در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 162

متن درس





وحدت وجود و ظهورات ربوبی در فصوص الحکم

وحدت وجود و ظهورات ربوبی در فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۶۲)

مقدمه: کاوش در وحدت وجود و نقش انسان در ظهورات الهی

کتاب فصوص الحکم، چون نگینی درخشان در آسمان عرفان نظری، به تبیین رابطه وجود و ظهور، جایگاه انسان به‌عنوان واسطه ظهورات ربوبی، و نقد مفاهیم فلسفی مانند امکان و حدوث می‌پردازد. درس‌گفتار شماره ۱۶۲ از مجموعه درس‌های استاد فرزانه قدس‌سره، با تمرکز بر وحدت وجود، نفی امکان و عدم، و تبیین ظهورات به‌عنوان مظاهر حق، دریچه‌ای نو به سوی فهم عمیق این مفاهیم می‌گشاید. این نوشتار، با وفاداری کامل به محتوای اصلی، تمامی نکات و تحلیل‌های ارائه‌شده را در قالبی علمی و دانشگاهی عرضه می‌کند. با بهره‌گیری از تمثیلات و استعارات فاخر، مفاهیم عرفانی در ساختاری منسجم و روشن تبیین شده‌اند تا به فهم دقیق‌تر نظام عرفانی ابن‌عربی یاری رسانند. تمامی جزئیات درس‌گفتار و تحلیل‌های تکمیلی با دقت ادغام شده‌اند تا متنی غنی و جامع ارائه شود.

بخش نخست: حق، خلق، و جایگاه انسان در نظام ظهور

حق، ظرف وجود و خلق، ظرف ظهور

حق تعالی، چون سرچشمه بی‌کران وجود، ظرف تمامی هستی است، و خلق، چون آیینه‌ای که تجلیات او را بازمی‌تاباند، ظرف ظهور اوست. در این میان، انسان به‌عنوان اولین ظهور حق، نقشی محوری ایفا می‌کند. این دیدگاه، حق را مبدأ وجود و خلق را محل تجلی او معرفی می‌کند، و انسان را چون پلی میان وجود و ظهور می‌ستاید که تمامی عوالم از او سرچشمه می‌گیرند.

درنگ: حق تعالی ظرف وجود است، خلق ظرف ظهور اوست، و انسان اولین ظهور حق در نظام هستی است.

عالم، بدن انسان

عالم، چون پیکری است که انسان قلب تپنده آن است. تمامی عوالم، ظهورات ربوبی‌اند که انسان واسطه آن‌هاست. این تشبیه، انسان را محور عالم و واسطه‌ای معرفی می‌کند که تمامی تجلیات الهی از او به دیگر مراتب هستی سرریز می‌شود. انسان، چون روحی است که در کالبد عالم جریان دارد و همه عوالم را به هم پیوند می‌دهد.

درنگ: عالم به‌منزله بدن انسان است و انسان واسطه ظهورات ربوبی در تمامی عوالم است.

اصل عرفانی فرهنگ فکری

اصل بنیادین عرفان نظری این است که تنها یک خدا وجود دارد که خدایی می‌کند، و تمامی موجودات، آثار و تجلیات او هستند. انسان، به‌عنوان اولین اثر حق، سرآغاز این ظهورات است، و دیگر موجودات، ظرف نزول او هستند. این اصل، بر وحدت وجود و محوریت انسان در نظام عرفانی تأکید دارد، و جهان را چون پرده‌ای می‌بیند که نقش تجلیات الهی بر آن نگاشته شده است.

درنگ: تنها یک خدا وجود دارد که خدایی می‌کند، انسان اولین اثر اوست، و دیگر موجودات ظرف نزول او هستند.

بخش دوم: انواع ظهور و شمولیت هستی

انواع ظهور

ظهور، چون جویباری که از سرچشمه وجود جاری می‌شود، به دو گونه تقسیم می‌گردد: ظهور علمی، که در اعیان ثابته تجلی می‌یابد، و ظهور عینی، که در موجودات خارجی نمود می‌کند. این تقسیم‌بندی، ظهور را به دو سطح معرفتی و وجودی تفکیک می‌کند، و عالم را چون تابلویی معرفی می‌کند که هم در ذهن الهی و هم در واقعیت خارجی نقش بسته است.

