در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 133

متن درس





شرح فصوص الحکم: مراتب الهیت و مقام آدم

شرح فصوص الحکم: مراتب الهیت و مقام آدم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۳۳)

مقدمه

کتاب فصوص الحکم، اثر جاودان محی‌الدین ابن‌عربی، دریچه‌ای است به سوی فهم عمیق مراتب وجود و رابطه انسان با حقایق الهی. این اثر، با تبیین حکمت‌های الهی در قالب کلمات انبیا، به‌ویژه کلمه آدمی، جایگاه انسان را به‌عنوان آیینه تمام‌نمای اسماء و صفات الهی آشکار می‌سازد. در این نوشتار، بر اساس درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه صد و سی و سوم، به شرح و تبیین فص آدمی پرداخته شده است. محور بحث، مراتب احدیت و واحدیت، مقام جمع انسان، و نقش او به‌عنوان خلیفه الهی است که با نگاهی عرفانی و فلسفی، در قالبی علمی و دانشگاهی ارائه می‌گردد. این متن، با حفظ تمامی جزئیات و محتوای اصلی، به زبانی فصیح و متین نگاشته شده تا برای پژوهشگران و طالبان معرفت، راهگشا باشد.

بخش نخست: مراتب الهی و مقام آدم

تبیین احدیت و واحدیت

در عرفان نظری، مراتب وجود به دو مقام اصلی احدیت و واحدیت تقسیم می‌گردد. احدیت، مرتبه‌ای است که حق‌تعالی در آن، فارغ از هرگونه تعین، در لاتعین ذاتی خود قرار دارد. هنگامی که این مرتبه به تعین اول می‌رسد، احدیت نامیده می‌شود و با تعین ثانی، به واحدیت می‌انجامد. واحدیت، ظرف ظهور اسماء و صفات الهی است که در آن، حق به مظاهر متکثر متجلی می‌گردد. این مظاهر، شامل اعیان ثابته در مرتبه علمی و موجودات خارجی در مرتبه عینی است.

درنگ: احدیت، مرتبه لاتعین ذاتی حق است، در حالی که واحدیت، ظرف ظهور اسماء و صفات به‌صورت مظاهر متکثر است.

این تمایز، همانند تفکیک میان نور محض و پرتوهای رنگین آن است که هر پرتو، جلوه‌ای از نور واحد را نمایان می‌سازد. در ظرف واحدیت، الهیت به لحاظ مظهر ظهور می‌یابد و اعیان ثابته، که وجودات علمی‌اند، و موجودات خارجی، که مظاهر عینی‌اند، پدیدار می‌گردند.

مقام آدم در واحدیت

انسان، به‌ویژه آدم علیه‌السلام، در مرتبه واحدیت، مظهر تمامیت و کمال حق‌تعالی است. گرفص آدمیته در احدیت، او خاتم اول است، اما در واحدیت، به‌عنوان رأس موجودات و آیینه جامع اسماء الهی شناخته می‌شود. این جامعیت، انسان را از سایر مخلوقات متمایز می‌سازد، چنان‌که او در عین تجرد، در ظرف ناسوت نیز حضور دارد. این ویژگی، که از آن به مقام جمع تعبیر می‌شود، انسان را به مثابه پلی میان ملکوت و ناسوت قرار می‌دهد.

درنگ: آدم علیه‌السلام، به دلیل مقام جمع، هم در تجرد و هم در ناسوت حضور دارد، ویژگی‌ای که هیچ موجود دیگری به‌صورت طبیعی از آن برخوردار نیست.

این مقام، همانند درختی است که ریشه در آسمان و شاخه در خاک دارد، و انسان را به‌عنوان خلیفه الهی در مرکز نظام خلقت قرار می‌دهد.

تمایز انسان و ملائکه

ملائکه، هرچند ممکن است به اشکال مادی متشکل شوند، به‌صورت طبیعی قادر به نزول در ظرف ناسوت نیستند. این نزول، برای آنها غیرطبیعی و موقتی است
عالم جن هم به همین صورت است: عالم ملائکه و شیطان نیز خیالاتی نیستند، بلکه موجوداتی واقعی‌اند با ویژگی‌های خاص خود. اما انسان، به دلیل جامعیت وجودی، به‌طور طبیعی در هر دو مرتبه تجرد و ناسوت حضور دارد.

این تمایز، مانند تفاوت میان نسیمی گذرا و رودی جاری است که انسان، به دلیل جامعیت، در هر دو ساحت وجودی جریان دارد، در حالی که ملائکه تنها در ساحت تجرد طبیعی‌اند.

