی در تمامی ذرات هستی است، چونان نوری که در هر گوشهای از عالم ساطع میشود. این مرتبه، بر وحدت وجود تأکید دارد، جایی که سالک حق را در هر ذرهای مشاهده میکند.
احدیت ساریه، برخلاف احدیت مطلق که پیش از واحدیت است، در ذات ناسوت نیز جاری است. این مفهوم، چونان شعری که در هر بیت آن وحدت الهی سروده میشود، سالک را از طی مراحل طولانی معرفت بینیاز میسازد. او در هر موجودی، از عبدالله تا شمر، جلوهای از حق را میبیند و این رؤیت، اوج کمال عرفانی است.
درنگ: احدیت ساریه، چونان جویباری از نور الهی، در هر ذرهای از هستی جاری است و سالک را به شهود وحدت در کثرت هدایت میکند.
تشبیه اعیان عارفین به صفائح
اعیان عارفین، پیش از وجود ناسوتی، به صفحات صیقلی تشبیه شدهاند که در ظرف علم الهی و امالکتاب متجلی میشوند. «صفائح»، چونان آیینههایی صاف و شفاف، حقایق ازلی را در مرتبه علم الهی بازمیتابانند. «امالکتاب»، به علم جامع الهی اشاره دارد که تمامی حقایق در آن ثبت شدهاند.
این تشبیه، چونان گلی در باغ معرفت، بیانگر صفا و شفافیت حقایق عارفین در مرتبه ازلی است. سالک در مرتبه کمال، این حقایق را بدون تحریفات ناسوتی مشاهده میکند، گویی که در برابر صحیفهای نورانی از علم الهی ایستاده است.
بخش پنجم: رؤیت ملکوتی و مقامات اولیای الهی
رؤیت ملکوتی و اشراف بر هستی
رؤیت ملکوتی، به معنای درک حقایق هستی در مرتبه ملکوت است که اولیای الهی به آن دست مییابند. این رؤیت، چونان پروازی در آسمان معرفت، فراتر از ادراکات حسی و مادی است. اولیای خدا، از پشت سر و پیش رو، در خواب و بیداری، حقایق را مشاهده میکنند، نه با چشم ظاهری، بلکه با دیده باطن.
این مقام، مختص معصوم نیست و درجات مختلفی دارد. اولیای غیرمعصوم نیز، بسته به مرتبه کمالشان، به این رؤیت دست مییابند. این دیدگاه، چونان دریچهای به سوی عالم غیب، سالک را به اشراف بر حقایق هستی رهنمون میسازد.
درنگ: رؤیت ملکوتی، چونان بالهایی از نور، اولیای الهی را به اشراف بر حقایق هستی در مرتبه ملکوت رهنمون میسازد.
جام جهاننما و شهود هستی
«جام جهاننما»، استعارهای عرفانی است که به توانایی سالک در شهود کل هستی در ظرف وحدت الهی اشاره دارد. این رؤیت، چونان نگریستن به آیینهای که تمامی عالم در آن متجلی است، سالک را از محدودیتهای زمانی و مکانی فراتر میبرد. او تمامی گذشته، حال و آینده را در ظرف علم الهی مشاهده میکند، گویی که در برابر صحیفهای از نور الهی ایستاده است.
این مفهوم، با تعبیر قرآنی «هُوَ عَالِمٌ بِمَا كَانَ وَلَمَا يَكُونُ وَبِمَا هُوَ كَائِنٌ» همراستاست، که دانایی مطلق الهی را نشان میدهد. سالک در این مرتبه، به اشرافی دست مییابد که عالم را در وحدت الهی متجلی میبیند.
بخش ششم: تفاوت محبین و محبوبین
محبین و سلوک اکتسابی
محبین، کسانیاند که با ریاضت، اشک و آه، به معرفت الهی دست مییابند. این سلوک اکتسابی، چونان سفری دشوار در کوهستانهای معرفت است که سالک با تلاش و کوشش به قلههای کمال میرسد. این مسیر، نیازمند زحمت و استقامت است و سالک در آن، با غلبه بر نفسانیات، به قرب الهی نائل میشود.
محبوبین و سلوک عنایی
محبوبین، اما، به دلیل عنایت ویژه الهی، بدون زحمت و ریاضت به کمال میرسند. این سلوک عنایی، چونان نسیمی است که گلی را بیتلاش میشکفاند. اولیای کامل، مانند پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع)، در زمره محبوبیناند که فیض الهی بهصورت مستقیم به آنها عطا میشود.
برای مثال، امام حسن (ع) و امام سجاد (ع)، از بدو تولد در مرتبه سجده و معرفت الهی قرار دارند، گویی که در رحم مادر، منبری از نور برپا کردهاند. این مقام، نتیجه فیض مستقیم الهی است که آنها را از سلوک اکتسابی بینیاز میسازد.
درنگ: محبوبین، چونان گلهایی در باغ الهی، با فیض مستقیم حق به کمال میرسند، در حالی که محبین با ریاضت به قله معرفت صعود میکنند.