درنگ: ظهور یا علمی (اعیان ثابته) است یا عینی (موجودات خارجی)، و این دو سطح، نظام ظهوری عالم را تشکیل می‌دهند.

کامل بودن هستی

هستی، چون اقیانوسی بی‌کران، هیچ چیز را خارج از خود باقی نمی‌گذارد. حق تعالی واجب‌الوجود است، و دیگر موجودات واجب‌الظهورند. این دیدگاه، بر شمولیت هستی تأکید دارد و هرگونه امکان یا عدم خارج از وجود و ظهور را نفی می‌کند. عالم، چون دایره‌ای است که همه چیز در آن جای می‌گیرد، و هیچ خلأیی در آن راه ندارد.

درنگ: حق واجب‌الوجود است، دیگر موجودات واجب‌الظهورند، و چیزی خارج از هستی باقی نمی‌ماند.

تعینات و تکثر ظهورات

حقیقت موجودات، چون جامه‌ای است که به تن مراتب مختلف پوشانده شده است: علم، عین، دنیا، و آخرت. این‌ها تعینات و تکثرات ظهور هستند، نه وجود ذاتی. وجود، واحد است، اما ظهورات، تکثر و تعین دارند و عوالم و خصوصیات به آن‌ها تعلق می‌گیرد. این تمایز، وحدت وجودی حق و تکثر ظهوری مظاهر را چون نوری واحد با پرتوهای گوناگون نشان می‌دهد.

درنگ: وجود واحد است، اما ظهورات تکثر و تعین دارند و عوالم مختلف، تعینات ظهوری‌اند.

حقیقت لایتناهی عالم

عالم، چون کتابی بی‌انتها، حقیقتی لایتناهی دارد که از وجود تا ظهور، از علم تا عین، و از انسان تا عالم امتداد می‌یابد. این حقیقت، تمامی مراتب را دربرمی‌گیرد و عالم را مجموعه‌ای بی‌کران از تجلیات الهی معرفی می‌کند. انسان، چون محور این کتاب، نقش کلیدی در پیوند مراتب مختلف ایفا می‌کند.

درنگ: عالم حقیقتی لایتناهی دارد که از وجود تا ظهور و از انسان تا عالم امتداد می‌یابد.

بخش سوم: نقد مفاهیم فلسفی امکان، عدم، و حدوث

نفی امکان و عدم

امکان و عدم، چون سراب‌هایی در کویر ذهن، در عالم وجود ندارند. مفاهیمی مانند امکان، عدم، و لااقتضاء، انتزاعات ذهنی‌اند و هیچ واقعیتی در هستی ندارند. هستی یا وجود است یا ظهور، و هیچ چیز خارج از این دو نیست. این نقد، مفاهیم فلسفی را از منظر عرفانی بی‌اعتبار می‌داند و بر وحدت وجود تأکید می‌ورزد.

درنگ: امکان، عدم، و لااقتضاء در هستی وجود ندارند و صرفاً انتزاعات ذهنی‌اند.

نقد حدوث ذاتی

حدوث ذاتی، چون واژه‌ای توخالی که به آن عظمت داده شده، مفهومی انتزاعی و فاقد مبنای واقعی است. ذات، حقیقت مستقل و رها از هر علت و وابستگی است، و جز حق تعالی، هیچ چیز ذات ندارد. از این‌رو، حدوث ذاتی برای غیرحق بی‌معناست، زیرا غیرحق ذات مستقل ندارد. این نقد، حدوث ذاتی را از نظام هستی حذف می‌کند.

درنگ: حدوث ذاتی مفهومی انتزاعی است، زیرا جز حق، هیچ چیز ذات مستقل ندارد.

نفی حدوث ذاتی برای ذات حق

ذات حق، چون خورشیدی ازلی و ابدی، از هرگونه حدوث مبراست. استقلال و ثبات ذات حق، هرگونه حدوث را نفی می‌کند. این دیدگاه، بر ازلی و ابدی بودن حق تأکید دارد و او را مبدأ بی‌ابتدا و بی‌انتهای هستی می‌داند.

