متن درس
تبیین عرفانی علم ذاتی و فعلی حق و رابطه آن با مظاهر در فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۴۲)
مقدمه: درآمدی بر علم الهی و ظهور مظاهر
کتاب فصوص الحکم، اثر جاودان محیالدین ابنعربی، چون چراغی فروزان در سپهر عرفان نظری، معارف الهی را در قالب تجلیات حق و مظاهر آن به نمایش میگذارد. درسگفتار شماره ۱۴۲ از مجموعه درسهای استاد فرزانه قدسسره، با تمرکز بر رابطه عمیق میان علم ذاتی و فعلی خداوند و ظهور مظاهر در ظرف خلقت، به کاوش در مفاهیم بنیادین وحدت وجود، احکام الهی و نقش مظاهر در تحقق این احکام میپردازد. این نوشتار، با وفاداری کامل به محتوای اصلی، تمامی نکات و تحلیلهای درسگفتار را در قالبی علمی و دانشگاهی ارائه میدهد. با بهرهگیری از تمثیلات فاخر و استعارات معنوی، مفاهیم عمیق عرفانی در ساختاری منسجم و روشن تبیین شدهاند تا دریچهای به سوی فهم ژرفای حکمت الهی گشوده شود. متن حاضر، تمامی جزئیات و تحلیلهای ارائهشده را بهصورت تفصیلی در بر میگیرد و با افزودن توضیحات تکمیلی و پیوندهای معنایی، به غنای محتوایی آن میافزاید.
بخش نخست: رابطه علم الهی و مظاهر در فرآیند ظهور
محکوم علیه و حاکم در احکام الهی
رابطه میان محکوم علیه و حاکم، چون رشتهای ظریف میان عمل و حکم، در فرآیند تحقق احکام الهی نقشی محوری دارد. محکوم علیه، به اقتضای عمل خویش، تعیینکننده حکم حاکم است. اگر محکوم معصیت نمیکرد، حاکم حکمی برای اجرا نداشت. این اصل، چون آینهای که عمل را در حکم منعکس میکند، نشان میدهد که احکام الهی، مبتنی بر استعدادها و اعمال مظاهر هستند. بهعنوان مثال، قاضی به دلیل معصیت محکوم، حکم مجازات صادر میکند، اما این حکم، نتیجه مستقیم عمل خود محکوم است. این دیدگاه، با مفهوم عدالت الهی در عرفان نظری همخوانی دارد، جایی که هر موجودی به اقتضای استعداد ذاتی و اکتسابی خود، مشمول احکام الهی میشود.
درنگ: محکوم علیه، به اقتضای عمل خویش، تعیینکننده حکم حاکم است و احکام الهی، مبتنی بر استعدادها و اعمال مظاهر هستند.
ظهور مظاهر به علم فعلی حق
همه موجودات، چون جویبارهایی که از سرچشمه علم فعلی حق جاری میشوند، به این علم موجودیت مییابند. در ظرف مظاهر، تخلق ظهوری آنها خود بهمنزله حکم الهی است. علم فعلی حق، ایجابکننده ظهور مظاهر است و هر مظهری، دقیقاً همان است که برای آن خلق شده است، چنانکه در عرفان گفته میشود: «میسر لما خلق له». احکام الهی بر مظاهر، ناشی از استعدادهای ذاتی و اکتسابی خود آنهاست. این مفهوم، با نظریه «اعطاء کل ذی حق حقه» در عرفان ابنعربی همخوانی دارد که هر موجودی، به اقتضای حقیقت وجودیاش، مظهر حق میشود.
درنگ: علم فعلی حق، ایجابکننده ظهور مظاهر است و احکام الهی بر مظاهر، ناشی از استعدادهای ذاتی و اکتسابی آنهاست.
عینیت علم حق و مظاهر
علم حق، چون نوری که در آینه مظاهر منعکس میشود، در ظرف ظهورات با خود مظاهر عجین است. برخلاف تصور جدایی علم الهی از مظاهر، علم فعلی حق در ظرف مظاهر متجلی است و هیچ جدایی میان علم و معلوم وجود ندارد. این معیت و عینیت، بیانگر آن است که علم مظهر، در همان ظرف مظهر حاضر است. این دیدگاه، با اصل وحدت وجود همخوانی دارد که مظاهر را شئونات حق میداند و جدایی میان ظاهر و مظهر را صرفاً در سطح تعینات میبیند.
