در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 181

متن درس





انسان، گناه و حکمت الهی: تبیین عرفانی رابطه اختیار و فعل در نظام هستی

انسان، گناه و حکمت الهی: تبیین عرفانی رابطه اختیار و فعل در نظام هستی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۸۱)

دیباچه

در گستره عرفان نظری، بحث از رابطه گناه، اطاعت و حکمت الهی، چونان دریایی ژرف، جایگاه انسان را در نظام خلقت روشن می‌سازد. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۱۸۱ از شرح فصوص الحکم، به بررسی عمیق جایگاه انسان در برابر گناه و اطاعت، با تأکید بر وجوبی بودن ذات و اسماء الهی و نفی اقتضای معصیت از آنها می‌پردازد. انسان، با مقام جمعی خود، چونان آیینه‌ای است که قوای طغیان، شهوت و غضب را در خود جای داده، اما این قوا، نه امر به معصیت، بلکه مقتضای حکمت الهی‌اند. با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم، مانند ﴿وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ (هر که از بخل نفس خود بازماند، آنان رستگاران‌اند) و ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾ (ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس)، این اثر به تبیین اختیار و مشائی بودن افعال انسانی می‌پردازد و دیدگاه‌های کلامی محدود را نقد می‌کند. انسان، نه مجبور است و نه مختار مطلق؛ بلکه افعالش در تعامل مشائی با حق و عوامل محیطی شکل می‌گیرد.

بخش نخست: وجوب ذات و اسماء الهی و نفی اقتضای معصیت

وجوبی بودن ذات و صفات الهی

ذات، اسماء و صفات الهی، وجوبی‌اند و از هرگونه نیاز به غیر مبرا هستند. تصور اینکه معصیت بندگان، اسماء الهی را تکمیل می‌کند، با این وجوب ناسازگار است. حق، در ذات و صفاتش، بی‌نیاز از هر چیزی است و هیچ حاجتی در ظرف او راه ندارد. این بی‌نیازی، چونان خورشیدی است که همه عالم را به نور خود روشن می‌کند، بی‌آنکه به چیزی وابسته باشد.

درنگ: ذات و اسماء الهی وجوبی‌اند و از هرگونه نیاز به معصیت بندگان مبرا هستند.

نفی اقتضای معصیت از اسماء الهی

اسماء و صفات الهی، اقتضای معصیت ندارند؛ زیرا معصیت در حریم حق جایگاهی ندارد. اگر عصبانی رخ دهد و خداوند غفران می‌ورزد، این از باب امتنان و لطف بی‌نیاز اوست، نه از باب اقتضای ذاتی. معصیت، چونان سایه‌ای است که در برابر نور حق نمی‌تواند پایدار بماند، و غفران الهی، چونان بارانی است که این سایه را می‌شوید، نه آنکه مقتضای ذات حق باشد.

نفی همسانی معصیت و اطاعت

معصیت، عین اطاعت الهی نیست؛ زیرا معصیت به نهی الهی تعلق دارد و نهی، هرگز با امر همسان نمی‌شود. این دو، چونان دو سوی یک ترازوی وجودی، متضادند و نمی‌توان یکی را به جای دیگری نشاند. معصیت، در برابر نهی الهی قرار می‌گیرد و اطاعت، مقتضای امر الهی است. این تمایز، چونان خطی روشن میان نور و ظلمت، حقیقت را آشکار می‌سازد.

درنگ: معصیت و اطاعت، ذاتاً متضادند و نهی الهی هرگز با امر او همسان نمی‌شود.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با تأکید بر وجوبی بودن ذات و اسماء الهی، هرگونه اقتضای معصیت را از آنها نفی می‌کند. حق، بی‌نیاز از معصیت بندگان است و غفران او از باب امتنان است. معصیت و اطاعت، به دلیل تعلق به نهی و امر الهی، متضادند و نمی‌توانند همسان باشند. این تبیین، پایه‌ای استوار برای فهم جایگاه انسان در برابر گناه و اطاعت فراهم می‌آورد.

بخش دوم: حکمت الهی و اقتضای معصیت در انسان

مقتضای حکمت الهی در وجود انسان

به مقتضای حکمت الهی، انسان، با مقام جمعی خود، دارای قوای طغیان، شهوت و غضب است. این قوا، مواهب الهی‌اند که خداوند به حکمت خویش در انسان نهاده است. این اقتضا، نه امر به معصیت، بلکه بخشی از حکمت خلقت است که انسان را چونان موجودی چندبُعدی، توانمند به سیر در مراتب وجود می‌سازد.

