متن درس
تحلیل و تبیین فص عیسویه در فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۷۶۷)
مقدمه
فص عیسویه در کتاب شریف فصوص الحکم، تألیف محیالدین ابنعربی، به بررسی مقام والای حضرت عیسی (ع) و اعجاز احیای مردگان میپردازد. این بخش از کتاب، دریچهای است به سوی فهم معارف عمیق عرفانی و فلسفی که با تکیه بر ذوق و وصول، حقیقت حیات و علم را کاوش میکند. در این نوشتار، با استناد به درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به تبیین و تحلیل دقیق این فص پرداخته شده است. محورهای اصلی بحث، ضرورت ذوق در ادراک حقایق الهی، برتری حیات علمی بر حیات حسی، و نقد برخی دیدگاههای ابنعربی است. متن پیشرو، با ساختاری منظم و زبانی متین، تمامی جزئیات درسگفتار و تحلیلهای مرتبط را در بر گرفته و با تمثیلات و اشارات فاخر، به غنای محتوایی آن افزوده است.
بخش یکم: ضرورت ذوق و وصول در ادراک احیا
ادراک حقیقی احیا و خلق
ادراک حقیقت احیا و خلق، تنها از طریق ذوق و وصول ممکن است، چنانکه در فصوص الحکم آمده: «لَأَنَّ المُدْرِكَ لَا يُدْرِكُ شَيْئًا كَائِنًا مَا كَانَ إِلَّا بِمَا مِنْهُ فِيهِ». این سخن بدین معناست که ادراک هر چیز، وابسته به وجود قوهای متناسب در مدرِک است. کسی که فاقد قوه احیا و خلق باشد، نمیتواند این حقیقت را بهصورت ذوقی ادراک کند. این اصل، با قاعده فلسفی «مَنْ فَقَدَ حَسًّا فَقَدَ عِلْمًا» همخوانی دارد، که بر محدودیت ادراک در نبود حس یا قوه متناسب تأکید میورزد.
درنگ: ادراک حقیقی احیا، تنها با ذوق و وصول ممکن است، زیرا فهم مصداقی نیازمند قوهای وجودی در مدرِک است.
تمایز ادراک مفهومی و مصداقی
ادراک مفهومی، مانند فهم رنگ توسط نابینا، با ادراک مصداقی تفاوت دارد. نابینا مفهوم رنگ را میفهمد، اما مصداق آن را درک نمیکند، زیرا فاقد حس بینایی است. در عرفان نیز، ادراک احیا نیازمند وصول ذهنی و وجودی است. این تمایز، با تعریف منطقی «شرح الاسم» پیش از وصول و تعریف حقیقی پس از آن همراستاست. بهعنوان مثال، سخن از حیات و خلق، در سطح مفهومی، شرح الاسم است، اما ادراک عملی آن، وصول حقیقی میطلبد.
ادراک ذهنی احیا و خلق
ادراک احیا و خلق، زمانی حقیقی است که مدرِک صاحب قوه احیا باشد. برای نمونه، طفلی که فاقد تجربه شهوت است، نمیتواند حقیقت آن را درک کند، هرچند مفهوم آن را بفهمد. این اصل، بر ضرورت تجربه وجودی در ادراک معارف الهی تأکید دارد و با مباحث عرفان نظری همخوانی دارد.
جمعبندی بخش یکم
بخش یکم، بر ضرورت ذوق و وصول در ادراک حقیقت احیا و خلق تأکید دارد. ادراک مفهومی، بدون تجربه وجودی، ناقص است و تنها با قوه احیا میتوان به فهم مصداقی دست یافت. این دیدگاه، با فلسفه و عرفان اسلامی پیوندی عمیق دارد و بر اهمیت تجربه در معرفت الهی دلالت میکند.
بخش دوم: نقد فقدان ذوق و افزایش مدعیان کاذب
فقدان ذوق در عصر آخرالزمان
در عصر آخرالزمان، افرادی بدون ذوق و وصول، درباره معارف الهی سخن میگویند. این پدیده، با مثال تفسیر سوره یوسف توسط فردی فاقد تجربه عرفانی نشان داده شده است. کاهش صفا و حقیقت در این دوران، با افزایش ادعا و مدعیان همراه است. این نقد، با آیات قرآن کریم، مانند «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ» (یوسف: ۱۰۶)، همخوانی دارد که بر گمراهی مدعیان بیعلم هشدار میدهد.
