متن درس
تحلیل و تبیین فصوص الحکم: انسان کبیر و قوای عالم در عرفان ابنعربی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۴۸)
دیباچه
این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به بررسی عمیق و روشمند مفهوم انسان کبیر و رابطه ملائکه با قوای عالم در فصوص الحکم محییالدین ابنعربی میپردازد. با رویکردی حکمی و عرفانی، این متن جایگاه انسان را بهعنوان حقیقت جامع و عالم را بهعنوان مظهر و بدن او کاوش کرده و با نقدی دقیق بر تفسیر شارح، به تبیین مراتب وجودی جبروت و ملکوت و نقش ملائکه در ساختار عالم مینشیند. تمامی نکات درسگفتار، با شرح تفصیلی و بهرهگیری از تمثیلات و اشارات ادبی، مانند نوری که از سرچشمه حقیقت بر آینه عالم میتابد، ارائه شدهاند تا متنی منسجم و علمی برای مخاطبان متخصص فراهم آید.
بخش یکم: انسان کبیر و صورت عالم
مفهوم انسان کبیر در عرفان
ابنعربی در فصوص الحکم میفرماید: «وَ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ مِنْ بَعْضِ قُوَىٰ تِلْكَ الصُّورَةِ الَّتِي هِيَ صُورَةُ الْعَالَمِ لِمُعَبَّرِ عَنْهُ فِي اصْطِلَاحِ الْقَوْمِ بِالْإِنْسَانِ الْكَبِيرِ». در اصطلاح عرفا، عالم به انسان کبیر تعبیر میشود، زیرا صورت عالم، مظهر حقیقت انسانی است. این تعبیر، مانند آینهای است که تصویر جامعیت انسان را در گستره هستی منعکس میکند.
درنگ: عالم، در اصطلاح عرفا، انسان کبیر نامیده میشود، زیرا صورت آن مظهر حقیقت انسانی است.
ملائکه بهعنوان قوای عالم
ملائکه، برخی از قوای صورتی هستند که عالم را تشکیل میدهند. این قوا، مانند اجزای بدنی هستند که در خدمت حقیقت انسانی عمل میکنند، چنانکه عالم، بدن انسان کبیر است.
درنگ: ملائکه، قوای صورت عالماند که در خدمت حقیقت انسانی قرار دارند.
عطف بر آدم و نقش او
عبارت «وَ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ» عطف بر «فَكَانَ آدَمُ» است، به این معنا که آدم، عین جلای مرآت عالم است و ملائکه، قوای این مرآت. آدم، مانند نوری است که در آینه عالم میدرخشد و ملائکه، قواییاند که این نور را در سراسر هستی پراکنده میسازند.
درنگ: آدم، مرآت عالم است و ملائکه، قوای این مرآت در خدمت حقیقت انسانیاند.
بخش دوم: نقد تفسیر شارح و متن اصلی
نقد تفسیر شارح
شارح میفرماید: «وَ الْمُرَادُ بِالْمَلَائِكَةِ هُنَا غَيْرُ أَهْلِ الْجَبَرُوتِ وَ النُّفُوسِ الْمُجَرَّدَةِ»، یعنی مراد از ملائکه، غیر از اهل جبروت و نفوس مجرده (ملکوت) است. این تفسیر، با اشکالاتی مواجه است، زیرا ملائکه، بهطور کلی، قوای عالماند و محدود کردن آنها به غیر جبروت و ملکوت، با متن ابنعربی سازگار نیست. این نقد، مانند صیقل دادن آینهای است که تصویر حقیقت را شفافتر میسازد.
درنگ: تفسیر شارح در محدود کردن ملائکه به غیر جبروت و ملکوت، با متن اصلی ناسازگار است.
فقدان دلیل در متن اصلی
گرچه سخن ابنعربی نیز بدون ارائه دلیل صریح است، اما جایگاه والای او در عرفان نظری، ارزش متن را حفظ میکند. این فقدان دلیل، مانند سایهای است که بر نور حقیقت افتاده، اما از درخشش آن نمیکاهد.
اهمیت متن ابنعربی
ابنعربی، شخصیتی بزرگ در عرفان نظری است و متن فصوص الحکم او، مانند گوهری است که در آسمان معرفت میدرخشد. توجه به متن اصلی، مانند یافتن کلیدی است که درهای حقیقت را میگشاید.
درنگ: متن فصوص الحکم ابنعربی، به دلیل جایگاه والای او، شایسته توجه ویژه است.
