متن درس
تحلیل و تبیین مفهوم وجود و فاعلیت در عرفان نظری ابن عربی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه نهم)
مقدمه
عرفان نظری، بهویژه در منظومه فکری ابن عربی، یکی از عمیقترین نظامهای معرفتی است که به کاوش در حقیقت وجود و رابطه آن با خلق میپردازد. مفهوم وجود و فاعلیت، بهعنوان دو رکن اساسی این نظام، از منظر وحدت وجود تبیین میشود و خلق را در پرتو حق، بهسان سایهای در برابر نور معرفی میکند. این نوشتار، با بازنویسی و تحلیل درسگفتار نهم استاد فرزانه قدسسره، تلاش دارد تا با زبانی علمی و متین، این مفاهیم را در قالبی دانشگاهی و برای مخاطبان متخصص ارائه دهد. با بهرهگیری از تمثیلات فاخر و پیوندهای معنایی، این متن میکوشد تا روح عرفان نظری را در کنار دقت علمی حفظ کند.
بخش نخست: حقیقت وجود و تمایز خلق از حق
وجود بهمثابه حق
در عرفان نظری ابن عربی، وجود بهعنوان حقیقت مطلق، تنها به حق تعالی اطلاق میشود. این دیدگاه، که با اصل «الوُجُودُ هُوَ الحَقُّ» شناخته میشود، خلق را فاقد استقلال وجودی معرفی میکند. خلق، نه به معنای عدم یا خیال، بلکه بهسان مظهری است که وجودش وابسته به نور حق است، مانند سایهای که در پرتو خورشید پدیدار میشود. این تمایز، از خلط مفاهیم عامه با اصطلاحات عرفانی جلوگیری میکند. در لسان عامه، هر آنچه دیده شود موجود خوانده میشود، اما در اصطلاح عرفانی، موجود تنها ذاتی است که استقلال وجودی دارد، یعنی حق تعالی.
درنگ: وجود، حقیقت مطلق و منحصر به حق است؛ خلق، مظهر حق است و فاقد استقلال وجودی.
فاعلیت حقیقی و نقش خلق
فاعلیت حقیقی، در حکمت عرفانی، تنها به حق تعالی اختصاص دارد، زیرا فاعل کسی است که وجود را افاده میکند. خلق، تنها معدّ (آمادهکننده) است و نه موجد. بهعنوان مثال، بنّایی که با ترکیب خاک و آب، دیوار میسازد، تنها شرایط را فراهم میکند، اما وجود دیوار را حق ایجاد میکند. این اصل با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
(سوره کهف، آیه ۳۹: هیچ نیرو و توانی جز به مدد خدا نیست).
این آیه، وابستگی کامل خلق به حق را در فاعلیت نشان میدهد، گویی خلق، آینهای است که نور فاعلیت حق را بازمیتاباند.
تفاوت لسان عامه و لسان علمی
در لسان عامه، فاعلیت به هر کنشگری نسبت داده میشود، چنانکه قرآن کریم در برخی آیات، به لسان عامه سخن میگوید:
إِنِّي فَاعِلٌ وَأَنْتُمْ فَاعِلُونَ
(من کار میکنم و شما نیز کار میکنید). اما در لسان علمی و حکمت عرفانی، فاعل تنها حق است که وجود را ایجاد میکند. این تمایز، خواننده را به دقت در اصطلاحات عرفانی دعوت میکند تا از خلط مفاهیم عامه و علمی پرهیز شود.
بخش دوم: مراتب عرفان و روششناسی معرفتی
مراتب سهگانه عرفان
عرفان نظری ابن عربی، بر سه مرتبه استوار است: نخست، تبیین حقیقت عرفانی با برهان؛ دوم، بیان حقیقت به لسان شرع؛ و سوم، شهود حقیقت پس از طی مراحل برهان و شرع. شهود، اگر با برهان و شرع سازگار نباشد، به خیال بدل میشود. بهعنوان مثال، سخن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام:
دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا بِالْمُمَازَجَةِ، خَارِجٌ عَنِ الْأَشْيَاءِ لَا بِالْمُفَارَقَةِ
(داخل در اشیاء است بدون آمیختگی، و خارج از اشیاء است بدون جدایی)، هم با برهان سازگار است و هم ریشه در شرع دارد. این اصل، بر انسجام معرفتی در عرفان تأکید دارد، گویی عرفان، پلی است که از عقل و شرع به شهود میرسد.
