در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 93

متن درس





شرح فصوص الحکم: مراتب روح، قلب و نفس در نسبت با احدیت و واحدیت الهی

شرح فصوص الحکم: مراتب روح، قلب و نفس در نسبت با احدیت و واحدیت الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۹۳)

مقدمه

این نوشتار به تبیین و تحلیل عمیق مراتب وجودی روح، قلب و نفس در انسان و نسبت آن‌ها با مراتب احدیت و واحدیت الهی می‌پردازد، برگرفته از درس‌گفتار شماره ۹۳ فصوص الحکم. با رویکردی عرفانی و فلسفی، این متن به بررسی دقیق مقامات وجودی انسان و ارتباط آن‌ها با حقیقت الهی اختصاص دارد. ساختار این اثر به گونه‌ای طراحی شده که با ارائه عناوین و زیرعناوین منظم، نکات کلیدی را به صورت تحلیلی و تفصیلی برای مخاطبان متخصص عرضه کند. هر بخش با شرح کامل مفاهیم، آیات قرآنی و احادیث مرتبط، و بهره‌گیری از تمثیلات ادبی، به غنای معرفتی متن افزوده است. هدف این نوشتار، ارائه دیدگاهی منسجم و عمیق از معارف عرفانی فصوص الحکم است که انسان را به مثابه مظهر تام حق و خلیفه الهی معرفی می‌کند.

بخش نخست: مراتب وجودی روح، قلب و نفس

مرتبه روحانی و احدیت الهی

مرتبه روحانی، به مثابه سایه‌ای از مرتبه احدیت الهی، تجلی ذاتی و مجرد حق تعالی است. احدیت، مقام جمع غیرتفصیلی است که در آن، حق بدون تفصیل اسماء و صفات ظهور می‌یابد. روح انسانی، به عنوان مظهر این مقام، از سنخ تجرد برخوردار بوده و در ظرف احدیت مظهری، جلوه‌ای بی‌تفصیل از حقیقت الهی را نمایان می‌سازد. این مرتبه، چونان آینه‌ای صاف و بی‌غبار است که نور ذات الهی را بی‌واسطه بازمی‌تاباند.

درنگ: روح انسانی، مظهر احدیت الهی است و در تجرد ذاتی خود، جلوه‌ای بی‌تفصیل از ذات حق را متجلی می‌سازد.

مرتبه قلبی و واحدیت الهی

مرتبه قلبی، ظل مرتبه واحدیت الهی است که مقام جمع تفصیلی و ظهور اسماء و صفات حق را در بر می‌گیرد. واحدیت، مقام تفصیل و تجلی اسما و صفات الهی است و قلب، به مثابه ظرفی که توانایی تقلب و جمع معانی کلی را دارد، مظهر این مقام در انسان است. قلب، چونان دریایی است که امواج گوناگون اسماء الهی را در خود جای داده و در هر لحظه، جلوه‌ای نو از حق را متجلی می‌سازد.

درنگ: قلب، به عنوان مظهر واحدیت، ظرف جمع تفصیلی اسماء و صفات الهی است و توانایی دریافت و تجلی معانی کلی را دارد.

نفس کلی و ناطقه الهی

انسان، به واسطه دارا بودن نفس کلی حقیقی و نفس ناطقه الهی، از مقام جمع برخوردار است. نفس ناطقه، جوهره‌ای است که توانایی ادراک و تعقل را به انسان عطا می‌کند و او را از سایر موجودات متمایز می‌سازد. این نفس، چونان نگینی در انگشتری وجود انسانی است که با نور عقل و معرفت، مراتب وجودی را به هم پیوند می‌دهد.

درنگ: نفس ناطقه، جوهره انسانی است که مقام جمع را به انسان اختصاص داده و او را از سایر موجودات متمایز می‌کند.