درنگ: علم فعلی حق، در ظرف مظاهر متجلی است و با مظاهر عجین است، بهگونهای که هیچ جدایی میان علم و معلوم وجود ندارد.
حضور صفات الهی در مظاهر
تمامی صفات ربوبی و وجودی الهی، چون گوهری در صدف مظاهر، در ظرف آنها به فعلیت میرسند. این فعلیت، همان علم فعلی حق است که مظاهر را بهعنوان تجلیگاه صفات الهی معرفی میکند. هر مظهری، آیینهای است که خصوصیات ربوبی را به نمایش میگذارد و علم فعلی حق، این تجلی را تضمین میکند. این مفهوم، با نظریه تجلیات الهی در عرفان نظری همخوانی دارد که مظاهر را آینههای نمایش صفات حق میداند.
درنگ: تمامی صفات ربوبی و وجودی الهی، در ظرف مظاهر به فعلیت میرسند و این فعلیت، همان علم فعلی حق است.
تفاوت علم ذاتی و علم فعلی
علم ذاتی حق، چون سرچشمهای بیکران، علت ظهور مظاهر است، درحالیکه مظاهر، چون ظرفهایی که این سرچشمه در آنها جاری میشود، علت تحقق علم فعلی حقاند. علم ذاتی، مبدأ ظهور است، اما علم فعلی، در ظرف مظاهر و به واسطه آنها متجلی میشود. این دو، چون دو بال پرنده وجود، مکمل یکدیگرند و هیچ منافاتی میانشان نیست. این تمایز، با مفاهیم فیض اقدس (مرتبط با علم ذاتی) و فیض مقدس (مرتبط با علم فعلی) در عرفان ابنعربی همخوانی دارد.
درنگ: علم ذاتی حق، علت ظهور مظاهر است، درحالیکه مظاهر، علت تحقق علم فعلی حقاند و این دو، مکمل یکدیگرند.
عینیت خلق و علم حق
علم حق و خلق، چون دو روی یک سکه، از یکدیگر جدا نیستند. خلق، تجلی علم حق است و علم حق، در خلق متجلی میشود. این معیت و عینیت، بیانگر آن است که در نظام وحدت وجود، هیچ جدایی حقیقی میان علم الهی و مظاهر آن وجود ندارد. این مفهوم، با آیه شریفه ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ﴾ (حدید: ۴، «و او با شماست هر کجا که باشید») همخوانی دارد که بر معیت الهی با همه موجودات تأکید میورزد.
درنگ: علم حق از خلق جدا نیست و خلق از علم حق جدا نیست؛ این دو، معیت و عینیت دارند.
کل امر از حق است
همه امور، از نزول تا صعود، از ظهور تا خفاء، چون رشتههایی که از مبدأ حق بافته شدهاند، از خداوند سرچشمه میگیرند و به او بازمیگردند. این اصل، بیانگر وحدت مبدأ و منتهای هستی است که تمامی شئون وجودی را در بر میگیرد. این مفهوم، با آیه شریفه ﴿إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ﴾ (هود: ۱۲۳، «بازگشت همه کارها به سوی اوست») همخوانی دارد.
درنگ: همه امور، از نزول تا صعود، از ظهور تا خفاء، از حق سرچشمه میگیرند و به او بازمیگردند.
عدم غیریت مظاهر با حق
مظاهر، چون سایههایی از نور حق، غیر از او نیستند، بلکه شئونات ظاهرند و ظاهر، مظهر مظاهر است. در نظام وحدت وجود، هیچ غیریت، تعدد یا کثرت حقیقی میان ظاهر و مظهر وجود ندارد. کثرت، تنها در سطح تعینات مظاهر است و این دیدگاه، با اصل «لا إله إلا هو» در عرفان نظری همخوانی دارد که وحدت حق را در عین کثرت مظاهر تأیید میکند.
درنگ: مظاهر، غیر از حق نیستند، بلکه شئونات ظاهرند و هیچ کثرت یا غیریت حقیقی میان ظاهر و مظهر وجود ندارد.
ویژگیهای علم فعلی حق
علم فعلی حق، چون نوری که در اشیا نفوذ میکند، در اشیا حاضر است بدون اختلاط و از آنها متمایز است بدون جدایی مادی. این ویژگی، علم فعلی را از علم ذاتی متمایز میکند که در مظاهر نیست. علم فعلی، در عین حضور در مظاهر، از آنها جدا نیست و خود مظهر، تجلی علم فعلی حق است. این توصیف، با نظریه حضور وجودی در فلسفه صدرایی و عرفان ابنعربی همخوانی دارد.