درنگ: عرفان نظری، بر سه پایه برهان، شرع و شهود استوار است و شهود بدون پشتوانه برهان و شرع، به خیال میانجامد.
بخش سوم: نقد منطقی و تبیین ضدین در وجود
محال بودن اجتماع ضدین و نقيضین
در حکمت و منطق، اجتماع ضدین (مانند سیاهی و سفیدی در یک موضع) و نقيضین (مانند وجود و عدم) محال است، زیرا این امور نیازمند ظرف واحد عددی شخصی هستند. وجود، بهعنوان واحد اطلاقی، نمیتواند ظرف اجتماع ضدین باشد. قیصری در شرح فصوص الحکم، بهاشتباه بیان میکند که «بِالْوُجُودِ يَتَحَقَّقُ الضِّدَّانِ» (با وجود، ضدین تحقق مییابد)، در حالی که این سخن نادرست است، زیرا وجود، به دلیل اطلاقش، ظرف ضدین نیست.
نقد بیان قیصری
قیصری با ادعای تحقق ضدین در وجود، از دقت منطقی فاصله گرفته است. تحقق ضدین، که به معنای عینیت یافتن آنهاست، به طریق اولی محال است، زیرا حتی اجتماع ضدین در ظرف واحد عددی نیز ممکن نیست. وجود، بهعنوان واحد اطلاقی، نمیتواند ظرف ضدین باشد، گویی اقیانوسی بیکران است که نمیتوان در آن دو ساحل متضاد را در یک نقطه فرض کرد.
درنگ: وجود، به دلیل وحدت اطلاقی، نمیتواند ظرف اجتماع یا تحقق ضدین باشد؛ ضدین تنها در ظرف واحد عددی معنا دارند.
وجود بهعنوان ظرف ظهورات متخالف
وجود، ظرف ظهور همه مظاهر متخالف، مانند سیاهی و سفیدی، جوهر و عرض، است، اما این ظهورات در ظروف متمایز تحقق مییابند و نه در یک ظرف واحد. مانند نوری که در آینههای گوناگون به رنگهای مختلف بازتاب مییابد، وجود نیز مظاهر متخالف را در ظروف جداگانه متجلی میسازد.
بخش چهارم: مظهر، قناعت و سلوک عرفانی
تمایز مظهر از ظاهر
خلق، مظهر حق است و نه ظاهر، زیرا ظاهر دارای ذات و استقلال است، اما مظهر وابسته به حق است. این وابستگی در آیه شریفه قرآن کریم تأیید شده است:
أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ
(سوره فاطر، آیه ۱۵: شما به خدا نیازمندید). این فقر وجودی، خلق را بهسان گیاهی نشان میدهد که حیاتش به نور حق وابسته است.
قناعت بهمثابه غنای حقیقی
قناعت، غنای واقعی است، زیرا قناعتکننده حتی به غنی شدن محتاج نیست. داستان مؤمنی که از دیگران تنها آفتاب خواست، نشاندهنده بینیازی عارف از غیر حق است، گویی او در سایه قناعت، به خورشید بینیازی دست یافته است.
درنگ: قناعت، بینیازی از غیر حق است و عارف قناعتکننده، حتی به غنی شدن محتاج نیست.
هوس بیهوسی در سلوک
هوس سالک، بیهوسی است، اما این بیهوسی نیز خود نوعی هوس نفسانی است که باید از آن عبور کرد. این مرحله، مانند پلی است که سالک را از تعلقات نفسانی به سوی فنای کامل هدایت میکند.
بخش پنجم: مراتب مظاهر و وحدت وجود
تفاوت مظاهر در شدت و قوت
مظاهر حق، از نظر شدت و قوت ظهور متفاوتاند. معصوم، بهعنوان وجهالله و یدالله، در اوج ظهور است، در حالی که برخی مظاهر در میان خلق گمناماند، مانند ستارگانی که در آسمان بیکران حق میدرخشند، اما برخی در روز دیده نمیشوند.