جمع‌بندی بخش نخست

مراتب روح، قلب و نفس، به ترتیب، مظاهر احدیت، واحدیت و جمع وجودی در انسان‌اند. روح، با تجرد ذاتی خود، مظهر احدیت است؛ قلب، با ظرفیت تقلب و جمع، مظهر واحدیت؛ و نفس ناطقه، جوهره‌ای است که انسان را به مقام جمع می‌رساند. این مراتب، چونان حلقه‌های زنجیری، انسان را به حقیقت الهی متصل می‌کنند.

بخش دوم: انسان کامل و مقام خاتمیت

مقام جمع و انسان کامل

مقام جمع، مختص انسان است و تنها انسان کامل، به ویژه در مقام خاتمیت، این مقام را به صورت بالفعل داراست. این مقام، چونان قله‌ای رفیع است که تمامی مراتب وجودی، از احدیت تا ناسوت، در آن به کمال می‌رسد. انسان کامل، به عنوان خلیفه الهی، همه مراتب وجودی را در خود جمع کرده و مظهر تام حق است.

درنگ: انسان کامل، در مقام خاتمیت، مظهر تام جمع مراتب وجودی است و سایر موجودات، تنزیل این حقیقت‌اند.

مظهریت انسان کامل

همه موجودات، از افراد عادی تا انبیا و اولیا، تنزیل حقیقت انسان کامل‌اند که در ظرف خاتمیت ظهور می‌یابد. انسان کامل، چونان خورشیدی است که همه موجودات، پرتوهایی از نور او هستند و در مراتب نازله، جلوه‌ای از حقیقت او را متجلی می‌سازند.

احدیت و واحدیت مظهری

در ظرف احدیت مظهری، انسان کامل فاقد تفصیل است، اما در واحدیت مظهری، جمع تفصیلی اسماء و صفات را در بر می‌گیرد. این تمایز، چونان تفاوت میان نور یکپارچه خورشید و پرتوهای رنگارنگ آن است که هر یک، جلوه‌ای از حقیقت واحد را نمایان می‌سازد.

درنگ: انسان کامل در احدیت مظهری، جمع غیرتفصیلی و در واحدیت مظهری، جمع تفصیلی اسماء و صفات را متجلی می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

انسان کامل، به عنوان مظهر تام حق، تمامی مراتب وجودی را در خود جمع کرده و در مقام خاتمیت، به کمال می‌رسد. این مقام، که در احدیت مظهری غیرتفصیلی و در واحدیت مظهری تفصیلی است، انسان را به مثابه آیینه تمام‌نمای حقیقت الهی معرفی می‌کند.

بخش سوم: رابطه روح و بدن

جهت ذاتی و ناسوتی روح

روح، دارای دو جهت است: جهت ذاتی تجردی، که از سنخ امر ربی است، و جهت ناسوتی، که در تدبیر بدن ظهور می‌یابد. این دو جهت، چونان دو بال پرنده‌ای هستند که روح را در پرواز میان عالم تجرد و ناسوت یاری می‌کنند.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید: فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ۖ ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ (سپس استخوان‌ها را با گوشت پوشاندیم، آنگاه او را آفرینشی دیگر بخشیدیم). این آیه، بر فرآیند انشاء روح تجردی در ظرف نطفه تأکید دارد.

درنگ: روح، در ذات خود مجرد و از سنخ امر ربی است، اما در ظرف ناسوت، مدبر بدن می‌شود.

وحدت روح و بدن

بدن، ظرف اعدادی روح است و روح، بدن را شکل می‌دهد، اما این دو از نظر تجرد و ماده متغایرند. این رابطه، نه حلول و نه اتحاد، بلکه سریان وجودی است، مشابه سریان حق در موجودات. روح، چونان نوری است که در آینه بدن تجلی می‌یابد، بدون آنکه با آن یکی شود.

درنگ: رابطه روح و بدن، سریان وجودی است که نه حلول و نه اتحاد، بلکه ظهور روح در ظرف ناسوت را نشان می‌دهد.

استقلال و وابستگی روح

روح، در ذات خود مستقل است و در بقا و قوام به بدن محتاج نیست، اما در فعل، به بدن وابسته است. این وابستگی، چونان نیاز قلم به کاغذ است که برای نگارش معانی، به آن متکی است، اما ذات قلم از کاغذ جداست.

