متن درس
وجود و عدم در عرفان نظری: تبیین تنبیه آخر فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه هفدهم)
مقدمه: درآمدی بر وجود و عدم در عرفان نظری
در گستره عرفان نظری، بحث وجود و عدم چونان دری ژرف و بیکران است که هر کاوشگری را به تأمل در حقیقت هستی و چیستی نیستی فرا میخواند. این مبحث، که در شرح فصوص الحکم ابنعربی جایگاهی بنیادین دارد، در تنبیه آخر به اوج تأملات فلسفی و عرفانی خود میرسد. وجود، چونان نوری که هر تاریکی را در خود محو میسازد، و عدم، چونان سایهای که تنها در پرتو وجود معنا مییابد، در این گفتار با دقتی منطقی و نگاهی متعالی بررسی میگردد. هدف این نوشتار، تبیین دقیق و روشمند درسگفتار هفدهم استاد فرزانه قدسسره است که به تحلیل وجوب وجود، زوال ممکنات، و نقد اشکالات کلامی و فلسفی میپردازد. این تبیین، با پیوند زدن منطق صوری به شهود عرفانی، راهی نو به سوی فهم حقیقت هستی میگشاید، گویی که قلم عارف، چون چراغی، مسیر حقیقت را در ظلمات پرسشها روشن میسازد.
بخش یکم: تنبیه آخر و استدلال وجوب وجود
تنبیه آخر: دروازهای به سوی وحدت وجود
تنبیه آخر، که سومین تنبیه در سلسله مباحث فصوص الحکم است، پس از «تنبیه للمستبصرین» و «تنبیه دوم»، به کاوش در نسبت وجود و عدم با ممکنات میپردازد. این تنبیه، چونان جمعبندی نهایی مباحث پیشین، وحدت وجود و وجوب ذاتی آن را به نمایش میگذارد. گویی وجود، چون رودی است که هرچه در مسیرش قرار گیرد، در خود حل میکند و هیچچیز جز او در میدان هستی باقی نمیماند.
درنگ: تنبیه آخر، نتیجهگیری مباحث وحدت وجود است که وجود را واجب بذاته و غیرقابل عدم معرفی میکند.
استدلال وجوب وجود: قیاسی منطقی و عرفانی
استدلال وجوب وجود، با قیاسی روشن و استوار، بنیاد عرفان نظری را استحکام میبخشد. هر ممکنی، به دلیل ماهیت خود، قابلیت عدم دارد، اما وجود مطلق، که چون خورشیدی بیغروب است، هرگز در برابر عدم قرار نمیگیرد. نتیجه این قیاس، وجوب ذاتی وجود است که هیچگونه امکان زوال در آن راه ندارد.
قیاس منطقی بدینگونه است:
- صغری: هر ممکنی قابل عدم است.
- کبری: وجود مطلق قابل عدم نیست.
- نتیجه: وجود، ممکن نیست، بلکه واجب است.
این استدلال، چون پلی استوار، از ممکنات به سوی وجود مطلق راه مینماید و هرگونه شبهه در وجوب وجود را زایل میسازد.
نفی وجود ممکن: وجوب ذاتی وجود
وجود، به دلیل نپذیرفتن عدم، نمیتواند ممکن باشد. استاد فرزانه قدسسره تأکید میورزد که وجود، ذاتاً واجبالوجود است، نه آنکه واجب موجود باشد. این تمایز، چونان کلیدی است که قفل جدایی میان وجود و ممکن را میگشاید. وقتی گفته میشود «واجب موجود است»، ممکن نیز موجود فرض میشود، اما اثبات وجود ممکن نیازمند دلیل است. در حقیقت، وجود ممکن وجود ندارد، زیرا وجود، ذاتاً واجب است.
درنگ: وجود، ذاتاً واجب است و وجود ممکن، به دلیل نپذیرفتن عدم، در عرفان نظری نفی میشود.
زوال ممکنات: تمایز میان زوال و عدم
پرسشی بنیادین در این بحث مطرح میشود: اگر وجود قابل عدم نیست، زوال ممکنات، مانند مرگ یا انتقال به عالم آخرت، چگونه توجیه میگردد؟ پاسخ عرفانی این است که زوال، نه معدومیت وجود، بلکه انقطاع رابطه وجود با ممکن است. زوال، چونان انتقال از یک منزل به منزلی دیگر در مسیر وجود است، نه نابودی آن. ممکنات، چه در غیبت صغری (مرگ) و چه در غیبت کبری (عالم آخرت)، تنها مرتبه وجودی خود را تغییر میدهند، گویی که مسافری از یک سرای ظاهری به سرای باطنی کوچ میکند.
وجود، به دلیل اقتضای ذاتی بقا، نمیتواند مقتضی زوال باشد. هیچ شیء نمیتواند مقتضی نقیض خود باشد. از اینرو، زوال ذاتی وجود محال است و هر آنچه به نام زوال در ممکنات دیده میشود، تنها تغییر مرتبه است، نه نابودی.
