متن درس
وحدت، محبت و مقام جمعی انسان در عرفان فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۵۱)
مقدمه
فصوص الحکم، اثر جاودانه محییالدین ابنعربی، چونان گوهری درخشان در آسمان عرفان اسلامی میدرخشد که هر فص آن، جلوهای از حکمت الهی را در قالب کلمات انبیا به نمایش میگذارد. این نوشتار، با استناد به درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به بررسی محورهای کلیدی فص آدمیه میپردازد: اصل وحدت و محبت در عرفان، مقام جمعی انسان، و تمایز میان عقل و شهود عرفانی. این موضوعات، گویی ستارگانیاند که مسیر سلوک عرفانی را روشن میکنند و سالک را به سوی حقیقت ربوبی رهنمون میشوند. با بهرهگیری از تمثیلات و اشارات ادبی، تلاش شده است تا مفاهیم عمیق عرفانی در قالبی متین و علمی ارائه گردد، مانند جویباری زلال که از سرچشمه حکمت الهی به سوی قلب خواننده جاری میشود.
بخش یکم: اصل وحدت و محبت در عرفان
محجوب بودن قوای روحانی
هر قوهای از قوای روحانی، چه در نشأة انسانی و چه در خارج از آن، به نفس خود محجوب است و نمیتواند فراتر از ذات خویش را ببیند. این حجاب، مانند پردهای است که هر قوه را در مقام معلوم خود محصور کرده و از ادراک افضل از خویش بازمیدارد.
وحدت و محبت، جوهر عرفان
عرفان، بر دو اصل بنیادین وحدت و محبت استوار است. عارف، محب است و عرفان، تجلی عشق الهی است. کینه، دویی، تکفیر و انکار، هیچیک در قاموس عرفان جایی ندارند. این اصل، مانند خورشیدی است که با نور وحدت، تاریکیهای غیریت را میزداید.
پاکی دل عارف
دل عارف، مانند دریایی زلال است که هیچ زنگار کینه و عنادی آن را آلوده نمیکند. عرفان در دلی که لکهای از بغض داشته باشد، جای نمیگیرد. این پاکی، گویی آینهای است که نور معرفت الهی را بیغبار منعکس میسازد.
دریا، وصف ظرف معرفت
دریا و اقیانوس، وصف ظرف معرفت است، نه مظروف آن، زیرا عرفان، بیکران است و در هیچ ظرف محدودی جای نمیگیرد. این بیکرانی، مانند آسمانی است که هیچ مرزی نمیتواند آن را دربر گیرد.
وصول به حق و نفی بیگانگی
عارف واصل به حق، نه بیگانه میبیند و نه بیگانه میشناسد، بلکه هر موجودی را در مقام معلوم خود میبیند. این دیدگاه، مانند باغی است که هر گل در آن، بهقدر خویش شکوفا شده و در جای خود معتبر است.
| درنگ: عرفان، چون دریایی زلال از وحدت و محبت است که هیچ کینه و غیریتی در آن راه ندارد و عارف واصل، همه موجودات را در مقام معلوم خویش میبیند. |
بخش دوم: تعارض عقل و عشق
نزاع میان عقل و عشق
در تاریخ معرفت، نزاعی میان اهل عرفان (عشق) و اهل عقل (استدلال) شکل گرفته که گاه به انتقاد، تهمت و انکار انجامیده است. برخی عقل را نادان و عشق را سلطان هستی دانستهاند، و برخی عشق را جنون و عقل را مخلوق الهی خواندهاند. این تعارض، مانند دو راهی است که سالک را میان شهود و استدلال سرگردان میکند.
هشدار نسبت به رخنه تعارضات
مشکلات ناشی از تعارض عقل و عشق نباید در دل سالک رخنه کند. این هشدار، مانند زنگ بیدارباشی است که عارف را به حفظ وحدت معرفتی و پرهیز از تفرقه فرا میخواند.
مظاهر الهی بودن همه موجودات
همه موجودات، از سنگ و گل تا عقل و روح، مظاهر الهیاند و هر یک ظرف ظهور خاص خود را دارند. این اصل، مانند رنگینکمانی است که هر رنگ آن، جلوهای از نور واحد الهی را به نمایش میگذارد.
| درنگ: همه موجودات، مظاهر الهیاند و نزاع میان عقل و عشق، نباید وحدت معرفتی را خدشهدار کند. |
بخش سوم: مقام جمعی انسان
انسان، ظرف نزول و صعود
انسان، برخلاف سایر موجودات، دارای مقام جمعی است و ظرف نزول و صعود است. این مقام، مانند پلی است که ناسوت را به لاهوت پیوند میدهد و انسان را به مظهر جامع اسماء الهی بدل میسازد.