درنگ: ذات حق به دلیل استقلال و ثبات، از حدوث مبراست.

نفی امکان برای موجودات

موجوداتی که در فلسفه مشاء ممکنات نامیده می‌شوند، حدوث ذاتی ندارند، زیرا امکان (مساوى‌الطرفین) در هستی وجود ندارد. این موجودات، ظهورات حق‌اند و نه ممکنات. این نقد، مفهوم امکان را از منظر عرفانی رد کرده و تمامی موجودات را واجب‌الظهور می‌داند.

درنگ: امکان در هستی وجود ندارد و موجودات، ظهورات حق و واجب‌الظهورند.

نفی لااقتضاء در هستی

در هستی، چون جریانی مداوم از نور الهی، چیزی به نام لااقتضاء (عدم تمایل به وجود یا عدم) وجود ندارد. همه چیز یا وجود است یا ظهور، و همه اقتضاء و ضرورت دارند. این دیدگاه، بر ضرورت و اقتضاء در تمامی مراتب هستی تأکید می‌کند.

درنگ: لااقتضاء در هستی وجود ندارد و همه چیز یا وجود است یا ظهور، با اقتضاء و ضرورت.

نفی حدوث زمانی

حدوث زمانی، چون خیالی باطل، بی‌معناست، زیرا زمان عارض حرکت است و حرکت از نظام کیوانی آغاز می‌شود. پیش از حرکت، زمانی وجود نداشته و نمی‌توان زمان را ازلی دانست. این نقد، زمان را پدیده‌ای عرضی و غیرمستقل معرفی می‌کند و حدوث زمانی را از نظام هستی حذف می‌نماید.

درنگ: حدوث زمانی بی‌معناست، زیرا زمان عارض حرکت است و پیش از حرکت وجود نداشته است.

نفی زمان ازلی

زمان، چون سایه‌ای وابسته به حرکت، نمی‌تواند ازلی باشد. پیش از حرکت نظام کیوانی، زمانی وجود نداشته است. این دیدگاه، زمان را پدیده‌ای عرضی و وابسته معرفی می‌کند و از نسبت دادن ازلیت به آن پرهیز می‌نماید.

درنگ: زمان ازلی نیست، زیرا وابسته به حرکت است و پیش از حرکت وجود نداشته است.

نفی عدم پیشین و پسین

نه پیش از ظهور عَدَمی وجود دارد و نه پس از آن. همه چیز ظهور و تجدد است، چون جریانی بی‌وقفه از نور حق. این نفی، بر پیوستگی ظهورات و نبود عَدَم در نظام هستی دلالت دارد و عالم را چون پرده‌ای بی‌ابتدا و بی‌انتها معرفی می‌کند.

درنگ: نه عَدَم پیشین وجود دارد و نه پسین؛ همه چیز ظهور و تجدد است.

بخش چهارم: تجددات، شئون الهی، و سازگاری تکثر با وحدت

تجددات به‌جای حدوث زمانی

آنچه از وجود و عدم ظاهری انسان (دیروز نبودیم، امروز هستیم) دیده می‌شود، تجددات و ظهورات است، نه حدوث زمانی. این تغییرات، چون موج‌هایی بر سطح اقیانوس هستی، تجلیات متجدد حق‌اند. این تبیین، تغییرات ظاهری را به تجدد ظهور نسبت می‌دهد و از مفهوم حدوث زمانی فاصله می‌گیرد.

درنگ: وجود و عدم ظاهری انسان، تجددات و ظهورات است، نه حدوث زمانی.

تجدد شأن حق و انسان

حق تعالی، چون خورشیدی که هر لحظه پرتوی نو می‌افشاند، «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (سوره الرحمن، آیه ۲۹: هر روز او در کاری است). انسان نیز، به تبع او، در شأن متجدد است، اما شأن انسان از شأن حق سرچشمه می‌گیرد. این آیه، بر پویایی حق و انسان در شئون مختلف و وابستگی شئون انسان به حق تأکید دارد.

درنگ: حق تعالی هر روز در شأنی است، و شأن متجدد انسان از شأن حق سرچشمه می‌گیرد.

