در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 581

متن درس

حیات جمع: سیر در مراتب همت و استجماع

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۸۱)

مقدمه

در مسیر سلوک عرفانی، مراتب حیات معنوی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. حیات جمع، به‌عنوان دومین مرتبه حیات در سلوک، سالک را از پراکندگی قوا و تعلقات به سوی وحدت و تمرکز در اراده رهنمون می‌سازد. این حیات، که در کلام آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره به‌عنوان حیات همت و استجماع توصیف شده، سفری است از موت تفرقه به سوی حیات ابدی و روحانی. در این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار جلسه ۵۸۱ از «منازل السائرین» و تحلیل‌های تفصیلی آن، به تبیین دقیق و جامع این مرتبه پرداخته می‌شود. ساختار این متن با عناوین و زیرعناوین منظم، به‌گونه‌ای طراحی شده که مفاهیم عمیق عرفانی را با زبانی فاخر و علمی برای مخاطبان متخصص ارائه دهد. استعارات و تمثیلات ادبی، چون چراغی در این مسیر، مفاهیم را روشن‌تر ساخته و پیوندی معنایی میان محتوا و ذهن خواننده برقرار می‌کنند.

بخش اول: چیستی حیات جمع و جایگاه آن در سلوک

تعریف حیات جمع

حیات جمع، دومین مرتبه حیات در سلوک عرفانی است که در مقابل موت تفرقه قرار می‌گیرد. این مرتبه، که به حیات همت نیز شهرت دارد، به تمرکز و انسجام قوای سالک در مسیر الهی اشاره دارد. در این مرحله، سالک از پراکندگی خاطر و تعلقات نفسانی رها شده و قوای خود را تحت فرمان علم و اراده متمرکز می‌سازد. این حیات، چون جویی زلال، قوای پراکنده را به سوی یک مقصد واحد هدایت می‌کند و سالک را از مرگ معنوی تفرقه به سوی حیات روحانی رهنمون می‌سازد.

درنگ: حیات جمع، گذر از پراکندگی قوا به سوی انسجام و تمرکز در اراده است که سالک را به خلق معنوی و وصولات روحانی رهنمون می‌سازد.

تمایز حیات علم و حیات همت

حیات علم، که مرتبه نخست سلوک است، به انکشاف و معرفت باطنی اشاره دارد. این مرتبه، چون آیینه‌ای است که حقیقت را در برابر سالک آشکار می‌سازد، اما توانایی عمل به این معرفت را تضمین نمی‌کند. در مقابل، حیات همت، که مرتبه دوم است، به قوه اراده و استجماع قوا مربوط می‌شود. در این مرحله، سالک نه‌تنها می‌داند، بلکه می‌تواند قوای خود را جمع کرده و تحت فرمان علم قرار دهد. این تمایز، چون تفاوت میان نور معرفت و نیروی عمل است که سالک را از حکمت نظری به حکمت عملی رهنمون می‌سازد.

بخش دوم: استجماع قوا و نقش همت در سلوک

همت به‌مثابه قوه اراده

همت، چون سکان‌داری است که کشتی قوای سالک را در دریای سلوک هدایت می‌کند. این قوه اراده، توانایی جمع‌آوری و تمرکز نیروهای پراکنده را به سالک اعطا می‌کند. سالک با همت، قوای خود را تحت انضباط درآورده و از پراکندگی و تشتت خاطر جلوگیری می‌کند. تمثیل مته و سوراخ کردن دیوار در اینجا روشنگر است: همان‌گونه که استادکار ماهر مته را در یک نقطه متمرکز می‌کند تا دیوار را سوراخ کند، سالک نیز با همت، قوای خود را در یک مقصد الهی متمرکز می‌سازد. فقدان این تمرکز، چون تلاش ناشیانه‌ای است که دیوار را خط‌خطی کرده و نتیجه‌ای جز تخریب به بار نمی‌آورد.

درنگ: همت، نیروی اراده‌ای است که قوای سالک را متمرکز کرده و او را به خلق معنوی و تحقق اهداف سلوکی توانمند می‌سازد.