افزایش مدعیان و کاهش حقیقت
با کاهش تقوا، مدعیان و امامزادههای کاذب فزونی مییابند. این پدیده، نشانه فقدان ذوق و وصول حقیقی در جامعه است. ادعای بدون حقیقت، به گمراهی و انحراف میانجامد، چنانکه در روایات آمده: «مَنْ عَمِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُهُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ» (آنکه بدون علم عمل کند، فسادش بیش از اصلاحش است).
درنگ: افزایش مدعیان کاذب و کاهش حقیقت در آخرالزمان، نشانه فقدان ذوق و وصول است که به گمراهی جامعه میانجامد.
اهمیت ذوق و وصول در معرفت
معرفت حقیقی، نیازمند ذوق و وصول نسبت به موضوع است. بدون ذوق، ادراک معارف الهی، مانند احیا، مفهومی و غیرحقیقی باقی میماند. این اصل، با مثال تفسیر نادرست سوره یوسف توسط فردی فاقد تجربه تبیین شده است. ذوق، پلی است به سوی ادراک مصداقی و وجودی، که در عرفان نظری جایگاهی والا دارد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به نقد فقدان ذوق و افزایش مدعیان کاذب در عصر آخرالزمان پرداخته است. این پدیده، ریشه در کاهش صفا و حقیقت دارد و با آیات قرآن کریم و روایات همخوانی دارد. تأکید بر ضرورت ذوق و وصول، راهکاری است برای پیشگیری از گمراهی و انحراف در جامعه.
بخش سوم: برتری حیات علمی بر حیات حسی
فضیلت احیای علمی
احیای علمی، که رساندن جاهل به علم است، بر احیای حسی، یعنی زنده کردن مرده، برتری دارد. این دیدگاه، با آیه شریفه «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» (مائده: ۳۲) همخوانی دارد که میفرماید: «هر کس نفسی را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است.» حیات علمی، به دلیل اثر پایدار و هدایت جامعه به حیات طیبه، ارزشی والا دارد.
حیات علمی بهعنوان نور الهی
حیات علمی، نوری الهی است که انسان با آن در میان مردم حرکت میکند. قرآن کریم در آیه «أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ» (انعام: ۱۲۲) میفرماید: «آیا کسی که مرده بود و او را زنده کردیم و برایش نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه رود…» این نور، بصیرت و روئیت حقیقی به ارمغان میآورد و اولیای خدا را از حرکت در تاریکی جهل بازمیدارد.
درنگ: حیات علمی، نوری الهی است که عالم را به سوی هدایت و بصیرت رهنمون میسازد و بر حیات حسی برتری دارد.
حرکت اولیا با نور الهی
اولیای خدا، با نور الهی حرکت کرده و گفتار و کردارشان با روئیت همراه است. این نور، مانع حرکت در تاریکی جهل و گمراهی میشود. آیه انعام: ۱۲۲، این حرکت بصیرانه را تأیید میکند. اولیا، حتی در بلایا، با آگاهی و رضایت الهی عمل میکنند، چنانکه خداوند پیش از نزول بلا از آنان اذن میگیرد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، برتری حیات علمی بر حیات حسی را با استناد به آیات قرآن کریم و روایات تبیین کرد. حیات علمی، بهعنوان نوری الهی، اولیای خدا را در مسیر هدایت قرار میدهد و اثر پایداری در جامعه دارد. این دیدگاه، با عرفان شیعی و سیره اولیا همخوانی دارد.
بخش چهارم: نقد ادعای کاذب و عظمت علم
خطر ادعای بدون حقیقت
ادعای معرفت بدون وصول، به مصیبت و گمراهی منجر میشود. مثال منبری که با چراغدار حرکت میکند، نشاندهنده خطر ادعای بدون اخلاص است. روایت «مَنْ عَمِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُهُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ» (آنکه بدون علم عمل کند، فسادش بیش از اصلاحش است) بر این خطر تأکید دارد.
فضیلت عالم غیرمعصوم
عالم غیرمعصوم، در برخی موارد، میتواند از معصوم افضل باشد، مشروط به اثبات و پذیرش الهی. این فضیلت، با مباحث کلامی شیعه درباره مراتب اولیا همخوانی دارد، اما ادعای بدون حقیقت، این فضیلت را باطل میکند.
عظمت علم در عرفان
علم، برای عارفان، شیرینترین و ارزشمندترین حقیقت است. مثال ارسطو، که علم را سلطانی جاودانه میداند، بر این عظمت دلالت دارد. عالمان حقیقی، فانی در علم و متخلق به آن هستند، چنانکه محیالدین ابنعربی، با وجود اشکالات، عالمی بزرگ و افتخارآفرین است.