محدودیت مراتب موجودات
موجودات غیرانسانی، از سنگ تا عقل، دارای مقام محدودند، اما انسان در مرتبه و مقام، حد ندارد. این بیمرزی، مانند آسمانی است که هیچ افقی نمیتواند آن را محصور کند.
انسان، مظهر اسماء حسنی
انسان، مظهر «نَحْنُ أَسْمَاءُ الْحُسْنَى» است و در مراتب نزول و صعود، هیچ حدی ندارد. این جامعیت، مانند آینهای است که همه صفات الهی را در خود بازمیتاباند.
اسفلالسافلین و بینهایت انسان
قرآن کریم میفرماید:
﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾ (التين: ۴-۵)؛ «ما انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم، سپس او را به پستترين پستىها بازگردانديم.» اسفلالسافلین در انسان، نه سافل، بلکه اسفل است که نشاندهنده ظرفیت بینهایت او در نزول است.
صعود بینهایت انسان
قرآن کریم میفرماید:
﴿فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ (النجم: ۸-۹)؛ «پس نزدیک شد تا بهقدر دو کمان یا نزدیکتر.» این آیه، ظرفیت بیکران انسان در صعود و تقرب به حق را نشان میدهد که هیچ حد نهایی ندارد.
محدودیت عالم
عالم، از ناسوت تا جبروت و ملکوت، محدود است، اما انسان از این محدودیت مبراست. این تمایز، مانند تفاوتی است میان دریا و قطرهای که در آن جای دارد.
| درنگ: انسان، بهعنوان مظهر جامع اسماء الهی، دارای مقام جمعی بیحد است که او را از محدودیتهای عالم مبرا میسازد. |
بخش چهارم: محدودیت قوا و نفی صفات سلبی
مقام معلوم قوا
هر قوه، اعم از انسانی یا غیرانسانی، دارای مقام معلوم است، نه محجوب به نفس خود. این مقام معلوم، مانند جایگاهی است که هر موجود در آن، بهقدر خویش ظهور یافته است.
نفی حجاب در عالم
در عالم، حجاب وجود ندارد؛ هر چیز عین ظهور است و مقام معلوم خود را دارد. این دیدگاه، عالم را مانند بهشتی میداند که هر موجود در آن، در جایگاه خویش کامل است.
وجودی بودن شرور
حتی شرور در عالم وجودیاند و هیچچیز در هستی به معنای عدم نیست. این اصل، مانند نوری است که تاریکیهای مفهوم عدم را در هم میشکند.
نفی استکبار در عالم
عالم، عالم عشق و کبریای الهی است، نه استکبار. استکبار، نقص نفسانی انسان است، نه ویژگی ذاتی عالم. این تمایز، مانند خطی است که میان کبریای الهی و استکبار نفسانی کشیده شده است.
محدودیت ادراک قوا
هر قوه، تنها خود را میشناسد و به دیگران علم ندارد، اما این محدودیت، استکبار نیست. این ویژگی، مانند آینهای است که هر قوه تنها تصویر خویش را در آن میبیند.
نفی صفات سلبی
صفات سلبی مانند محجوب بودن یا ندیدن افضل، برای قوا مناسب نیست. این نقد، مانند نسیمی است که غبار صفات سلبی را از چهره موجودات میزداید.
وحدت انسان و عالم
همه هستی در انسان متجلی است و چیزی خارج از او نیست. انسان، مانند کونی جامع است که همه عالم را در خود جای داده است.
نفی فضولی در موجودات
موجودات غیرانسانی، فضول یکدیگر نیستند و هر یک در مقام خود محفوظاند. این هماهنگی، مانند باغی است که هر گل در آن، بدون مزاحمت، در جای خویش شکوفا شده است.
فضولی انسان
انسان، برخلاف سایر موجودات، به دلیل تجسس، فضول است. تجسس، مانند صفتی پلید است که انسان را از هماهنگی عالم دور میکند.
| درنگ: عالم، بهشت ظهورات الهی است که هر موجود در مقام معلوم خود کامل است، و استکبار و فضولی، نقصهای نفسانی انساناند. |
بخش پنجم: ملائکه و عقل در برابر انسان
نفی نزاع ملائکه
ملائکه دربارة آدم (ع) نزاع نکردند و همه در این امر یکسان بودند. این وحدت، مانند نوری است که از جمع ملائکه ساطع شده و هرگونه تفرقه را نفی میکند.
جهل و ملائکه
ملائکه فاقد جهلاند، زیرا جهل برای موجودی است که زمینه علم مضاف داشته باشد. این کمال، مانند صفا و شفافیت آینهای است که هیچ غباری بر آن نمینشیند.
سمیع و بصیر بودن ملائکه
ملائکه، بهقدر مقام خود، سمیع، بصیر و هشیارند و نمیتوانند افزون شوند. این ویژگی، مانند نغمهای است که در حد خویش کامل و بینقص است.
ارتقای محدود موجودات
همه موجودات، از سنگ تا ملائکه، رو به ارتقا هستند، اما ارتقای آنها محدود است. این محدودیت، مانند دیوارهایی است که هر موجود را در مرتبه خویش نگه میدارد.
| درنگ: ملائکه، در کمال ذاتی خود، از جهل و نزاع مبرا هستند و ارتقای موجودات، هرچند محدود، در مقام معلوم خویش کامل است. |
بخش ششم: عقل و وهم در انسان
سلطنت عقل و وهم
عقل و وهم در انسان، هر یک ادعای سلطنت دارند و به دیگری تسلیم نمیشوند. این تعارض، مانند دو نیروی متقابل است که برای حاکمیت بر انسان رقابت میکنند.
حاکمیت عقل یا وهم
در انسان عاقل، عقل حاکم و وهم ضعیف است؛ در انسان موهوم، وهم حاکم و عقل ضعیف است. این تمایز، مانند نوری است که یا از عقل میتابد یا در سایه وهم محو میشود.
تبعیت بدن از حاکم
بدن انسان تابع قوه غالب (عقل یا وهم) است، مانند اصل «الناس على دین ملوکهم». این تبعیت، مانند جویباری است که مسیر آن را سرچشمه تعیین میکند.
ادعای احاطه عقل
عقل ادعای احاطه بر ادراک حقایق و ماهیات دارد، اما این ادعا بهطور کامل درست نیست. این محدودیت، مانند دیواری است که عقل جزئی را از احاطه کامل بازمیدارد.
انواع عقل
عقل سه نوع است: عقل کلی (عالم عقول) با احاطه کامل، عقل زید به استعداد با احاطه بالقوه، و عقل زید به فعلیت بدون احاطه. این تقسیمبندی، مانند مراتب نوری است که از کلی به جزئی کاهش مییابد.
حجاب فلاسفه
فلاسفه، به دلیل تقلید از عقل، از ادراک حق و حقایق محجوباند. این حجاب، مانند پردهای است که عقل جزئی را از شهود حقیقت بازمیدارد.
نفی تقلید عاقل از عقل
عاقل از عقل خود تقلید نمیکند، زیرا عاقل و معقول متحدند. این اتحاد، مانند یگانگی نور و منبع آن است که تقلید را بیمعنا میسازد.
| درنگ: عقل و وهم در انسان برای سلطنت رقابت میکنند، اما عقل کلی، با احاطه کامل، از محدودیتهای عقل جزئی مبراست. |
بخش هفتم: معرفت عرفانی در برابر عقل
غایت عرفان عقلی
غایت عرفان عقلی، علم اجمالی به وجود رب منزه از صفات کونیه است. این علم، مانند نوری کمسو است که تنها سایهای از حقیقت را نشان میدهد.
محدودیت ادراک عقلی
عقل، تنها لوازم و خواص حقایق را میشناسد، نه خود حقایق را. این محدودیت، مانند دیدن سایهای از حقیقت است، نه خود آن.
معرفت عرفانی و تفصیل
اهل تحقیق و طریق، حقایق را اجمالاً میدانند و تجلیات و ظهورات آن را مفصلاً مشاهده میکنند. این شهود، مانند سفری است که عارف در آن، هر جزء از حقیقت را به روشنی میبیند.
هدایت عرفا به نور حق
عرفا به نور حق هدایت شده و در حقایق، با سريان تجلی حق، سیر میکنند. این سیر، مانند جویباری است که در بستر حقایق جاری شده و به سرچشمه الهی میرسد.
کمال کشف عرفانی
عرفا خواص و لوازم حقایق را بهصورت کامل و بدون شبهه کشف میکنند. این کشف، مانند آینهای صاف است که هیچ غباری بر آن نمینشیند.
علم عرفانی بدون ریب
عرفا حقایق را با علمی میشناسند که هیچ شک و ریبی در آن نیست. این علم، مانند یقینی است که از شهود مستقیم حقایق سرچشمه میگیرد.
عباد الرحمان بودن عرفا
عرفا، عباد الرحماناند که
﴿يَمْشُونَ فِي الْأَرْضِ هَوْنًا﴾ (الفرقان: ۶۳)؛ «در زمین با فروتنی راه میروند.» این تواضع، مانند نعلین علماست که پشت ندارد و نشانه فروتنی آنهاست.
تأویل ارض الحقایق
ارض الحقایق، تأویلی از ارض در قرآن کریم است که به معنای سلوک با تواضع در ظرف حقایق عرفانی است. این تأویل، مانند پلی است که زمین مادی را به آسمان معرفت پیوند میدهد.
| درنگ: معرفت عرفانی، با شهود تفصیلی و یقین بیریب، عرفا را بهعنوان عباد الرحمان در ظرف حقایق هدایت میکند. |
بخش هشتم: نقد ارباب عقل و جهنم حرمان
ارباب نظر و عبادت عقل
ارباب نظر، بندگان عقل خویشاند و مشمول آیه
﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ (الأنبياء: ۹۸)؛ «شما و آنچه جز خدا میپرستید، هیزم جهنمید.» این آیه، به محدودیت ارباب عقل اشاره دارد که به جای حق، عقل را میپرستند.
جهنم بعد و حرمان
جهنم در این آیه، به معنای حرمان و دوری از ادراک حقایق و انوار الهی است، نه صرفاً مکان عذاب. این حرمان، مانند سایهای است که بر قلب محجوبان از حقیقت میافتد.
نقد تعصب عقلی و عرفانی
ارباب عقل، تنها آنچه عقلشان میدهد میپذیرند، همانطور که عرفا تنها شهودشان را میپذیرند. این تعصب، مانند دیواری است که هر دو گروه را از جامعیت معرفتی بازمیدارد.
نفی جهنم برای ارباب عقل
ارباب عقل به جهنم نمیروند، زیرا جهنم برای کسانی است که عقل را به کار نمیگیرند. این دیدگاه، مانند نوری است که ارزش عقل را در برابر ترک آن برجسته میکند.
| درنگ: جهنم حرمان، دوری از ادراک حقایق است، و ارباب عقل، با بهکارگیری عقل، از این حرمان مصوناند، هرچند در شهود تفصیلی عرفا شریک نیستند. |
جمعبندی
این نوشتار، با تبیین محورهای کلیدی فص آدمیه در فصوص الحکم، چارچوبی جامع برای فهم وحدت، محبت و مقام جمعی انسان ارائه داد. عرفان، چون دریایی از وحدت و محبت، از هرگونه کینه و غیریت مبراست و عارف واصل، همه موجودات را در مقام معلوم خویش میبیند. انسان، بهعنوان مظهر جامع اسماء الهی، از محدودیتهای عالم مبراست و ظرفیت بینهایت او در نزول و صعود، او را به کون جامع بدل ساخته است. نزاع میان عقل و عشق، هرچند تاریخی است، نباید وحدت معرفتی را خدشهدار کند. ملائکه و موجودات، در مقام معلوم خود کاملاند و صفات سلبی مانند حجاب و استکبار، شایسته آنها نیست. عقل، در برابر شهود عرفانی، تنها به علم اجمالی میرسد، در حالی که عرفا با کشف تفصیلی، حقایق را بدون ریب میشناسند. آیات قرآن کریم، مانند چراغهایی، این معارف را روشن ساخته و عرفا را بهعنوان عباد الرحمان در ظرف حقایق هدایت میکنند. این تبیین، مانند نقشهای است که سالک را از ناسوت به لاهوت رهنمون میشود.
| با نظارت صادق خادمی |