درنگ: علم فعلی حق، در اشیا حاضر است بدون اختلاط و از آنها متمایز است بدون جدایی مادی، برخلاف علم ذاتی که در مظاهر نیست.
تفاوت علم انسانی و علم الهی
علم انسانی، چون آینهای شکسته، ناقص است، زیرا معلوم در خارج است و علم در ذهن، اما علم الهی، چون نوری یکپارچه، کامل است، زیرا خود معلوم، علم عالم است. این علم، مانند علم حضوری انسان به خودش، عینی و بیواسطه است. این تمایز، با مفهوم علم حضوری در فلسفه اسلامی همخوانی دارد که علم الهی را کاملترین نوع علم میداند.
درنگ: علم انسانی، به دلیل جدایی عالم و معلوم، ناقص است، اما علم الهی، به دلیل عینیت عالم و معلوم، کامل است.
بخش دوم: مقامات عرفانی و تجلیات الهی
شهودی بودن علم الهی
علم الهی، چون چشمهای زلال، وصولی، شهودی و قربی است. اولیای خدا، از طریق سلوک عرفانی، به این مقام میرسند که در آن، همه مظاهر و شئونات را با هم میبینند، چنانکه عارف میگوید: «تو مو میبینی و من پیچش مو، تو ابرو و من اشارات ابرو». این مقام، گاه آنی و گاه ثابت است و در کاملین، به ثبات میرسد. این مفهوم، با مقامات فناء فی الله و بقاء بالله در عرفان نظری همخوانی دارد.
درنگ: علم الهی، وصولی، شهودی و قربی است و اولیای خدا، از طریق سلوک، به مقام شهود همه مظاهر و شئونات میرسند.
شادی اولیای خدا در مصائب
اولیای خدا، چون پرندگانی آزاد در آسمان معرفت، با وجود مصائب، سرمست و شادند، زیرا جهل در وجودشان نیست. جهل، چون سایهای تاریک، منشأ غم و پراکندگی است، اما اولیا، به دلیل معرفت شهودی، از غم و تردید مبرا هستند. این دیدگاه، با مفهوم رضا به قضا در عرفان اسلامی همخوانی دارد که اولیا را در همه حالات راضی به مشیت الهی میداند.
درنگ: اولیای خدا، به دلیل معرفت شهودی و نبود جهل، در همه حالات، حتی در مصائب، سرمست و شادند.
حجت بالغه الهی
حجت بالغه الهی، چون آتشی که هر بهانهای را میسوزاند، بیانگر آن است که در قیامت، هیچکس نمیتواند عذر بیاورد. اگر کسی بداند و عمل نکند، مسئول است و اگر نداند، به دلیل نرفتن برای دانستن، باز هم مسئول است. این اصل، با آیه شریفه ﴿لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ (نساء: ۱۶۵، «تا پس از [فرستادن] پیامبران، برای مردم بر خدا حجتی نباشد») همخوانی دارد که بر مسئولیت هر موجود به اقتضای ظرف ظهوریاش تأکید میورزد.
درنگ: حجت بالغه الهی، بیانگر آن است که هر موجودی به اقتضای ظرف ظهوریاش مسئول است و هیچ عذری در قیامت پذیرفته نیست.
بلوغ و وصول همه موجودات
خداوند، چون باغبانی که هر نهالی را به بار مینشاند، همه موجودات را به بلوغ و وصول میرساند. هیچ کمبودی در خلقت نیست و هر موجودی، به اقتضای استعدادش، به کمال خود میرسد. این اصل، با آیه شریفه ﴿صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ﴾ (نمل: ۸۸، «کار خدا که همه چیز را استوار کرده است») و مفهوم «لاتفاوت فی خلق الرحمان» همخوانی دارد.
درنگ: خداوند، همه موجودات را به اقتضای استعدادشان به بلوغ و وصول میرساند و هیچ کمبودی در خلقت نیست.