روح به عنوان رب بدن

روح، رب بدن است و بدن، مظهر کمالات و قوای روح در عالم شهادت است. این رابطه، چونان رابطه باغبان و باغ است که باغبان، با تدبیر خود، باغ را به ثمر می‌رساند.

درنگ: روح، به عنوان رب بدن، زمدبر آن است و بدن، مظهر کمالات روح در عالم ناسوت است.

جمع‌بندی بخش سوم

روح، با تجرد ذاتی و نقش مدبری خود، بدن را به عنوان ظرف اعدادی شکل می‌دهد. این رابطه، سریان وجودی است که روح را در مقام رب بدن قرار داده و بدن را مظهر کمالات آن می‌سازد. آیات قرآنی، این فرآیند را به روشنی تبیین می‌کنند.

بخش چهارم: معرفت نفس و معرفت رب

معرفت نفس و حدیث نبوی

حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (هر که خود را شناخت، پروردگارش را شناخته است) بر وحدت میان معرفت نفس و معرفت الهی تأکید دارد. نفس، به عنوان مظهر حق، آینه‌ای است که شناخت آن، به شناخت حق می‌انجامد.

درنگ: معرفت نفس، دروازه معرفت رب است، زیرا نفس، مظهر حقیقت الهی است.

ظهور حق در اشیا

شناخت چگونگی ظهور حق در اشیا، به شناخت رابطه روح و بدن منجر می‌شود. روح، از یک سو عین بدن است، به معنای ظهور در آن، و از سوی دیگر غیردیگر است، به معنای تجرد ذاتی. این شناخت، چونان کلیدی است که درهای معرفت وحدت وجود را می‌گشاید.

معرفت رب و ربوبیت

معرفت رب و ربوبیت، به معرفت رابطه روح و بدن و در نهایت به معرفت حق و مظهریت می‌انجامد. این معرفت، چونان سفری است که سالک را از مراتب نازل نفس به قله‌های رفیع ربوبیت رهنمون می‌شود.

درنگ: معرفت ربوبیت، سلسله مراتب وجودی را از نفس و بدن تا حق و ربوبیت به هم متصل می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

معرفت نفس، به مثابه کلیدی است که درهای معرفت رب را می‌گشاید. این معرفت، با شناخت رابطه روح و بدن و ظهور حق در اشیا، سالک را به سوی درک وحدت وجود و ربوبیت الهی هدایت می‌کند.

بخش پنجم: سلوک و دردمندی

نفس اماره و ادراکات کلی

نفس اماره، مرتبه ابتدایی نفس است که در همه انسان‌ها، حتی کفار و معاندین، وجود دارد. این نفس، توانایی ادراکات کلی را دارد، اما در مراتب نازل، به شیطنت و حظوظ نفسانی گرایش می‌یابد. این مرتبه، چونان خاکی است که استعداد رویش دارد، اما نیازمند کاشت بذر معرفت است.

استعداد و فعلیت قلب و روح

همه انسان‌ها استعداد عقل، قلب و روح را دارند، اما فعلیت آن در همه محقق نیست. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا (آنان را دل‌هایی است که با آن درنمی‌یابند). این آیه، بر وجود قوه قلب بدون فعلیت آن دلالت دارد.

درنگ: استعداد قلب و روح در همه انسان‌ها وجود دارد، اما فعلیت آن نیازمند سلوک و عبودیت است.

تبادر و کثرت اطلاق

اطلاق واژه انسان به افراد عادی، ناشی از کثرت استعمال است و نه معنای حقیقی. این کثرت، چونان غباری است که بر آینه حقیقت انسان نشسته و مانع از تبادر معنای حقیقی (عقل، قلب، روح) می‌شود.

مانع در اطلاق معنای حقیقی

معنای حقیقی انسان، به دلیل کمیاب بودن، کمتر اطلاق می‌شود. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ (بیشترشان تعقل نمی‌کنند). این آیه، بر محدودیت فعلیت عقل در اکثریت تأکید دارد.

