متن درس
منازل السائرین: باب الفناء
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۱۸)
مقدمه: درآمدی بر مقام فناء در عرفان اسلامی
عرفان اسلامی، به مثابه دریایی ژرف و بیکران، سالک را به ساحت وحدت و لقای الهی رهنمون میسازد. در این مسیر، مقام فناء یکی از منازل بنیادین است که سالک را از قیود نفسانی و تعلقات خلقی آزاد کرده، به بقای بالحق میرساند. باب الفناء، چنانکه در درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۶۱۸ تبیین شده، به تشریح مراتب فناء، بهویژه درجه سوم آن یعنی «فناء عن شهود الفناء»، میپردازد. این مقام، اوج کمال عبدی و آغاز سفر بالحق فی الحق است که سالک را به حضرة الواقعة و تحقق توحید وجودی هدایت میکند.
بخش اول: تبیین مراتب فناء و اوج آن
تعریف فناء و مراتب آن
فناء در لغت به معنای محو شدن و نیستی است، اما در اصطلاح عرفانی، به محو شدن سالک از ماسوای حق و غرق شدن در ساحت الهی اشاره دارد. این مقام، که در سه مرتبه تبیین میشود، در مرتبه سوم به اوج خود میرسد. مرتبه سوم، که در کلام عارفان «فناء عن شهود الفناء» نامیده شده، به محو شدن حتی شهود فناء از قلب سالک اشاره دارد. این مقام، چنانکه در متن درسگفتار آمده، حقیقت فناء است:
«والدرجة الثالثة: الفناء عن شهود الفناء هو هو الفناء حقّاً.»
این مرتبه، سالک را از هرگونه دوگانگی، حتی آگاهی به محو شدن خویش، رها ساخته، او را در دریای وحدت غرق میکند. تعابیر شاعرانهای چون «شائمًا برق العین» (ناظر به نور جمع از دور)، «راکبًا بحر الجمع» (غرق در دریای وحدت)، و «سالکًا سبیل البقاء» (رهروی راه بقاء) این حالت را به زیبایی توصیف میکنند. سالک در این مقام، چونان موجی است که در اقیانوس حق محو شده، جز وجود او چیزی باقی نمیماند.
درنگ: فناء عن شهود الفناء، اوج کمال عرفانی است که سالک نهتنها از ماسوای حق، بلکه از آگاهی به محو شدن خویش نیز رها میشود. این مقام، آغاز بقای بالحق و تحقق وحدت وجودی است. |
فناء از فناء: اوج کمال عبدی
مرتبه سوم فناء، که نهایت فناء و کمال عبدی است، به محو شدن حتی مفهوم فناء در قلب سالک میانجامد. در این مقام، سالک از خودبینی و شهود فناء رها شده، به بقای بالحق میرسد. چنانکه در درسگفتار آمده:
«مرتبه سوم فناء كه نهايت فنا است و از مراحل كمالى عبادى است و كمال عبد به فناء خلقى است و كمال الفناء به فناء از فنا است كه اوج انسان است.»
این مرتبه، فراتر از فناء خلقی (محو صفات نفسانی در حق) است و به محو شدن خود مفهوم فناء میرسد. سالک در این حالت، چونان شمعی است که در برابر آفتاب ذات حق ذوب میشود و هیچ اثری از وجود مستقل او باقی نمیماند. این مقام، که به تعبیر عارفان، عبودیت را به ربوبیت پیوند میزند، سالک را به وحدت کامل با حق میرساند.
بخش دوم: تمایز عرفان و اخلاق کلامی در سلوک
اخلاق کلامی: زینت ظاهری نفس
یکی از تمایزات بنیادین عرفان اسلامی با اخلاق کلامی، در رویکرد به کمال است. در اخلاق کلامی، کمال به تخلیه نفس از رذائل و تحلیه آن به فضائل محدود میشود. این رویکرد، به زینت ظاهری نفس تشبیه شده است:
«كه گفتيم در اخلاق كلامى براى مراتب كمالى تنها زينت گري و زيورپردازى است… در عرفان اينگونه نيست ملاقات حق به فنا است به توحيد است به جائى كه جز خدا نبود.»
اخلاق کلامی، نفس را چونان عروسی میآراید که برای حجله آماده میشود، اما عرفان به دنبال محو نفس در برابر حق است. این تفاوت، چونان فرق میان ساختن عمارتی باشکوه و ویران کردن آن برای رسیدن به گنج نهفته در زیر آن است. عرفان، سالک را به خرابی خویش دعوت میکند تا در ویرانه نفس، گنج توحید را بیابد.