امکان تحول موجودات

گرچه تجرد موجودات مادی یا نزول موجودات مجرد به ناسوت محال نیست، این امر به‌صورت طبیعی رخ نمی‌دهد. تنها انسان است که به‌طور ذاتی این قابلیت را داراست. این امکان، مانند گوهری نهفته در دل سنگ است که تنها با دستان حکمت الهی به جواهری تابان بدل می‌شود.

جمع‌بندی بخش نخست

مراتب احدیت و واحدیت، چارچوبی برای فهم رابطه حق و مخلوقات ارائه می‌دهند. انسان، به‌ویژه آدم علیه‌السلام، در مرتبه واحدیت، مظهر تام اسماء الهی است و به دلیل مقام جمع، پلی است میان تجرد و ناسوت. این ویژگی، او را از سایر موجودات، حتی ملائکه، متمایز می‌سازد و به‌عنوان خلیفه الهی، جایگاه والایی بهDCS: 2025-07-19 14:14:04 +04:00
می‌بخشد.

بخش دوم: اسماء حسنی و مظاهر الهی

رابطه اسماء الهی و مظاهر

هر یک از اسماء الهی، مظهری خاص در عالم دارد، و هر موجود خارجی، اعیان یا شیء، مظهر یک اسم الهی است که آن اسم، رب آن مظهر محسوب می‌شود. حق‌تعالی، به‌عنوان رب‌العالمین، از طریق این اسماء، موجودات را تربیت می‌کند. هر فرد باید مظهر بودن خود را بشناسد، چه جلالی باشد، چه جمالی، چه قهری یا حبی، چه فردی یا جمعی.

درنگ: هر موجود، مظهر یک اسم الهی است، اما انسان به دلیل جامعیت، قادر به ظهور همه اسماء است.

این رابطه، مانند نوری است که از منشور الهی گذشته و در هر مظهر به رنگی خاص تجلی یافته است. انسان، به دلیل جامعیت، آیینه‌ای است که همه رنگ‌های این نور را در خود بازمی‌تاباند.

شناخت مظهر و اسم الهی

شناخت مظهر بودن، مقدمه معرفت به اسم الهی است. انسان باید دریابد که مظهر کدام اسم است: جلالی، جمالی، قهری، یا حبی. گاه یک موجود، مظهر چند اسم به‌صورت توأمان است، اما یک اسم در آن غالب است. این غلبه، هویت ظاهری موجود را تعیین می‌کند، اما با تحول، ممکن است اسم دیگری غالب شود.

این تحول، مانند جابه‌جایی لایه‌های زمین است که گاه گوهری پنهان را آشکار می‌سازد و گاه جواهری را در دل خاک مدفون می‌کند.

تبدل حالات و اسماء

تبدل حالات انسان، از خوبی به بدی یا از بدی به خوبی، ناشی از تغییر لایه‌های ظهور اسماء است. چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يُحْيِي وَيُمِيتُ وَيُمِيتُ وَيُحْيِي﴾ (او زنده می‌کند و می‌میراند و می‌میراند و زنده می‌کند). این آیه، به حیات و ممات در برخی اسماء و حالات اشاره دارد که در ظرف امکان رخ می‌دهد.

این پویایی، مانند رودی است که گاه آرام و گاه خروشان، مسیر خود را در دل هستی می‌گشاید.

الهیت، مرتبه جامع اسماء

الهیت، اسمی است که مرتبه جامع همه اسماء و صفات الهی را در بر می‌گیرد. اسم «الله»، متبوع همه اسماء و موصوف به آنهاست، چنان‌که هیچ اسمی صفت برای اسم دیگر نمی‌شود، بلکه همه اسماء، صفات اسم «الله» هستند.

درنگ: اسم «الله»، به دلیل جامعیت، همه اسماء و صفات را در خود جمع می‌کند و مرتبه الهیت، آیینه تمام‌نمای حق است.

این جامعیت، مانند اقیانوسی است که همه رودهای اسماء به آن می‌ریزند و در آن متحد می‌شوند.

نقد اصطلاح حقائق

در عبارت «لمراتب الأسماء و حقائقها»، استفاده از «حقائق» به جای «صفات» مناسب نیست، زیرا حقائق لفظی عام است و به مظاهر نیز اطلاق می‌شود، در حالی که صفات، به معنای مظهر بودن اسماء است.

این نقد، مانند صیقل دادن آینه‌ای است که انعکاس حقیقت را روشن‌تر می‌سازد.

تخصیص حکمت الهی به آدم

حکمت الهی به کلمه آدمی اختصاص یافته، زیرا آدم برای خلافت خلق شده و مرتبه او جامع همه مراتب عالم است. او آیینه مرتبه الهیت است و قادر به ظهور همه اسماء الهی است، قابلیتی که در دیگر موجودات وجود ندارد.

این ویژگی، مانند خورشیدی است که همه ستارگان را در نور خود غرق می‌کند.