ازلی و ابدی بودن ظهورات

موجودات، که در فلسفه ممکنات نامیده می‌شوند، به‌عنوان ظeورات حق، ازلی، ابدی، و سرمدی‌اند. این ظهورات، چون پرتوهای نور از خورشید حق، در تمامی مراتب ازلی و ابدی باقی می‌مانند. این دیدگاه، بر جاودانگی ظهورات و پیوستگی آن‌ها با حق تأکید دارد.

درنگ: ظهورات حق ازلی، ابدی، و سرمدی‌اند و در تمامی مراتب جاودانه باقی می‌مانند.

نفی ذات مستقل برای مظاهر

مظاهر، چون سایه‌هایی که بدون نور خورشید موجودیت ندارند، بدون مظهر (حق) قابل تصور نیستند و ذات مستقل ندارند. این دیدگاه، وابستگی کامل مظاهر به حق را تأیید می‌کند و هرگونه استقلال وجودی را از آن‌ها سلب می‌نماید.

درنگ: مظاهر بدون حق قابل تصور نیستند و ذات مستقل ندارند.

سازگاری تکثر و احکام شرعی

کثرت، تعدد، مرگ، حلال و حرام، چون نقش‌هایی بر پرده ظهور، همگی در جای خود محفوظند و با وحدت وجود منافاتی ندارند. این دیدگاه، هماهنگی میان وحدت عرفانی و تکثر ظاهری را نشان می‌دهد و احکام شرعی را در چارچوب ظهورات الهی جای می‌دهد.

درنگ: کثرت ظاهری و احکام شرعی با وحدت وجود سازگارند و در جای خود محفوظند.

واجب‌الوجود و واجب‌الظهور

حق، واجب‌الوجود است و غیر او واجب‌الظهور. هیچ چیز وجود مستقل یا اقتضاء وجود ندارد. این تمایز، حق را تنها واجب‌الوجود و مظاهر را واجب‌الظهور معرفی می‌کند، و هرگونه استقلال را از غیرحق سلب می‌نماید.

درنگ: حق واجب‌الوجود است، غیر او واجب‌الظهور، و هیچ چیز وجود مستقل ندارد.

نفی امکان و ممتنع

در هستی، چون جریانی یکپارچه از وجود و ظهور، نه ممکن و نه ممتنع وجود دارد. همه چیز یا واجب‌الوجود است یا واجب‌الظهور. این دیدگاه، مفاهیم ممکن و ممتنع را از نظام هستی حذف کرده و همه را به وجوب نسبت می‌دهد.

درنگ: در هستی نه ممکن و نه ممتنع وجود دارد؛ همه چیز یا واجب‌الوجود است یا واجب‌الظهور.

جمع‌بندی نهایی

درس‌گفتار شماره ۱۶۲ فصوص الحکم، با تبیین وحدت وجود و ظهورات ربوبی، چارچوبی عرفانی برای فهم جایگاه انسان و نظام هستی ارائه می‌دهد. حق، ظرف وجود و خلق، ظرف ظهور است، و انسان به‌عنوان واسطه ظهورات ربوبی، محور تمامی عوالم است. ظهورات، یا علمی (اعیان ثابته) یا عینی (موجودات خارجی) هستند و همگی واجب‌الظهورند. مفاهیمی مانند امکان، عدم، حدوث ذاتی، و حدوث زمانی، انتزاعات ذهنی‌اند و در هستی واقعیتی ندارند. ذات، منحصر به حق است و مظاهر، ظهورات وابسته به او هستند. وجود واحد است، اما ظهورات تکثر و تعین دارند. تجددات ظاهری انسان و عالم، ظهورات متجددند، نه حدوث واقعی. شئون حق و انسان پویا و وابسته به شأن الهی است، و تکثر ظاهری با وحدت وجود و احکام شرعی سازگار است. این نوشتار، با ادغام تمامی نکات و تحلیل‌های درس‌گفتار در قالبی علمی و ساختارمند، چارچوبی جامع برای فهم این مفاهیم ارائه می‌دهد. تمثیلات فاخر و استعارات معنوی، به غنای متن افزوده و آن را به منبعی ارزشمند برای کاوش در عرفان نظری تبدیل کرده است.

با نظارت صادق خادمی