سلوک و دردمندی

سلوک، با دردمندی نسبت به فقدان عقل، قلب و روح آغاز می‌شود. سالک باید علل گناه را جستجو کند، نه صرفاً معلولات آن را. این دردمندی، چونان جرقه‌ای است که آتش سلوک را در دل سالک برمی‌افروزد.

درنگ: دردمندی نسبت به فقدان عقل، قلب و روح، نقطه آغاز سلوک است و محاسبه، کشف علل معرفتی نقصان است.

مقایسه با افضلین

اولیای خدا، خود را با افضلین مقایسه می‌کنند، نه با عامه مردم، تا به کمال دست یابند. این مقایسه، چونان نردبانی است که سالک را به سوی قله‌های رفیع معرفت سوق می‌دهد.

جمع‌بندی بخش پنجم

سلوک، با دردمندی و محاسبه آغاز می‌شود و سالک را به سوی تحقق مراتب عالی عقل، قلب و روح هدایت می‌کند. آیات قرآنی و احادیث نبوی، بر ضرورت این سلوک و محدودیت فعلیت مراتب عالی در اکثریت تأکید دارند.

بخش ششم: نقد و تأملات عرفانی

دقت در اصطلاحات

فقدان دقت در اصطلاحات عرفانی و فلسفی، به خلط معانی و سوءتفاهم می‌انجامد. این دقت، چونان چراغی است که مسیر معرفت را روشن می‌سازد و از انحراف جلوگیری می‌کند.

نقد شعرخوانی در عرفان

شعرخوانی در مباحث عرفانی، به دلیل مخلوط کردن عاطفه با استدلال، مناسب نیست. این نقد، چونان هشداری است که بر ضرورت بیان دقیق و منطقی در معارف عرفانی تأکید دارد.

کمال علمای حقیقی

علمای حقیقی، به دلیل عمق معرفتی، از نوشته‌های خود خجالت می‌کشند و گاه از نگارش اجتناب می‌کنند. این خجالت، چونان نشانه‌ای از فروتنی و آگاهی از نقصان است.

درنگ: علمای حقیقی، به دلیل عمق معرفتی، از نگارش ناقص پرهیز می‌کنند و در برابر کمال الهی فروتنی نشان می‌دهند.

نقش علم دینی در تربیت انسان کامل

علم دینی، اعجوبه‌هایی تربیت می‌کند که در مراتب عالی معرفتی، در زمره انبیا قرار می‌گیرند. این نقش، چونان خاک حاصلخیزی است که بذر انسان کامل را به بار می‌نشاند.

جمع‌بندی بخش ششم

دقت در اصطلاحات، پرهیز از خلط عاطفه و استدلال، و عمق معرفتی علمای حقیقی، از الزامات معارف عرفانی است. علم دینی، با تربیت انسان‌های کامل، نقشی بی‌بدیل در حفظ و نشر معارف الهی ایفا می‌کند.

نتیجه‌گیری

این نوشتار، با تبیین مراتب روح، قلب و نفس و نسبت آن‌ها با احدیت و واحدیت الهی، انسان را به مثابه مظهر تام حق معرفی کرد. روح، مظهر احدیت، قلب، مظهر واحدیت، و نفس ناطقه، جوهره جمع وجودی انسان است. انسان کامل، در مقام خاتمیت، تمامی مراتب وجودی را در خود جمع کرده و سایر موجودات، تنزیل این حقیقت‌اند. آیات قرآنی، چون فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ۖ ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ و لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا، بر فرآیند انشاء روح و محدودیت فعلیت قلب تأکید دارند. سلوک، با دردمندی و محاسبه آغاز می‌شود و سالک را به سوی تحقق مراتب عالی هدایت می‌کند. این اثر، با بهره‌گیری از تمثیلات ادبی و ساختار علمی، معارف عرفانی فصوص الحکم را به گونه‌ای روشن و منسجم ارائه کرده است.

با نظارت صادق خادمی