عرفان: مسیر توحید و لقای الهی
در عرفان، کمال به تحقق توحید و لقای الهی وابسته است. این مسیر، که با فناء آغاز میشود، سالک را به جایی میرساند که جز خدا چیزی باقی نمیماند. چنانکه در درسگفتار آمده:
«باب تفعيل ظرف تدريج دارد يعنى بايد ذره ذره از خود بكاهد و كم كند تا جائى كه چيزى از او نماند… آنجا ظرف لقاء است.»
این فرآیند تدریجی، چونان کاهیدن تدریجی خاک از روی گنجی نهان است که سالک را به ساحت لقای الهی میرساند. توحید در این مقام، نه شعاری زبانی، بلکه حقیقتی وجودی است که سالک در آن غرق میشود.
درنگ: عرفان، برخلاف اخلاق کلامی که به زینت نفس میپردازد، سالک را به محو شدن در حق و تحقق توحید وجودی دعوت میکند. این مسیر، با فناء آغاز شده، به لقای الهی ختم میشود. |
بخش سوم: فناء از فناء و بقای بالحق
فناء از فناء: محو شهود فناء
فناء از فناء، که اوج مقام فناء است، به محو شدن حتی شهود فناء اشاره دارد. در این مقام، سالک نهتنها از ماسوای حق، بلکه از آگاهی به محو شدن خویش نیز رها میشود:
«فناء از فناء برسيد به جائى كه فناء نماند. فانى بشود از فناء حالا باقى مىشود بالحق… بقاء حقى است فناء عبدى است بقاء حقى است.»
این مقام، چونان محو شدن سایه در برابر نور خورشید است. فناء، صفت عبدی است و بقاء، صفت حقی. فاصله میان این دو، فاصله میان عبودیت و ربوبیت است که سالک با گذر از آن، به وحدت کامل با حق میرسد.
دشواری فناء از فناء
رسیدن به فناء از فناء، فرآیندی دشوار و دردناک است که نیازمند جدایی کامل سالک از خویشتن خویش است:
«فناء از فناء آسان نيست كه يك كسى با خودش مفارقت پيدا كند. خودش از خودش جدا شود… و اگر مىشد چقدر درد دارد؟»
این جدایی، چونان کندن پوست از تن است که سالک را به تحمل رنجی عظیم دعوت میکند. اما این رنج، چونان درد زایمان است که به تولد حیات حقی منجر میشود. سالک با این جدایی، از قیود نفسانی رها شده، به بقای بالحق میرسد.
بخش چهارم: فقر و فناء
فقر عرفانی: پیشنیاز فناء
فقر عرفانی، که به معنای احساس نیاز کامل به حق و نفی استکبار نفسانی است، پیشنیاز ضروری فناء است:
«بدون فقر كسى به فناء نمىرسد. و حالا به فقر و فناء رسيد خيلىها به فناء فناء نمىرسند.»
فقر، چونان خالی کردن ظرف نفس از هرگونه ادعای استقلال است که سالک را برای دریافت فیض الهی آماده میسازد. بدون این خالی شدن، فناء، بهویژه فناء از فناء، ممکن نیست. سالک در این حالت، چونان خاکی فروتن است که در برابر باران رحمت الهی سر تسلیم فرود میآورد.
درنگ: فقر عرفانی، که نفی خودبینی و احساس نیاز کامل به حق است، دروازه ورود به مقام فناء و شرط لازم برای رسیدن به فناء از فناء است. |
بخش پنجم: دستهبندی سالکان در فناء از فناء
مراتب سالکان در سلوک
سالکان در مسیر فناء از فناء به سه دسته تقسیم میشوند:
- دسته اول: کسانی که بهصورت لحظهای به فناء از فناء میرسند، اما این حالت در آنها پایدار نیست. اینان، چونان کسانیاند که در طوفان وحدت، لحظهای سر بر آب میآورند و سپس دوباره غرق میشوند.
- دسته دوم: کسانی که با رسیدن به فناء از فناء، توان زیستن در دنیا را از دست داده، مرگ جسمانی آنها را دربرمیگیرد. اینان، چونان پروانگانیاند که در شعله حق سوخته، از هستی خویش محو میشوند.
- دسته سوم: اولیاء کامل، که به بقای بالحق میرسند و در دنیا زندگی میکنند، اما از تعلقات دنیوی آزادند. اینان، چونان مردگان متحرکاند که حیاتشان به حق متصل است: «مردهاند و میجنبند.»