بخش سوم: انسان صغیر و کبیر در عرفان
انسان صغیر و عالم کبیر از نظر کمیت
در تصوف، انسان بهعنوان عالم صغیر و عالم بهعنوان انسان کبیر از نظر کمیت شناخته میشود. این تعبیر، مانند نقشی است که گستردگی عالم را در برابر جامعیت انسان ترسیم میکند.
درنگ: انسان، عالم صغیر و عالم، انسان کبیر است از نظر کمیت.
کیفیت انسان کبیر
از نظر کیفیت، انسان عالم کبیر و عالم انسان صغیر است، زیرا انسان، حقیقت جامع و محور وحدت عالم است. این برتری کیفی، مانند خورشیدی است که نورش بر تمامی عالم میتابد.
نقد عنوان انسان برای عالم
نامیدن عالم به انسان، محل اشکال است، زیرا عالم، برخلاف انسان، وحدت عقلانی و استقلال وجودی ندارد. این نقد، مانند ترازویی است که حقیقت را از خطا جدا میسازد.
درنگ: عالم، به دلیل فقدان وحدت عقلانی، نمیتواند به معنای حقیقی انسان نامیده شود.
نفس ناطقه عالم
عرفا معتقدند عالم، مانند انسان، دارای نفس ناطقه است. این ادعا، مانند نسیمی است که حیات عالم را نوید میدهد، اما بدون دلیل قاطع، محل تأمل است.
بخش چهارم: وحدت عالم و انسان
فقدان وحدت عقلانی عالم
عالم، گرچه وحدت فلسفی و وجودی دارد، اما مانند انسان، قلب و مزاج ندارد و وحدت عقلانی آن وابسته به انسان است. این تمایز، مانند شاخهای است که بدون ریشه انسان، بیثمر میماند.
درنگ: عالم، فاقد وحدت عقلانی مستقل است و وحدت آن به انسان وابسته است.
استقلال وجودی انسان
انسان، به دلیل وحدت عقلانی، موجودی مستقل است، برخلاف عالم که وابسته به مظهر و ظهور است. این استقلال، مانند قلهای است که انسان بر فراز آن ایستاده و عالم را نظاره میکند.
عالم بهعنوان بدن انسان
عالم، بدن حقیقت انسانی است، نه خود انسان. این دیدگاه، مانند بدنی است که روح انسان در آن جریان دارد و آن را به حیات میرساند.
درنگ: عالم، بدن حقیقت انسانی است، نه خود انسان.
فقدان وحدت عالم بدون انسان
عالم، بدون انسان، فاقد وحدت است، زیرا انسان محور وحدتبخش عالم است. این محوریت، مانند قلب تپندهای است که حیات را به سراسر هستی میبخشد.
عدم وجود عالم پیش از آدم
پیش از آدم، عالمی مستقل وجود نداشته است، زیرا حقیقت انسانی، مبدأ و مقصد خلقت است. این تقدم، مانند نوری است که پیش از طلوع آدم، عالم را روشن نساخته بود.
حقیقت ربوبیت انسان
ابنعربی میفرماید: «بنا بدء الوجود و بناختم الوجود و بنا ظهر و بنا بطن». وجود، با حقیقت انسانی آغاز و پایان یافت و با او ظاهر و باطن شد. این حقیقت، مانند ریشهای است که تمامی شاخههای خلقت از آن روییدهاند.
درنگ: حقیقت انسانی، مبدأ و مقصد خلقت است و عالم با او ظاهر و باطن میشود.
بخش پنجم: جبروت و ملکوت در عرفان
تمایز جبروت و ملکوت
جبروت، عالم جلال و قهر، و ملکوت، عالم جمال است. این دو، مانند دو بال پرندهای هستند که عالم مجردات را در آسمان معرفت به پرواز درمیآورند.
درنگ: جبروت، عالم جلال و ملکوت، عالم جمال است و هر یک مرتبهای از مجردات را نمایندگی میکنند.
یاقوت و فیروزه بهعنوان نماد
یاقوت، نماد جلال و فیروزه، نماد جمال است. یاقوت، مانند تاجی است که بر سر سلاطین جلال میدرخشد، و فیروزه، مانند گوهری است که محبت و صفا را در دلها برمیانگیزد.
آثار وضعی انگشترها
ائمه معصومین (ع) انگشترهای مختلف برای موقعیتهای متفاوت به دست میکردند، زیرا هر سنگ، اثری وضعی دارد. این عمل، مانند کلیدی است که درهای حکمت عملی را در عرفان شیعی میگشاید.
درنگ: انگشترهای ائمه (ع)، به دلیل آثار وضعی سنگها، در موقعیتهای مختلف استفاده میشدند.