نقد اشکالات کلامی: نگاهی متعالی به زوال
اشکالات کلامی درباره زوال وجود ممکنات، که اغلب از منظری غیرفنی و عام مطرح میشوند، در برابر نگاه عرفانی رنگ میبازند. علم دینی، گاه به دلیل محدودیت در نگرش، زوال را نابودی وجود میانگارد، حال آنکه عرفان، با دیدگاهی متعالی، آن را انتقال مرتبهای میداند. این نقد، چونان آینهای است که کاستیهای دیدگاههای کلامی را نمایان میسازد و راه را برای فهم عمیقتر حقیقت هموار میکند.
جمعبندی بخش یکم
بخش یکم، با تبیین تنبیه آخر، وجوب ذاتی وجود را با استدلالی منطقی و عرفانی اثبات کرد. وجود، واجبالوجود است و هیچگونه زوال یا عدم در آن راه ندارد. زوال ممکنات، تنها تغییر مرتبه وجودی است، نه معدومیت. این بخش، با نفی وجود ممکن و نقد اشکالات کلامی، بنیادی استوار برای ادامه بحث فراهم آورد.
بخش دوم: نقد اشکال وجود ممکن معدوم
اشکال وجود ممکن معدوم: نقدی منطقی
برخی گمان میکنند که وجود ممکن قابل عدم است و میگویند: «الوجود الممکن معدوم». این اشکال، از منظر منطقی و عرفانی مورد بررسی قرار میگیرد. استاد فرزانه قدسسره تأکید میورزد که عدم، یا بر وجود میآید، یا بر ممکن، یا بر مرکب وجود و ممکن. هر یک از این فروض، به دلیلی باطل است:
- اگر عدم بر وجود آید، محال است، زیرا وجود ذاتاً قابل عدم نیست.
- اگر بر ممکن آید، تنها ماهیت معدوم میشود، نه وجود.
- اگر بر مرکب آید، مرکب وجود و ممکن در خارج وجود ندارد.
نتیجه این تحلیل آن است که عدم، تنها بر ماهیت (ممکن) وارد میشود، نه بر وجود. بنابراین، «الماهية معدومة» یا «الماهية موجودة» قابل تصور است، اما «الوجود معدوم» محال است.
درنگ: عدم، تنها بر ماهیت وارد میشود، نه بر وجود، و از اینرو، معدومیت وجود ممکن محال است.
پاسخ عرفانی: ظهور و اسقاط اضافه
در عرفان، وجود ممکن به معنای ظهور و حصول آن در خارج است. این ظهور، از اعراض وجود حقیقی است و به آن بازمیگردد. وقتی گفته میشود «زید مات»، منظور اسقاط اضافه وجود به زید است، نه زوال عین ظهور. مرگ، چونان پردهای است که از روی ماهیت کنار میرود، اما نور وجود همچنان پابرجاست.
پاسخ منطقی و عرفانی تفاوت ظریفی دارد. منطق میگوید: عدم بر وجود وارد نمیشود، زیرا وجود و ممکن در خارج متحدند و مرکب نیستند. عرفان اما فراتر میرود و وجود ممکن را مظهر وجود حقیقی میداند که عدم، تنها اضافه آن به ممکن را متلاشی میکند، نه ذات ظهور را.
نقد زوال وجود: وصف اضافه، نه وجود
اشکال دیگری مطرح میشود که اگر وجود ممکن زایل شود، پس واجب نیست. پاسخ این است که زوال، وصف وجود نیست، بلکه وصف اضافه وجود به ممکن است. ماهیت، به دلیل لا بشرط بودن، قابل زوال وجود است، اما وجود، به دلیل اقتضای ذاتی بقا، زوالپذیر نیست. زوال وجود، چونان انقلاب وجود به عدم است که محال است، زیرا هیچ شیء نمیتواند مقتضی نقیض خود باشد.
درنگ: زوال، وصف اضافه وجود به ممکن است، نه ذات وجود، و از اینرو، زوال وجود محال است.
اقتضای ذاتی وجود: نفی دو اقتضا
وجود، ذاتاً مقتضی بقاست و نمیتواند مقتضی عدم باشد. ذات واحد نمیتواند دو اقتضای متضاد داشته باشد. ماهیت، به دلیل لا اقتضاء بودن، میتواند وجود یا عدم را بپذیرد، اما وجود، تنها بقا را اقتضا میکند. این اصل، چونان ستونی است که بنای وجوب وجود را استوار میسازد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با نقد اشکال وجود ممکن معدوم، نشان داد که عدم تنها بر ماهیت وارد میشود، نه بر وجود. پاسخ عرفانی، زوال را اسقاط اضافه دانست، نه زوال عین ظهور. وجود، به دلیل اقتضای ذاتی بقا، زوالناپذیر است، و هرگونه تصور زوال وجود، از منظر منطقی و عرفانی باطل است.
