متن درس
شرح فصوص الحکم: درآمدی بر تسبیح موجودات و نقد تفاسیر جبری
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۸۰)
مقدمه
در این نوشتار، شرحی عمیق و عرفانی بر فصوص الحکم ابنعربی ارائه میگردد که برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره است. این شرح، با تمرکز بر مفهوم تسبیح موجودات، مقام جمعی انسان، و نقد دیدگاههای جبری شارح، به بررسی دقیق رابطه میان کمال و نقصان، اطاعت و معصیت، و اسماء الهی میپردازد. نقدهای صریح و مستدل بر تفاسیر نادرست، چارچوبی علمی و عرفانی برای فهم درست مسائل فراهم میآورد. متن حاضر، با ساختاری دانشگاهی، به گونهای نگاشته شده که تمامی جزئیات و مفاهیم اصلی با شرح و تفصیل کامل منتقل گردد. از تمثیلات و استعارات فاخر برای غنای محتوا بهره گرفته شده، در حالی که لحن علمی و تخصصی حفظ شده است. این نوشتار، برای مخاطبان آکادمیک و پژوهشگران حوزه عرفان نظری و فلسفه اسلامی، منبعی ارزشمند و دقیق ارائه میدهد.
بخش نخست: تسبیح موجودات و کمال در نقصان
شمولیت تسبیح در همه موجودات
قرآن کریم در آیهای نورانی میفرماید: وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ (اسراء: ۴۴)، یعنی: «و هیچ چیز نیست مگر آنکه او را به پاکی میستاید، ولی شما تسبیح آنها را در نمییابید.» این آیه، بر شمولیت تسبیح در همه مراتب وجودی، از جمادات تا انسان، دلالت دارد. تسبیح، به لسان حال و استعداد موجودات، در هر زمان و مرتبهای انجام میشود، گویی هر ذرهای از هستی، در رقص عاشقانهای با معبود خویش، سرود حمد و تسبیح سر میدهد.
| درنگ: تسبیح موجودات، جلوهای از حمد الهی است که در همه مراتب وجود، از جمادات تا انسان، به لسان حال و استعداد آنها جاری است. |
کیفیت تسبیح در مراتب حسی، مثالی و معنوی
کیفیت تسبیح موجودات، در مراتب حسی، مثالی، و معنوی، با لسان حال و استعداد آنها در هر لحظه قابل مشاهده است. این تسبیح، متناسب با ظرفیت هر مرتبه، جلوهای از تجلیات الهی است. گویی هر موجود، چون آینهای صیقلی، نور حق را در مرتبه خویش بازمیتاباند. این دیدگاه، تسبیح را نه تنها عملی عبادی، بلکه جلوهای از وحدت وجود در مراتب گوناگون معرفی میکند.
تسبیح در مراتب کمال و نقصان
موجودات، چه در مراتب کمال و چه در مراتب نقصان، تسبیحگوی حقاند. نقصان، از منظری، جلوهای از کمال الهی است، زیرا همه مراتب وجود، مظهر حقاند. این اصل، با وحدت وجود همراستاست و نقص را در نسبت با کمال الهی تبیین میکند. گویی نقصان، چون سایهای است که در پرتو نور کمال الهی، معنایی تازه مییابد.
| درنگ: نقصان موجودات، از منظری، بخشی از کمال الهی است، زیرا تسبیح در همه مراتب، به حق نسبت داده میشود. |
کمال در نقصان
نقصان موجودات، از وجهی، بخشی از کمال الهی است، زیرا تسبیح در مراتب نقصان نیز به حق تعالی منسوب است. این دیدگاه، نقص را بهعنوان مظهر حکمت الهی و بخشی از نظام احدی معرفی میکند. گویی نقص، چون پردهای است که زیبایی کمال را در پس خود نمایان میسازد.
جمعبندی بخش نخست
تسبیح موجودات، جلوهای از حمد و ستایش الهی است که در همه مراتب وجود، از حسی تا معنوی، جریان دارد. این تسبیح، چه در کمال و چه در نقصان، مظهر حکمت الهی است و نقص را از منظری به کمال پیوند میدهد. این دیدگاه، با وحدت وجود همخوانی دارد و بر جامعیت تسبیح در همه مراتب تأکید میورزد.
بخش دوم: نقد تفاسیر جبری شارح
نقد مبانی دیدگاه شارح
شارح در تفسیر خویش، سخنانی درباره شرک خفی، معصیت، و جبر مطرح کرده که فاقد اساس درست است و حتی با متن اصلی ابنعربی همخوانی ندارد. این انحراف، ریشه در خلط مفاهیم و تفاسیر غیرمستند دارد. گویی شارح، در تاریکی پیشفرضهای خویش، از نور متن اصلی دور افتاده است.
| درنگ: تفاسیر شارح درباره شرک خفی و معصیت، با متن ابنعربی همخوانی ندارد و نیازمند بازنگری است. |
تأثیر عقاید جبری
عقاید جبری شارح، مانع از تبیین صحیح مسائل شده و او را به خلط مفاهیم کشانده است. این پیشفرضها، به تفسیر نادرست معصیت و اطاعت منجر شده و از فهم عمیق عرفانی جلوگیری کرده است. گویی جبرگرایی، چون غباری بر آینه ذهن، مانع بازتاب حقیقت شده است.
ابهام امر بینالامرین
مفهوم «امر بینالامرین»، که به توازن میان جبر و اختیار اشاره دارد، برای بسیاری، از جمله شارح، روشن نیست. این بیان ملکوتی، که در کلام معصومان و قرآن کریم بهصورت زمینی و آشکار یافت نمیشود، نیازمند تبیین دقیق و عمیق است. گویی این مفهوم، چون گوهری در صدف، در انتظار کاوش عقل و شهود است.
تبیین مشائی امر بینالامرین
تبیین امر بینالامرین بهصورت مشائی، با تحلیل عقلی و فلسفی انجام شده، اما همچنان برای بسیاری مبهم است. این دیدگاه، بر ضرورت تحلیل فلسفی برای رفع ابهامات عرفانی تأکید دارد. گویی عقل، چون چراغی، راه را در تاریکی شهود روشن میسازد.
جمعبندی بخش دوم
نقدهای صریح بر دیدگاههای جبری شارح، بر انحراف او از متن اصلی و خلط مفاهیم تأکید دارد. عقاید جبری، مانع از فهم صحیح مسائل شده و ابهام مفهوم امر بینالامرین، نیازمند تبیین عقلی و عرفانی است. این بخش، بر ضرورت وفاداری به متن و اجتناب از پیشفرضهای نادرست اصرار میورزد.
بخش سوم: نقد شرک خفی و معصیت
ادعای شرک خفی در ملائکه
شارح مدعی است که ملائکه، به دلیل تصور خودفاعلی در تسبیح، دچار شرک خفی بودند، در حالی که حق تعالی، مسبح حقیقی است. این ادعا، با مقام مصون ملائکه از خطا سازگار نیست و به نادرستی به آنها نسبت شرک میدهد. گویی این تفسیر، چون ابری، نور حقیقت مقام ملائکه را پوشانده است.
| درنگ: نسبت دادن شرک خفی به ملائکه، با مقام مصون آنها از خطا منافات دارد. |
مقام جمعی انسان
انسان، به دلیل مقام جمعی خویش، میداند که حق تعالی، مسبح حقیقی است، برخلاف ملائکه که فاقد این مقاماند. این جامعیت، با آیه وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (بقره: ۳۱)، یعنی: «و خدا همه نامها را به آدم آموخت»، همخوانی دارد. گویی انسان، چون دریایی ژرف، همه اسماء الهی را در خویش گرد آورده است.