جبروت و ملکوت بهعنوان سرسلسله مجردات
جبروت و ملکوت، سرسلسله مجرداتاند و مراتب عالی وجودی را نمایندگی میکنند. این مراتب، مانند دو ستون استوارند که بنای عالم مجردات بر آنها استوار است.
ملائکه دانی در تفسیر شارح
شارح، ملائکه را به ملائکه دانی محدود میکند، که تفسیری نادرست است. این محدودیت، مانند حصاری است که گستردگی حقیقت ملائکه را تنگ میسازد.
بخش ششم: تکثر روحانیات و مراتب وجود
تکثر روحانیات
انواع روحانیات، متعدد و متنوعاند و شامل اهل جبروت، مانند عقل اول و ملائکه مهیمه، و اهل ملکوت، مانند نفوس کلی و مجرده، میشوند. این تکثر، مانند رنگهای گوناگونی است که در منشور وجود میدرخشند.
درنگ: روحانیات، به دلیل تکثر، مراتب مختلف وجودی را در بر میگیرند.
اهل جبروت و ملائکه مهیمه
اهل جبروت، شامل عقل اول و ملائکه مهیمهاند که فانی در خدا و غیرمدبرند. این ملائکه، مانند ستارگانیاند که در آسمان جبروت میدرخشند و از سجده به آدم معاف بودند.
نقد عقول سماویه
مفهوم عقول سماویه، محل ابهام است. آیا مراد، عقولی است که در آسمانها قرار دارند؟ این دیدگاه، مانند سایهای است که بر حقیقت مبهم افتاده و نیازمند تبیین دقیق است.
نقد افلاک و عقل
افلاک، توسط عقل چرخانده نمیشوند، بلکه قوه جاذبه آنها را حرکت میدهد. این نقد، مانند باد حقیقت است که پردههای توهمات بطلمیوسی را کنار میزند.
درنگ: افلاک، توسط قوه جاذبه حرکت میکنند، نه عقل.
شعور فطری موجودات
همه موجودات، حتی سنگ، دارای شعور فطریاند. این شعور، مانند نغمهای است که از دل هستی برخاسته و حیات عالم را گواهی میدهد.
مولدات سهگانه
مولدات سهگانه، شامل نبات، جماد، و حیواناند که هر یک مرتبهای از وجود را نمایندگی میکنند. این تقسیمبندی، مانند شاخههای درختی است که از ریشه وجود روییدهاند.
عدم عقل در عناصر
عناصر، فاقد عقلاند، اما دارای مدبر هستند. این تمایز، مانند خطی است که بین شعور و تدبیر در عالم کشیده شده است.
نفوس مجرده عنصری
حتی سنگ، دارای نفس بسیط و مجرده است. این دیدگاه، مانند جریانی است که حیات را به تمامی مظاهر عالم تسری میدهد.
عقل و نفس در وجود
هر موجودی، دارای عقل و نفس از جبروت و ملکوت است. این جامعیت، مانند نقشهای الهی است که تمامی ذرات هستی را در بر میگیرد.
نقد خلط شعور فطری
حکما، شعور فطری را با عقل و نفس خلط میکردند. این نقد، مانند آینهای است که خطای فهم را آشکار ساخته و حقیقت شعور فطری را روشن میکند.
درنگ: شعور فطری موجودات، با عقل و نفس خلط نمیشود و نیازمند تبیین دقیق است.
بخش هفتم: جمعبندی عرفانی
این نوشتار، با صلوات بر محمد و آل محمد، بر محوریت اهل بیت (ع) بهعنوان مظاهر تام حقیقت و هدایتگران سلوک تأکید میکند. این دعا، مانند نغمهای آسمانی است که ارادت به اهل بیت (ع) را در قلب عارفان زنده نگه میدارد:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
بار خدایا، درود فرست بر محمد و آل محمد.
نتیجهگیری
این بررسی، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به کاوش در مفهوم انسان کبیر و قوای عالم در فصوص الحکم ابنعربی پرداخت. عالم، بهعنوان بدن حقیقت انسانی، مظهر انسان است و ملائکه، قوای این بدناند. نقد تفسیر شارح، بر ناسازگاری محدود کردن ملائکه به غیر جبروت و ملکوت تأکید دارد. انسان، بهعنوان حقیقت جامع، محور وحدت عالم است و بدون او، عالم فاقد وحدت است. تمایز جبروت و ملکوت، و آثار وضعی سنگها، عمق عرفان شیعی و حکمت عملی را نشان میدهد. این تحلیل، با زبانی متین و ساختاری منظم، حقایق عرفانی را برای مخاطبان متخصص روشن ساخت.
با نظارت صادق خادمی