استجماع و خلق معنوی

استجماع قوا، توانایی سالک در یکپارچه‌سازی نیروهای درونی و هدایت آن‌ها به سوی مقصد الهی است. این فرآیند، چون تنظیم دقیق رشته‌های تار در سازی است که نوایی دل‌انگیز تولید می‌کند. سالک با استجماع، قوای خود را تحت فرمان علم قرار داده و به خلق معنوی دست می‌یابد. این خلق، مشابه قدرت الهی «کُنْ فَیَکُونُ» است که در قرآن کریم چنین توصیف شده است:

إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ

(: «چون چیزی را بخواهد، گوید: بشو، پس می‌شود» – یس: ۸۲)

سالک با تمرکز همت، به‌گونه‌ای محدود در این قدرت الهی شریک می‌شود و توانایی تحقق اهداف معنوی را می‌یابد. این توانایی، نتیجه انضباط و تمرکز در سلوک است که سالک را از پراکندگی به وحدت می‌رساند.

بخش سوم: سه نفس حیات جمع

نفس اضطرار: انقطاع از خلق

نفس اضطرار، چون نسیمی است که در آغاز سلوک، سالک را از تعلقات مادی و غیرالهی جدا می‌سازد. در این مرحله، سالک با درک عجز ممکنات و ناتوانی خلق، از هرچه جز حق است منقطع می‌شود. این انقطاع، چون بریدن ریسمان‌های اسارت از پای پرنده‌ای است که او را به سوی آسمان آزادی رها می‌کند. اضطرار، سالک را مضطر به سوی حق می‌راند و او را از دلبستگی‌های کاذب رها می‌سازد. این مرحله، سرآغاز سلوک است که سالک را به درک محدودیت‌های خلق و نیاز به حق هدایت می‌کند.

درنگ: نفس اضطرار، سالک را از تعلقات خلق منقطع کرده و او را به سوی حق مضطر می‌سازد، چونان که پرنده‌ای از قفس رها می‌شود.

نفس افتقار: پیوند با حق

نفس افتقار، مرحله‌ای بالاتر از اضطرار است که سالک را به پیوند با حق رهنمون می‌سازد. در این مرتبه، سالک با علم میدان‌دار می‌شود که همه حول و قوه و ملک از آنِ حق است. این درک، چون نوری است که تاریکی‌های جهل را می‌زداید و سالک را به سوی طلب از حق هدایت می‌کند. افتقار، سالک را وابسته به حق می‌سازد و او را از طلب از غیر بازمی‌دارد. این مرحله، چون پلی است که سالک را از انقطاع به اتصال با حق می‌رساند. سالک در این مقام درمی‌یابد که حتی طلب او از حق، موهبتی الهی است و توفیق آن از جانب حق به او عطا شده است.

درنگ: نفس افتقار، سالک را به وابستگی کامل به حق رهنمون می‌سازد، چنان‌که همه چیز را از او و به او می‌داند.

نفس افتخار: تخلق به اسماء الهی

نفس افتخار، اوج مراتب حیات جمع است که در آن سالک به شهود تجلیات جزئیه اسماء الهی نائل می‌شود. این مقام، چون پوشیدن خلعت‌های قدسی است که سالک را به تخلق به صفات الهی مزین می‌سازد. افتخار در این مرتبه، نه فخر بر دیگران، بلکه علو مقام سالک در اثر تحقق به اسماء حق است. این مقام، چون قله‌ای است که سالک پس از پیمودن مسیر انقطاع و اتصال، به آن دست می‌یابد و در آن، خود را نه برتر از دیگران، بلکه مفتخر به لطف الهی می‌بیند. کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام در این مقام روشنگر است: «أَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ لِي»، که نشان‌دهنده تواضع در عین کمال است.

درنگ: نفس افتخار، تحقق به اسماء الهی است که سالک را به علو مقام می‌رساند، بدون آنکه فخر نفسانی بر دیگران داشته باشد.

بخش چهارم: موت تفرقه و حیات جمع

موت تفرقه: پراکندگی خاطر

موت تفرقه، مرگ معنوی است که از تعلق نفس به امور میت و مادی نشأت می‌گیرد. این پراکندگی خاطر، چون انباری است که در آن هر چیز بی‌سامان ریخته شده و هیچ‌یک به کار نیاید. تعلق به امور دنیوی، چون کفش و کلاه و فرش، قلب را از حیات روحانی محروم می‌سازد. سالک در این حالت، چون کسی است که در هر لحظه به سویی می‌رود و از تمرکز بازمی‌ماند: هنگام نماز به فکر مطالعه، و هنگام مطالعه به فکر مسائل دیگر است. این تشتت، مانع وصول به مقاصد معنوی است و قلب را در دار البوار نگاه می‌دارد.

درنگ: موت تفرقه، پراکندگی خاطر ناشی از تعلق به امور مادی است که قلب را از حیات روحانی محروم می‌سازد.