درنگ: علم، سلطانی جاودانه است که عالمان حقیقی را به مقام والای اولیا میرساند.
نقد ابنعربی و ضرورت نقد علمی
نقد ابنعربی، از سر محبت و برای اصلاح است، نه تخریب. پذیرش کورکورانه یا نقد بیاساس، هر دو نادرستاند. نقد علمی، اگر از سر محبت باشد، به کمال و اصلاح میانجامد. این دیدگاه، با فرهنگ نقد منصفانه در اسلام همخوانی دارد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، خطر ادعای کاذب و عظمت علم را تبیین کرد. ادعای بدون حقیقت، به گمراهی میانجامد، در حالی که علم، نوری الهی است که عالمان را به مقام اولیا میرساند. نقد علمی، راهی است برای اصلاح و کمال، که با فرهنگ اسلامی همخوانی دارد.
بخش پنجم: نقد داستان احیای مورچه و حساسیت به قتل
تردید در داستان احیای مورچه
داستان احیای مورچه توسط ابویزید بسطامی مورد تردید است. قتل مورچه، اگر رخ داده باشد، اهمیت بیشتری نسبت به احیای آن دارد. یک مسلمان باید نسبت به قتل حساس باشد، وگرنه گمراه یا غافل است. این دیدگاه، با اصول اخلاقی و فقهی اسلام همخوانی دارد.
حساسیت به قتل در اسلام
قتل، حتی در حد مورچه، باید برای مسلمان حساسیتبرانگیز باشد. بیتفاوتی نسبت به قتل، نشانه گمراهی یا غفلت است. این حساسیت، با احکام فقهی قصاص و دیات همخوانی دارد و بر حفظ حیات تأکید میورزد.
درنگ: حساسیت به قتل، نشانه ایمان و تقواست، و بیتفاوتی نسبت به آن، گمراهی را به دنبال دارد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، به نقد داستان احیای مورچه و تأکید بر حساسیت به قتل در اسلام پرداخته است. قتل، حتی در کوچکترین موجودات، باید برای مؤمن حساسیتبرانگیز باشد، و این اصل با اخلاق و فقه اسلامی همخوانی دارد.
بخش ششم: تبیین فاعل احیا و نقد دیدگاه عیسویالمشهد
فاعل احیا در عیسی (ع)
در احیای حضرت عیسی (ع)، فاعل حقیقی خدا یا عیسی به اذن خداست. قرآن کریم در آیه «فَتَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ» (آلعمران: ۴۹) میفرماید: «در آن میدمد و به اذن خدا پرندهای میشود.» ادراک ذوقی، فاعل احیا را مشخص میکند، و عیسی (ع)، مظهر احیاست، نه فاعل مستقل.
نقد دیدگاه عیسویالمشهد
ادعای اینکه هر احیایی از روحانیت عیسی (ع) است، نادرست است. احیا میتواند از اولیای دیگر، مانند امام زمان (عج)، گرفته شود. این دیدگاه، با اصل توحید و استقلال فیض الهی همخوانی دارد. عیسی (ع)، یکی از مظاهر احیاست، نه منبع انحصاری آن.
درنگ: احیا، از فیض الهی و اولیای مختلف سرچشمه میگیرد، و انحصار آن به روحانیت عیسی (ع) نادرست است.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، فاعل حقیقی احیا را خدا یا اولیا به اذن او دانست و دیدگاه انحصار احیا به عیسی (ع) را نقد کرد. این تحلیل، با توحید افعالی و عرفان شیعی همخوانی دارد و بر استقلال فیض الهی تأکید میورزد.
بخش هفتم: حیات الهی و وحدت صفات
حیات علمی بهعنوان حیات الهی
حیات حاصل از علم، حیاتی الهی، ذاتی، والا و نوری است. قرآن کریم در آیه «أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ» (انعام: ۱۲۲) این حقیقت را تأیید میکند. علم، جلوه ذات الهی و نور هدایت است، که عالمان را به سوی بصیرت رهنمون میسازد.
وجود بهعنوان حیات
وجود، همان حیات است و حیات، عين ذات الهی است. حیات، مقدم بر علم و قدرت است و عين وجود الهی است. این دیدگاه، با مباحث فلسفی ملاصدرا در وحدت وجود و حیات همخوانی دارد. وجود، جز حیات نیست و حیات، صفت ذات است.
وحدت صفات الهی
علم، حیات و قدرت در مرتبه احدیت، شیء واحد هستند. صفات الهی، در ذات، متحدند و تمایز آنها ظهوری است. این دیدگاه، با فلسفه ملاصدرا و عرفان ابنعربی همخوانی دارد و بر وحدت صفات در ذات الهی تأکید میورزد.