این تقسیمبندی، چونان ترسیم مراتب کوهنوردانی است که برخی به قله میرسند، برخی در میانه راه فرومیمانند، و گروهی در قله سکنی میگزینند.
بخش ششم: حضرة الواقعة و توحید وجودی
حضرة الواقعة: اوج وحدت
فناء از فناء، که به «حضرة الواقعة» توصیف شده، حالتی است که سالک در آن جز حق چیزی نمیبیند و حتی توهم وجود ماسوای حق نیز محو میشود:
«الفناء عن شهود الفناء هو حضرة الوقعة، أعنى وقعة الواقعة… لأنّه لم يكن ثم شىء ففنى. بل توهم وجودآ خياليآ فارتفع ذالك التوهم.»
این مقام، چونان لحظهای است که پردههای خیال دریده شده، تنها نور حق در برابر دیده سالک میدرخشد. حضرة الواقعة، فراتر از مقام و منزل است و به ساحت الهی اشاره دارد که در آن، جز ذات حق چیزی باقی نمیماند.
توحید: حقیقت فناء
توحید در این مقام، نه مفهومی ذهنی، بلکه حقیقتی وجودی است. سالک با محو شدن در حق، به جایی میرسد که «هیچ چیز جز حق نیست». این توحید، چونان محو شدن قطره در اقیانوس است که دیگر نامی از قطره باقی نمیماند.
درنگ: حضرة الواقعة، اوج توحید وجودی است که در آن، حتی توهم وجود ماسوای حق محو شده، سالک به وحدت کامل با ذات الهی میرسد. |
بخش هفتم: آیات قرآنی و تمایز فناء سلوکی و قهری
آیه بقای وجه الهی
قرآن کریم در سوره الرحمن، به بقای وجه الهی اشاره دارد:
«وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ» (الرحمن: ۲۷)
: «و چهره پرشکوه و گرامی پروردگارت باقی میماند.»
این آیه، نشانهای از بقای بالحق پس از فناء سلوکی است. سالک با محو شدن در حق، به وجه باقی پروردگار متصل میشود.
تمایز فناء سلوکی و قهری
فناء سلوکی، که اختیاری و در مسیر سلوک است، با فناء قهری (مرگ طبیعی) متفاوت است:
«فناء سلوكى غير از فناء قهرى است.»
فناء سلوکی، چونان سفری اختیاری به سوی حق است که سالک با اراده خویش در آن گام مینهد، در حالی که فناء قهری، چونان پایان طبیعی حیات جسمانی است که از اختیار سالک خارج است.
بخش هشتم: سفرهای سلوک و بقای بالحق
سفر اول: از خلق به حق
سلوک عرفانی به دو سفر تقسیم میشود. سفر اول، که از خلق به حق است، با فناء از فناء به پایان میرسد:
«سفر اول با فناء از فناء تمام مىشود. كه سفر اول من الخلق الى الحق است.»
این سفر، چونان گذر از تاریکی تعلقات خلقی به نور حق است که سالک را از قیود نفسانی رها میسازد.
سفر دوم: بالحق فی الحق
سفر دوم، که بالحق فی الحق است، با بقای بالحق آغاز میشود:
«و سفر ثانى بالحق فى الحق است كه ظرف بقاء اولين منزل آن است.»
این سفر، چونان زیستن در ساحت الهی است که سالک در آن، چونان پرندهای آزاد در آسمان حق پرواز میکند.
درنگ: سلوک عرفانی در دو سفر خلاصه میشود: سفر اول با فناء از فناء به حق میرسد، و سفر دوم با بقای بالحق در ساحت الهی ادامه مییابد. |
جمعبندی
باب الفناء، چنانکه در درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره تبیین شده، یکی از عمیقترین منازل سلوک عرفانی است که سالک را از قیود نفسانی به ساحت وحدت و لقای الهی هدایت میکند. فناء از فناء، بهعنوان اوج این مقام، سالک را نهتنها از ماسوای حق، بلکه از شهود خویش نیز رها ساخته، به بقای بالحق میرساند. این مقام، که با حضرة الواقعة و تحقق توحید وجودی همراه است، نیازمند فقر عرفانی، تحمل رنج جدایی از نفس، و همتی والا است. تمایز عرفان با اخلاق کلامی، دستهبندی سالکان، و اشاره به آیات قرآن کریم، این مقام را به زیبایی تبیین میکند.
با نظارت صادق خادمی |