نقد فاعلیت حق در معصیت
ادعای شارح که حق تعالی، فاعل همه امور، حتی معصیت، است، نادرست است و با توحید افعالی سازگار نیست. این دیدگاه، معصیت را به خدا نسبت میدهد، در حالی که فعل انسان، از اراده الهی متمایز است. گویی این تفسیر، خطی میان خالق و مخلوق را محو کرده است.
نقد معصیت بهعنوان اطاعت
شارح مدعی است که معصیت، در واقع اطاعت الهی است، حال آنکه معصیت و اطاعت در تقابلاند. این ادعا، به خلط مفاهیم متضاد منجر شده و با شرع منافات دارد. گویی این سخن، سفیدی را سیاهی و سیاهی را سفیدی نامیده است.
| درنگ: معصیت و اطاعت، مفاهیمی متضادند و نمیتوان معصیت را اطاعت الهی دانست. |
تمایز اقتدار و فعلیت معصیت
اقتدار و استعداد معصیت، غیر از فعلیت معصیت است. شارح این دو را خلط کرده است. اقتدار، کمال است، اما فعلیت معصیت، نقص و ضعف نفس است. گویی اقتدار، چون شمشیری بران در دست انسان است، اما استفاده نادرست از آن، زخمی بر جان او میزند.
کمال انسان معصوم
انسان کامل (معصوم)، دارای اقتدار معصیت است، اما آن را به فعلیت نمیرساند. این حفظ اقتدار، کمال اوست. گویی معصوم، چون کوهی استوار، در برابر طوفان وسوسهها ایستادگی میکند.
اقتدار معصیت بهعنوان کمال
اقتدار بر معصیت، کمال است، اما فعلیت آن، نقص و ضعف است. این تمایز، مسئولیت انسان در قبال اعمالش را برجسته میسازد. گویی انسان، چون باغبانی است که دانههای خیر و شر را در اختیار دارد، اما انتخاب اوست که باغش را به گلستان یا خارستان بدل میکند.
مقام جمعی و قوای نفسانی
مقام جمعی انسان، به معنای دارا بودن شهوت، غضب، و اقتدار بر معصیت است، اما این به معنای تأیید فسق و فجور نیست. این جامعیت، قوای وجودی انسان را در بر میگیرد، نه فعل گناه. گویی انسان، چون آسمانی است که ابرهای شهوت و غضب در آن جریان دارند، اما نور ایمان، آن را روشن میسازد.
ضعف نفس در معصیت
کسی که معصیت میکند، دچار ضعف نفس است و نتوانسته اقتدار خویش را حفظ کند. این ضعف، نتیجه ناتوانی در کنترل قوای نفسانی است. گویی گناهکار، چون کشتیای است که در برابر امواج نفس، به سوی گرداب فرو میرود.
نقد خلط «کل من عندالله»
عبارت «کل من عندالله» و «لا حول و لا قوة إلا بالله» به معنای امر الهی به معصیت نیست، بلکه به منشأ الهی توان و اقتدار اشاره دارد. این عبارات، از سوءتفاهم در توحید افعالی جلوگیری میکنند. گویی این کلمات، چون چشمهای زلال، حقیقت توان الهی را آشکار میسازند.
تمثیل پول و اختیار
دادن اقتدار به انسان، مانند دادن پول به فرزندان است؛ یکی آن را به خیر و دیگری به شر صرف میکند. قرآن کریم میفرماید: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (انسان: ۳)، یعنی: «ما راه را بدو نمودیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس.» این تمثیل، اختیار انسان را در قبال توان الهی تبیین میکند.
بیان ملکوتی امر بینالامرین
بیان «امر بینالامرین»، که به توازن میان جبر و اختیار اشاره دارد، ملکوتی است و در کلام معصومان و قرآن کریم بهصورت زمینی یافت نمیشود. این بیان، چون گوهری در اعماق، نیازمند کاوش عمیق است.