وحدت وجود و عدم تعدد
وجود، واحد اطلاقی است و کثرت در آن متصور نیست. قید «مِنْ حَيْثُ هُوَ وَاحِدٌ» در بیان وجود، قیدی توضیحی است، مانند «پرندهای که با بالهایش پرواز میکند». وجود ذاتاً واحد است و مقابل ندارد.
درنگ: وجود، واحد اطلاقی است و کثرت در آن راه ندارد؛ قید وحدت، تنها برای توضیح ذات واحد وجود است.
بخش ششم: صفات و حیات علمی
صفات سلبیه و رجوع به وجود
صفات سلبیه، مانند «لَيْسَ بِجِسْمٍ» یا «لَيْسَ بِجَوْهَرٍ»، در نهایت به وجود بازمیگردند، زیرا سلب نقص از وجود، به معنای اثبات وجوب آن است. این صفات، مانند آینهای هستند که کمال وجود را بازمیتابانند.
حیات علمی در برابر حیات جسمانی
حیات علمی، از حیات جسمانی متمایز است. در علم دینی، تقلید از مجتهد زنده الزامی نیست، زیرا حیات علمی وابسته به جسم نیست. آثار علمی عالمان دینی، مانند ستارگانی در آسمان معرفت، پس از مرگ جسمانی نیز میدرخشند و مورد استفاده قرار میگیرند.
لزوم جامعیت حکمت و فقه
فقيه بدون حکمت یا حکیم بدون فقه، در مسیر معرفت گمراه است. حکمت و فقه، مانند دو بال پرنده معرفتاند که بدون یکی، پرواز ممکن نیست. جامعیت این دو، راه را به سوی حقیقت هموار میکند.
درنگ: حکمت و فقه، دو بال معرفت دینیاند که بدون جامعیت آنها، راه به گمراهی میانجامد.
نفس ناطقه و حیات ابدی
نفس ناطقه، بهعنوان جوهر روحانی، مرگ ندارد و حیات علمی آن از جسم مستقل است. این جوهر، مانند نوری است که در ظرف جسم میدرخشد، اما پس از خاموشی جسم، همچنان پابرجاست.
بخش هفتم: بساطت و خیر محض بودن وجود
عدم انقسام وجود
وجود، به دلیل بساطت، قابل انقسام و تجزیه نیست، نه در خارج و نه در عقل. بنابراین، جنس، فصل و تعریف ندارد. وجود، خود معرّف همهچیز است، مانند خورشیدی که همه چیز را در پرتو خود روشن میکند.
عدم پذیرش شدت و ضعف در ذات وجود
ذات وجود، به دلیل وحدت و بساطت، شدت و ضعف نمیپذیرد. این ویژگی، تنها در مراتب و مظاهر وجود متصور است، مانند نوری که در آینههای مختلف با شدتهای متفاوت بازتاب مییابد.
وجود بهعنوان خیر محض
وجود، خیر محض است و هر آنچه خیر است، از وجود و به وجود است. قوام وجود نیز بالذات و للذات است، گویی وجود، چشمهای است که همه خیرات از آن سرچشمه میگیرد.
درنگ: وجود، خیر محض است و قوام آن بالذات و للذات است، و همه خیرات از آن سرچشمه میگیرند.
قیومیت وجود
وجود، قیوم است، یعنی ثابت بالذات و مثبت لغیره است. این قیومیت، وجود را از قائم متمایز میکند، زیرا قیوم نهتنها مستقل است، بلکه منشأ ظهور مظاهر نیز هست.
جمعبندی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار نهم استاد فرزانه قدسسره، به تبیین مفاهیم وجود و فاعلیت در عرفان نظری ابن عربی پرداخت. وجود، بهعنوان حقیقت مطلق، تنها به حق تعالی اطلاق میشود و خلق، مظهر آن است. فاعلیت حقیقی نیز منحصر به حق است و خلق تنها معدّ است. نقد بیان قیصری درباره تحقق ضدین، بر لزوم دقت در اصطلاحات عرفانی تأکید دارد. مفاهیمی چون قناعت، بیهوسی و حیات علمی، راه را به سوی حقیقت عرفانی هموار میکنند. این تحلیل، با حفظ تمامی جزییات و پیوندهای معنایی، تلاش کرد تا عرفان ابن عربی را در قالبی علمی و فاخر ارائه دهد.
با نظارت صادق خادمی