تمایز حکمت و امر الهی

حکمت الهی، اقتدار معصیت را در انسان قرار داده، اما این اقتدار، امر به معصیت نیست. حکمت، چونان نقشه‌ای است که مسیرهای ممکن را در وجود انسان ترسیم می‌کند، اما امر الهی، چونان چراغی است که راه اطاعت را روشن می‌سازد. این تمایز، نشان می‌دهد که اقتضای معصیت، تنها امکان و استعداد است، نه دعوت به فعلیت آن.

درنگ: حکمت الهی، اقتدار معصیت را در انسان نهاده، اما این اقتدار، امر به معصیت نیست.

اقتضای معصیت در همه انسان‌ها

همه انسان‌ها، از انبیا تا اوباش، اقتضای معصیت دارند. این اقتضا، چونان بذری است که در خاک وجود همه کاشته شده، اما در اولیا، با مهار نفس، به فعلیت نمی‌رسد، در حالی که در ضعفا، به گناه می‌انجامد. آیه ﴿وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ (هر که از بخل نفس خود بازماند، آنان رستگاران‌اند) به این مهار اشاره دارد. اولیا، چونان رانندگانی هستند که ترمز نفس را به‌موقع می‌فشارند، اما ضعفا، در این راه تصادف می‌کنند.

اختیار انبیا و اولیا در برابر معصیت

انبیا و اولیا، نه مسلوب‌الاراده‌اند و نه فاقد علم نسبت به معصیت. آنها اقتدار، استعداد و امکان معصیت را دارند، اما با مهار نفس، از فعلیت آن جلوگیری می‌کنند. این عصمت، نه از فقدان اختیار، بلکه از کمال آن سرچشمه می‌گیرد. آنها چونان کوهی استوارند که در برابر طوفان نفس پایداری می‌کنند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین مقتضای حکمت الهی در وجود انسان، بر تمایز میان حکمت و امر الهی تأکید دارد. اقتضای معصیت، به‌عنوان استعداد، در همه انسان‌ها وجود دارد، اما اولیا با مهار آن، به کمال می‌رسند. این تبیین، جایگاه انسان را در برابر قوای درونی و حکمت خلقت روشن می‌سازد.

بخش سوم: اختیار، جبر و مشائی بودن افعال انسانی

عدم اجبار در فعلیت معصیت

هیچ‌کس مجبور به معصیت نیست؛ زیرا هر فرد، برخی گناهان را مرتکب می‌شود و از برخی دیگر اجتناب می‌ورزد. آیه ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾ (ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس) به این اختیار اشاره دارد. انسان، چونان مسافری است که در چهارراه وجود، خود مسیر را برمی‌گزیند.

درنگ: انسان در فعلیت معصیت آزاد است و تفاوت در گناهان، نشان‌دهنده نبود اجبار است.

عصمت نسبی انسان‌ها

هر انسان، نسبت به برخی گناهان عصمت دارد؛ زیرا هیچ‌کس همه گناهان را مرتکب نمی‌شود. این عصمت نسبی، چونان سپری است که هر فرد را از برخی معاصی حفظ می‌کند، هرچند در برابر برخی دیگر آسیب‌پذیر است. این تفاوت، نشان‌دهنده آزادی انسان در انتخاب مسیر است.

نقد جبر و تفویض

نه جبر صادق است و نه تفویض. امر بین‌الامرین، به معنای مشائی بودن افعال عباد است. جبر، که همه افعال را به خدا نسبت می‌دهد، و تفویض، که همه را به انسان واگذار می‌کند، هر دو نادرست‌اند. افعال انسانی، چونان دانه‌ای در خرمن وجود الهی، به‌صورت مشائی میان خدا و انسان تقسیم شده‌اند.

مشائی بودن افعال عباد

افعال انسانی، مشائی است، نه تفکیکی. ذات و فعل انسان، از حق سرچشمه می‌گیرد، اما به‌صورت مشارکتی. انسان، چونان ذره‌ای در دریای وجود حق، در افعالش با خدا شریک است. این مشارکت، نه به معنای جدایی از حق است و نه به معنای محو شدن در او، بلکه چونان امواجی است که در دریا جریان دارند، اما هویت خود را حفظ می‌کنند.