جمعبندی بخش سوم
نقدهای این بخش، بر نادرستی نسبت شرک خفی به ملائکه، توجیه معصیت بهعنوان اطاعت، و خلط اقتدار و فعلیت معصیت تأکید دارد. مقام جمعی انسان، جامعیت او در تجلی اسماء الهی است، اما این جامعیت، گناه را توجیه نمیکند. تمایز میان اقتدار و فعلیت، مسئولیت انسان را در قبال اعمالش روشن میسازد.
بخش چهارم: نقد تفسیر شرک در متن ابنعربی
نفی شرک در متن ابنعربیابنعربی در متن خویش، سخنی از شرک نگفته، اما شارح به شرک اشاره کرده است. این انحراف، از افزودن مفاهیم غیرمرتبط به متن اصلی ناشی شده است. گویی شارح، با قلم خویش، پردهای غیرشفاف بر متن اصلی کشیده است.
نقد ربط آیه به مقام جمعی
آیه وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (اسراء: ۴۴)، ربطی به مقام جمعی انسان ندارد و تسبیح همه موجودات را در بر میگیرد. این سوءاستفاده از آیه، برای اثبات برتری انسان در تسبیح نادرست است. گویی این تفسیر، چون کلیدی ناسازگار، در قفل حقیقت نمیگنجد.
| درنگ: آیه تسبیح موجودات، به شمولیت تسبیح اشاره دارد، نه به برتری انسان در این مقام. |
تسبیح حق در همه مراتب
حق تعالی، مسبح در مراتب نقصان و کمال است؛ نقصان، از منظری، جلوهای از کمال حق است. این اصل، بر حکمت الهی در ظهور مراتب مختلف وجود دلالت دارد. گویی هر مرتبه، چون آینهای، نور حق را به گونهای خاص بازمیتاباند.
ترجیح ترتیب کمال و نقصان
بهتر بود شارح ابتدا کمال و سپس نقصان را ذکر میکرد تا تبیین دقیقتر باشد. این پیشنهاد، بر ضرورت ترتیب منطقی در ارائه مفاهیم تأکید دارد. گویی ترتیب درست، چون نردبانی است که به سوی فهم روشنتر هدایت میکند.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، بر انحراف شارح از متن ابنعربی در نسبت دادن شرک و سوءاستفاده از آیه تسبیح برای اثبات مقام جمعی انسان تأکید دارد. تسبیح حق در همه مراتب، جلوهای از حکمت الهی است که نقص را نیز از منظری به کمال پیوند میدهد.
بخش پنجم: نقد اقتضاء اسماء الهی به معصیت
ادعای اقتضاء اسماء به معصیت
شارح مدعی است که اسماء تواب، غفار، عفو، رؤوف، رحیم، منتقم، و قهار، بدون معصیت و مخالفت فعلیت نمییابند. این ادعا، اسماء الهی را وابسته به فعل انسان میداند، گویی نور الهی را به سایه مخلوقات گره زده است.
تمثیل رب و رزاق
شارح، با قیاس نادرست، ادعا میکند که همانگونه که رب به مربوب و رزاق به مرزوق نیاز دارد، اسماء مغفرت نیز به معصیت وابستهاند. این قیاس، به وابستگی اسماء الهی به مخلوقات منجر میشود، حال آنکه خداوند غنی عنالعالمین است.
| درنگ: اسماء الهی، وجوبی و ذاتیاند و به فعل انسان وابسته نیستند. |
وجوبی بودن اسماء الهی
اسماء الهی، وجوبی، ذاتی، عینی، ازلی، ابدی، و سرمدیاند و به هیچ قید و شرطی وابسته نیستند. این اصل، استقلال و کمال ذاتی اسماء را تأیید میکند. گویی اسماء، چون خورشیدی بینیاز، در آسمان وجود میدرخشند.