درنگ: علم و حیات، جلوههای ذات الهیاند و در مرتبه احدیت، با سایر صفات متحدند.
جمعبندی بخش هفتم
بخش هفتم، حیات علمی را بهعنوان حیاتی الهی و ذاتی تبیین کرد و وجود را عين حیات دانست. وحدت صفات الهی، علم و حیات را در مرتبه احدیت بهعنوان جلوههای ذات الهی معرفی میکند، که با فلسفه و عرفان اسلامی همخوانی دارد.
بخش هشتم: مقایسه عالم و جاهل و ضرورت خودشناسی
مقایسه عالم و جاهل در قرآن کریم
قرآن کریم، عالم را با نور و جاهل را با ظلمت مقایسه میکند. آیه «أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا» (انعام: ۱۲۲) میفرماید: «آیا کسی که مرده بود و او را زنده کردیم و برایش نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه رود، مانند کسی است که در تاریکیهاست و از آن بیرون نمیآید؟» جاهل، در ظلمات جهل گرفتار است و نمیتواند از آن خارج شود.
نقد میل به بدی
میل به کفر و بدی، نشانه انحطاط طبع است. قرآن کریم در آیه «كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (انعام: ۱۲۲) میفرماید: «اینگونه برای کافران آنچه میکردند آراسته شده است.» عادت به بدی، انسان را از حقیقت دور میکند.
شناخت قدر خویش
شناخت قدر خویش، حتی اگر به فسق باشد، بهتر از ادعای کاذب است. روایت «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً عَرَفَ قَدْرَهُ» (خدا رحمت کند کسی را که قدر خویش را بشناسد) بر اهمیت خودشناسی تأکید دارد. ادعای بیاساس، بدتر از فسق است، زیرا انکسار ندارد.
درنگ: خودشناسی، حتی در شناخت نقص، مانع ادعای کاذب و گمراهی میشود.
جمعبندی بخش هشتم
بخش هشتم، با استناد به قرآن کریم، عالم را با نور و جاهل را با ظلمت مقایسه کرد. میل به بدی و ادعای کاذب، انسان را از حقیقت دور میکند، در حالی که خودشناسی، راهی است به سوی هدایت و اصلاح.
بخش نهم: عالمان ربانی و ایمان با علم
عالمان ربانی بهعنوان انبیا
علمای ربانی، به دلیل نور الهی، در مرتبت انبیا هستند. آیه انعام: ۱۲۲، عالمان را دارای نور الهی میداند که نشانه نبوت و هدایت است. این دیدگاه، با روایت «علما ورثهالانبیا» همخوانی دارد.
ایمان با علم
ایمان، بدون علم، ممکن نیست. قرآن کریم در آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (توبه: ۹۷) میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر میدانید…» علم، اساس ایمان و هدایت است.
احیای نفس با علم
احیای نفس با علم، نوری است که انسان با آن حرکت میکند. این حیات طیبه، با علم بالله به دست میآید و با آیه انعام: ۱۲۲ همخوانی دارد.
درنگ: علم، اساس ایمان و حیات طیبه است که عالمان ربانی را به مرتبت انبیا میرساند.
جمعبندی بخش نهم
بخش نهم، علمای ربانی را بهعنوان وارثان انبیا معرفی کرد و ایمان را به علم پیوند داد. احیای نفس با علم، نوری الهی است که انسان را به سوی هدایت رهنمون میسازد.
نتیجهگیری و جمعبندی
تحلیل فص عیسویه در فصوص الحکم، با استناد به درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به بررسی عمیق معارف عرفانی و فلسفی پرداخته است. محورهای اصلی این نوشتار عبارتاند از: ضرورت ذوق و وصول در ادراک حقایق الهی، برتری حیات علمی بر حیات حسی، نقد ادعای کاذب و افزایش مدعیان در آخرالزمان، و تبیین حیات علمی بهعنوان نوری الهی. این تحلیل، با آیات قرآن کریم، روایات و مباحث فلسفی و عرفانی همخوانی دارد و بر اهمیت علم، خودشناسی و اخلاص تأکید میورزد. نقد ابنعربی، از سر محبت و برای اصلاح است، و عظمت او با وجود اشکالات کاهش نمییابد. این نوشتار، با ساختاری منظم و زبانی متین، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران حوزه عرفان، فلسفه و علوم قرآنی است.
با نظارت صادق خادمی