غلبه ظهور در موجودات

هر موجودی مظهر همه اسماء الهی است، اما با غلبه یک اسم خاص، مانند حجر برای سنگ یا طلا برای فلز. این غلبه، هویت ظاهری موجود را تعیین می‌کند، اما با تحول، ممکن است به مظهر دیگری بدل شود.

این تحول، مانند دگردیسی پروانه‌ای است که از پیله‌ای به سوی آسمان پرواز می‌کند.

تأثیر اولیا بر مظاهر

توجه یک ولی الهی می‌تواند مظهر را تغییر دهد، مانند تبدیل پارچه‌ای به شیر، که نشان‌دهنده قدرت الهی در تحول مظاهر است.

این قدرت، مانند نسیمی است که با لمس خود، گل‌ها را به رقص درمی‌آورد.

تسبیح موجودات

هر ذره در عالم، تسبیح‌گوی حق است و می‌گوید «وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ»، که به معنای یگانگی خود آن ذره در مرتبه وجودی‌اش است.

درنگ: تسبیح موجودات، بیانگر وحدت وجودی آنهاست که هر یک به زبان حال، یگانگی خود را اعلام می‌کند.

این تسبیح، مانند نوای عارفانه‌ای است که از هر ذره هستی به سوی حق بلند می‌شود.

محدودیت معرفت کتابی

معرفت حقیقی، تنها از طریق کتاب و دفتر به دست نمی‌آید؛ انسان باید با موجودات عالم آشنا شود تا حقیقت اسماء را درک کند.

این معرفت، مانند سفری است از کتابخانه ذهن به سوی باغ هستی.

فعلیت اسماء در آدم

آدم، نه‌تنها قابلیت ظهور همه اسماء را دارد، بلکه فعلیت آنها را نیز داراست، برخلاف دیگر موجودات که تنها قابلیت تامه دارند.

این فعلیت، مانند شعله‌ای است که در دل آدم می‌درخشد و همه اسماء را در خود متجلی می‌سازد.

شعر در توصیف آدم

شعر «سبحان من أظهر ناسوته / یسرنا لاهوته الثاقب» به تجلی ناسوت آدم و ارتباط آن با لاهوت الهی اشاره دارد که در صورت خوردن و آشامیدن ظهور یافته است.

این شعر، مانند نقاشی‌ای است که آدم را در مقام آیینه الهی به تصویر می‌کشد.

جمع‌بندی بخش دوم

اسماء حسنی الهی، چون نوری واحد، در مظاهر عالم متکثر می‌شوند. انسان، به دلیل جامعیت، آیینه تام این اسماء است و قادر به ظهور همه آنها در فعلیت است. شناخت مظهر و اسم الهی، راهی است به سوی معرفت نفس و معرفت الله، و تبدل حالات انسان، نشان‌دهنده پویایی مراتب وجودی اوست.

بخش سوم: روح کلی آدم و خلافت

کلمه آدمی و روح کلی

مراد از کلمه آدمی، روح کلی انسان است که مبدأ نوع انسانی محسوب می‌شود، نه جثه مادی او. این روح کلی، روحی وسیع و فلسفی است که منشأ خلقت نوع انسانی است.

درنگ: روح کلی آدم، مبدأ نوع انسانی است که او را به‌عنوان خلیفه الهی متمایز می‌سازد.

این روح، مانند جویباری است که از سرچشمه الهی جاری شده و نوع انسانی را سیراب می‌کند.

آدم، نفس واحده

آدم، نفس واحده‌ای است که نوع انسانی از او خلق شده، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: ﴿الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ (او شما را از نفس واحده آفرید). این آیه، بر منشأ واحد نوع انسانی تأکید دارد.

این وحدت، مانند ریشه‌ای است که شاخه‌های نوع انسانی از آن روییده‌اند.

شرافت انسانی و فطرت الهی

شرافت انسان در فطرت الهی اوست که قرآن کریم می‌فرماید: ﴿فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾ (فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است). این فطرت، انسان را به سوی کمال و نبوت سوق می‌دهد.

این فطرت، مانند گوهری است که در دل انسان نهفته و او را به سوی حق رهنمون می‌سازد.

آدم، مظهر جامع اسم الله

آدم، به‌عنوان اولین فرد انسانی در شهادت، مظهر جامع اسم «الله» است و خواص اولاد کامل خود، یعنی اولیای الهی، را داراست.

این جامعیت، مانند آیینه‌ای است که همه اسماء الهی را در خود بازمی‌تاباند.

جمع‌بندی بخش سوم

آدم علیه‌السلام، به‌عنوان نفس واحده و خلیفه الهی، مظهر تام اسم «الله» است. روح کلی او، مبدأ نوع انسانی است و فطرت الهی‌اش، او را به سوی کمال و معرفت الهی هدایت می‌کند.