کمال بیتلاش در اولیای الهی
اولیای کامل، چونان ستارگانی در آسمان ولایت، بدون ریاضت به معرفت الهی دست مییابند. پیامبر اکرم (ص)، حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع)، به دلیل انتساب الهی، از سلوک اکتسابی بینیازند. این مقام، چونان گوهری است که از گنجینه الهی به آنها عطا شده و آنها را به مرتبه خاتمالمرسلین یا اولیای خاص رهنمون ساخته است.
این تفاوت، چونان تفاوت میان جویباری که با تلاش از سنگها میگذرد و چشمهای که بیمانع از دل کوه میجوشد، بر عنایت ویژه الهی به محبوبین تأکید دارد.
بخش هفتم: نقد شرح تلمسانی و مقایسه با کاشانی
برتری شرح کاشانی
متن به شرح عارف تلمسانی اشاره دارد و آن را با شرح کمالالدین عبدالرزاق قاسانی مقایسه میکند. شرح کاشانی، به دلیل دقت، جامعیت و استفاده عالمانه از منابع، بر شرح تلمسانی برتری دارد. این شرح، چونان بنایی است که با معماری دقیق و مصالح مرغوب ساخته شده، در حالی که شرح تلمسانی، هرچند ارزشمند، از جامعیت کمتری برخوردار است.
کاشانی، با بهرهگیری از متن تلمسانی، آن را به شکلی عالمانه بازنویسی کرده و با افزودن تحلیلهای عمیق، اثری فاخر پدید آورده است. این مقایسه، چونان آیینهای، بر اهمیت روششناسی علمی در تدوین متون عرفانی تأکید دارد.
نقد اصطلاحات در شرح
شارح، در برخی موارد، از اصطلاحاتی مانند «صحائف» به جای «صفائح» استفاده کرده است. «صحائف»، به معنای صحیفهها، حالت غیریت را نشان میدهد، در حالی که «صفائح»، به معنای صفحات صیقلی، بر عیریت و شفافیت تأکید دارد. این نقد، چونان گوهری در تاج دقت علمی، بر ضرورت انتخاب دقیق اصطلاحات در متون عرفانی دلالت میکند.
درنگ: شرح کاشانی، چونان گنجینهای از معرفت، با دقت و جامعیت، بر شرح تلمسانی برتری یافته و الگویی برای تدوین متون عرفانی است.
بخش هشتم: وصول به صراط مستقیم و کمال عرفانی
محو شدن در ظرف احدیت
سالک، در اوج سلوک، به مرتبهای میرسد که جز حق نمیبیند و خود را در ظرف احدیت محو میبیند. این مرتبه، با آیه شریفه إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ تبیین میشود، که صراط مستقیم الهی را متجلی میسازد. در این حالت، تمامی دوگانگیها، از جمله عبد و معبود، محو میشود و سالک در وحدت کامل با حق، هستی را یکپارچه میبیند.
این مقام، چونان اقیانوسی بیکران، سالک را در خود فرومیبرد و او را از هر واسطهای، از تقدیم و تأخیر، قرب و بعد، رها میسازد. در این مرتبه، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» به «إِيَّاكَ إِيَّاكَ» تبدیل میشود، جایی که سالک جز حق نمیبیند و خود را ظهور او میداند.
وحدت علم، اراده و فعل
در این مرتبه، علم، اراده و فعل سالک با حقیقت الهی یکی میشود. این وحدت، چونان نغمهای الهی، سالک را به ظرف علم حق، وحدت حق، اسماء و صفات الهی، و تعینات نوری رهنمون میسازد. او در این حالت، چونان آیینهای صاف، تمامی ظهورات الهی را در خود بازمیتاباند.
این وحدت، به مثابه اوج کمال عرفانی است که سالک را از هر شائبه شرک و دوگانگی پاک میسازد. او در هر ذرهای از هستی، جلوهای از حق را میبیند و این رؤیت، او را به مقام «هُوَ الْعَابِدُ وَهُوَ الْمَعْبُودُ» رهنمون میسازد.
درنگ: وحدت علم، اراده و فعل در ظرف احدیت، چونان گوهری در تاج سلوک، سالک را به کمال اعلی و شهود وحدت الهی رهنمون میسازد.
جمعبندی
درس نهم از مقدمه منازل السائرین، با تبیین سلوک شهودی و علمی، دریچهای به سوی معرفت توحیدی و وصول به حقیقت الهی میگشاید. تجلی ذاتی در اعیان ثابته، چونان نوری ازلی، حقایق هستی را برای سالک آشکار میسازد. آیات قرآنی إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ و وَمَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا، تسلط مطلق الهی و هدایت سالک به صراط مستقیم را متجلی میکنند. تمایز میان تجلی احدی و واحدی، احدیت ساریه، و رؤیت ملکوتی، ساختار نظری این درس را غنا میبخشند. تفاوت محبین و محبوبین، و تأکید بر فیض مستقیم الهی به اولیای کامل، بر عمق عرفانی متن میافزاید. نقد شرح تلمسانی و برتری شرح کاشانی، بر اهمیت دقت علمی در تدوین متون عرفانی تأکید دارد.
با نظارت صادق خادمی