بخش سوم: نقد فلسفی و کلامی زوال و اعاده معدوم
نفی زوال مظهر: ارتباط ذاتی مظهر و ظاهر
مظهر وجود (ممکن)، ذاتاً زوالپذیر نیست. زوال اضافه، مساوی زوال عین نیست، زیرا مظهر بدون ظاهر نمیتواند باشد. هیچ مظهری، از ازل تا ابد، ظرف عدم نیست، زیرا ارتباط ذاتی آن با وجود حقیقی، چونان ریشهای است که درخت هستی را پایدار نگه میدارد.
درنگ: مظهر، به دلیل ارتباط ذاتی با ظاهر، هیچگاه ظرف عدم نمیشود و زوال آن محال است.
نقد اعاده معدوم: بطلان نزاع کلامی و فلسفی
بحث اعاده معدوم، که در علم دینی و فلسفه مطرح شده، بیاساس است. متکلمان اعاده معدوم را جایز و فلاسفه آن را ممتنع میدانند، اما عرفان، با نفی معدومیت مظهر، این نزاع را باطل میشمارد. مظهر، به دلیل ارتباط ذاتی با وجود، معدوم نمیشود تا اعاده آن مطرح گردد.
تبیین مرگ در عرفان: انتقال، نه زوال
مرگ در عرفان، نه زوال و نه انقطاع، بلکه انتقال از یک مرتبه وجودی به مرتبه دیگر است. این انتقال، گاه از علم به عین و گاه از عین به علم است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
ما از آن خداییم و به سوی او بازمیگردیم.
رجوع در این آیه، نه بازگشت فیزیکی یا تکرار، بلکه صعود وجودی به سوی مراتب بالاتر است، گویی که روح در سفری بیانتها، از منزلی به منزل دیگر گام مینهد.
نفی رجوع افقی و عمودی: سیر ظهوری
رجوع در عرفان، نه حرکت افقی (انقطاع) و نه عمودی (تکرار)، بلکه سیر ظهوری است که مظهر در مراتب وجود طی میکند. در ظرف نزول، فاعلیت حق غالب است و مخلوق منفعل، اما در ظرف صعود، مخلوق نیز با اراده و اختیار در سیر وجودی مؤثر میشود. این سیر، چونان موجی است که در اقیانوس وجود به سوی ساحل حقیقت پیش میرود، نه آنکه به مبدأ بازگردد.
درنگ: رجوع در عرفان، صعود وجودی است، نه بازگشت یا تکرار، و حرکت ظهوری در مراتب وجود را نشان میدهد.
ظهور و بطن: نفی انعدام ممکن
ممکن، از مرتبه ظاهر به باطن میرود، نه آنکه معدوم شود. این سیر، چونان انتقال از نور به سایه نیست، بلکه از یک مرتبه ظهور به مرتبهای دیگر است. استاد فرزانه قدسسره میفرماید: «از جمادی مردم و نامی شدم»، نه به معنای سقوط، بلکه به معنای وصل به مرتبهای بالاتر است. محجوب، گاه به اشتباه تصور میکند معدوم میشود، اما در حقیقت، به باطن وارد میشود و وجودش پابرجاست.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با نفی زوال مظهر و اعاده معدوم، دیدگاه عرفانی را در برابر اشکالات کلامی و فلسفی استوار ساخت. مرگ، انتقال مرتبهای است، نه انعدام، و رجوع، صعود وجودی به سوی مراتب بالاتر است. این بخش، با تأکید بر سیر ظهوری و نفی انعدام ممکن، عرفان نظری را به عنوان نگاهی متعالی به هستی معرفی کرد.
جمعبندی نهایی
این نوشتار، با تبیین درسگفتار هفدهم استاد فرزانه قدسسره، به کاوش در مباحث وجود و عدم در عرفان نظری پرداخت. وجود، ذاتاً واجبالوجود است و هیچگونه زوال یا عدم در آن راه ندارد. زوال ممکنات، تنها تغییر مرتبه وجودی است، نه معدومیت. مرگ، انتقال از عین به علم یا بالعکس است، و رجوع در قرآن کریم، صعودی ظهوری به سوی مراتب بالاتر است. عرفان، با نفی انعدام مظهر و تأکید بر سیر ظهوری، دیدگاههای کلامی و فلسفی درباره اعاده معدوم را رد میکند و راهی نو به سوی فهم حقیقت هستی میگشاید. این تبیین، چونان چراغی است که مسیر حقیقت را در ظلمات پرسشها روشن میسازد و دعوتی است به تأمل در ژرفای وجود.
والحمدلله رب العالمین
با نظارت صادق خادمی