نقد حدیث قدسی
حدیث قدسی «اگر گناه نمیکردید، شما را میبردم و خلقی میآفریدم که گناه کنند و آمرزش جویند تا آنها را بیامرزم»، به معنای اقتضاء معصیت نیست، بلکه به اقتدار انسان اشاره دارد. این حدیث، بر توان انسان برای انتخاب و امتنان الهی در غفران دلالت دارد.
حکمت الهی و اقتدار
حکمت الهی، اقتدار انسان بر خیر و شر را اقتضا کرده، نه فعلیت معصیت. قرآن کریم میفرماید: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (انسان: ۳)، یعنی: «ما راه را بدو نمودیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس.» خداوند، آزادی و توان انتخاب به انسان داده، اما به معصیت امر نکرده است.
امتنان در غفران
غفران الهی در قبال معصیت، از باب امتنان است، نه اقتضاء ذاتی اسماء. این لطف الهی، نتیجه ضرورت وجودی معصیت نیست، بلکه جلوهای از رحمت بیکران حق است.
تمایز اقتدار و فعلیت
اقتدار معصیت، کمال است، اما فعلیت آن، ضعف نفس است و تحت نهی الهی قرار دارد. این تمایز، مسئولیت انسان را در قبال انتخابهایش روشن میسازد. گویی اقتدار، چون بالهای پرواز است، اما فعلیت معصیت، سقوط از اوج کمال است.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، بر نادرستی وابسته دانستن اسماء الهی به معصیت تأکید دارد. اسماء الهی، وجوبی و ذاتیاند و غفران، از باب امتنان است، نه اقتضاء. تمایز میان اقتدار و فعلیت معصیت، مسئولیت انسان را در برابر اعمالش برجسته میکند.
بخش ششم: نقد ظهور مخالفت
حکمت الهی و اقتدار مخالفت
حکمت الهی، اقتدار انسان بر مخالفت را اقتضا کرده تا او آزاد باشد، نه مانند سنگ یا ملائکه. این اقتدار، انسان را به موجودی مختار و متمایز بدل میسازد. گویی انسان، چون پرندهای آزاد، بالهای اختیار در آسمان وجود گشوده است.
نقد ظهور مخالفت
شارح، ظهور مخالفت را به فعلیت معصیت تفسیر کرده، در حالی که خداوند تنها اقتدار آن را داده، نه فعلیت. این خلط، به تفسیر نادرست حکمت الهی منجر شده است. گویی شارح، راه را با مقصد اشتباه گرفته است.
| درنگ: حکمت الهی، اقتدار مخالفت را اقتضا کرده، نه فعلیت آن را. |
نقد تفسیر حدیث
تفسیر شارح از حدیث قدسی، به معنای لذت خدا از معصیت و استغفار نیست، بلکه به اقتدار انسان اشاره دارد. این حدیث، بر توان انسان برای انتخاب و لطف الهی در غفران دلالت دارد.
اقتدار از خدا، فعلیت از انسان
توان معصیت از خداست، اما فعلیت آن به اختیار انسان بستگی دارد. این اصل، مسئولیت انسان در قبال افعالش را تأیید میکند. گویی خداوند، بذر توان را در وجود انسان کاشته، اما میوه آن به دست اوست.
محاکمه در قیامت
در قیامت، انسان به دلیل فعل اختیاری خود محاکمه میشود، نه به دلیل اقتدار الهی. این اصل، با عدالت الهی و مفهوم جزا در قرآن کریم همخوانی دارد. گویی هر انسان، در محکمه عدل الهی، پاسخگوی انتخابهای خویش است.
جمعبندی بخش ششم
این بخش، بر تمایز میان اقتدار و فعلیت معصیت تأکید دارد. حکمت الهی، انسان را موجودی مختار آفریده، اما فعلیت معصیت، نتیجه انتخاب اوست. نقد تفسیر شارح، از برداشتهای جبری جلوگیری کرده و مسئولیت انسان را برجسته میسازد.