بخش سوم: تبیین امر الهی و رجوع به حق
ابتدا و انتهای امر از حق
همه امور، چون جویبارهایی که از مبدأ حق جاری شده و به او بازمیگردند، از خداوند سرچشمه میگیرند. این اصل، با آیه شریفه ﴿إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ﴾ (هود: ۱۲۳، «بازگشت همه کارها به سوی اوست») تأیید میشود که وحدت مبدأ و منتهای هستی را نشان میدهد.
درنگ: همه امور، از ابتدا تا انتها، از حق سرچشمه میگیرند و به او بازمیگردند.
تفسیر فاء و امر
فاء در عبارت «فالأمر كله منه»، چون پلی که نتیجه را به مقدمه پیوند میدهد، تفريع است و امر، به معنای ظرف ظهور و ایجاد است، نه صرفاً شأن یا وضعیت. این تفسیر، با دیدگاه عرفانی ابنعربی در فصوص الحکم همخوانی دارد که امر را مظهر وجود و تجلی حق میداند.
درنگ: فاء در «فالأمر كله منه» تفريع است و امر، به معنای ظرف ظهور و ایجاد است، نه صرفاً شأن.
امر به معنای مأمور بالوجود
امر الهی، چون فرمانی که با کلمه «کن» وجود را میآفریند، همان مأمور بالوجود است. این مفهوم، با آیه شریفه ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾ (یس: ۸۲، «چون او چیزی را اراده کند، فرمانش این است که به آن میگوید: باش، پس میشود») همخوانی دارد که خلقت را نتیجه امر تکوینی الهی میداند.
درنگ: امر الهی، همان مأمور بالوجود است که با فرمان «کن» به وجود میآید و ظهور مظاهر را محقق میسازد.
حق بهعنوان ابتدا و انتها
خداوند، چون مبدأ و مقصدی که همه چیز از او آغاز و به او بازمیگردد، هم ابتدا و هم انتهای همه امور است. این رجوع، در قیامت کبری با فناء کامل و رفع اثنینیت تحقق مییابد. این مفهوم، با آیه شریفه ﴿إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ﴾ (هود: ۱۲۳، «بازگشت همه کارها به سوی اوست») و اصل فناء فی الله در عرفان نظری همخوانی دارد.
درنگ: خداوند، هم مبدأ و هم مرجع همه امور است و رجوع به او، در قیامت کبری با فناء کامل تحقق مییابد.
رجوع در قیامت کبری و تجلیات دائمی
رجوع به حق، چون بازگشت جویبار به سرچشمه، یا در قیامت کبری با فناء کامل و رفع اثنینیت رخ میدهد، یا در تجلیات دائمی حق که هر لحظه قیامت است. برای عوام، رجوع در قیامت کبری است، اما برای عارف، هر لحظه قیامت است، چنانکه آیه شریفه ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ (الرحمن: ۲۹، «هر روز او در کاری است») بر تجلی دائمی حق دلالت دارد. این دیدگاه، با مفهوم قیامت صغری و کبری در عرفان اسلامی همخوانی دارد.
درنگ: رجوع به حق، یا در قیامت کبری با فناء کامل است، یا در تجلیات دائمی که برای عارف، هر لحظه قیامت است.
جمعبندی نهایی
درسگفتار شماره ۱۴۲ فصوص الحکم، با تمرکز بر رابطه علم ذاتی و فعلی حق با مظاهر، به تبیین عمیق وحدت وجود و نقش مظاهر در تحقق احکام الهی پرداخته است. علم فعلی حق، در ظرف مظاهر متجلی است و مظاهر، خود تعیینکننده احکام الهیاند. مظاهر، شئونات حقاند و هیچ غیریت حقیقی میان ظاهر و مظهر وجود ندارد. علم ذاتی، علت ظهور مظاهر است، درحالیکه علم فعلی، در ظرف مظاهر تحقق مییابد. اولیای خدا، به دلیل شهود علم الهی، از جهل و غم مبرا هستند و در همه حالات سرمستاند. رجوع همه امور به حق، یا در قیامت کبری با فناء کامل است، یا در تجلیات دائمی که برای عارف، هر لحظه قیامت است. این نوشتار، با ادغام تمامی نکات و تحلیلهای درسگفتار در قالبی علمی و ساختارمند، چارچوبی جامع برای فهم این مفاهیم ارائه میدهد. تمثیلات فاخر و استعارات معنوی، به غنای متن افزوده و آن را به منبعی ارزشمند برای فهم عرفان نظری تبدیل کرده است.
با نظارت صادق خادمی