بخش چهارم: حکمت الهی و خلقت عالم

اراده حق و اسماء حسنی

حق‌تعالی، از حیث اسماء حسنی، که قابل احصا نیستند، عالم را آفرید، چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى﴾ (و خدا را نام‌های نیکوست).

این اسماء، مانند ستارگان آسمان الهی، عالم را روشن می‌سازند.

تربیت موجودات توسط اسماء

هر فرد از موجودات، تحت تربیت اسم خاصی از اسماء الهی است که رب او محسوب می‌شود. این تربیت، منحصر به آن اسم است، اما همه اسماء در هر مظهر حضور دارند.

این تربیت، مانند باغبانی است که هر گل را به شیوه‌ای خاص پرورش می‌دهد.

انسان، مقصود اصلی خلقت

انسان، مقصود اصلی خلقت است، ابتدا در علم الهی (اعیان ثابته) و سپس در وجود خارجی (عین). این مقصود، با حدیث قدسی «لولاک لما خلقت الأفلاک» تأیید می‌شود.

درنگ: انسان، به دلیل جامعیت، مقصود اصلی خلقت است که در مراتب علمی و عینی تحقق یافته است.

این مقصود، مانند گوهری است که در صدف خلقت نهفته و برای معرفت الهی آفریده شده است.

نقد تفکیک اسماء

برخلاف تصور تفکیک اسماء (مانند جباری، قهاری، رزاقی)، همه اسماء در هر مظهر با هم عمل می‌کنند، اما با غلبه یک اسم خاص. این نقد، بر وحدت و جامعیت اسماء تأکید دارد.

این وحدت، مانند اقیانوسی است که همه رودها را در خود جمع می‌کند.

تغییر لایه‌های ظهور

تغییر لایه‌های ظهور اسماء، می‌تواند یک انسان خوب را بد یا یک انسان بد را خوب کند، مانند تأثیر نبوت بر ابولهب.

این تحول، مانند نسیمی است که گاه گل را می‌گشاید و گاه برگ را می‌ریزد.

آیه ابولهب

قرآن کریم در سوره مسد می‌فرماید: ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ﴾ (بریده باد دست‌های ابولهب و مرگ بر او). این آیه، به شدت خطاب الهی به ابولهب اشاره دارد که نتیجه تربیت او در مرتبه احدی است.

این خطاب، مانند صاعقه‌ای است که قلب نافرمان را می‌سوزاند.

حق، مقوم عالم

اسم «حق» مقوم عالم است و موضوع عرفان، نه وجود، بلکه حق است.

درنگ: حق، به‌عنوان اسم اصلی، مبنای خلقت و تربیت عالم است و محور معرفت عرفانی قرار می‌گیرد.

این حق، مانند ستون خیمه هستی است که عالم را برپا می‌دارد.

علت غایی خلقت انسان

علت غایی خلقت انسان، رؤیت حق‌تعالی ذاتش به ذاته در آیینه جامع انسانی است، چنان‌که حدیث قدسی می‌فرماید: «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق». این حدیث، بر خلقت عالم برای معرفت الهی تأکید دارد.

این معرفت، مانند گوهری است که در آیینه قلب انسان می‌درخشد.

مراتب رؤیت حق

حق‌تعالی ذاتش را در مرتبه علمی (اعیان ثابته) و عینی (وجود خارجی انسان) در آیینه انسان می‌بیند.

این رؤیت، مانند بازتاب نور الهی در دریاچه قلب انسان است.

جمع‌بندی بخش چهارم

خلقت عالم، از حیث اسماء حسنی حق‌تعالی، با محوریت انسان به‌عنوان مقصود اصلی خلقت صورت گرفته است. انسان، به‌عنوان آیینه جامع الهی، قادر به ظهور همه اسماء است و معرفت او، هدف غایی خلقت است.

نتیجه‌گیری

شرح فص آدمی از فصوص الحکم، با تبیین مراتب احدیت و واحدیت، مقام جمع انسان، و نقش او به‌عنوان خلیفه الهی، چارچوبی عمیق برای فهم عرفان نظری ارائه می‌دهد. انسان، به دلیل جامعیت وجودی، آیینه تام اسماء الهی است و قادر به ظهور همه آنها در فعلیت است. این جامعیت، انسان را به‌عنوان مقصود اصلی خلقت و پلی میان ناسوت و لاهوت معرفی می‌کند. نقد دیدگاه‌های تفکیک اسماء و تأکید بر وحدت و پویایی اسماء، نشان‌دهنده عمق تحلیل عرفانی این متن است. این نوشتار، با ارائه محتوایی علمی و فاخر، برای پژوهشگران و طالبان معرفت، راهگشای فهم عمیق‌تر حکمت الهی و جایگاه انسان در نظام خلقت است.

با نظارت صادق خادمی