درنگ: افعال انسانی، مشائی است و میان خدا و انسان به‌صورت مشارکتی شکل می‌گیرد.

مشارکت عوامل محیطی در افعال

عوامل محیطی، مانند پدر، مادر، مربی و همسایه، در خیر و شر انسان شریک‌اند. این مشارکت، چونان شبکه‌ای از رشته‌های به‌هم‌بافته است که هر فعلی را به عوامل متعدد پیوند می‌دهد. حدیث «هر که سنت نیک یا بد نهاد» به این مشارکت اشاره دارد، که خیر و شر، نتیجه همکاری عوامل مختلف است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تأکید بر اختیار انسان و نفی جبر و تفویض، افعال انسانی را مشائی و نتیجه مشارکت خدا، انسان و عوامل محیطی می‌داند. انسان، در فعلیت معصیت آزاد است و عصمت نسبی او، نشان‌دهنده این آزادی است. این تبیین، جایگاه انسان را در نظام خلقت روشن می‌سازد.

بخش چهارم: قضاوت الهی و تأثیر متقابل انسان و جهان

قضاوت مشائی در قیامت

در قیامت، قضاوت الهی مشائی است و همه عوامل، از شیطان و اقتضای الهی گرفته تا انبیا و محیط، در حسابرسی دخیل‌اند. آیه ﴿وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ﴾ (هر که هم‌وزن ذره‌ای خیر کند، آن را ببیند) به این حسابرسی دقیق اشاره دارد. قضاوت الهی، چونان آیینه‌ای است که همه عوامل خیر و شر را در خود منعکس می‌کند.

درنگ: قضاوت الهی در قیامت مشائی است و همه عوامل خیر و شر را در بر می‌گیرد.

تأثیر متقابل انسان و جهان

جهان، انسان را می‌سازد و انسان نیز جهان را شکل می‌دهد. زمین، در افعال انسان، مانند ایستادن یا معصیت، شریک است و در قیامت، از انسان طلب جبران می‌کند. این تعامل، چونان رقص دوسویه‌ای است که انسان و جهان را به هم پیوند می‌دهد، و هر فعل، نتیجه این همکاری متقابل است.

نقد تأثیر گناه و طاعت بر انکسار و عجب

گناه، انکسار و افتقار به رحمت الهی را اقتضا می‌کند، اما این به معنای ارزشمند بودن گناه نیست؛ زیرا گناه، قساوت می‌آورد. طاعت نیز، اگر به عجب منجر شود، برای ضعفا زیان‌بار است. طاعت باید متناسب با ظرفیت فرد باشد، مانند لباسی که بر قامت او دوخته شده باشد، تا عجب ایجاد نکند. انبیا، با طاعت‌های بزرگ، از عجب در امان بودند؛ زیرا ظرفیتشان، چونان دریایی بی‌کران، عجب را در خود محو می‌کرد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تبیین قضاوت مشائی الهی در قیامت، بر مشارکت همه عوامل در خیر و شر تأکید دارد. انسان و جهان، در تعاملی متقابل، یکدیگر را شکل می‌دهند. نقد تأثیر گناه و طاعت بر انکسار و عجب، بر اهمیت اخلاص و تناسب طاعت با ظرفیت فرد تأکید می‌کند.

نتیجه‌گیری نهایی

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، رابطه گناه، اطاعت و حکمت الهی را در نظام هستی تبیین کرد. ذات و اسماء الهی، وجوبی و بی‌نیاز از معصیت‌اند و اقتضای معصیت، مقتضای حکمت است، نه امر الهی. انسان، با اقتدار معصیت، در فعلیت آن آزاد است و افعالش، به‌صورت مشائی، نتیجه مشارکت حق، انسان و عوامل محیطی است. قضاوت الهی در قیامت، همه عوامل را در بر می‌گیرد و انسان و جهان، در تعاملی متقابل، یکدیگر را می‌سازند. این تبیین، انسان را چونان موجودی می‌نمایاند که در عین آزادی، در شبکه‌ای از روابط مشائی با حق و عالم قرار دارد.

با نظارت صادق خادمی