بخش هفتم: نقد اطاعت در معصیت
نقد ادعای اطاعت در معصیت
شارح مدعی است که مخالفت ظاهری، در باطن اطاعت از اراده الهی است، زیرا هر کس به مقتضای اسم رب خود عمل میکند. این ادعا، معصیت را به اطاعت بدل میکند و با شرع منافات دارد. گویی این سخن، گناه را در جامه تقوا آراسته است.
نفی رضایت خدا به معصیت
خداوند به معصیت راضی نیست و به آن امر نکرده است. این اصل، با احکام شرعی و نهی از معصیت در قرآن کریم سازگار است. گویی رضایت حق، در طاعت است، نه در نافرمانی.
نقد تفاوت رب در انسانها
شارح، رب هر فرد را به اسمی خاص محدود کرده، در حالی که رب انسان کامل، ربالعالمین و جامع همه اسماء است. این خلط، میان انسان کامل و انسانهای عادی تفاوت قائل نمیشود. گویی شارح، جامعیت انسان کامل را به پارهای از اسماء فروکاسته است.
| درنگ: رب انسان کامل، ربالعالمین و جامع همه اسماء است، نه محدود به اسمی خاص. |
نقد گناهکار بهعنوان انسان کامل
گناهکاران، انسان کامل نیستند، زیرا انسان کامل، جامع تمام اسماء و مصون از معصیت است. این اصل، گناه را با مقام انسان کامل ناسازگار میداند. گویی گناهکار، از قله کمال فرو افتاده است.
نقد توجیه معصیت
ادعای شارح که معصیت، در ظاهر مخالفت و در باطن طاعت است، نادرست و خطرناک است. این ادعا، به توجیه گناه و تبرئه باطل منجر میشود. گویی این تفسیر، باطل را در جامه حق آراسته است.
خطر تبرئه باطل
این تفاسیر، باطل را تبرئه و حق را تخطئه میکند و مورد سوءاستفاده برخی رجال سیاسی قرار گرفته است. این ادعاها، با عدالت الهی منافات دارد و بر ضرورت حفظ مبانی حق اصرار میورزد. گویی این سخنان، چون تیغی دو لبه، حق را زخمی و باطل را تقویت میکنند.
جمعبندی بخش هفتم
نقدهای این بخش، بر نادرستی توجیه معصیت بهعنوان اطاعت و نسبت دادن آن به اراده الهی تأکید دارد. انسان کامل، جامع اسماء و مصون از گناه است، و توجیه گناه، به تبرئه باطل منجر میشود. این بخش، بر حفظ مبانی شرعی و اجتناب از تفاسیر خطرناک اصرار میورزد.
نتیجهگیری و جمعبندی
این شرح از فصوص الحکم، با تمرکز بر تسبیح موجودات، مقام جمعی انسان، و نقد تفاسیر جبری شارح، چارچوبی عمیق برای فهم رابطه میان کمال و نقصان، اطاعت و معصیت، و اسماء الهی ارائه میدهد. تسبیح همه موجودات، در مراتب کمال و نقصان، جلوهای از حکمت الهی است که نقص را نیز از منظری کمال میداند. نقدهای صریح بر دیدگاههای شارح، بهویژه در نسبت دادن شرک خفی به ملائکه، توجیه معصیت بهعنوان اطاعت، و وابسته دانستن اسماء الهی به معصیت، بر ضرورت استدلال عقلی و شرعی در عرفان تأکید دارد. تمایز میان اقتدار و فعلیت معصیت، مسئولیت انسان در قبال اعمالش را روشن میسازد و از خلط مفاهیم جبری جلوگیری میکند. نفی وابستگی اسماء الهی به فعل انسان و تأکید بر وجوبی و ذاتی بودن آنها، توحید ذاتی و صفتی را تقویت میکند. این نوشتار، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران حوزه عرفان نظری و فلسفه اسلامی ارائه میدهد که با حفظ امانت به محتوای اصلی، به گونهای علمی و متین نگاشته شده است.
| با نظارت صادق خادمی |