حیات جمع: تمرکز قلب و همت

حیات جمع، حیات قلبی است که همت و خاطر را در یک مقصد الهی متمرکز می‌سازد. این حیات، نه جمع اصطلاحی به معنای وحدت ذاتی، بلکه جمع لغوی است که به تمرکز همت در توجه به حق و صحت قصد در سلوک اشاره دارد. این تمرکز، چون گردآوری پرتوهای نور در یک نقطه است که شعله‌ای فروزان ایجاد می‌کند. قلب سالک در این مقام، مرکز استجماع همت می‌شود و حافظه او در خدمت مقصد الهی قرار می‌گیرد. این حیات، چون حیاتی روحانی است که سالک را به سوی حیات ابدی در عالم قدس رهنمون می‌سازد.

درنگ: حیات جمع، تمرکز قلب و همت در مسیر الهی است که سالک را به حیات روحانی و ابدی رهنمون می‌سازد.

تفاوت جمع اصطلاحی و لغوی

جمع در حیات جمع، به معنای لغوی آن است، نه اصطلاحی. جمع اصطلاحی، به وحدت ذاتی و حکمت نظری مربوط می‌شود، در حالی که جمع لغوی، به تمرکز همت در حکمت عملی اشاره دارد. این تمایز، چون تفاوت میان دیدن حقیقت در آیینه معرفت و پیمودن مسیر آن با اراده است. سالک در این مقام، همت خود را در توجه به حق جمع می‌کند و با صحت قصد، به سوی مقصد الهی گام برمی‌دارد.

بخش پنجم: اهمیت انضباط و تمرکز در سلوک

انضباط در عمل

انضباط در سلوک، چون رشته‌ای است که مهره‌های پراکنده را به نظم درمی‌آورد. سالک با انضباط، از تشتت خاطر جلوگیری کرده و قوای خود را در خدمت مقصد الهی قرار می‌دهد. مثال هنرپیشه‌ای که با تمرین، نقش خود را به کمال ایفا می‌کند، در اینجا روشنگر است: سالک نیز باید در هر عمل، چون مطالعه یا عبادت، تمام توجه خود را به همان عمل معطوف دارد. فقدان این انضباط، چون اتصالی در مدار عمل است که همه چیز را به هم می‌ریزد. سالک با تمرکز، از حرام کردن وقت در امور متفرقه جلوگیری می‌کند و هر عمل را در جای خود به کمال می‌رساند.

درنگ: انضباط و تمرکز، کلید وصول به مقاصد معنوی است که سالک را از تشتت خاطر به سوی وحدت عمل رهنمون می‌سازد.

پیامدهای تفرقه و عدم تمرکز

تفرقه، چون خورجینی است که در آن اشیای بی‌سامان ریخته شده و هیچ‌یک به کار نیاید. سالک در این حالت، گرفتار کثرت تعلقات است و نمی‌تواند قوای خود را در خدمت یک مقصد قرار دهد. این کثرت، چون انباری است که در آن همه چیز یافت می‌شود، اما هیچ‌یک به کار نمی‌آید. سالک در این حالت، چون کسی است که در هر لحظه به سویی می‌رود و از مقصد بازمی‌ماند. این تفرقه، مانع وصول به لقاءات معنوی و کرامات است و قلب را در مرگ روحانی نگاه می‌دارد.

بخش ششم: نتیجه‌گیری

حیات جمع، چون سفری است از ظلمت تفرقه به سوی نور وحدت و استجماع. این مرتبه، سالک را از پراکندگی قوا و تعلقات به سوی تمرکز و انضباط در اراده هدایت می‌کند. سه نفس اضطرار، افتقار و افتخار، چون پله‌هایی هستند که سالک را از انقطاع از خلق به پیوند با حق و سرانجام به تخلق به اسماء الهی رهنمون می‌سازند. همت و استجماع، کلید این سیر است که سالک را به خلق معنوی و حیات ابدی در عالم قدس می‌رساند. این حیات، نه‌تنها از تفرقه می‌رهاند، بلکه قلب را به مرکز وحدت و توجه به حق تبدیل می‌کند. افتخار در این مقام، عاری از فخر نفسانی است و سالک را به تواضع و عبودیت مزین می‌سازد.

درنگ: حیات جمع، سفری است از موت تفرقه به سوی حیات ابدی که با همت، استجماع و تخلق به اسماء الهی محقق می‌شود.
با نظارت صادق خادمی

 

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده